پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


یکنواختی حقوق زن و مرد، فمینیسم، فراز یا فرود


یکنواختی حقوق زن و مرد، فمینیسم، فراز یا فرود
«فمینیسم» (feminism) واژه‏ای فرانسوی است که در قرن نوزدهم به «جنبش زنان» اطلاق می‏شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسی زنان بر اساس آرمان برابری‏طلبی» اطلاق می‏شود. پس از آشنایی اجمالی با مفهوم فمینیسم و تلقی‏های مختلف از آن، اشاره به ریشه‏ها و زیرساخت‏های فکری فمینیسم و نمودها و پیامدهای آن سودمند می‏نماید. فمینیسم در سکولاریسم، اومانیسم و لیبرالیسم ریشه دارد که در شماره قبل به نقد مبنای سکولاریستی آن پرداختیم؛ در این شماره به دو مورد دیگر می‏پردازیم:
▪ اومانیسم
مفهوم امروزی واژه اومانیسم آن، چیزی است که «شلر» آلمانی مطرح کرده است «خواست انسان، معیار و مقیاس همه چیز است»۱. بر این اساس، اومانیسم نگرشی کلی است که بینش‏های فلسفی، هنری، حقوقی، اخلاقی و حتی رشته‏های علمی را تحت تأثیر قرار می‏دهد و جهت‏دار می‏سازد. از این منظر، باید انسان در جهان بینی، هنر، ایدئولوژی، اخلاق، حقوق و... مدار و محور هرگونه تلاش قرار گیرد و خالق همه ارزش‏ها و ملاک تشخیص خیر و شرّ باشد. در واقع «انسان» جای «خدا» می‏نشیند و قادر است توجه به دین و ارتباط با ماورای طبیعت مشکلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل کند.۲
نتیجه اومانیسم، مادی قلمداد کردن انسان، نفی حاکمیت خداوند، زمینی ساختن دین و بی اعتبار کردن آن است. آنچه اصالت دارد، خواسته‏ها و لذات‏های انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید در جهت تأمین هواهای افراد و هماهنگ با خواست‏های آن‏ها گام بردارد. اومانیست‏ها اگر از «دین انسانی» نیز سخن می‏گویند، مرادشان دینِ تابعِ هوس‏های این و آن است. مبنای فلسفی اومانیسم متأخر، پوزیتویسم است. اگوست کنت، بنیان گذار مکتب پوزیتویسم، (در اوایل قرن نوزدهم) با اعتراف به ضرورت دین برای بشر معبودِ آن را «انسانیت» قرار داد، خودش عهده دار رسالت این آیین شد و مراسمی برای پرسشش فردی و گروهی تعیین کرد. ) آیین انسان‏پرستی ( جنوبی، که نمونه کامل اومانیسم بود، در فرانسه و انگلستان و سوئد و امریکا پیروانی پیدا کرد که رسماً به آن گرویدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند. این گروه خانه اگوست کنت در پاریس را کعبه می‏دانند و معشوقه ناکامش را چون مریم عذرا می‏شمارند.۳
فمینیسم در آغاز شکل‏گیری، ماهیتی اومانیستی داشت. اگوست کنت، جان استوارت میل و همسرش هاربت تایلور، ساراگریمکه و فرانسیس در قرن نوزدهم از معروف‏ترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به زنان و نخستین رهبران فمینیسم لیبرالی بودند. ترتیب جنسی آرمانی برای فمینیست‏های لیبرال، ترتیبی است که طی آن هر فردی هر نوع زندگی را که می‏خواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود. این گروه، جنسیت فرد را با حقوق او صد در صد بی ارتباط می‏داند و معتقد است که سرشت زنانه و مردانه کاملاً یکسان بوده، تنها «انسان» وجود دارد نه جنسیّت. از این رو با پذیرش نقش‏های متفاوت و از پیش تعیین شده برای مذکر و مؤنث در خانواده مخالف است و چنان باور دارد که در روابط زناشویی، شادکامی و لذت خود محورانه زن و شوهر اصل است نه تشکیل خانواده و تربیت فرزند.۴
اگر هوس انسان محور و ملاک همه امور باشد، قانونِ اعطای حق خودداری از تمکین جنسی به زنان در مقابل همسر، مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی و اجتماعی و کورتاژ و... و همجنس بازی بر اساس جدایی روابط از تولید مثل و حق تسلط بر بدن و روابط جنسی و نیز مبارزه با بسیاری از احکام دینی و مقررات اجتماعیِ پدیدآورنده محدودیت‏های شرعی، اخلاقی و حقوقی به بهانه مخالفت با انسانیت انسان‏ها، در همین راستا تحقق می‏یابد.
● نقد مبنای اومانیستی
اومانیسم با همه اشکالات سکولاریسم رو به رو است. افزون بر این، حقوق مردم که ابزار زندگی جمعی و تأمین سعادت آنان است، نباید تنها به واقعیت‏های صرفا تجربی و متغیّر منوط شود؛ زیرا این کار ممکن است آثاری به ظاهر مفید در بر داشته باشد؛ اما مضافا بر سستی مبانی فلسفی پوزیتویسم که همه واقعیت‏های عالم را مادی و محسوس می‏پندارند و شناخت‏های تجربی و حسی را جزم اندیشانه، عاری از خطا و اشتباه فرض می‏کند، پوزیتویسم حقوقی از نظام زندگی مدنی و حقوقی اجتماعی اخلاق زدایی کرده، حقوق را به نوعی حل المسائل مبتنی بر تجربه تبدیل می‏کند که به نام انسان و انسانیت جز تأمین هر چه بیش‏تر منافع مادی هدفی ندارد و سایر مصالح انسان را در نظر نمی‏گیرد. بدین سبب امروزه در جوامعی که حقوق را در خدمت هوس‏ها و خواسته‏های انسان قرار داده‏اند،۵ بسیاری از روش‏های خلاف اخلاق و عفت رسمیت یافته است. اومانیسم، رابطه مخلوقیت و بندگی آدمیان با خداوند را آگاهانه نفی می‏کند؛ در حالی که توجه به خداوند تبارک و تعالی (حقیقت مطلق) و رابطه انسان با او مبنای هر حق و حقوقی به شمار می‏آید.
«انسانِ» موضوع اومانیسم، حیوان ناطق و موجود مادی صرف است و انسانیت مورد نظر آنان نیز چیزی جز غرائز و تمنیّات نفسانی نیست؛ در حالی که انسان موجودی مادی و معنوی است و بُعد مادی‏اش وسیله تکامل روحی و معنوی او شمرده می‏شود؛ و انسانیت انسان در قرب الی اللّه و وصول به مقام خلیفة اللّهی نهفته است.
آری، همه چیز برای انسان خلق شده است؛ اما انسان مخلوق خدا است نه شریک و در عرض او. سخن «کانت» - «هر انسان باید به عنوان غایتی فی نفسه مطلق در نظر گرفته شود و نه آن که صرفا وسیله‏ای برای تحقق بعضی مقاصد باشد»- و اصل حرمت گذاری مطلق و بی قید و شرط به انسان با اسلام، سازگار نیست؛۶ گرچه ممکن است گفتار کانت در مقام نقادی عقل عملی، به جهتی دیگر ناظر بوده، با انسان‏شناسی اسلام مخالفت نداشته باشد.۷
افزون بر این، همه چیز برای انسان خلق شده، ولی خود او برای تقرب به خداوند پدید آمده است؛ «و اصطنعتک لنفسی»۸ و «خلقتک لأجلی».
● پارادوکس «فمینیسم ـ اومانیسم»
معمولاً در گرایش‏های فمینیستی از برابری زن و مرد و محور قرار دادن «انسانیت» سخن به میان می‏آید؛ اما عملاً در این گروه‏ها دفاع یک جانبه از زن و «زن مداری» چشمگیر است. آلیسون جَگر (Alison Jaggar) می‏نویسد:
«بر خلاف تصور، آرمان رادیکال فمینیست‏ها آرمان دو جنسی نیست، آرمان دو جنسی (Androgyny) متضمّن ترکیبی از صفات مردانه و زنانه است؛ حال آن که بسیاری از رادیکال فمینیست‏ها، صفات ارزشمند را صفات ویژه زن می‏دانند. از این رو، آرمانِ انسانی آرمان زن است.... انسان آرمانی زنی است که می‏تواند تمام نیروهای انسانی خود را تکامل بخشد.... یکی از شعارهای رادیکال فمینیسم، این مفهوم را چنین خلاصه می‏کند: «آینده مؤنث است.».۹ «سیمون دو بوار» نیز موجودیت مرد را مصداق «دوزخ بر هم زننده فردیّت و آزادی زنان» قرار می‏دهد.۱۰
▪ لیبرالیسم
لیبرالیسم از واژه «Liberty» به معنای آزادی بی قید و شرط در انتخاب هرگونه زندگی و به عبارت دیگر، آزادی انسان در خواسته‏ها و تمنیّاتش و تلاش در راه رسیدن به آن پذیرفته شده است.۱۱ این فلسفه آزادی و خوش‏باشی که شایع‏ترین فصل مشترک جهان بینی مردم غرب به شمار می‏آید، تا حدی معلول محدویت‏های قرون وسطایی دنیای غرب است. رهاورد این محدودیت‏ها، جریان آزادی خواهیِ افراطی و اصالت لذّت است که بعد از رنسانس شکل گرفت. یکی از مبانی مهم لیبرالیسم، اصالت فرد و نفی هر نوع سرچشمه و مبدأ آگاهی غیر از تشخیص فردی است. جرمی بنتام می‏گوید: «به طور کلی می‏توان گفت هیچ کس به خوبی خود شما نمی‏داند چه چیزی به نفع شما است. هیچ کس با چنین پی‏گیری و شور و شوقی، مایل به دنبال کردن آن نیست»۱۲؛ به عبارت دیگر، چه کسی حق دارد بگوید خواست «واقعی» و مصلحت هر کس، غیر از آن چیزی است که خود او می‏گوید؟ به گفته «آیزایابرلین»،
«این عمل، نوعی «خود جایگزین سازیِ شرم آور» است. هر یک از افراد را باید قابل اعتمادترین داور در امیال خویش به حساب آورد».۱۳
این طرز فکر در نخستین جلوه‏هایش، در فرهنگ و تمدن اخیر غربی بر اساس اصالت فرد و نفی حاکمیت هر نوع نظام اجتماعی به وجود آمد؛ گرچه آرام آرام به سوی پذیرش نسبی جامعه حرکت کرد و از «لیبرالیسم سوسیال» سر در آورد:
«هسته متافیزیکی و هستی شناختی لیبرالیسم ، فردگرایی است. تعهدات لیبرالی نسبت به آزادی، مدارا و حقوق فردی از همین مقدمه ناشی می‏شود... فرد گرایی هستی شناختی، مبانی فلسفی لازم برای فرد گرایی اخلاقی و سیاسی را به وجود می‏آورد؛ لذا در این طرز تفکر، فرد و حقوق و خواست‏های او از هر لحاظ بر جامعه و حقوق و خواست‏های آن مقدم داشته می‏شود.»۱۴ همچنین تملّک مطلق انسان بر خویشتن، از اندیشه فردگرایی ملکی لیبرالی ناشی شده است که به موجب آن زندگی «فرد» به خود او «تعلق» دارد. این زندگی، دارایی خود او است؛ به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و می‏تواند با آن هر طور که مایل است رفتار کند.۱۵ «هابز» آزادی را حق طبیعی انسان، به نحوی که هیچ کس حق محدود کردن آن را ندارد، می‏پنداشت.
تجربه گرایی نیز از اصول این طرز فکر است. مبانی آکادمیک تجربه گرایی، بخشی از تاریخ لیبرالیسم است. راسل در «فلسفه سیاست» می‏گوید: «جوهر بینش لیبرالی این نیست که چه باورهایی پذیرفته شده‏اند، بلکه چگونگی پذیرفتن آن‏ها است. باورها باید به گونه‏ای آزمایشی پذیرفته شوند. بدین گونه است که روش قبول آرا در علم را در مقابل عقاید خداشناسانه یا فلسفی قرار می‏دهیم.»۱۶
برای درک تأثیرات لیبرالیسم در گرایش‏های فمینیستی، توجه به ویژگی‏ها و نتایج انسان‏شناسی لیبرال سودمند است:
۱) آزادی خواهی افراطی: در لیبرالیسم، این واژه معمولاً به صورت «آزادیِ از» چیزی تعریف می‏شود و نه «آزادی برایِ» منظوری؛ یعنی تفسیر آزادی به معنای سلبی آن و به مثابه موقعیتی که در آن شخص به هیچ قیدی مقید نیست و در امورش هیچ‏گونه و از سوی هیچ منبعی، هیچ مداخله‏ای نمی‏شود.۱۷
۲) خود محوری در مدیریت اجتماعی: فارغ بودن انسان از حاکمیت وحی و شریعت و قانون الاهی و دینی و اکتفا به داده‏های صرفا بشری در قوانین اجتماعی بدون هیچ التزامی به رهنمود انبیا.۱۸
۳) مطلق اندیشی در تساهل و تسامح: اباحی گری و مدارای مبتنی بر پلورالیسم عقیدتی، یعنی هر فرد می‏تواند به هر چیزی معتقد باشد و هر چیز را تبلیغ کند و هرگونه مایل است عمل کند و کسی یا نهادی حق مداخله ندارد.۱۹
۴) حاکمیت امیال: لیبرالیسم معتقد است رشد انسانی از نظر شخصی و شخصیتی و فرهنگی و رفتاری یا اقتصادی و اجتماعی به این است که هر کس هرگونه دلش می‏خواهد حرکت کند و قید و بندی را نپذیرد. فرد از دیدگاه «هابز»، «هیوم» و «بنتام» به این مفهوم که هدف‏ها و مقاصد خود را به حکم عقل برگزیند، عاقل نیست؛ به عکس، این شهوات، خواهش‏ها، تمنّیات و بیزاری‏ها هستند که به فرد جان می‏بخشند و انگیزه لازم برای حرکت در سمت و سوی معینی را فراهم می‏آورند. عقل فقط خدمتکار یا برده شهوات و خواهش‏ها و وسیله محاسبه ارضای تمایلات قلمداد می‏گردد.۲۰
فمینیسم تا حدود زیادی مدیون لیبرالیسم است. فمینیست‏های اولیه از فرد گرایی لیبرالی متأثر بودند. یکی از گرایش‏های فمینیستی معاصر گرایش اگزیستانسیالیستی (مکتب اصالت وجود) مبتنی بر تفسیر خاص «سیمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است. مفهوم «آزادی و اختیار مطلق» در اگزیستانسیالیسم، صورتی افراطی از مفهوم لیبرالی و اومانیستیِ «آزادی» است که در واقع، جز میدان دادن به هواهای نفسانی معنایی ندارد.
از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، انسان، به هیچ جبر و ضرورتی محکوم نیست و بر عکس همه موجودات دیگر که سرشت و طبیعت خاص دارند، طبیعتی خاص ندارد و موجودی کاملاً مختار و آزاد است. دایره آزادی او تا آن جا است که حتی خودش به خودش سرشت و ماهیت می‏دهد. این امر مستلزم آن است که هر چه ضد آزادی او باشد، وی را از انسانیت خارج کند. بنابراین، انسان نباید به چیزی تعلق داشته باشد و نباید بنده و تسلیم چیزی جز خود شود. پس اگر کسی بخواهد انسانیتش را حفظ کند، باید آزادِ آزاد باشد. به همین دلیل، اگزیستانسیالیست‏های الحادی حتی اعتقاد به خدا را منافی آزادی بشر و ضد کمال انسان می‏دانند.۲۱
نفی نهاد ازدواج و خانواده و معرفی آن به عنوان فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان در گفتار «سیمون دوبوار» و جایگزینی نظریه «زوج آزاد» و «همزیستی مشترک» و بدون هیچ‏گونه تعهد و مسؤولیتی میان زن و مرد برای تأمین آزادی مطلق زن و مرد، و تصریح به «سوسیالیسم جنسی» که زن و مرد بتوانند هر دو آزاد باشند۲۲، در همین راستا ارزیابی می‏شود؛ و نیز این که «کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان» می‏گوید: «هیچ مکانی نباید به جنس مشخصی مختص باشد.» از این رو، داشتن استخرهای شنای مختلط برای زن و مرد و حضور بدون محدودیت زن و مرد در همه مجامع و اماکن لابه‏لای همدیگر و مختلط ارزشی لیبرالیستی - فمینیستی است.
● نقد مبنای لیبرالی فمینیسم
در مورد فردگرایی هستی شناختی باید گفت، هرگونه تفسیری از حیات انسانی (اصالت فرد یا اصالت جامعه) بدون در نظر گرفتن هستی بخش و غرض او از اعطای هستی، تفسیری خود پندارانه و خطا است. در اسلام، زندگی فردی و اجتماعی دو چهره گوناگون از حقیقت زندگی انسان شمرده می‏شود؛ هدف حقوق که تأمین سعادت اجتماعی است، بدون در نظر گرفتن کمال انسانی و سعادت افراد قابل وصول نخواهد بود؛ اما در عین حال، در ظرف تعارض منافع و خواسته‏های فرد با اصل نظام و سعادت مردم، مصلحت عمومی مقدم است و منافع فردی در حد ضرورت محدود می‏گردد.
در مورد عقل مداری نیز اسلام، ضمن ارج نهادن به شناخت‏های عقلانی، به عقلانیت ابزاری «اصالت» نمی‏دهد؛ زیرا راسیونالیسم انسان را از وحی که متعالی‏ترین و دقیق‏ترین و مطمئن‏ترین سرچشمه معارف و شناخت بشر است، محروم می‏کند. از سوی دیگر اسلام عقل را فقط ابزار تأمین امیال، غرائز و منافع مادی بشر نمی‏داند. در اسلام شأن عقل کنترل و هدایت امیال و غرائز و رهنمون ساختن بشر به کمال لایق انسانی است.
و اما تجربه گرایی، بسیاری از متفکران و جهان شناسان همچون «ماکس پلانگ»، «انیشتین»، «جیمز جینر»، «هیزنبرگ» و «ادینگتون» معتقدند جهان‏شناسی و معرفت علمی غرب باید در اعتبار برخی مبانی متافیزیکی و عرفانی در عرصه علم فیزیک تجدید نظر جدّی کند؛ در غیر این صورت، تنها با اعتقاد به مبانی صرفا حسی و تجربی نمی‏توان معرفتی واضح، چند بعدی و غیر متعارض درباره جهانِ هستی به دست آورد.۲۳
آزادی را نیز اگر به درستی معنا کنیم، در اسلام آزادی، بستر حرکت تکاملی انسان بوده و بدین سبب ارزش بسیار دارد. وصول به مقام شامخ انسانیت (خلافت الاهی) جز در پرتو آزادی‏های صحیح انسانی ممکن نیست؛ ولی نباید از یاد برد که خالقِ بشر او را آزاد، اما هدفمند و مسؤول آفریده است. پس آزادی باید در خدمت هدف خلقت (تکامل انسان و رسیدن به قرب الی اللّه) قرار گیرد. در اسلام، آزادی «حرمت» دارد؛ اما در چارچوب سعادت و کمال انسانی محدود می‏گردد؛ زیرا حرمت آزادی از حرمت خود انسان بیش‏تر نیست. در اسلام آزادی، مطلق و بدون حد و مرز توجیهی ندارد. آزادی‏ای که به هیچ اصلی، پایبند نباشد، فاجعه است. وجود هر قاعده فکری یا انسانی مستلزم نوعی حدّ و حصر منطقی برای آزادی است.
در اسلام، علاوه بر سه پرسش «آزادی از چه؟ برای چه؟ و برای که؟»، آزادی در قبال «چه کسی؟» نیز مطرح می‏گردد. انسان‏ها در قبال دیگران آزادند؛ اما آیا در مقابل خداوند نیز آزادند؟ انسان «خود» و «سرخود» نیامده است تا «سرخود» باشد. انسان، مخلوق خدا و محتاج و بنده او است و ایمان به خدا، یعنی بندگی وی و آزادی از هر چه غیر او است. مؤمن، در برابر هستی و همه انسان‏ها آزاد است؛ اما در مقابل خدا و آنچه او فرموده، تعهد دارد. آزادی‏های جنسی و افکار لیبرالیستی به اضطراب‏های روزافزون، پوچ‏گرایی، بحران هویت و پناه بردن به مخدّرات و مُسکرات می‏انجامد.انسان پرورش یافته در مکتب لیبرالیسم به مواد مخدر و مسکر پناه می‏برد تا در خمار و مستی و اعتیاد لحظه‏ای از آلام جسمی و روحی رهایی یابد؛ و این خود غفلتی دیگر است؛ و چه فاجعه‏ای اسفناک‏تر از این که «انسانیت» انسان را از او سلب کرده، افتخار کنند او را به مقام «حیوان مملوّ از غرائز و امیال که هر جور می‏خواهد رفتار می‏کند» تنزل داده‏اند!
● تشابه و یکنواختی کامل در حقوق زن و مرد!
یکی از محوری‏ترین آرمان‏های فمینیسم، اصل برابری کامل و یکنواخت و دور از هر گونه تفاوت حقوق زنان و مردان است. «جان استوارت میل» در کتاب فرمانبرداری زنان می‏نویسد: «اصل حاکم بر روابط میان دو جنس، خطا است. اصل برابری کامل را باید جایگزین این اصل نمود.»۲۴
مونیک ویتیگ یکی از معروف‏ترین صاحب نظران رادیکال فمینیست در سال ۱۹۷۹ در مقاله‏ای تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمی‏آید» می‏نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیّات، کاریکاتورها و ساخته‏های فرهنگی نیست. زنان یک طبقه‏اند. زن نیز مانند مرد مقوله‏ای سیاسی و اقتصادی است نه مقوله‏ای ابدی... . بنابراین، هدف مبارزه ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است.»۲۵
سوسیال فمینیست‏ها نیز با تعمیم شعار «امر شخصی سیاسی است» (personal is political) رادیکال فمینیست‏ها به این نتیجه رسیدند که تمایز عمومی/ خصوصی پدیده‏ای تجویزی و تحمیلی است و در قرن نوزدهم به شیوه‏های مختلف جهت منطقی جلوه دادن استثمار زنان به کار می‏رفت.۲۶ مضامین شاخص نظریه‏های نابرابری جنسی این است که زنان و مردان، نه تنها در موقعیت‏های متفاوت قرار گرفته‏اند بلکه این تفاوت با نابرابری همراه بوده است. دیگر این که زنان از نظر استعدادها و ویژگی‏های فطری با مردان تفاوت دارند، اما این تفاوت طبیعی اهمیت ندارد و نمی‏تواند مبنای تفاوت اجتماعی زن و مرد قرار گیرد. بر همین اساس، فمینیست‏های لیبرال برای فعالیت‏های خصوصی و بدون مزد زنان در حریم خانواده ارزش قائل نیستند و معتقدند مردان از بیش‏ترین پاداش‏های زندگی که همان پول و قدرت و منزلت اجتماعی است سود می‏برند و مانع راهیابی زنان به عرصه فعالیت‏های عمومی که منبع بزرگ‏ترین پاداش‏های اجتماعی است، می‏شوند.۲۷
● نقد نظریه «تشابه مکانیکی مرد و زن»
به نظر ما، مشروعیت نظام حقوقی به ابتنای آن بر مصالح و مفاسد نفس الأمری بستگی دارد نه به آرا و امیال مردم. از این رو، نظام حقوقی مطلوب باید واقعیات زیست شناختی و روان شناختی و جامعه شناختی و همه اوضاع و احوال و شرایط را در نظر بگیرد. در تعیین حقوق و تکالیف، باید با توجه به اشتراک حقوق و تکالیف مشترک و در موارد متفاوت ـ هر گاه تفاوت‏ها به نحوی باشد که موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الأمری شود ـ حقوق و تکالیف متمایز جعل شود.
اشتراک تکوینی و تشریعی زن و مرد در قرآن
اسلام، بر خلاف آنچه در تاریخ و فرهنگ قرن‏های پیشین غرب و شرق تصور می‏شد، زن و مرد را در امتیازات تکوینی و تشریعی یک‏سان دانسته است. چند نمونه از این موارد عبارتند از:
۱) تساوی در ماهیت انسانی و لوازم آن (نساء/۱، شوری/۱۱،حجرات/۱۳، اعراف/۱۸۹ و...)
۲) تساوی در راه تکامل انسانی و قرب به خدا و عبودیت (نساء/۱۲۴، نحل/۹۷، توبه/۷۲، احزاب/۳۵)
۳) تساوی در امکان انتخاب جناح حق و باطل، کفر و ایمان (توبه/۶۷ و ۶۸، نور/۲۶، آل عمران/۴۳ و...)
۴) اشتراک در اکثر قریب به اتفاق تکالیف و مسؤولیت‏ها، (بقره/۱۸۳، نور/۲ و ۳۱و ۳۲، مائده ۳۸ و...)
۵) استقلال اجتماعی، سیاسی و اعتقادی زنان و حق مشارکت (ممتحنه/۱۰ ـ ۱۲ و...)
۶) استقلال اقتصادی زنان(نساء/۳۳)
۷) برخورداری مادران از حقوق خانوادگی نظیر پدران، و بیش‏تر بودن حق مادر در برخی موارد با توجه به زحمات و تکالیف و مسؤولیت هایش (عنکبوت/۸، اسراء/۲۳ و ۲۴، بقره/ ۸۳، مریم/ ۱۴، انعام/۱۲۶، نساء/ ۳۶، لقمان/۱۵ و ۱۴، احقاف/ ۱۵)
۱. انسان‏شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص ۱۷.
۲. Davisies tony; Humanism; london and New York; routledge; P.۲۸.
۳. سیر حکمت در اروپا، ج ۳، ص ۱۱۲ - ۱۳۳.
۴. نگاهی به فمینیسم، ص ۱۲.
۵. ر.ک: فلسفه حقوق، ص ۶۹ - ۷۴.
۶. لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص ۴۶.
۷. سیر حکمت در اروپا، ج ۲، ص ۲۷۰ ـ ۲۹۱.
۸. طه(۲۰):۴۱.
۹. The future is female.
ر.ک: مجله زنان، شماره ۳۱، ص ۴۲.
۱۰. نگاهی به فمینیسم، ص ۱۷.
۱۱. B.B.C, English Dictionary, P.۶۴۴.
۱۲. لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ص ۴۲ و ۴۳.
۱۳. همان.
۱۴. همان، ص ۲۰ ـ ۱۹.
۱۵. همان، ص ۳۸.
۱۶. همان، ص ۳۶ و ۳۷ و ۱۹۰.
۱۷. همان، ص ۸۳ ـ ۸۷.
۱۸. ر.ک: دائرة المعارف آلمانی «فروکهاوس».
۱۹. لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ص ۸۴ ـ ۱۳۸.
۲۰. همان ص ۴۰ ـ ۵۲؛ بررسی و تحلیلی از: جهاد، عدالت، لیبرالیسم، شهید بهشتی، ص ۶۲ ـ ۶۷.
۲۱. انسان بر آستان دین (خلاصه آثار استاد شهید)، دانشگاه امام صادق(ع)، ص ۱۳۸ و ۱۳۹.
۲۲. نگاهی به فمینیسم، ص ۱۶ و ۱۷.
۲۳. ر.ک: در اسارت آزادی، نعمت الله باوند، ص ۲۰۹ ـ ۲۲۲.
۲۴. نگاهی به فمینیسم، ص ۵۱.
۲۵. مجله زنان، شماره ۳۱، ص ۴۲.
۲۶. همان، ص ۴۴.
۲۷. نظریه جامعه‏شناسی در دوران معاصر، ریترز جورج، ص ۵۱۹.
منبع : طوبی