دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

حکایت مسافر مکه


حکایت مسافر مکه
نقل است فردی سوار بر اسب، به سوی مکه می‏رفت. در راه، به شخص پیاده‏ای برخورد، اسبش را آرام کرد و به پیاده گفت : در این مسیر طولانیِ سخت، چرا پیاده‏ای؟ مرد گفت : من پیاده نیستم، من مرکب‏های بسیاری دارم. مرد سوار گفت : مرکب‏هایت کجایند؟ مرد گفت : نزد خودم هستند. تو مرا پیاده می‏بینی و اشتباه می‏بینی. تو مرا آن گونه که هستم، نمی‏بینی.
سوار گفت : من متوجه نمی‏شوم تو چه می‏گویی. مرد پیاده گفت : هر مصیبتی که بر من وارد شود، مرکب من برای عبور از آن، صبر است :
«الَّذِینَ إِذَآ أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌٔ قَالُوا إِنَّا للّه‏ِِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَ جِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌٔ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ »۱۳.
کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد، گویند : ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی‏گردیم . آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته‏اند .
این، مرکب من در پیشامدها است. من هیچ گاه در پیشامدها، خود را نمی‏بازم. هر نعمتی که به من برسد، مرکب من برای عبور از آن نعمت، شکر است. هر قضایی که از پروردگار به من برسد، مرکب من برای عبور سالم از آن، رضا به قضای حق است. هر گاه نَفْس، مرا به گناه دعوت کند، مرکب من برای سالم عبور کردن از آن، این است که به خود می‏گویم : چند سال داری؟ آن گاه خودم پاسخ می‏دهم : شصت سال. دوباره از خود می‏پرسم : چند سال دیگر در این دنیا هستی؟ پاسخ می‏دهم : حداکثر ده سال دیگر.
بعد به خود می‏گویم : بیش‏تر عمرت رفته است و چند صباحی بیش‏تر زنده نیستی. این چند روز باقی مانده، ارزش ندارد که با خدا مخالفت کنی.
این مرکب‏ها مرا به سوی کمال سوق می‏دهند و راه را برای من هموار می‏کنند. براستی صبر عالی‏ترین مکارم اخلاق و برجسته‏ترین سیره و منش انبیاء و اولیا الهی است .
منبع : سایت دوستان


همچنین مشاهده کنید