پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کد گذاری جنسیتی Gender coding


کد گذاری جنسیتی  Gender coding
▪ یکی از مهم‌ترین مسائلی که همواره مورد توجه مورخان و فلاسفه‌ی علم فمینیست بوده است مسئله‌ی کد گذاری جنسیتی و تاثیر آن در روند کسب علم و شناخت است. مورّخان و فیلسوفان، به زبان استعاری و رایجِ همواره به « زن بودن طبیعت و مرد بودن دانشمند» اشاره کرده‏اند؛ استعاره ای که از آثار بیکن و ماکیاولی گرفته تا متون علمی معاصر به کار رفته است.
مورخان و دانشمندان فمینیست نشان داده‌اند که چگونه تصورات مردگرایی افراطی در علوم، تحمل فقدان واقعیت را در علوم جدید ممکن ساخته است. بنا به استدلال اینان این استعاره‏ها و الگوها به ایجاد محتوای شناختیِ نظرات علمی کمک کرده‏اند.
▪ از مشهورترین مثالهایی که در اغلب متون فمینیستی به آن اشاره میشود، استعاره های بیکنی در رابطه با طبیعت و شناخت آن است. بیکن باصراحت تمام از استعاره های مربوط به دو جنس برای بیان نظر خود درباره‌ی شناخت علمی در مقام طبیعتی که در آن صورت و ماده، که دیگر جدا از هم نیستند، استفاده می‌کند. در تفکر یونانیان، زن بودن ارتباطی نمادین با هرآنچه غیر عقلانی، نابسامان و ناشناختنی است- با هر چیزی که در راه پرورش شناخت باید از آن دست کشید-داشت. بیکن صورت و ماده را به هم پیوند داد-طبیعت همچون جنس زن و طبیعت همچون چیزی که شناختنی است. طبیعتِ قابل شناخت به شکل جنس زن عرضه میشود و کار علم اعمال تسلط بحق ِ مرد بر آن است.تسلطی که مستلزم اعمال اندکی زود نیز هست زیرا اگر طبیعت زیر سلطه و فشار صناعت باشد اسرار خود را کامل تر برملا خواهد کرد. بیکن به کرات از استعاره های جنسی برای شناخت طبیعت سخن میگوید، فریب کاریِ مذکر، دخول و هتک طبیعت از جمله استعاره های بیکنی برای شناخت طبیعت است.
▪ بنا بر نظریه کنش متقابل در مورد استعاره‏ها و الگوها، اَشکال زبان و مفاهیم معنادار اجتماعی جزء لاینفک هر نظریه علمی است. برای نمونه، استعاره « طبیعت یک ماشین است» هم به لحاظ تحقیقی و تربیتی سودمند است و هم به دانشمندان می‏گوید که چگونه نظریه‏های خود را به حوزه‏های تازه‏تری گسترش دهند و هنگامی که مشاهدات، چیزی بر خلاف نظریه نشان می‏دهند، به تجدیدنظر در نظریه‏هایشان بپردازند. در نتیجه، هر قدر ماشین‏ها بیشتر شناخته شوند طبیعی‏تر می‏شوند، تا آن‏جا که طبیعت نیز ماشینی‏تر تجربه می‏شود. همین طور هرچه استعاره، رایج‏تر و متداول‏تر شود کارکردهای نظم‏دهنده‌ی آن از شناخت واضح و صریح به شناخت ضمنی و تلویحی تغییر می‏یابد. به همین ترتیب، تصور طبیعت به صورت زنی وحشی و نافرمان که انسان برای حفظ خود، ناگزیر از رام کردن اوست، چنان که ماکیاولی نیز همین تصور را داشت؛ دانشمندان را به کنش‏های خاصی با طبیعت رهنمون می‌شود و به تبعیت از روش‏های خاصّی در رفتار با زنان وادار می‏سازد. علوم در دوران روشنگری بر این تصور بود که « طبیعت عریانی» وجود دارد که اگر دانشمندان، پرده از صفات واقعی او برگیرند، می‏توانند به او بنگرند. امّا این استعاره، فهم ما را در مورد این که چگونه طبیعت به عنوان اُبژه شناخت، همواره و تاکنون ساختاری اجتماعی داشته، مخدوش می‏کند و با این وجود، هیچ یک از نگرانی‏ها، رؤیاها و امیالی را که فرهنگ‏ها بر می‏گزینند تا نظمش را پی‏ریزی کنند، نمی‏پذیرد. انسان‏ها با استعاره‏ها، الگوها و چارچوب‏های ذهنی متفاوتی سخن می‏گویند، امّا طبیعت تا آنجا به بشر پاسخ دقیق می‏دهد که انسان به خواسته او پاسخ دهد
▪ این کُدگذاری جنسیتی در تقسیم‏های دو جزیی سنتی از زمان پارمنیدس تا امروز مشهود است. این تقسیمات ثنایی به گونه‏ای است که هر واژه‏ای را با مقابلش در کنار هم قرار داده و به یکی کُد و برچسب زنانه و به دیگری کد و برچسب مردانه می‏زند، مانند:فاعل-منفعل،عقلی - غیرعقلی، منطق - عواطف/هیجانات، فرهنگ - طبیعت، پویا - ایستا، ذهن - بدن، بزرگسالی - خردسالی، انتزاعی - عینی، مستقل - وابسته / رابطه‏دار /وابسته به شرایط و بافت، و از این قبیل تقسیمات که جزء اول، کد مردانه و جزء دوم، کد زنانه خورده است. تکیه بر این نظام‏های نمادین می‏تواند به روابط اجتماعی ظالمانه و برداشت‏های تحریف شده‏ای از نظم طبیعت بینجامد. این تقسیمات دوگانه در آثار فلسفی – به ویژه در آثار رمزی و داستانی- فلاسفه‌ی خود ما نیز بسیار زیاد است که به نظر می‌رسد بخشی از آن از فرهنگ فلسفی یونانی به آثار فلاسفه‌ی ما وارد شده باشد. به عنوان مثال در آثار داستانی سهرودی و ابن سینا معمولا «زن» نماد انفعال و پذیرش است، همچنین زن در این آثار نماد عالم اجسام و طبیعت است که برای رسیدن به عالم الوهی که زوج مقابل آن و عالمی مذکر است باید از آن گذر کرد-آن را از بین برد و یا از آن چشم پوشید برای نمونه میتوانید به داستان رمزی آواز پر جبرئیل نگاه کنید آنجا که راوی از حجره زنان که نماد عالم اجسام است بیرون می‌آید و قصد مردان سرایمیکند که نماد عالم الوهی است و یا در قصه‌الغربه الغربیه که سالک در مسیر سلوک خویش زن خویش را که نماد شهوت است می‌کشد و یا در هر دو روایت سلامان و ابسالِ منسوب به ابن سینا که زن در آنها نماد عالم اجسام و وسوسه های شیطانی است در مقابل عالم بالا و اتصال با عقل فعال که از طریق آن حقایق دریافت میشوند
▪ یکی از دغدغه‏های همیشگی فمینیستی این است که کُدگذاری به ظاهر بی‏طرفانه جدید، مردانه بوده است. اگر تصور رساندن عینیت و عقلانیت به بالاترین حد، مستلزم بی‏طرفی است و از دیگر سو مرد بودن به‏طور جانبدارانه به گونه‏ای بی‏طرف (حتی نسبت به جنسیت) تعریف می‌شود. چون مرد در زبن انگلیسی و ضمیر مفرد مذکر در اغلب زبانها به‏طور کلی بیان‏گر نوع بشر تلقی می‏شود. حتی در زبانهایی مثل زبان فارسی که دارای ضمائر مشترک برای هر دو جنس است نیز از زمان گذشته تا کنون رواج داشته است
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد/گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را/ مردی که ز عصر خود فراتر باشد(شفیعی کدکنی)
▪ با این وصف فلاسفه‌ی علم فمینیست معتقد هستند تا زمانیکه این استعاره ها رواج داشته باشند، تصور این‏که زنان می‏توانند عینی و عقلایی باشند مستلزم تناقض است وتا وقتی که دستاوردهای زنان از دستاوردهای مردان غیرقابل تشخیص باشد این وضعیت هم‏چنان برقرار خواهد ماند. زنان به عنوان متفکران خردمند و عینی هیچ جایگاهی برای سخن گفتن در اختیار ندارند، چون مردان آن جایگاه را به طور کامل تصرف کرده‏اند. به همین دلیل، عرصه‏هایی از علم که گمان می‏رود ارزش‏ها و علایق اجتماعی، کمتر در شکل‏گیری آن‏ها دخالت داشته‏اند، با شدّت بیشتری مردانه هستند. از این رو فیزیک، ریاضیات و منطق، دقیقاً به دلیل آن که تصور می‏شود علوم بی‏طرف‏تری هستند، بیش از همه حوزه‏های فکری در دست مردان قرار دارند
برای مطالعه بیشتر
Sandra Harding, Ggender and Science, Routledge
ژنویو لوید.عقل مذکر. ترجمه محبوبه مهاجر.نشر نی
مجموعه مصنفات شیخ اشراق. به تصحیح و تحشیه و مقدمه هانری کربن.ج ۲و۳. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
حی بن یقظان و سلامان و ابسال. تحقیق و نگارش ضیاالدین سجادی. انتشارات سروش
مطالب مرتبط
مذکر سازی اندیشه توسط دکارت
عقل مذکر
جنسیت‌یافتگی علماکو فمینیسم/ فمینیسم سبز
منبع : critic