چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


خط خطی روی اعتبار


خط خطی روی اعتبار
لیبرالیسم براساس آزادی بنا شده است. در اقتصاد لیبرالی عنصر اصلی بقای اصلح بوده و هست. به نظر متفکرین معتقد به اقتصاد لیبرال نباید از موجود ناصالح دفاع کرد. زیرا این درست بر ضد ایده پیشرفت است. باید اطمینان داشت که بازار خود مراقب همه چیز هست. پس از شکست مارکسیسم هیچ مانع و رقیبی بر سر راه آنها نبود اما بحران اخیر سؤالات زیادی را مطرح می کند. در کمال تعجب جمهوریخواهان محافظه کار به جای ره یافته های همیشگی اقتصاد آزاد در حال خریدن و ملی کردن بانک ها هستند. زیرا این مؤسسات در قلب سرمایه داری به حال ورشکستگی افتاده اند. آیا مکانیزم عرضه و تقاضا با اصولی مثل اصل تعدیل اقتصادی شکست خورده است. شاید این ریزش ابتدای یک بحران در ابعادی بزرگ باشد.
به نظر می رسد بحران از تمرکزگرایی سیاسی در امریکا شروع شده باشد که با ریاست جمهوری جورج بوش و حادثه ۱۱ سپتامبر آغاز شد. مبنای آزادی اقتصادی، آزادی سیاسی است. آزادی سیاسی نیز بر پایه آزادی اخلاق، فرهنگ و دین بنا می شود و از همین طریق به سکولاریسم و لائیسیسم راه می برد. اما در سال های اخیر همین مسیر را به صورت برعکس بازگشته اند به گونه ای که حتی گاه بعضی اساتید دانشگاهی را تحت فشار قرار داده یا بعضاً اخراج کردند. دوربین های مداربسته، شنود مکالمات تلفنی و کنترل و جاسوسی آن احساس آزادی سیاسی مردم را به نام امنیت سلب نموده است.
اما تمرکزگرایی سیاسی نمی تواند با آزادی اقتصادی همراه شود. پس به اقتضای فضای امنیتی ایجاد شده می بایست اقتصاد نیز متمرکز شود. از راه های تحقق این مهم تجمیع ثروت و به معنی امریکایی اش، دلارها را یک جا است. از این رو دلارها از کشورهای متصل و حتی بانک های امریکایی به بانک های اصلی بازگردانده می شوند. وقتی «جورج سُرس» دلارهایی را از آسیای شرقی فروخت و راهی امریکا شد، کشورهای عضو «آ.س.آن» در عرض یک شب فقیر شدند. روند سوق دادن دلارها به امریکا از سراسر جهان برای مبارزه با رکود از چند سال پیش آغاز شده بود. آنها می بایست ثروت را جمع می کردند تا بتوانند تزریق پول را به صورت متمرکز انجام دهند. در این صورت است که می توانند تقسیم ثروت را هدایت و کنترل نمایند.
این کار از سوی «راک فلر»ها و «مرگان»ها در حقیقت تکرار پدرخواندگی در امریکا و جهان است که با چرخش و بازگشت عجیبی به ایده های قدیمی و خاک خورده احیا می شود. یک تمرکزگرایی سیاسی، نظامی و اقتصادی با چنین عمق و توسعه ای موجب استبدادی جهانی خواهد شد. یک انحصارگرایی وحشتناک که مقدمات نظریه جهانی شدن را فراهم می آورد. اروپا با گران شدن یورو کالاهای خود را نسبت به دلار گران کرده بود. این رقابت میان دلار و یورو مطابق میل امریکا نبود. حال، ورشکستگی در بدنه سرمایه داری و ایجاد ضعف در دامنه، قدرت مدیریت در رأس هرم را تشدید می کند. در قرن نوزدهم اتفاق مشابهی در هلند افتاده بود. در آن زمان اقلیت یهودی ثروت را نزد خود متمرکز کرده و سپس آن را به امریکا و انگلستان سرازیر نمودند که باعث ورشکستگی های زیادی شد، حال دوباره به وجود آمدن چهره های رقیب اقتصادی در اروپا یا کشورهای آسیایی نظیر چین و هند چنین به نظر می رسد که انگلوساکسون ها مایلند دوباره واقعه هلند را در کشورهای رقیب تکرار کنند. اما این طرح بسیار متزلزل است و می تواند باعث ایجاد بحران های غیرقابل جبران شود. زیرا امروزه برخلاف قرن ۱۹ اقتصاد جهانی عمدتاً اعتباری است.
یعنی پول بدون هرگونه پشتوانه کلاسیک که ارزش ذاتی داشته باشد، صرفاً براساس اعتباری که درون شبکه اقتصادی نضج یافته است بنیان شده و ارزش خود را صرفاً از اعتبار داخلی شبکه اخذ می کند. این اقتصاد اعتباری در مرکز اقتصاد اعتباری شکست خورد و آینده ای که ترسیم کرده بود مخدوش شد. چه، امریکا در حال تبدیل شدن به یکی از بدهکارترین کشورهای دنیاست که تنها به خاطر میزان قدرت نیروی نظامی، اعتبار تکنولوژیک و اعتبار میزان تولید تا امروز سرپا باقی مانده است. اما در حال حاضر به رغم تزریق پول راه برون رفت نمی یابند. در این میان بانک های اصلی پنهان هستند. در حالی که بانک ها و مؤسسات مالی متوسط یکی پس از دیگری زمین می خورند. یعنی «ستاد» بر جای خود باقی مانده و «صف» در حال نابودی است. بانک هایی که در ارتباط با مردم بودند و کار اصلی آنها پرداخت وام برای مسکن، تحصیل و اشتغال بود سیر نزولی دارند و این باعث ایجاد فقر، بیکاری و بی خانمانی خواهد شد. در چنین وضعی از جمله نهادهای مرتبط ولی مستقلی که دچار رکود می شوند، دانشگاه است. اساساً وقتی بحران در ساختار به اوج برسد، به گونه ای که کل ساختار کارکرد خود را از دست بدهد، دانشگاه به سرعت از میان می رود و می بایست دوباره از نو آن را برساخت.
برای مثال وقتی دانشگاه نتواند از طریق حمایت مالی دانشجویان ادامه حیات دهد، لزوماً ساختار آن تغییر کرده و به صورت متمرکز و از بالا حمایت می شود. در این شرایط طبیعی است که استقلال خود را از دست بدهد و مجبور به تولید اندیشه های خاصی شود. بدین ترتیب کلان ساختار متمرکزی از ساختارهای متمرکز سیاسی، اقتصادی، دانشی و امنیتی به وجود می آورد که طبیعت آن بی عدالتی خواهد بود. ضعف ساختار اقتصادی جهانی همه آرزوهای جهانی را بر باد می دهد. آن خبرهای خوش لیبرالی که مژده پراکندگی ثروت، کار و پول را در بوق تبلیغی خود می دمید اکنون برعکس عمل خواهد کرد. شعار «عدالت بی پایان» جورج بوش چقدر بی پایه است وقتی تنها چشم اندازی که می بینیم توده نامنظمی از ظلم وجنگ خواهد بود. به نظر می رسد دوره تازه ای از جنگ های پراکنده آغاز می شوند. دوره ای که درگیری های قفقاز، نوید آن را می دهد. جنگ های نقطه ای در نقاط حساس بحرانی مانند فلسطین، ونزوئلا، چین، افغانستان، پاکستان و.‎/‎/ هم اکنون هند، برخلاف معاهدات بین المللی در حال تجهیز اتمی علیه پاکستان است. در آینده حتی امکان دارد که این نقاط برخورد افزایش یابند. در شرایطی که به وجود آمده است ما نیز می بایست به فکر چاره جویی باشیم.
به نظر می آید روسیه و آلمان که کمتر در شبکه اقتصادی امریکا بوده اند، به مراتب زیان کمتری متحمل شده اند. پس ما می بایست به همراه کشورهای مسلمان از شبکه اقتصاد اعتباری خارج شویم. قیمت نفت در حال نزول است پس باید با ایجاد شبکه های مقاومت در مقابل جریان سازهای اقتصادی ایستادگی کرد. در این صورت حتی این امکان به وجود می آید که شمایل قدرت در جهان تغییر یابد. از این رو علاوه بر ایجاد شبکه های اقتصادی برای برکناری از ورشکستگی اقتصادی باید سازمان های منطقه ای، سیاسی و حتی نظامی را تأسیس یا فعال کرد. جهان اسلام مجبور به اتحاد علیه بحران های اخیر است. سازمان های بین المللی اغلب بی کفایت و ناکارآمد هستند. از این رو تأسیس «ناتو»های سیاسی، فرهنگی، حقوقی، ‎/‎/‎/ و نظامی ضروری به نظر می رسد. در زمان کلینتون، مجله اکونومیست طی تحلیلی اعلام کرده بود «اقتصاد امریکا بادکنکی است.» این جمله از ۱۱ سپتامبر در حال تعبیر شدن است و ما هرچه زودتر باید دست به یک تحرک عظیم بزنیم.
دکتر ابراهیم فیاض
عضو هیأت علمی دانشکده جامعه شناسی دانشگاه تهران
منبع : روزنامه ایران