پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

بازیگران جنگ در ضیافت سازش


بازیگران جنگ در ضیافت سازش
محققان تاریخ سیاست خارجی آمریکا در تمثیلی جالب از سرگذشت زمامداران این کشور می گویند: رؤسای جمهور آمریکا با نگاهی بدبینانه به جهان وارد کاخ سفید می شوند و با خوشبینی آن را ترک می کنند. گویی این تمثیل و کنایه چندان هم از واقعیات دور نیست. لااقل نمودار عملکرد زمامداران بیست، سی سال اخیر آمریکا نشان می دهد که آنها با طرح جنگ کار خود را شروع کرده و به ظاهر با شعار سازش و ادعای صلح به پایان برده اند.
برحسب یک عادت و عرف دیرین اغلب دولت ها بویژه درخاورمیانه عربی روزهای پایانی دوران ریاست سران کاخ سفید به انتظار یک تجدید نظر و بازنگری می نشینند. این تغییر و تجدید نظر درکاخ سفید با یک آهنگ طبیعی پیش می رود، به این صورت که استراتژی های اعلام شده در سطح بین المللی و وعده های داده شده در داخل به بن بست می انجامد و برای جناح حاکم بر کاخ سفید تنها چاره این می ماند که سیاستی تازه را که لعابی از عقلانیت دارد اعلام کند. این سیاست جدید از حیث شکل و محتوا تفاوتی فاحش با استراتژی های اعلام شده در هشت سال گذشته دارد.
برای کسانی که نسخه این تجدید نظرخواهی را در واپسین روزهای زمامداری یک رئیس جمهور می پیچند مهم این نیست که آیا این سیاست ها قابلیت اجرایی دارد یا نه یا دولتی که چند صباح دیگر بر کاخ سفید تکیه می کند این سیاست را پی خواهد گرفت یا خیر آنها فقط به کارکرد این سیاست ها در تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی می اندیشند که به تعبیری «پایان خوش» برای کارنامه جناح حاکم به ارمغان آورد و گریبان رئیس جمهور و تیم همراهش را از چنگ بدنامی و بازخواست تاریخ خلاص کند.
این منحنی «از جنگ به آشتی طلبی» یا «از افراط به میانه روی» لااقل در دوران نسلی از رئیس جمهوران آمریکا که اکنون در قید حیات هستند تکرار شده است. جالب است که جابجایی جناح ها درکاخ سفید تأثیر چندانی در این قاعده نگذاشته است یعنی رهبران هر دو جناح دموکرات و جمهوری خواه پیشینه ای ازتحریم و جنگ را درکارنامه خویش به ثبت رسانده اند. در عصر ما جیمی کارتر، ریگان، جورج بوش پدر و بیل کلینتون هر کدام برنامه سیاست خارجی خویش را با یک حرکت تهاجمی شروع کرده وبا ژستی صلح طلبانه پایان برده اند. در دوره ریگان، آمریکا به گرانادا حمله برد و در دوره کارترعملیات ستیزه جویانه طبس را علیه انقلاب اسلامی تدارک دید و در نهایت پس از ناکامی این طرح ها با چند برنامه سازش در خاورمیانه و آمریکای لاتین مانند طرح کمپ دیوید به پایان برد. بوش پدر در هشت سال زمامداری خویش به خلیج فارس لشکرکشی کرد ارتش آمریکا را به سومالی گسیل ساخت در همان حال با اجرای نخستین دور گفت وگوهای سازش اعراب و اسرائیل در مادرید تلاش کرد وجهه جنگ طلبانه خویش را بازسازی کند. بیل کلینتون که بیش از همه سیاستمداران آمریکا سخن از مذاکره و سازش با مخالفان این کشور از جمله ایران رانده است مهم ترین طرح های تحریم ایران را امضا کرد و علاوه برآن ناتو و ارتش آمریکا را به سمت جنگ در بالکان کشاند و در گام سوم دستور مداخله نظامی آمریکا در هائیتی را صادر کرد.
نکته قابل تأمل این است که خاورمیانه آزمایشگاه اصلی این دگردیسی در سیاست خارجی رهبران آمریکا بوده است. شاید از بداقبالی ساکنان خاورمیانه است که آنها هم تاوان طرح های ستیزه جویانه سران کاخ سفید را پرداخته اند هم عوارض پروژه های ناتمامی که با نام «طرح صلح» ارائه شده را به جان خریده اند.
براین اساس چندان غیر منتظره نبود که تیم سیاست خارجی بوش نیز درپایان دو جنگ ویرانگر و آنگاه که این پروژه های نظامی زمینگیر شد به یک تغییر تاکتیک روی آورد. این حرکت تاکتیکی به طور مشخص از اجلاس آناپولیس شروع شد.
زمانی که رئیس جمهور آمریکا جرج بوش با گرد آوردن نمایندگان بیش از ۵۰ کشور وسازمان بین المللی ادعا کرد تا پایان مهلت ریاست جمهوری اش سازش نامه صلح میان اسرائیل و فلسطین به امضا خواهد رسانید. «باور دارم که امضای قرار داد صلح هنوز پیش از رفتن من از مقام ریاست جمهوری ممکن است رخ دهد و نه تنها احتمال رخ دادن آن وجود دارد بلکه این امر حتمی به نظر می رسد. من مطمئنم و این اعتماد را دارم که بزودی به این هدف نائل شوم.»
با این حال حتی فرصت برای اجرای یک مانور سازش برای نومحافظه کاران کاخ سفید بسیار تنگ بود لذا آنها یک سفر ضرب الاجلی را برای رئیس جمهور آمریکا تدارک دیدند.
فقط میزبانان عربی بوش نبودند که از حرکت های شتابزده کسی که هفت سال تمام از تز جنگ در خاورمیانه سخن رانده است حیرت کردند بلکه بیش از همه خود کارشناسان آمریکا در این حرکت اخیر او به دیده تردید نگریستند. کمتر کسی در محافل سیاسی آمریکا بود که در تأیید برنامه سازش رئیس جمهوری که فقط چند ماه مهمان کاخ سفید است سخن برانند . دراین جا آرای برخی ازاین کارشناسان منتقد آمریکایی قابل تأمل است.
«دنیزله پلیتکا» معاون رئیس دانشگاهی مسئول تحقیق و بررسی امور خارجی و دفاعی آمریکا در مؤسسه ای واقع در واشنگتن است که با استناد به مدارک و تحقیقات خود تلاش های ناکام کلینتون را در این راه مثال می زند و می گوید : او هم در آخرین ماه های ریاست جمهوری اش می خواست اسرائیل و فلسطین تحت رهبری یاسر عرفات را به امضای قرار داد صلح وادار کند. به نظر من این عقیده نه تنها مقداری بلکه تماماً غیر واقعی است. حتی آن نقشه راه که در زمان کالین پاول برای خاورمیانه ارائه شد و سپس افراد تندرویی مانند رامسفلد کنار گذاشتند کمبود زیاد دارد. سران امروز آمریکا نه تنها بی موقع و ناپخته این برنامه های سازش را ارائه می کنند بلکه هیچ کدام از واقعیت ها را نیز لحاظ نمی کنند از جمله این که آنها حاضر نیستند بپذیرند که «حماس» یک مسئله بزرگ است و جریان «فتح» پایگاه و نفوذ این گروه را ندارد.
علاوه بر خطراتی که به باور این کارشناس طرح های شتابزده آمریکا در پی دارد او معتقد است که مأموریت بوش به مسائل مهم دیگر مربوط به صلح فلسطین توجه نکرده است، از جمله به وضع اقتصادی آمریکا که در پایان هشت سال زمامداری او دیگر شهروندان آمریکا حاضر به تقبل هزینه های این پروژه های ماجراجویانه را ندارند.
این کارشناس تأکید می کند که وقتی من از وزیر خارجه سؤال کردم که در باره این همه مسائل چه اندیشه ای را در سر دارد، وی نشان داد که اصلاً در این باره فکر نمی کند در حالی که تأسیس دولت فلسطین که بوش آن را مبنای طرح خود قرار داده است به ظاهر عقیده خوبی است، اما رایس هیچ کدام از مسائل مهمی که در باره این طرح وجود دارد را پاسخ نمی دهد از جمله این که آمریکا دیگر وجاهت اجرای این طرح را ندارد یا آنکه مجریان این پروژه در دوسوی سرزمین های اشغالی اعتبار کافی را ندارند.
تحلیلگر دیگر آمریکایی «جیمز فلیپس» محقق امور خارجه و امنیت ملی در پژوهشگاه سیاسی «بنیاد میراث» در این رابطه می گوید: از زمان بستن سازشنامه صلح میان فلسطین و اسرائیل در عهد عرفات چهار سال گذشته است اما نقش «حماس» همانگونه که بود، باقی مانده است. او اضافه کرده است که : «وقتی این پروژه در دوره عرفات به ثمرننشست چگونه در دوره ابومازن می توان به تحقق آن امید بست بویژه که در حال حاضر هم حماس برای آینده سازشنامه صلح برنامه مبارزه گسترده ای دارد. به عقیده وی کاری که رئیس جمهوری آمریکا می کند هیچ تناسبی با مسائل امروز فلسطینیان ندارند فلسطینی ها اکنون به شکستن تحریم می اندیشند و احزاب حتی میانه رو آنها نیز برای سازش آماده نیستند .
این کارشناس معتقد است که معضل بزرگ دیگر بوش و رایس در سمت اسرائیل نهفته است به این صورت که جناح حاکم و افرادی که در تل آویو قدرت گرفته اند هیچ تمایلی به نشستن پای میز مذاکره را ندارند. کسانی مانند نتانیاهو، باراک یا لیبرمن که امروز مثلث قدرت افراطیون را تشکیل می دهند این تیم از چنان موقعیتی برخوردار است که هر توافق اولمرت با آمریکا یا ابومازن را برهم زنند.
آنچه کارشناسان آمریکایی در نقد برنامه های موسوم به سازش در خاورمیانه تیم بوش مطرح می کنند اغلب مشکلات و موانع کاربردی یا مشکلات فنی هستند که گروه مذاکره کنندگان آمریکایی در دو جبهه عربی و اسرائیلی با آن روبه رو هستند، این درحالی است که مانع عمیق در مسیر کاخ سفید جنبه ساختاری دارد وهمین موانع ساختاری است که بوش را در سفر اخیرش ناکام گذاشت. این موانع ساختاری در واقع همان نگرش و قضاوت ملت های خاورمیانه در باره تیم بوش نسل امروز زمامداران آمریکا است. قضاوتی که برپایه آن بوش نماد جنگ و نماینده اول تفکر میلیتاریسم است و بواسطه همین اندیشه نظامی گری هشت سال خاورمیانه را در کشمکش های خونین قرارداد. اگر خاورمیانه امروز روی اقبال از همه طرح هاو پیشنهادهای بوش برمی گرداند به این دلیل است که در این حرکت یک تناقض تاریخی را حس می کند که تناقضی که برپایه آن ستیزه جوترین مردان سیاست جامه صلح و آشتی به تن می کنند.
مهین السادات صمدی
منبع : روزنامه ایران