دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


در آرزوی بازگشت قدرت به اروپا


در آرزوی بازگشت قدرت به اروپا
«داود منشی زاده» مترجم این کتاب که حالا پس از سال‌ها دوباره منتشر شده، شخصیتی جنجالی و ماجراجو در تاریخ معاصر ایران است. او فرزند ابراهیم منشی زاده بود که در جریان انقلاب مشروطیت شرکت داشت و چون در سالهای بعد یکی از موسسان ‹‹ کمیته مجازات›› بود، اعدام شد.
داود منشی زاده در سال ۱۳۱۰ از سوی دولت برای تحصیل به فرانسه اعزام شد و پس از کسب درجه لیسانس ادبیات به آلمان رفته درجه دکتری ادبیات و فلسفه را از دانشگاه برلین دریافت کرد و سپس به تدریس ایران شناسی در دانشگاه مونیخ مشغول شد. بعد به مصر رفت و استاد میهمان دانشگاه اسکندریه شد.
به ایران آمد و به فعالیت سیاسی پرداخت. از جمله کارهای او در این دوره تالیف، ترجمه و نگارش مقالات ادبی بود که ترجمه حماسه «گیلگمش» و کتاب «طغیان توده‌ها» در این دوران انجام شد. او حزب سوسیالیست ملی ایران (سومکا) را در سال ۱۳۳۱ تاسیس کرد و جریان کودتای ۲۸ مرداد از مخالفان جدی مصدق بود! منشی زاده پس از آنکه از فعالیت های سیاسی اش در ایران طرفی نیست چند سال بعد به سوئد مراجعت کرد و به سمت استاد دانشگاه اوپسالا برگزیده شد. و سر انجام در ۲۶ تیرماه ۱۳۶۸ در اوپسالا در گذشت.
طغیان توده‌ها کتابی از خوزه ارتگایی گاست است که مرحوم دکتر داوود منشی‌زاده آن را ترجمه کرده و البته روی جلد آمده است: ترجمه و تلخیص. نمی‌دانم آیا این لغت تلخیص از چاپ نخست کتاب که از سوی حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران چاپ شده برگرفته شده است یا هم حاصل ویرایشی که ناشر لابد طی مقابله احتمالی‌اش به آن دست‌زده است. البته در شناسه کتاب هم که آمده است چاپ اول غلط است چه بنا بر مقدمه شادروان منشی‌زاده، رئیس حزبی که پیش از این گفته آمد در مقدمه سنه ۱۳۳۴ خود: «طغیان توده‌ها سومین نوشته‌ای است که از متفکر اسپانیولی...در دسترس خوانندگان قرار می‌دهم و الخ که می‌گوید: خوانندگانی که خیلی اندکند.... روشن است که با این قول معلوم می‌شود انتشارات فرهنگ «سومکا» یا همان حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران این کتاب را قطعا در ۱۳۳۴ یا بعدش بار نخست انتشار داده است. از دیگر ابهاماتی که خوانش کتاب را با مشکل مواجه می‌کند پاورقی‌هایی است که در بعضی صفحات با علامت * آمده و خواننده نمی‌داند که نوشته چه کسی است، گاست، منشی‌زاده یا ناشر؟!
خوزه اورتگایی‌گاست در سال ۱۸۸۳ در مادرید چشم به جهان گشود.تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در مدرسه ژزوئیت‌ها در میرافلورس، مالاگا و تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه دوئستو، بیلبائو و دانشگاه مادرید به انجام رساند و در سال ۱۹۰۴ موفق به اخذ مدرک دکترا در رشته فلسفه گردید. او به مطالعات خود در دانشگاه‌های برلین، لایپزیگ و ماربورگ ادامه داد و در سال ۱۹۱۰ در دانشگاه مرکزی مادرید به سمت استادی در رشته ماورائالطبیعه منصوب شد و به انتشار چندین مجله علمی اقدام کرد.او در سال ۱۹۱۴ به عضویت آکادمی سلطنتی علوم اخلاقی و سیاسی اسپانیا درآمد. به لحاظ سیاسی او فردی مخالف استبداد محسوب می‌شد و به دلیل مخالفت با رژیم دیکتاتوری پریمو دریورا)۳۰-۱۹۲۳( از سمت استادی استعفا داد. اورتگا یی گاست به این باور رسیده بود که حکومت پادشاهی دیگر نمی‌تواند سبب اتحاد مردم اسپانیا برای نیل به یک هدف مشترک گردد. از همین رو، او به مسلک جمهوری خواهان پیوست. به دنبال سقوط ریورا و کناره‌گیری آلفونسوی سیزدهم پادشاه وقت اسپانیا، اورتگا از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۲ یکی از کرسی‌های مجلس موسسان جمهوری دوم را به عنوان نماینده لئون اشغال کرد. یک سال نمایندگی در این مجلس چیزی جز سرخوردگی برای او دربرنداشت و پس از آن اورتگا یی گاست سکوتی نیش‌دار در قبال اوضاع سیاسی کشورش پیشه کرد.
در جریان جنگ‌های داخلی اسپانیا )۳۹-۱۹۳۶(، اورتگا یی گاست که مایل به هواداری از هیچ یک از دو جناح نبود و همچنین نمی‌خواست در حکومت فرانکو هیچ‌گونه منصب دانشگاهی داشته باشد، به تبعید خود خواسته در آرژانتین و اروپا رفت. از سال ۱۹۴۱ به استادی فلسفه در پرو در دانشگاه سان مارکوس در لیما رسید. پس از جنگ جهانی دوم به اسپانیا بازگشت و انستیتوی علوم انسانی را در مادرید تاسیس کرد، اما پس از دو سال این انستیتو به دلیل فقدان حمایت تعطیل شد. سخنرانی‌های متعددی در آلمان، سوئیس و ایالات متحده ایراد کرد. در سال ۱۹۴۹ به مرکز علوم انسانی واقع در آسپن، کلرادو دعوت گردید. سرانجام وی در تاریخ ۱۸ اکتبر ۱۹۵۵ در مادرید جان سپرد.(ایزدی، ۱۳۸۴)
گاست را می‌توان در مکتب چشم‌انداز گری (پرسپکتیویسم) جای داد که نیچه و او از چهره‌های سرشناس آن هستند. در این نظریه فلسفی عقل تاریخی یا حیاتی به جای عقل مطلق قرار گرفته و چشم انداز هر کسی به جای حقیقت مطلق جای می‌گیرد. به یاری نظام‌های گزینه مفاهیم و مفروضات نامعادل می‌توان هستی را تفسیر کرد ولی میان این نظامات راه خروج آزادانه‌ای برای گزینش آزاد وجود ندارد. نیچه نظام باورها را ابزاری در خدمت انگیزهی بقا و جانشینی می‌بیند (تدین، ۱۳۷۱)
ارتگایی گاست هم‌چنان که در متن بی‌امضایی با عنوان «درباره مولف، کتاب و مترجم در سرآغازِ کتاب «طغیان توده‌ها» بدان اشاره شده، کتابی نوشته است که سخت از جامعه زمان خویش یعنی سه دهه نخست قرن بیستم در اسپانیا و در نهایت اروپا تاثیر پذیرفته است و از این رو در کتاب خویشتن اروپا محور و تحقیرگر انسان شرقی است.
اما در سرآغاز خوانش این کتاب بهتر است بدانیم عبارت طغیان توده‌ها نزد گاست به کدام معنایی به کار می‌رود. «واقعیت ازدحام...ارتقای توده‌های مردم است به صورت یک قدرت کامل اجتماعی...زیرا طغیان توده‌ها درست همان چیزی است که راتناو Rathenau نزول قائم بربریت نامیده [است]»(ارتگایی گاست، ۱۳۸۷). واقعیتی که طی آن توده‌های مردم خود هستی و سرنوشت خویش را به دست گرفته‌اند یعنی دموکراسی مدرن اروپایی که طی آن مردم خود تا حدی بر سرنوشت خویش حاکم می‌شوند. توده مذکور فاقد تخصص، متوسط، تیپ عمومی و روزمره زده است که با یک واقعیت روحی تعریف می‌شود... او برای خود در خوبی یا بدی ارزش خاصی قائل نیست بلکه خود را انسان متوسطی می‌داند که خوشبخت است(همان، ص ۲۳). گاست توده‌ها را قابل حکومت بر جامعه ندانسته و از روزگار مدرنیسم با عنوان طغیان توده‌ها یاد می‌کند که مصادف با فتح حکومت توسط مردم است.
اما این مردم یا توده‌ها نزد نویسنده کتاب در قرن ۱۹ یعنی در دهه‌های ۱۸۳۰، ۱۸۵۰ و ۱۸۸۰ ریشه دارند. توده در نزد گاست همان طبقه متوسط شهرنشینی است که با تسامح می‌توان بدان بورژوازی نام نهاد. همان طبقه یا به قول مولف، کاست یا انسان شهرنشین توده‌ای که در دهه‌های نخستین قرن ۲۰ به طریقی دموکراتیک و مدرنیستی بر جامعه حاکم شد و فاشیسم‌هایی هم چون حکومت‌های موسولینی یا هیتلر منتج از این دموکراسی مدرنیستی بودند. گاست اختیارگرانه جبر تاریخی کمونیستی را رد کرده و نیز ایده حاکم بودن وضعیت‌ها و شرایط اجتماعی بر سرنوشت مردم را رد می‌کند. او بر آن است که در دنیای مدرن در دهه‌های نخست سده ۲۰ انسان توده حاکمیت را به دست گرفته است امری که از آن با عنوان انحطاط سخن می‌گوید خلاف نظرلوفان بومر در جریان‌های بزرگ در اندیشه تاریخ غربی... که می‌نویسد: «گاست به فترت دوره مدرن معتقد بود و نه انحطاطش» در جای جای طغیان توده‌ها سخن از انحطاط می‌گوید مثلا در ص ۵۳: « اگر قرن ما به انحطاط خود مشعر بود خود را از قرن‌های دیگر کمتر حس می‌کرد.
در این راستا گاست آدمیان را به دو دسته توده و الیت (برگزیده) تقسیم می‌کند و جامعه زمان خود و دنیای قدیم روم را از جمله زمان‌هایی می‌داند که توده از الیت غصب مکان می‌کند. تقسیم‌بندی و ذهن دوشقه شده دکارتی در تقسیم گاست غیر از آن که بپذیریمش یا نه عیان است به خوبی، مفوم طبیعت در مقابل فرهنگ، عقل /احساس، ذهن/عین و... تا بدین طریق یکی از آن دو را بر کرسی بنشانیم و دیگری را پیرواش یا مضمحل در آن. خلاف نظر گاست این «قدرت توده‌های مردم» نبود که انقلاب‌ها و مبارزات انسانی را به استبداد، دیکتاتوری و فاشیسم سوق داد بلکه مسبب اصلی فاجعه همان الیتی بود که فردای هر انقلاب یا به نظر گاست «طغیانی» بر موج فضای پسا انقلابی سوار شده و حاکمیت را مستبدانه در دست می‌گیرد.
آیا در قصد مردم آلمان وقتی که به نازیست‌ها رای می‌دادند آن همه فاجعه و قتل عام‌های بعدی حتی خطور هم می‌کرد یا در نظر بلشویسم روسیه؟ آیا به صرف گفتن این امر که «من طرف‌دار تعبیر اصولی آریستوکراتیک تاریخ هستم یا جامعه انسانی در نهاد خود آریستوکراتیک است هر چند که این اشرافی‌گری را مقابل با ‌تجمل‌گری تعریف کنیم» (گاست، ۱۳۸۷) ما می‌خواهیم جامعه مدرن امروزی را با نجیب‌زادگان تاریخی و اشرافیت‌گری سده‌های میانه به سعادتی آرمانی سوق بدهیم؟ آیا به نظر گاست گفتن این که «توده‌ها امروزه از مزایایی بهره‌مندند که پیش از این الیت‌ها فقط بهره‌مند بودند از آن و از این رو دیگر سر به اطاعت الیت‌هایی همچون آقای گاست نمی‌نهند»ناخواسته خود را در ورطه سرکوب، نفی دیگری(ولو اینجا توده یا پوپولیسم باشد) و نوعی استبداد خیرخواهانه گرفتار آوردن نیست؟ نمی‌دانم شاید اگر فیلسوف زنده بود پاسخ‌هایی قانع‌کننده داشت.
بگذریم از این امر که در جوامع فعلی، نمی‌دانم شاید در زمانه آقای گاست این‌طور نبوده است، هنوز هم از اروپا گرفته تا آسیا الیت‌ها از مزایای زیادی بهره‌مندند که «دیگران» یعنی «توده های» مورد نظر خوزه ارتگایی گاست هرگز خواب آنها را هم نمی‌بینند کدام کسان سودای سفرهای فصلی به نقاط خوش آب و هوای دنیا را در این عصر در سرتاسر دنیا به سر می‌پرورند به استثنای الیت‌ها که شاید از دل همین توده‌های مورد نظر فیلسوف اسپانیایی تازه به روزگار رسیده‌اند، در واقع الیت بودن یعنی ثروت‌مند بودن تا از این طریق قدرت را در حوزه‌های مختلف در دست نگاه داشت اگر چه لفظا جای توده و الیت در برهه‌هایی از تاریخ از جمله انقلابات سده ۲۰ عوض شده باشد. اگر چه الیت بودن یعنی متفکر بودن و عقل تاریخی داشتن و روشنفکر بودن در نظر مرحوم گاست. آیا گاست امکانات طبقه نوخاسته بورژوازی اروپایی(در زمان او) را به تمام طبقات اجتماع دوران خود – دوران‌های دیگر که بماند- تسری نمی‌دهد و به این ترتیب از جاده انصاف بیرون نمی‌رود؟
گاست از عصر خود با ویژگی‌هایی هم چون وفور کالا، موضوع، امکان و انتخاب نام می‌برد که همه اینها عمل حیاتی آدمی را نشان می‌دهند(گاست، ۱۳۸۷، ص۴۷) در دنیای مدرن سرمایه‌داری کارخانجات فراوان با تولید کالاهای مشابه و در رقابت با هم جامعه را به سوی مصرف‌گری سوق می‌دهند. این نمو زندگی-به قول گاست- منجر شده است تا امکانات زندگی نسبت به گذشته وسعت افسانه‌آمیزی یابد و قوای حیاتی انسان را به تحلیل برند. امروزه همه چیز امکان وجود می‌یابد حتی عقب رفتن، بربریت و انحطاط(ص۵۳، همان). گاست لیبرالیسم مترقی و سوسیالیسم مارکس را هم نقد کرده و بر آن است که هردو سکان تاریخ را به حال خود واگذاشته تا جایی که زندگی از لای انگشت‌های آنها گریخت.
با این همه گاست را باید از نخستین ناقدان کمدرنیته نامید که از دلش پایانش را اعلان می‌کند: «یعنی آگاهی به این که به سوی آینده‌ای مسئله دار در حرکت هستیم و داریم به سوی شکل جدیدی از زندگی پیش می‌رویم ذهن ما را تیز می‌کند و توجه ما را به چگونگی زندگی آدمی در عصر نوین جلب می‌کند. امروزه این دوره را به صورت مسیری کامل می‌یابیم که در سال ۱۶۰۰م آغاز شده و هم‌اکنون دارد پایان می‌‌گیرد. (گاست، ۱۳۷۱: انسان و بحران). وی همچنین انسان مدرن را به نقد می‌کشد مبنی بر ناآگاهی، جهالت تاریخی، بربریت‌گری و ددمنشی‌اش.. این مسئله در نقدی که بر آمریکا در همین طغیان توده‌ها دارد به خوبی عیان می‌شود. نویسنده همچنین با مقایسه قرون میانه و دوران‌های پس از رنسانس بدین نتیجه می‌رسد که در قرون میانه که برگزیدگان و اشراف(البته با تعریف خاص خودش) بر مردم حکومت داشتند انسان خوشبخت و شادکام‌تر بود نسبت به انسان مدرن دهه ۳۰. به نظر او در تمام نقاط کره زمین انسانی که تحت حاکمیت اروپاییان به سر نبرد هرگز روی سعادت را نخواهد دید. گاست اروپا را فرمان روا و حاکم جهان می‌خواهد و از این جا شاید وارد ورطه‌ای می‌شود که می‌توان آن را استعمار نو یا پسا استعمار خواند، یعنی آرزوی زمان‌هایی که دول اروپایی بر آسیا و آفریقا و آمریکا سیطره افکنده، و حاکم بودند در آنجاها. او پیش‌بینی می‌کند که در آینده اروپافرمان روای جهانی شده و روسیه و آمریکا را به حاشیه خواهد راند، رویایی که امروزه به عکس، یعنی با سلطه ایالات متحده بر دنیا و نظم نوین جهانی‌اش تعبیر شده است.
▪ طغیان توده‌ها
▪ خوزه ارتگایی گاست
▪ ترجمه: داوود منشی‌زاده
▪ نشراختران
▪ ۱۳۸۷
▪ شمارگان:۲۰۰۰ نسخه
▪ قیمت:۱۷۰۰تومان
روح‌الله حاتمی
منابع:
۱- گاست، خوزه ارتگایی، انسان و بحران، ترجمه احمد تدین، چاپ اول، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۶
۲- لوفان بومر، فرانکلین، جریان‌های بزرگ در تاریخ اندیشه غربی...، ترجمه حسین بشیریه، نشر باز، تهران، ۱۳۸۴
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید