پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آمریکا در منطقه متحد تمام عیار ندارد


آمریکا در منطقه متحد تمام عیار ندارد
استاد منیر شفیق كه روزگاری رئیس مركز پژوهش ها و برنامه ریزی سازمان آزادیبخش فلسطین بوده اینك به عنوان اندیشه پردازی شناخته می شود كه اسلام گرایی و ملی گرایی فلسطینی را با هم آمیخته است. نگاه تیزبین وی در تحلیل ها باعث شده دیدگاه های او مبنای تعیین استراتژی فلسطینی ها قرار گیرد. از فرصت حضور او در تهران بهره گرفتیم و موضوع تحولات خاورمیانه و نظام بین الملل در سایه جنگ لبنان را به گفت وگو نشستیم.
● ما اینك چهارمین هفته جنگ در لبنان را سپری می كنیم و بر همگان روشن است كه در این جنگ طولانی و پرهزینه اسرائیل شكست خورده میدان است و حزب الله توانایی خود در اداره نبرد را به اثبات رسانید. شما معتقدید كه این جنگ بعد منطقه ای و جهانی دارد و می گویید كه هدف آمریكا از این جنگ تضعیف ایران و سوریه است. حال حزب الله پیروز میدان است. آیا این پیروزی تأثیرات منطقه ای قابل توجهی خواهد داشت یعنی موجب تقویت موقعیت ایران و سوریه خواهد شد.
- اگر این پیروزی در بعد نظامی و سیاسی تثبیت شود، وضعیت جدیدی در لبنان به وجود خواهد آمد یعنی اگر تلاش های دیپلماتیك كنونی با شكست مواجه شود(تلاش هایی كه می خواهد این پیروزی را سانسور كند و اسرائیل را به عنوان پیروز معرفی كند)...
● آیا به نظر شما می توانند این كار را انجام دهند؟
- به نظر من پیروزی سیاسی حزب الله پس از آتش بس كاملاً دست یافتنی است. به ویژه كه پیش نویس قطعنامه ارائه شده از سوی آمریكا و فرانسه حتماً با شكست مواجه خواهد شد و اصلاً قابلیت تحقق ندارد.
●حتی اگر در شورای امنیت تصویب شود؟
حتی اگر تصویب شود چه فایده ای خواهد داشت. این پیش نویس مخالف موضع دولت لبنان و مخالف اجماع نظر جریان های سیاسی مختلف لبنان است . لذا می توان گفت كه طرح مشترك آمریكا و فرانسه عملی نخواهد بود.
این طرح با سه مشكل جدی مواجه است: اولاً وضعیت نظامی را در نظر نمی گیرد و شكست اسرائیل را مورد توجه قرار نمی دهد؛ ثانیاً به مخالفت دولت لبنان با مفاد آن توجه نمی كند و ثالثاً حتی اعراب نیز با آن موافق نیستند.
اعراب در جلسه امروز خود حتماً خواستار آتش بس فوری و پایبندی به طرح هفت ماده ای سینیوره خواهند شد. لذا این طرح با شكست مواجه خواهد شد.
● نظر شما در مورد طرح هفت ماده ای سینیوره چیست؟
- آن بخش از طرح كه به نیروهای حافظ صلح و بسط سلطه دولت در جنوب لبنان مربوط می شود، در واقع باید در تفاهم میان حزب الله و دولت لبنان عملی شود لذا هیچ مشكلی از این نظر حزب الله را تهدید نمی كند.
اگر این طرح از سوی آمریكا و اسرائیل پذیرفته شود، آنگاه پیروزی حزب الله كاملاً تكمیل خواهد شد؛ زیرا در این صورت اسرائیل باید از مزارع شبعا عقب نشینی كند، اسرا را آزاد سازد، نقشه مناطق مین گذاری شده را به لبنان تحویل دهد و ... طرح هفت ماده ای كه یك مجموعه به هم پیوسته است باید با هم اجرا شود و تا وقتی اسرائیل از مزارع شبعا عقب نشینی نكرده و تا وقتی از بخش های اندكی كه اخیراً در جنوب لبنان اشغال كرده است خارج نشود، اصلاً نمی توان بحث اعزام ارتش به جنوب را مد نظر قرار داد یا اینكه به نیروهای حافظ صلح موجود در لبنان اختیارات بیشتری اعطا كرد.
●با توجه به اینكه شما پیروزی حزب الله را قطعی می دانید، به ابتدای بحث بازگردیم. آیا این پیروزی موقعیت ایران و سوریه را ارتقا خواهد بخشید؟
- بله، حتماً همینطور است. پس از این جنگ ایران قوی تر شده است. سوریه نیز قوی شده است. حماس و جهاد اسلامی نیز در فلسطین قوی تر شده اند. حتی به نظر من تمام كشورهای عربی تقویت شده اند. بی تردید نتایج این جنگ تأثیرات وسیعی بر منطقه خواهد داشت.
● شما منطقه را پس از این جنگ چگونه می بینید؟
- درست است كه اسرائیل ضربه سنگینی را متحمل شده است لیكن به نظر نمی رسد كه فرو بپاشد؛ زیرا ارتش اسرائیل بر اساس قدرت ذاتی به وجود نیامده است، بلكه در چارچوب یك توطئه بین المللی پا به عرصه وجود گذاشت.
اساساً كل فلسطین در تشتی طلایی به اسرائیل تقدیم شد. قدرت اسرائیل متعلق به خودش نیست. اصلاً ساختار یك كشور و یك جامعه استوار را دارا نیست. نقشی كه هاگانا ایفا كرد یك نقش اجرایی محدود بود. اگر حضور هزاران نیروی ارتش انگلیس در منطقه نبود هرگز هاگانا نمی توانست این وضعیت را به وجود آورد و دولت اسرائیل را تشكیل دهد. قدرت اسرائیل فقط در حمایت بین المللی از آن خلاصه می شود. تصمیمات مشترك آمریكا، انگلیس و شوروی موجب شد كه این رژیم تأسیس شود و قدرت بگیرد، لذا تحول اساسی كه می تواند بر موجودیت رژیم صهیونیستی تأثیر بگذارد، تحول در نظام بین المللی است یا شرایط بین المللی به گونه ای باشد كه بتوان در آن رسوخ كرد و یا اینكه نیاز بین المللی به اسرائیل به عنوان نیروی بازدارنده در برابر ملت های منطقه تغییر كند.
بحث آغازِ پایان درست است اما می دانید كه سقوط قدرت ها حركتی زیگزاگی و بلندمدت دارد.
●تأثیر جنگ اخیر و پیروزی حزب الله به طور مشخص بر وضعیت فلسطینیان چگونه خواهد بود؟
- من معتقدم اگر وضعیت اعراب در سالهای ۲۰۰۰ تاكنون به مانند وضعیت آنان در سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ بود، امكان داشت كه انتفاضه اقصی به پیروزی فلسطینیان بیانجامد و سرزمین های ۶۷ آزاد می شدند.
در سالهای ۹۵ تا ۲۰۰۰ محور عربستان سعودی، مصر و سوریه وضعیت خوبی را به وجود آورده بود؛ یعنی در واقع اعراب با قدرت از موجودیت خویش دفاع می كردند. اما الآن اینگونه نیست. مصر و عربستان با سوریه هم مسیر نیستند و نمی توانند نقش حمایت كننده ای را نسبت به فلسطینیان ایفا كنند. حقیقت این است كه اسرائیل از فلسطینیان شكست خورده و نتوانست مقاومت را سركوب كند.
فشار افكار عمومی عربی و اروپایی علیه اسرائیل افزایش یافت. در سال ۲۰۰۲ پس از كشتار جنین بیش از ۵۹ درصد از اروپایی ها در چندین نظرسنجی، اسرائیل را به عنوان خطرناك ترین عنصر برای امنیت و صلح جهانی به شمار آوردند كه فشار سنگینی بر اسرائیل وارد كرد. آزادی غزه بسیار مهم بود، حتی مهم تر از جنوب لبنان؛ زیرا اسرائیلی ها سرزمین فلسطین تاریخی را سرزمین اسرائیل می دانند. این پیروزی بزرگ حاصل مبارزات ملت فلسطین بود.
● ابومازن چند وقت پیش اظهار داشت كه انتفاضه پایان یافته است اما شاهد بودیم كه انتفاضه پایان نیافت. آیا می توانیم بگوییم كه دوره ابومازن پایان یافته و ما در آستانه دوره جدیدی از رهبری در فلسطین هستیم؟
- در حقیقت كسی تصور نمی كرد كه نتیجه انتخابات فلسطین به پیروزی قاطع حماس منجر شود. پس از انتخابات مسایل مختلفی مطرح شد كه در میان فلسطینیان مورد اختلاف بود. مسأله اسرا و غیره. حال آنكه در فلسطین اشغالی مسأله مهم برنامه اولمرت است كه به طور یك جانبه اجرا می شود و زیانهای سنگینی را به فلسطینیان تحمیل می كند. پیش از احداث دیوار حایل برخی مناطق فلسطین برای رسیدن به یكدیگر شاید نیاز داشتند كه فقط ۱۰ دقیقه یك مسیر را طی كنند، اما اینك مجبورند ۴ ساعت در راه باشند. خطر در اجرای طرح یكجانبه اولمرت است نه چیز دیگر.
● اما اجرای این طرح كه در واقع همان چیزی است كه در كمپ دیوید ۲ به عرفات پیشنهاد شد و در مقابل از او امضای سند پایان منازعه مطالبه می شد، آیا یك پیروزی برای فلسطینیان به شمار نمی آید؟
- چرا! یك پیروزی است، لیكن فلسطینیان نباید در برابر تبعات سوء اجرای این طرح سكوت كنند؛ زیرا باید مبارزه ادامه یابد.
نابودی دیوار كه رأی دادگاه بین المللی لاهه را دارد، باید به اصلی ترین شعار فلسطینیان در شرایط كنونی تبدیل شود. باید این دیوار را منهدم كنیم.
متأسفانه اختلافات میان حماس و فتح قاشق زدن به خارج بشقاب غذاست. اصلاً مشكل در میان فلسطینیان نیست كه بخواهیم آن را حل كنیم. مشكل در اسرائیل است كه طرح یكجانبه اولمرت را اجرا می كند، لذا باید دامنه اعتراضات مردمی در این مرحله گسترده تر شود؛ اعتصاب، تظاهرات و دیگر اشكال مبارزه باید تقویت شود. اما مسأله داخلی فلسطینیان، تابعی از شرایط كلی جهان عرب است. جهان عرب می تواند شرایط كنونی را تحمل كند. موضع مصر مانند موضع كسی است كه عاشق دختری است اما آن دختر به كس دیگری دل بسته است و هیچ توجهی به این عاشق دلباخته ندارد.
مصر نمی تواند به مسئولیت های خود عمل كند. نقش خود را در سودان از دست داده است؛ در لبنان و لیبی هیچ نقشی ندارد؛ در فلسطین نیز نقش خود را از دست می دهد. مصر نمی تواند این روند را تحمل كند و باید تحول جدی در آن كشور به وجود آید.
●شما همه مسایل استراتژیك در منطقه را مورد توجه و پیگیری قرار می دهید. ارتباط مسأله اتمی ایران با مسایل مهم منطقه اقتضا می كند كه در بررسی استراتژیك مسایل منطقه به آن توجه شود. آیا فكر می كنید در پرتو تحولات جدی در خاورمیانه امكان دستیابی به یك راه حل برای آن فراهم شود؟
- تا این لحظه آمریكا و اسرائیل قادر نیستند بپذیرند كه ایران غنی سازی را حتی در حد ۵/ ۴ و ۵ درصد داشته باشد. گرچه همه می دانند كه سلاح هسته ای به غنی سازی در حد ۹۰ و ۹۲ درصد نیاز دارد. اما آنها تا این لحظه حاضر نیستند این فن آوری صلح آمیز هسته ای را بپذیرند. لذا می توان گفت كه مشكل ایران و اسرائیل غیرقابل حل است. حتی اگر مسأله حزب الله در لبنان راه حلی پیدا كند، این مسأله قابل حل نیست. مسأله اتمی ایران برای آمریكا و اسرائیل حساب خاص خود را دارد و به آسانی قابل حل نیست. اگر بتوان درگیری را به عقب انداخت، شاید امكان حل آن بیشتر شود. مثلاً یك سال و نیم تا دو سال دیگر شرایط بین المللی كاملاً تغییر خواهد كرد.● چرا این تغییر حاصل خواهد شد؟
به نظر من آمریكا در استراتژی خود اولویت های نادرستی را برگزیده كه اصلاً در راستای منافع آن نیست؛ زیرا اگر آمریكا به دقت دنبال رقیب خود بگردد فقط چین را می یابد كه در همه زمینه ها با آن در رقابت است. تولیدات چین اینك تمام بازارهای دنیا حتی اروپا و آمریكا را اشغال كرده است. پس چین برای آمریكا رقیب اقتصادی بسیار بزرگی است.
از نظر تكنولوژیك روند رشد آن خیلی شدت گرفته و در عین حال می توان حجم تسلیحاتی آن را بسیار قابل توجه دانست. خوب منطقی به نظر نمی رسد كه این قدرت عظیم مورد توجه آمریكا به عنوان یك ابرقدرت قرار نگیرد و آنگاه به عراق صدام حسین بپردازد؛ عراق در مسایل كلان بین المللی چه اهمیتی دارد؟! روسیه نیز همینطور است. هم اینك سلاح های اتمی و نیروی نظامی روسیه بیشتر از آمریكا است. در دوره پوتین در همین ۵ تا ۶ سالی كه او بر سر كار بوده، توانسته است اوضاع داخلی را ساماندهی كند و وضعیت بین المللی روسیه را نیز ارتقا بخشیده است. پوتین درصدد است تا روسیه را به یك قدرت بزرگ بین المللی تبدیل كند. بالا رفتن بهای نفت نیز او را در این مسیر تقویت كرده است. در چنین حالتی آمریكا خود را در عراق و فلسطین و لبنان و همچنین درباره سوریه و ایران گرفتار كرده است. روسیه و چین از این وضعیت بسیار خشنود هستند؛ یعنی به جای اینكه آمریكا در پی مهار آنها باشد، به دیگران پرداخته است.
دلیل این امر تسلط صهیونیست ها و اسرائیل بر دولت كنونی آمریكاست، لذا این دولت نمی تواند منافع حقیقی آمریكا را مد نظر قرار دهد و برنامه های اسرائیل را به اولویت های آمریكا تبدیل كرده است. آمریكا برای پیشبرد سیاست های خود در منطقه ناگزیر است كه از شورای امنیت قطعنامه بگیرد. برای گرفتن این قطعنامه ها مجبور است به چین و روسیه امتیاز بدهد. در برابر قطعنامه هایی كه در شورای امنیت علیه ایران، لبنان، فلسطین، سوریه و عراق صادر می شود، در مناطق دیگر امتیازاتی به روسیه و چین داده می شود. در همین حال ضرباتی كه آمریكا در عراق، لبنان و فلسطین متحمل می شود، در واقع موجب خشنودی روسیه و چین است. از این نظر پوتین یك فرصت طلایی به دست آورده است. چین نیز در همین ۵ سال توانست به تكنولوژی بسیار پیشرفته دست یابد. هند نیز با یك جهش همراه بوده است تا جایی كه آمریكا مجبور شد به همكاری اتمی با آن تن در دهد، در حالی كه این اقدام با رفتار سنتی آن در تعارض است.
در انتخابات سال ۲۰۰۴ ریاست جمهوری آمریكا بود كه یكی از دوستان از من پرسید میل داری كه چه كسی برنده این انتخابات شود؟ گفتم امیدوارم كه بوش پیروز شود؛ زیرا سیاست های او در واقع آمریكا را به سمت ویرانی و نابودی پیش می برد. درست است كه سیاست های بوش برای ما مشكلاتی را به همراه دارد، اما در حقیقت اگر این نگرش به آمریكا حاكم شود، در نگاه استراتژیك به تضعیف موقعیت آمریكا خواهد انجامید و آن را تضعیف خواهد كرد. لذا ۲ سال دیگر رهبری جدیدی در آمریكا روی كار خواهد آمد كه ناگزیر است اولویت های خود را تغییر دهد. در این صورت مجبور خواهد بود كه به چین و روسیه اولویت ویژه ای بدهد. آمریكا در شرایط كنونی زیان شدیدی را متحمل می شود. آمریكا اینك بر عراق مسلط است، اما نفت عراق در دست باندهای قاچاق و افرادی قرار گرفته كه از آن سوءاستفاده می كنند؛ الآن نفت بصره در دست كیست؟ دست آمریكاییهاست. آمریكا می توانست با صدام حسین معامله كند (كه البته اصل معامله بود) و دستاوردهای بیشتری داشته باشد، اما برنامه اسرائیل این بود كه كشورهای منطقه را یكی پس از دیگری تضعیف كند. الآن چند سال است كه آمریكا با عربستان و مصر بحث دموكراسی و اصلاحات را پی می گیرد.
آمریكا از این دو كشور چه می خواهد؟ فقط منافع اسرائیل مطرح است. می خواهند این دو كشور را تحت فشار قرار دهند تا به اسرائیل امتیاز بدهند. شما اگر اختلافات آمریكا و سوریه، آمریكا و عربستان، آمریكا و مصر و به طور كلی آمریكا و هر كشور عربی را در منطقه مورد بررسی قرار دهید، ملاحظه می كنید كه این اختلافات هیچ ارتباطی به روابط دوجانبه آمریكا با این كشورها ندارد. موضوع اختلاف صرفاً اسرائیل است.
همه كشورهای عربی خواستار روابط استراتژیك با آمریكا هستند اما آمریكا یك دستور كار آمریكایی را برای روابط خود با این كشورها تعریف می كند كه برای آنها قابل پذیرش نیست یا پذیرش آن بسیار دشوار است.در گذشته یعنی در دوران جنگ سرد اینطور نبود؛ زیرا اولویت آمریكا مقابله با شوروی بود. به همین دلیل در مقابل همكاری عربستان با آن برای كنترل آمریكا این كشور می توانست به جنبش فتح كمك كند و با اسرائیل هم رابطه نداشته باشد و یا حتی در جنگ ۱۹۷۳ موضع قاطعی علیه اسرائیل داشته باشد و نفت را به روی آمریكا و اسرائیل قطع كند. اما در دو، سه سال گذشته بحث اصلاحات و دموكراسی در عربستان فقط برای اعمال فشار به آنها مطرح می شود تا اسرائیل را به رسمیت بشناسند و با آن تعامل داشته باشند.
● با توجه به این نكات، آیا می توانیم بگوییم كشورهای منطقه قربانی دوره ای جدید در نظام بین المللی هستند كه دوره گذار است؛ یعنی آنها بهای شرایط جدید را می پردازند، در حالی كه در دوران جنگ سرد اینگونه نبود؟
- نه اینطور نیست. ما از پایان جنگ سرد سود برده ایم. در نظام گذشته بین المللی دو قدرت زمام امور جهان را در دست داشتند. اگر یكی از این رها می شد باید به دست دیگری می افتاد. البته فقط چند استثنا هم اتفاق افتاد. چین، ایران و چند كشور عضو عدم تعهد توانستند از این معادله خارج شوند كه آن هم تحت شرایط خاصی بود. مثلاً انقلاب ایران در شرایطی پیروز شد كه آمریكا در سال ۷۶ از ویتنام خارج شده بود و در پی آن، شوروی در مناطق مختلف جهان در حال پیشروی بود. در این شرایط، انقلاب توانست كشور ایران را از سیطره هر دو ابرقدرت خارج سازد. اما شرایط در دوره جنگ سرد به این صورت بود كه همه بحران ها ضابطه مند بودند. لذا ملاحظه می كنید كه شوروی كه در كلان جهانداری با آمریكا به تفاهم رسیده بود، در تسلیح كشورهای عربی سقف مشخصی داشت، تا حدی به آنها سلاح می داد كه اسرائیل را با خطر جدی مواجه نكند. لذا می توان گفت كه جهان در دوران جنگ سرد تقریباً به طور كامل تحت كنترل بود. اما اینك اینطور نیست. تمام پیروزی هایی كه در لبنان و فلسطین به دست آمده با استفاده از این فرصت حاصل شده است. شما اگر وضعیت جنبش های اسلامی را در این ۱۵ - ۱۶ سال با گذشته مقایسه كنید، ملاحظه می كنید كه وضعیت آنها به مراتب بهتر از دوران جنگ سرد است.
●درباره رابطه جامعه بین الملل با شورای امنیت توضیح دهید.
- پس از جنگ سرد بود كه آمریكا درصدد برآمد تا سیطره مطلق خود را بر جهان تحمیل كند. لذا با عكس العمل آلمان، روسیه، هند، چین، فرانسه و همه كشورهایی كه در صحنه جهانی مدعی هستند، مواجه شد. كلینتون توانست این وضعیت را تغییر دهد و جهان چند قطبی را به رسمیت بشناسد و با آن تعامل كند. اما بوش دوم مجدداً تلاش كرد تا این یكجانبه گرایی را به صحنه بین المللی حاكم كند، اما در دوره دوم ریاست جمهوری بوش دوم مجدداً جهان چندقطبی را پذیرفت. آمریكا پذیرفت كه باید با چین، فرانسه، روسیه و آلمان به تفاهم برسد. دیگر آمریكا نمی گوید كه به تنهایی می توانم در عراق بجنگم یا اینكه بگوید جنگ در عراق ربطی به دیگران ندارد. در همه بحران های دیگر نیز می كوشد تا دیگران را با خود همراه كند.
در مسأله ایران، فلسطین و لبنان درست است كه این اتحاد برای كشورهای كوچك فشار بیشتری می آورد و برای آنها مشكل ایجاد می كنند اما این ائتلاف ضعیف است؛ یعنی مثلاً آمریكا می آید و در اجلاس سران كشورهای عضوG۸ قطعنامه ای علیه حزب الله صادر می كند. این قطعنامه چه تأثیری داشت؟ زیرا این كشورها فقط با قطعنامه موافقت كرده اند و تصمیمی برای كار مشترك نگرفته اند. تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتی. آنها را یكپارچه می پنداری، در حالی كه دلهایشان متفرق و پراكنده است؛ چون منافعشان متفاوت است. مسأله دیگر این است كه وقتی آمریكا می خواهد در شورای امنیت از آنان قطعنامه بگیرد، باید امتیازات جدیدی به آنها بدهد؛ یعنی باز هم زیان دیگری را متحمل می شود. در عین حال مثلاً حتی آنها اگر بیایند، با قطعنامه ای موافقت كنند كه ایران را تحریم كند، چندین شرط برای آن می گذارند تا بتوانند آن را به راحتی نقض كنند.
دینامیسم روابط میان كشورهای بزرگ در شرایط كنونی به این صورت است كه اساساً منافع روسیه، چین و آمریكا در تضاد است. این تضاد منافع میان آنان به مراتب بیش از تضاد منافع ایران و آمریكاست؛ زیرا شما به عنوان ایران فقط در تضاد با اسرائیل هستید و دامنهٔ تأثیر آن فقط به منطقه محدود می شود، حال آنكه تضاد منافع چین، روسیه و آمریكا در سطح جهانی است. اما چون اسرائیل برنامه خود را به اولویت در سیاست خارجی آمریكا مبدل كرده است.
آمریكا به جای مقابله با روسیه و چین به ایران، حزب الله و فلسطینیان پرداخته است. این وضعیت برای آمریكا مشكل دیگری را به وجود آورده است. آمریكا نمی تواند متحدین تمام عیاری در منطقه داشته باشد؛ زیرا می خواهد خواسته های اسرائیل را به آنها تحمیل كند و آنها حاضر به پذیرش آن نیستند. مثلاً عرفات نمی توانست برنامه اسرائیل را بپذیرد؛ در حالی كه حاضر بود با آمریكا روابط خوبی داشته باشد.
به طور كلی، من از قطعنامه های شورای امنیت نگران نیستم؛ زیرا رفته رفته شورای امنیت به بازیچه دست آمریكا تبدیل می شود و به همین دلیل ما با یك درهم ریختگی و آشوب در نظام بین الملل مواجه می شویم.
شورای امنیت قطعنامه هایی صادر می كند كه با منشور ملل متحد و همچنین میثاق های بین المللی نظیر T.P.N و اعلامیه جهانی حقوق بشر در تضاد است. دیگر نمی توان شورای امنیت را نماینده جامعه بین المللی به شمار آورد.
قطعاً با این وضعیت شورای امنیت نمی تواند نمایندگی جامعه بین الملل را دارا باشد؛ جامعه بین الملل مجمع عمومی سازمان ملل متحد است كه همه كشورهای جهان در آن حضور دارند. شورای امنیت تأمین كننده منافع ۴ یا ۵ كشور جهان است نه جامعه بین الملل.
هادی صبا
منبع : روزنامه همشهری