دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


به خاطر خودم زندگی می‌کنم


به خاطر خودم زندگی می‌کنم
ابتدا پای عشق به میان می آید سپس مسئله ازدواج مطرح می شود و مسلماً بعد از مدتی بچه ها یكی پس از دیگری می آیند. اما چه اتفاقی می افتد اگر زندگی شما با زندگی سایر مردم مطابقت نداشته باشد؟
همیشه خدا آدم وقت شناسی بوده ام. كارهایم را روی جدول منظم و از پیش تعیین شده ای انجام می دادم. توانستم در عرض ۳سال تحصیلات دبیرستانی ام را به پایان برسانم، در چهار سال تحصیلات دانشگاهی را تمام كردم، یك ماه بعد از پایان دانشگاه توانستم شغل مناسبی پیدا كنم. ۳ سال بعد عاشق شدم و در ۲۵ سالگی ازدواج كردم.
اما با یك چنین سیر یكنواخت و منطقی، برای تمام افرادی كه من را می شناختند جای تعجب بود كه چطور بعد از گذشت هفت سال، من هنوز به مرحله بعدی زندگی كه مرحله مادر شدن بود، وارد نشده ام.
گرچه بچه ها را دوست داشتم و تمام دوستانم كه بچه داشتند بچه هایشان را گاهی برای نگهداری به من می سپردند؛ ولی من خودم بچه نداشتم. البته من و همسرم دوست داشتیم كه تشكیل یك خانواده بدهیم، اما احساس می كردیم كه نه از نظر احساسی و نه از نظر مالی هنوز استطاعت ِ داشتن و بزرگ كردن یك كودك را نداریم. ما می خواستیم وقت بیشتری را برای توسعه دادن شغل و حرفه خود بگذاریم و بتوانیم تا آنجا كه ممكن است كارها و تفریحات مورد علاقه خود را انجام دهیم و بعد از آن به فكر به وجود آمدن موجودی باشیم كه ما را محدود خواهد كرد و زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار خواهد داد و با این كار به دنیای خودمان زندگی جدیدی ببخشیم.
من و همسرم ساعت ها و روزها در این مورد با هم صحبت كردیم. اما من اغلب احساس می كنم كه چون ما بعد از گذشت مدت طولانی از ازدواجمان هنوز بچه دار نشده ایم، نظم و ترتیب طبیعی جهان را برهم زده ایم. مادرم به بچه های دیگران خیلی توجه می كند. با آنها بازی می كند و امیدوار است با این كارها حس مادرانه من را تحریك كند. شنیده ام كه پدر همسرم در یك مهمانی به همه گفته كه برای پدربزرگ شدن كاملاً آماده است و اخیراً احساس می كنم كه همسایه ها وقتی مرا می بینند دوست دارند بگویند : «فكر نمی كنی دیگر وقت اش است؟ ۳۲ سالت شده.»
چرا بعضی از دوستان (كه به نظر خودشان رفتارهایشان درست و صحیح است) و افراد فامیل، هنگامی كه زنی آرام تر و كندتر از گام های سنتی قدم برمی دارد،خود را موظف به بیان عقاید خویش و انتقاد از او می بینند ؟
اگرچه فرهنگ و تكنولوژی تغییر كرده، و زنان فرصت یافته اند تا در جامعه انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند و گستره انتخاب های آنها در زندگی و در تمامی موارد گسترش پیدا كرده است اما هنوز غالب مردم معتقدند ازدواج، شغل و داشتن خانواده باید به موقع و وقت خود انجام گیرد؛ زیرا منحرف شدن و كج كردن مسیر از راه سنتی و قدیمی به نظرشان دارای دورنمای تهدیدآمیز و خطرناكی است.
مردم از اینكه شما بخواهید الگوهای از پیش تعیین شده آنها را به هم بزنید و الگوی جدیدی بسازید احساس خوشایندی ندارند چون این امر برای آنها ناشناخته و غریب است. اما تجربه من ثابت می كند كه ازدواج كردن تا حدی باعث می شود جلوی حرف های تند و تیز و عكس العمل ها گرفته شود. بعد از مدتی حرف هایی در لفافه زده می شود در مورد اینكه هر كس باید بچه داشته باشد اما وقتی از زمان ازدواج مدت طولانی بگذرد سیلی از حرف ها و سخن ها به سوی شما سرازیر می شود. یك زن ۳۰ ساله كه ۵ سال از ازدواجش می گذرد در این مورد می گوید: هر كس كه به من می رسد یك حرفی می زند. مادرم، مادربزرگ همسرم، تمام دوستانم ... گاهی فكر می كنم تا مدتی دیگر عابران خیابان هم این مسئله را به من یادآوری كنند!
بعضی از دوستانم به من می گویند تو بالاخره از این كه بچه نداری پشیمان خواهی شد. حتی یكی از آنها داستانی برایم تعریف كرد در مورد این كه چگونه دوستش بعد از داشتن یك ازدواج خوب و موفق از بچه دار شدن طفره می رفت ولی زمانی که همسرش به صورت غیرمنتظره ای مُرد، او بعد از آن برای همیشه تنها ماند. حتی بعضی از دوستانم مثلث «ازدواج، عشق و فرزند» را نیز مطمئن نمی دانستند.
لیدا ۳۰ ساله، برای بار دوم ازدواج كرده؛ او از ازدواج اولش دارای یك پسر بود. شغل او خانه داری بود، اما به صورت پاره وقت در یك شركت به عنوان منشی كار می كرد. ۳ سال بعد او به شهر دیگری نقل مكان كرد تا در یك دانشگاه تحصیلات خود را ادامه دهد. همیشه آرزوی تحصیلات عالیه را داشت ولی هیچ كس در زندگی مشوق او نبود و حمایتش نمی كرد. به خاطر می آورد كه پدربزرگش به او گفته بود كه تو خیلی خودخواه هستی؛ باید اولین هدف تو در زندگی پسرت باشد و تمام این مسئولیت ها بر عهده تو است و ادامه تحصیل برای فردی به سن و سال تو غیرممكن و وقت تلف كردن است. او می گوید: از هدفم چشم پوشی كردم اما بار دیگر مطالعاتم را آغاز كردم و این بار دیگر كسی نمی توانست مانع كار من شود.این زن در حال حاضر در سن ۴۸ سالگی است و تدریس می كند. این حقیقتی است که همچنان كه زندگی شما تغییر می كند، روابط تان نیز تغییر می كند. هنگامی كه شما بتوانید از عهده این تغییرات به خوبی برآیید آن موقع است كه شاهكار كرده اید.
زندگی همیشه دستخوش پستی و بلندی های گوناگونی است به این علت ارتباطات ما نیز دستخوش این رویدادها قرار می شوند. اما چگونه می توان شكایات فامیل و دوستان را به طریقی تحت كنترل خود درآورد و از این چرخه اجتماعی قدیمی خلاص شد؟
بودن در كنار افرادی كه با شما هم عقیده هستند اهمیت دارد زیرا باعث قدرتمند شدن شما می شود و همین موضوع باعث می شود تمام مدت مجبور نباشید با عقاید منفی دست و پنجه نرم كنید. با خودتان و در مورد چیزی كه واقعاً می خواهید رو راست باشید. در نتیجه می توانید با تصمیمات خود احساس راحتی و امنیت كنید باید به خود بگویید: چه كاری را دارم انجام می دهم؟ و چرا؟
برای من كه ازدواج كرده ام و هنوز بچه ندارم، شدت مخالفت ها به تدریج كم می شود، شاید بتوان گفت بالاخره بعد از مدتی همه خسته می شوند و كلاً موضوع را کنار می گذارند. از طرف دیگر، من و همسرم سعی كردیم دوستانی را پیدا كنیم كه آنها نیز بچه ندارند، یا این كه هنوز ازدواج نكرده اند و اگر هم كسی دوباره بخواهد چیزی بگوید او را كنار می كشم و به او توضیح می دهم ممكن است حرف های او به زندگی من صدمه بزند. به هر حال تنها چیزی كه در حال حاضر برای من اهمیت دارد این است كه سعی كنم باز هم انسان وقت شناسی باشم.

مهسا مقدمی
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید