دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


کودک آزاری


کودک آزاری
درباره کودک آزاری تعاریف متعددی شده است. این تنوع و تعاریف متضاد سبب شده تا مقایسه میزان بدرفتاری در بین کشورهای مختلف غیرممکن گردد. به همین منظور سازمان بهداشت جهانی درصدد است تا در این زمینه تعریفی که حاصل وفاق جمعی است، ارائه دهد.
بدرفتاری با کودکان معمولاً در چهار حوزه مورد بررسی قرار می گیرد؛ کودک آزاری جسمی (physical child abuse)، کودک آزاری عاطفی (emotional child abuse)، کودک آزاری جنسی (sexual child abuse) و غفلت (neglect).
در تعریف گورملی و برودزینسکی (۱۹۸۹) از کودک آزاری، علاوه بر چهار حوزه فوق، کودک آزاری رفتاری تلقی می شود که در دامنه سنی زیر ۱۸ سال اتفاق می افتد و این اصل با تعریف پیمان جهانی حقوق کودک نیز همخوانی دارد. به هر حال حوزه های دیگری وجود دارند که به آنها نیز اشاره می شود. اغلب بین انواع کودک آزاری یک نوع رابطه و همبستگی وجود دارد.
۱) کودک آزاری جسمی: به طور کلی کودک آزاری جسمی آسیبی است که مواردی چون ضربه زدن، داغ کردن، آسیب رساندن به سر، شکستگی، آسیبهای درونی، زخمی کردن یا هر شیوه دیگر از آسیب جسمانی را شامل می شود. تحقیقاتی که در فاصله سال های ۹۰ تا ۹۲ انجام گرفته بیانگر این مطلب است که مرگ های ناشی از کودک آزاری جسمی ۸۷ درصد در بین کودکان زیر پنج سال و ۶۵ درصد در بین کودکان زیر یک سال بوده است. (تاور، ۱۹۹۶
۲) کودک آزاری عاطفی: بدرفتاری عاطفی آسیبی اساسی و قابل توجه است که کارکردهای روانشناختی، رفتار و رشد کودک را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد و طرد، محرومیت عاطفی، برخورد خشونت آمیز خانواده (بی ثباتی خانوادگی)، انتقاد، تحقیر و انتظارات نامناسب از کودک، کودک آزاری عاطفی تلقی می شود. بدرفتاری عاطفی معمولاً با بدرفتاری جسمی و کلامی همراه است (کینگستون و پنهیل، ۱۹۹۵).
۳) کودک آزاری جنسی: آلبرز (۱۹۹۴) کودک آزاری جنسی را این گونه تعریف کرده است: تماس یا تعامل بین کودک و فرد بزرگسال، هنگامی که از کودک برای تحریک جنسی شخص مرتکب (Perpetrator) یا فرد دیگری استفاده شود.
کودک آزاری جنسی دامنه وسیعی را در بر می گیرد که مواردی مثل نمایش آلت تناسلی فرد بزرگسال به کودک، مجبور کردن کودک به نشان دادن آلت تناسلی خویش به فرد بزرگسال، وادارساختن کودک به روسپی گری یا استفاده از کودک در حوزه هرزه نگاری (Pornography) را نیز شامل می شود (واکر، بونر و کافمن، ۱۹۸۸).
۴) غفلت: عبارت است از حذف یا نادیده گرفتن کودک که ممکن است با آزار بدنی همراه باشد. غفلت به منزله الگوی پایداری است که بیانگر رابطه متقابل و اندک والدین و مراقبان با کودک، حذف و عدم تأمین نیازهای اولیه جسمی یا ؟؟؟؟؟ کودک مثل تغذیه، بهداشت، پوشاک، نظافت، تربیت، مراقبت های پزشکی، ؟؟؟؟ و ابراز عشق و علاقه می باشد.
۵) بهره کشی اقتصادی (Economic abuse): کنترل بیش از حد در استفاده و بهره برداری از پول در حوزه بهره کشی اقتصادی قرار دارد. والد یا مراقبان برای کسب درآمد فشار زیادی به کودک یا حتی همسر خود تحمیل می کنند. در حالی که در مورد نحوه خرج کردن آن هیچ گونه اختیاری به آنها نمی دهند. عدم مشارکت کودک یا همسر در نحوه و چگونگی خرج پول نیر بهره کشی مالی تلقی می شود.
۶) بدرفتاری آموزشی (Educational Abuse): فشار و آسیب های احتمالی که از طریق نظام آموزشی، معلمان، شیوه های تدریس، محتوای کتابها و ... در کودکان ایجاد می شود، در حوزه بدرفتاری آموزشی قرار می گیرد. تأکید بر نمره گرایی، نادیده گرفتن تفاوت های فردی، ایجاد رقابت های شدید، تأکید بر یادگیری از راه حفظ کردن، ایجاد فشارهای روانی برکودکان به علت انتظارات بیش از حد از آنان و ... در این گروه جای می گیرد. بدرفتاری آموزشی می تواند با سایر بدرفتاری های از جمله بدرفتاری جسمی همراه باشد.
مطالعه ای در بین ۲۲۴۰ نوجوان دبیرستانی تهرانی انجام شد. این گروه شامل ۱۱۷۵ دختر و ۱۰۶۵ پسر در گروه سنی ۱۴ تا ۱۸ سال بود. از این تعداد، ۱۳۶۲ نفر (حدود ۶۰ درصد) به۱۶۰۰ مورد کودک آزاری اشاره کردند (بعضی به دفعات مورد آزار قرار گرفته بودند). تعداد ۱۰۶ نفر (۵/۴ درصد از مجموع و ۶/۶ درصد از آزاردیدگان) گزارش کردند که در معرض آزار جنسی قرار گرفته اند و ۳۲ درصد از دانش آموزان حداقل به یک مورد بی توجهی و غفلت اشاره کرده اند. از کسانی که مورد آزار قرار گرفته بودند، ۶۱ درصد از آزار جنسی، ۳۳ درصد از آزار عاطفی و ۶/۶ درصد از آزار جسمانی خبر دادند. عادی ترین انواع آزار جسمی، سیلی خوردن (۴۸ درصد) کتک خوردن با چوب یا وسایل دیگر (۱۷ درصد) لگد زدن (۱۵ درصد) پرت کردن (۱۰ درصد) و گازگرفتن (۴ درصد) بود. در ۶۹ درصد از موارد، کودک آزار یا عضو خانواده بود (۲۲ درصد) یا خویشاوند نزدیک (۳۱ درصد) یا آشنای خانوادگی (۱۶ درصد). این بررسی همبستگی قابل ملاحظه و مستقیمی را بین کودک آزاری و شدت افسردگی کودکان آزار دیده نشان می دهد. نتایج این بررسی با اطلاعات به دست آمده از سایر کشورها مطابقت دارد.
● سبب شناسی
توجه به سبب شناسی کودک آزاری یکی از مهمترین عواملی است که مشاور یا درمانگر باید به آن توجه نماید؛ زیرا در خلال توجه به این مطلب است که می تواند مداخله مناسب را طرح ریزی، بررسی و هدایت نماید. تلاش هایی که به منظور تبیین علل کودک آزاری صورت گرفته، الگوهای مختلفی را موجب شده است که در اینجا به مهمترین آنها اشاره می شود.
▪ الگوی روانپزشکی (Psychiatric model): این مدل، علل کودک آزاری را در ویژگی شخصیتی والدین و کودکان و به نوعی در آسیب شناسی روانی آنها دنبال می کند. به طور کلی الگوی روانپزشکی، افراد کودک آزار (بدرفتار) را از لحاظ آسیب شناسی روانی به طور معنادار، افرادی پریشان می داند که با پریشانی خود باعث بدرفتاری و بهره کشی از کودکان می شوند. در این باره دو نوع آسیب شناسی مهم مطرح شده است، یکی اختلالات روان پریش (Psychotic) و دیگری اختلالات جامعه ستیز (psychopathic). همچنین به این موضوع اشاره شده است که بدرفتاری در افراد الکلی و سوء مصرف کنندگان مواد شایع است. نتایج اولیه در مورد موضوع کودک آزاری چنین نشان می دهد که ۱۴ درصد از مادران و ۷ درصد از پدران در گزارش های خود به این نکته اشاره کرده اند که در دوران کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفته اند.
در بسیاری از خانواده ها با یکی از کودکان بیشتر از بقیه بدرفتاری می شود. کودکان نارس و کودکانی که در هنگام تولد کم وزن هستند و نیز آنهایی که به طور کلی دچار نارسایی های رشدی هستند بیشتر در معرض خطر قرار دارند. برا ی مثال می توان به کودکان عقب مانده ذهنی و کودکان بیش فعال اشاره کرد. نتایج یک گزارش در ایالات متحده نشان می دهد که بیش از ۵۰ درصد کودکانی که مورد آزار جسمی قرار گرفته اند، کودکان نارس و کم وزن بوده اند.
توجه بیش از حد به عوامل روان شناختی باعث شده که انتقاداتی به الگوی روانپزشکی وارد آید. روبین اظهار می دارد که روان شناختی کردن یک پدیده اجتماعی توجه را از حوزه ساختاری و موقعیتی مشکل دور می سازد. بر اساس این اعتقاد، اصطلاح کودک آزاری توجه را بیشتر به سوی درماندگی روانی فرد آزار دهنده سوق می دهد و با توصیف فرد آزار دهنده به عنوان "عاملی علّی" بیش از آنکه به نما و منظر اصلی مشکل (که بیشتر ماهیتی جامعه شناختی دارد) توجه شود، بر موضوع فرد آزارگر متمرکز می گردد.
▪ الگوی جامع شناختی (Sociological model): الگوی جامعه شناختی کودک آزاری، بر عوامل اجتماعی تأکید بیشتری دارد. برخی از متغیرهای جامعه شناختی که در کودک آزاری دخالت دارند و فشار روانی بسیاری را ایجاد می کنند عبارتند از مشکلات شغلی، اختلالات خانوادگی، بیماری و گریه کودک و موقعیت های مشابه. با وجود این بعضی خانواده ها علیرغم اینکه با فشار روانی بسیار زیادی مواجه هستند، با کودکان خود بد رفتاری نمی کنند. به هر حال، تعدادی از مطالعات، کودک آزاری را در خانواده های طبقات پایین اجتماعی-اقتصادی گزارش کرده اند البته خانواده های کم درآمد ذاتاً بدرفتار نیستند، بلکه شرایط فشار آور بیشتری را در زندگی تجربه می کنند. در یک مطالعه ملی در آمریکا (۱۹۹۳) کودکان خانواده های با درآمد سالیانه پایین تر از ۱۵۰۰۰ دلار با کودکان خانواده های با درآمد سالانه بالاتر از ۳۰۰۰۰ دلار مقایسه شدند. یافته ها نشان داد که کودکان گروه اول ۲۲ بار بیشتر از کودکان گروه دوم در معرض احتمال بدرفتاری قرار دارند. در این مطالعه به عوامل دیگری نیز اشاره شده که عبارت اند از: تک والدی بودن خانواده و پایگاه اقتصادی-اجتماعی والد، سوء مصرف مواد توسط والدین و بعد زیاد خانوار.
یکی دیگر از عوامل تعیین کننده در بدرفتاری با کودکان، پذیرش تنبیه به عنوان یک روش کلیدی در تربیت کودک است. تا چند سال پیش تیبیه بدنی جزء جدایی ناپذیر نظام آمورشی کشورها بود و هنوز هم به نوعی همین طور است. مادامی که تنبیه بدنی به عنوان یک روش تربیتی پذیرفته شود، شاهد خشونت و کودک آزاری خواهیم بود.
▪ الگوی تعاملی (Interactional model): در الگوی تعاملی علاوه بر متغیرهای روان شناختی و جامعه شناختی به تعامل این متغیرها با یکدیگر و نیز بافت موقعیت اجتماعی بدرفتاری توجه می شود. در این الگو، کودک آزاری نتیجه تعامل ویژگی های کودک، محیط اجتماعی و ویژگی های فرد آزارگر است. عوامل مؤثر در کودک آزاری در همه موارد یکسان و مشابه نیست و به مجموعه ای از عوامل بستگی دارد.
پنج عامل اساسی مؤثر در کودک آزاری عبارت اند از:
۱) خصوصیات فرد بدرفتار (آزارگر)
۲) خصوصیات دیگر اعضای خانواده
۳) خصوصیات کودک
۴) بافت اجتماعی
۵) بافت موقعیتی
بر اساس الگوی تعاملی، اگر فردی در ارزیابی ها سطح بالایی از برخی ویژگی های شخصیتی مرتبط با کودک آزاری و آسیب شناسی روانی را نشان می دهد و اگر این فرد با همسری زندگی می کند که مشکلات مشابهی دارد و در عین حال کودکی دارد که خود یک مشکل تربیتی به حساب می آید و در بافت اجتماعی و موقعیتی نیز عواملی از بدرفتاری بالقوه مانند فقر، بیکاری و انزوا مشاهده می شود، به احتمال زیاد می توان پیش بینی کرد که کودک آزاری به طور شدیدی اتفاق خواهد افتاد.
● آثار و پیامدهای کودک آزاری
مطالعات متعدد آثار اولیه دراز مدت کودک آزاری را در قربانیان نشان داده است. آثار اولیه ممکن است شامل ترس های شدید، اضطراب، احساس گناه، افسردگی، مشکلات بین فردی و رفتارهای نامناسب باشد. علاوه بر نتایج فوری جسمی و روانی، کودکانی که قربانی خشونت خانواده هستند مستعد برخی مشکلات رشدی می شوند. نوزادانی که با آنها بدرفتاری می شود، به احتمال زیاد نسبت به مادران خود به طور مضطرب دلبسته می شوند؛ در حالیکه کودکان عادی این چنین نیستند. از لحاظ عاطفی این کودکان منزوی و منفعل هستند یا پرخاشگری و رفتارهای مخالفت آمیز بروز می دهند. کودکانی که مورد بدرفتاری و غفلت قرار گرفته اند، در بزرگسالی احتمال بروز رفتارهای خشونت بار در آنها بیشتر است.
در یک مطالعه، محققان به مدت سه سال زنانی را که در کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفته بودند پیگیری کردند و متوجه شدند که ۷۰ درصد آنها با کودکان خود بدرفتاری می کنند و یا به صورت ناکارآمد از کودکان خو مراقبت می کنند، در حالیکه مادرانی که مورد بدرفتاری قرار نگرفته بودند، با کودکان خود چنین رفتاری نداشتند.
بزرگسالانی که در کودکی مورد تجاوز (کودک آزاری جنسی) قرار گرفته اند ممکن است در روابط زناشویی، خانوادگی و بین فردی کارکردی معیوب داشته باشند و رفتار خود تخریبی (Self-distractive)، عزت نفس پایین، افسردگی مزمن و ناسازگاری جنسی را تجربه کنند.
آثار بدرفتاری بر کودکان، متعدد و جدی است که در شدیدترین حالت باعث مرگ کودک می شود. آسیب مغزی، ناتوانی در یادگیری، عقب ماندگی ذهنی، عقب ماندگی ثانویه، رفتارهای ضد اجتماعی و پرخاشگرانه، بزهکاری و رفتار مجرمانه بزرگسالی از جمله آثار کودک آزاری است. توجه به آثار کوتاه مدت و دراز مدت کودک آزاری در ارائه طرح درمانی مناسب از اهمیت بسیار برخوردار است.
● درمان (Treatment)
مشاور یا درمانگر در طراحی برنامه درمانی خود دو موضوع مهم را باید مورد توجه قرار دهد، اول عوامل بروز بدرفتاری (Abuse) و دیگر آثار بدرفتاری.
نحوه برخورد و واکنش مشاور در مقابل این عوامل ممکن است متفاوت باشد و برنامه های مداخلاتی متفاوتی را پیش روی درمانگر قرار دهد. برای مثال در صورتی که علت اصلی کودک آزاری، خانواده باشد و اثر این بدرفتاری انزوا و گوشه گیری مراجع، درمانگر طرح خود را از یک طرف بر درمان خانواده و آموزش خانواده متمرکر می سازد و از طرف دیگر به درمان مراجع و آثار کودک آزاری می پردازد.
به هر حال مداخله در کودک آزاری صرفاً به درمان یا مشاوره کودک اختصاص نمی یابد. بلکه در مان والدین و حتی سایر اعضای خانواده، همچون خواهران و برادران را نیز در بر می گیرد. اگر چه کودک یقیناً نیازمند برخی شیوه های درمانی در رابطه با آثار کودک آزاری است؛ اما از آنجا که در خانواده ها، والدین اغلب بیشترین عاملان کودک آزاری هستند، تمرکز مداخله روی آنها نیز ضروری است.
پویایی ها و ویژگی های کودک آزاری ایجاب می کند که رویکرد درمانی درمانگر، با مراجع منطبق باشد. این نه تنها مستلزم استفاده از دامنه وسیعی از روش های درمانی است، بلکه نیازمند یک رویکرد درمانی چند وجهی و التقاطی نیز هست. البته به کارگیری ترکیبی یا جداگانه رویکردها و روشهای درمانی، به نیازها و خواستهای مراجع بستگی دارد.
علیرغم روشها و جنبه های درمانی که مشاور یا درمانگر به کار می گیرد، درمانگران باید رویکردی را اتخاذ نمایند که حتی الامکان جنبه های عاطفی، شناختی و رفتاری را مورد رسیدگی قرار دهد. درمان در این زمینه معمولاً هنگامی بسیار مؤثر است که یا به شیوه گروه درمانی یا به صورت درمان فردی باشد. درمان فردی معمولاً برای آن دسته از مراجعان که نسبت به شرکت در گروه احساس خوشایندی ندارند، مؤثر است. خانواده درمانی بر ایجاد تعامل مجدد و پیوستگی دوباره خانواده تأکید دارد و بر درمان آثار بین فردی و تعاملی اعضا متمرکز است.
فرایند درمان بدرفتاری ممکن است طولانی و پیچیده باشد. درمان مستلزم صرف زمان و انرژی است. بعضی از مراجعان نمی توانند بپذیرند که در یک فرایند درمانی طولانی مدت شرکت کنند، در این صورت درمانگر می تواند با توجه به نیازها و خواستهای مراجع و با فراهم کردن یک محیط درمانی امن، درمان کوتاه مدت را طراحی و یک قرارداد درمانی با مراجع تنظیم نماید. این قرارداد شامل اهداف اختصاصی و مشخصی است که در یک چارچوب زمانی معین تدوین می گردد.
آموزش مراجع درباره شیوع و آثار روان شناختی کودک آزاری و افزایش آگاهی درباره تجربه بدرفتاری (Abuse) برای مراجع بسیار مفید است. بعضی از قربانیان کودک آزاری، به خصوص قربانیان کودک آزاری جنسی، تصور می کنند که تجربه آنها منحصر به فرد است و فقط آنها هستند که چنین تجربه ای دارند. ارائه اطلاعات درباره کودک آزاری، نوع مشکلات و نشانه هایی که مراجعان کودک آزاری با آن رو به رو هستند و نیز چگونگی مدارا (Coping) با این نشانه ها، به آنها کمک می کند تا رفتارها و پاسخ های خود را بهتر درک کنند. این اطلاعات می تواند به صورت مقالات موجود در مجلات، روزنامه ها، کتابها و فیلمهای ویدیویی در اختیار مراجعان قرار گیرد.
اغلب قربانیان کودک آزاری، خود را در قبال وقوع آزار و بدرفتاری مسئول می دانند، بعضی دیگر مسئولیت بدرفتاری را به این دلیل که از او حمایت نکرده اند بر گردن پدر و مادر یا سایر اعضای خانواده می اندازند. از آنجا که این احساسات نباید انکار شوند این موضوع از اهمیت خاصی برخوردار است و مشاور باید این موضوعات را در نظر گیرد.
این اساسی است که موضوع مسئولیت کشف شود و مراجع احساس کند که درمانگر عقیده ندارد که او مسئول وقوع بدرفتاری است. مراجع ممکن است احساساتش را درباره مسئولیت کودک آزاری مورد سؤال قرار دهد. موضوع مسئولیت به ویژه در ارتباط با کودک آزاری جنسی دارای اهمیت بیشتری می باشد.
مدتی پیش دختر ۱۷ ساله ای به نام (م-ش) به وسیله مدیر دبیرستان به مرکز مشاوره اداره بهزیستی معرفی می شود. مشکل او به زمانی بر می گشت که در کلاس پنجم ابتدایی (یعنی حدود یازده سالگی) مشغول تحصیل بود. در همان سال، پسر عموی او برای ادامه تحصیل به شهر می آید و پدر (م-ش) زمینه اقامت برادرزاده اش را در کنار خانواده خود فراهم می کند. یکی از روزهایی که خانم (م-ش) در منزل تنها بود، پسر عموی او با نوازش و ... زمینه بهره کشی جنسی را تا حد ارضای خود فراهم می کند و این مسئله در طول سال تحصیلی ادامه می یابد، که نه تنها موجب افت تحصیلی (م-ش) می شود؛ بلکه آثار عاطفی آن برای مدت ها باقی می ماند.
از موضوعات مهمی که (م_ش) با آن رو به رو بود، مسئولیت واقعه بود. از یک طرف شدیداً خود و والدینش را مقصر می دانست و از اینکه والدین او را در منزل تنها گذاشته اند و با دادن اجازه اقامت به پسر عمو، شرایط وقوع این حادثه را فراهم کرده بودند، ناراحت بود. او بیش از همه به مادر خود خصومت می ورزید و از دیدن پسر عموی خود که دیگر ازدواج کرده و دو فزرند دارد، شدیداً ناراحت و نگران می شد. او از اینکه پسر عمویش، این رویداد را فراموش کرده و با این مسئله با آرامش برخورد می کند بیشتر ناراحت می شد. در این شرایط درمانگر با طرح سؤال و با بحث درباره موضوع مسئولیت، سن و سال قربانی در هنگام وقوع حادثه، مشغله ها و مسئولیتهای روزمره والدین با کمک مراجع به سمت مشخص کردن عامل ارتکاب (پسرعمو) جلسه را در جهت کاهش اضطراب و نگرانی های (م-ش) هدایت می کند.
بعضی از مراجعان احساسات مرتبط با تجربه کودک آزاری خود را انکار می کنند؛ زیرا بیان تجربه کودک آزاری به اندازه خود آن فشارآور است و موجب اضطراب و وحشت می شود. بعضی از مراجعان معتقدند اگر احساساتشان را بیان کنند، کنترل خود را از دست می دهند و به مرز انفجار می رسند. ترس عمومی دیگری که آنها با آن رو به رو هستند، تجربه مجدد بدرفتاری است که در ارتباط با کودک آزاری جنسی اهمیت بیشتری می یابد. به هر حال احساسات و آشفتگی که در ارتباط با حادثه بدرفتاری دوباره تجربه می شوند، بخش مهمی از فرایند مشاوره و بهبود مراجع محسوب می شود.
درمانگر ضمن اینکه به این احساسات احترام می گذارد، به مراجع اطمینان می دهد که در حال حاضر از امنیت لازم برخوردار است و کسی نمی تواند به او آسیب برساند. تشویق مراجع به رها سازی هیجانات و احساسات در یک محیط امن، او را قادر خواهد کرد که کمتر وحشت زده شود و هیجانات خود را کنترل کند.
(م-ش)، ابتدای ورود به جلسات مشاوره با اضطراب، نگرانی، گریه های متناوب و ... مسائل خود را مطرح می کرد. درمانگر با فراهم نمودن شرایط و مطمئن ساختن او و تأکید بر امنیت محیط و محرمانه ماندن مسائل مطرح شده، تا حدی واکنشهای او را کاهش داد. یکی از نگرانی هایی که خانم (م-ش) داشت و این نگرانی را به محیط مدرسه و منزل و ... نیز انتقال می داد، نگرانی از آثار جسمی روابط جنسی بود. (م-ش) ابراز می داشت که نمی تواند با هیچ فردی در این مورد حرفی به میان بیاورد و با مادرش نیز احساس صمیمیت و نزدیکی نمی کند. (م-ش) ابراز می کرد: "این اواخر فردی به خواستگاریم آمده و این بر نگرانی من افزوده است." خانم (م-ش) نمی توانست خاطره این رویداد را به خوبی بازیابی کند و به طور ضمنی بر این تأکید داشت که شاید آثار جسمی این واقعه باقی مانده باشد. اگر چه احتمال بروز سندرم حافظه خطاکار در این باره می رفت اما با کمک خانم مددکار و هماهنگی تلفنی با تنها متخصص زنان و زایمان مستقر در شهر، زمینه معاینه از خانم (م-ش) فراهم شد و پزشک متخصص نیز با مطمئن نمودن او مبنی بر سلامت کامل، بخش مهمی از نگرانی های او را مرتفع نمود و شرایط بهتری برای تداوم جلسات بعدی مشاوره فراهم نمودن محیط امن برای مراجع اشاره دارد، به خوبی نشان دهنده هماهنگی و کار تیمی در یک مرکز مشاوره است.
یکی از هدف های مهم درمان و مشاوره بدرفتاری، ایجاد مهارت هایی است که مراجع بتواند در زندگی واقعی خود و خارج از فرایند مشاوره آنها را به کار گیرد. در خلال این فرایند به مراجعان این فرصت داده می شود که مهارت های اساسی را کسب کنند مانند اینکه چگونه از خود دفاع کنند، چگونه به طور واضح و آشکار ارتباط برقرار کنند، چگونه توانایی حل مسئله و تصمیم گیری را در خود افزاریش دهند و تعارض ها را حل کنند، چگونه در روابط خود با دیگران صمیمیت به وجود آورند و در عین حال آن را حفظ کنند و اینکه چگونه مرزهای بین خود و دیگران را مشخص نمایند. در صورتی که مراجع بزرگسال است، مهارت های والدینی مثبت و مؤثر نیز آموزش داده می شود. مشاور یا درمانگر با فراهم آوردن یک الگوی مناسب می تواند این روند را تسهیل کند و رفتارها و مهارت های مثبت و مؤثر مورد نیاز مراجع را تشویق کند.
یکی دیگر از اهداف مشاوره بدرفتاری، توانمند کردن (Empowering) مراجع برای اتخاذ تصمیم یافتن راه کارهای مناسب (هم در مورد عقاید و نگرش هایش و هم درباره رفتار و پاسخ هایش) می باشد. به علاوه مراجع برای تثبیت و پایه گذاری زندگی جدید و کنترل آن، باید توانمند شود. این موضوع مواردی چون تغییرات اساسی در سبک زندگی را شامل می شود.
هدف از توانمند کردن، مقابله با درماندگی آموخته شده این است که یادگیری نقش ها و الگوهای رفتاری جدید را تسهیل می کند و به مراجع اجازه می دهد روابط جدیدی را پایه گذاری نماید. مشاوران در جریان این فرایند لازم است با تأیید دوباره، ارزش گذاری و تقویت رفتارهای مستقل، مراجع را تشویق کنند. مشاور باید تفرّد (Individualation) را بالا ببرد تا مراجع بتواند دستاوردهای مشاوره را در خارج از جلسات مشاوره و به تنهایی به کار گیرد و مسائل جدیدی را که با آن رو به رو می شود، حل نماید.
سندرم حافظه خطاکار (False memory Syndrome) به شرایطی اشاره می کند که طی آن هویت فرد و روابط بین فردی او، حول محور خاطره یک تجربه آسیب زا متمرکز می شود و اگر چه این خاطره با اشتباه همراه است، اما فرد قویاً معتقد است. توجه به این نکته ضروری است که این سندرم صرفاً با خاطرات اشتباه و غلط مشخص نمی شود؛ چرا که اغلب افراد، خاطراتی دارند که صحیح نیستند. این سندرم هنگامی تشخیص داده می شود که خاطره عمیقاً ریشه دار باشد؛ به طوری که تمامیت، شخصیت و سبک زندگی فرد را جهت دهد و اغلب رفتارهای انطباقی فرد را از هم بپاشد. در این سندرم فرد از مواجهه با هر مدرکی که این خاطره را به چالش گیرد، اجتناب می ورزد.
● درمان کودک آزار دیده
ارزیابی فرد و مشکل او از اقدامات مهمی است که باید صورت گیرد. این موضوع مستلزم به کارگیری روشهای فعالانه مداخله گر است. اولین اقدام ویژه در زمینه کودک آزاری جسمی فراهم نمودن محیطی امن است تا در این شرایط کودک از دیگر آسیب های احتمالی در امان بماند و زمینه دور کردن اضطراب و ترسهای احتمالی از کودک فراهم گردد. در صورت بروز آسیب جدی یا احتمال خطر جدی بستری کردن یا نگهداری کودک و هماهنگی لازم با مراجع قانونی و ذیصلاح ضروری است.
تابستان ۱۳۷۷، دختر ۱۳ ساله ای که آثار کوفتگی بر چهره او آشکار بود به اداره بهزیستی ... ارجاع شد. ابتدا به منظور بررسی و رفع هر گونه خطرات احتمالی، مراجع با همکاری تیمی که در مرکز مشاوره اداره بهزیستی مشغول ارائه خدمات مشاورده ای بودند، به بیمارستان ارجاع و پس از دریافت خدمات درمانی لازم واطمینان از فقدان آسیب جدی، دوباره به بهزیستی باز گردانده شد. با توجه به تهدیدهای جدی برخی از اعضای خانواده مبنی بر کشتن مراجع، با هماهنگی های لازم، مراجع به مرکز نگهداری شبانه روزی کودکان و نوجوان ارجاع شد تا ضمن استراحت محیطی امن برای او فراهم گردد. در طی دو روز ارتباط با دادگستری شهرستان، هماهنگی با نیروی انتظامی و ارتباط مستمر با خانواده مراجع و با بهره گیری از خدمات مددکاری اجتماعی، شرایط بازگشت وی به محیط خانه فراهم گردید. اقدام بعدی فراهم نمودن شرایط برای شرکت خانواده در جلسات مشاوره ای بود.
پس از بررسی ارزیابی های لازم، طرح مداخله ریخته می شود. طرح اولیه مداخله تغییر اساسی در ساختار شخصیتی فرد را در بر نمی گیرد؛ بلکه حرکتی در جهت بازگشت به وضعیت تعادلی اولیه است. لازم به یاد آوری است که پی بردن به این موضوع که بدرفتاری چگونه زندگی فرد را از هم می گسلد و محیط زندگی او را تحت تأثیر قرار می دهد، ضروری است مداخله گر بر اساس اطلاعات جمع آوری شده باید تعیین کند که فرد در گذشته از چه مهارت های مؤثری برخوردار بوده است.
پس از فراهم کردن محیطی امن برای کودک و باز گرداندن تعادل اولیه، درمان اعضای خانواده همراه با درمان کودک در دستور کار قرار می گیرد. کودکانی که مورد بدرفتاری قرار می گیرند، به دلیل احساس عدم اطمینان که به شیوه های مختلف آن را بروز می دهند، کمتر تمایل دارند به بزرگسالان نزدیک شوند. بعضی کودکان، گوش به زنگ هستند و حرکات افراد بزرگسال در زندگی شان را به دقت تحت نظر دارند. کودکانی که مورد بدرفتاری قرار می گیرند، درمانگر را تک بعدی می بینند و با او به سختی رابطه برقرار می کنند. این رفتار نتیجه یک سیستم دفاعی با ثبات است که به کودک کمک می کند تا خود را در مقابل آسیب های احتمالی محافظت کند. درمانگر باید تلاش کند تا یک رابطه با ثبات و همراه با مراقبت با کودک برقرار کند که این هم زمینه های تربیتی و آموزشی را در بر می گیرد و هم یک رابطه مبتنی بر اعتماد چند جانبه را پایه گذاری می کند.
خشونت، محیط پیرامون این کودکان آسیب دیده را احاطه کرده است به طوری که اغلب آن را با بروز رفتارهای پرخاشگرانه منعکس می کنند. متأسفانه بروز پرخاشگری یک چرخه طرد شدن را به دنبال دارد. کودکان از ترس از دست دادن والدینشان قادر نیستند خشم خود را نسبت به آنها بروز دهند تا جایی که این وضعیت به ترس از بیان خشم نسبت به هر بزرگسالی تعمیم پیدا می کند. فقدان کنترل در کودکان اغلب به دلیل شناخت اندکشان از آنچه برای آنها روی داده، به صورت تندخویی (TemperTantrum) و رفتارها و تظاهرات هیجانی غیر قابل پیش بینی بروز می نماید. در این باره درمانگر به کودک راه های محافظت از خویش را می آموزد. در نتیجه، به کودک کمک می شود تا نقطه شکست کنترل خود را باز شناسد و نیز یاد بگیرد که چگونه انرژی اش را به سمت فعالیت هایی که تغییرات اساسی در پی دارند، والایش (Sublimation) نماید.
به این ترتیب کودکی که در مقابل ناکامی داد و فریاد راه می اندازد و این امر موجب می شود تا اطرافیان برای ساکت کردن او اقداماتی بکنند، یاد می گیرد که در این مواقع با سوق دادن انرژی خود به سمت بازی، نقاشی، موسیقی یا فعالیت هایی از این قبیل رفتار خود را کنترل کند.
خودپنداره منفی کودکان نه تنها نتیجه القاب و چیزهایی است که به آنها گفته می شود (مثلاً، احمق بی دست و پا، تو هیچ کاری رو درست انجام نمی دی و ...) بلکه پیامد تعارض هایی است که درباره والدین آزارگر خود دارند. خودپنداره ضعیف وقتی با کنترل تکانه ضعیف ترکیب شود، باعث رشد یک فراخود (Super ego) ناقص و انعطاف ناپذیر می شود. خودپنداره ضعیف به همراه ترس از دست دادن کنترل و وجود یک فراخود انعطاف ناپذیر (Rigid)، ظرفیت کودک را برای لذت بردن و شوخی کردن محدود می کند.
عقاید و افکار کودک در مورد خودش یا دیگران باید مورد آزمون قرار گیرد. کودکان از این موضوع که آیا "والدینم واقعاً مرا دوست دارند" نگران هستند. پس درمانگر رابطه ای را به وجود می آورد که کودک رفتاری غیر تنبیه گرایانه را مشاهده و آن راتجربه نماید. بازی یکی از مفیدترین روش ها برای کار با کودکان است. استفاده از عروسک، نمایش عروسکی، اسباب بازی های دیگر، نقاشی و استفاده از سایر رسانه ها به کودک کمک می کند تا ترس ها، اضطراب ها و تعارض هایی را که زندگی اش را تحت تأثیر قرار داده، بیان کند و به دنبال بازشناسی و تفسیر آنها باشد. بازی می تواند نقش مهمی در ارزیابی وضعیت کودک نیز داشته باشد.
● روش های مفید در کار با کودک
▪ نقاشی خانواده: یکی از روش های سنتی جمع آوری اطلاعات نقاشی خانواده است که کیفیت روابط کودک با والدین و سایر اعضای خانواده را موردارزیابی قرار می دهد. البته تفسیر این نقاشی ها مستلزم آموزش هایی است که مشاور یا درمانگر باید از آنها بهره مند باشد.
▪ عروسک های خانواده: استفاده از بازی های عروسکی که هر عروسک نقش یکی از اعضای خانواده را به خود می گیرد، در ارزیابی روابط کودک با اعضای خانواده مؤثر خواهد بود. در جریان بازی های عروسکی کودک تشویق می شود تا احساسات، نگرش ها و افکار خود را درباره والدین و سایر اعضای خانواده بیان کند، به بازشناسی آنها بپردازد و زمینه تغییر ایجاد شود.
▪ داستان های تخیلی (Imaginative Stories): داستان های تخیلی داستان هایی هستند که پایان آن باز است و باید کودک آن را کامل کند. این داستان ها برای کودکانی که بدرفتاری جسمی، جنسی، غفلت و رویدادهای فشار آور دیگری را تجربه کرده اند، بسیار مفید است. برای مثال در اینجا داستانی درباره "خشم" مطرح می شود که نحوه بیان آن از سوی مشاور دارای اهمیت است.
یک بچه قورباغه همراه پدر و مادرش در برکه کوچکی زندگی می کرد. یک روز قررباغه پدر خیلی خشمگین و نگران به خانه برگشت. حالا فکر می کنید چه چیزی اتفاق می افتد؟ قورباغه مادر چه واکنشی نشان می دهد؟
در بازی های گروهی کودکان توانایی خود را برای اجتماعی شدن افزایش و احساس منزوی بودن را کاهش و روابط خود را با همسالان گسترش می دهند. یکی از اهداف درمان، گسترش روابط کودک با سایر اعضای خانواده، ایجاد اعتماد و عادی سازی روابط است. به همین دلیل آموزش یکی از بخش های مهم درمان را در بر می گیرد. البته در آموزش با کودکانی که مورد کودک آزاری جنسی قرار گرفته اند باید شرایط و مقتضیات، نظام اعتقادی، حقوقی و فرهنگی کاملاً در نظرگرفته شود.
به طور خلاصه در مورد کودک آزاری، بیشتر مداخلات درمانی برنامه هایی چون درمان گروهی، درمان انفرادی و جلسات بازی را در بر می گیرد. درمان گروهی ضمن اینکه فرصت هایی برای تعاملات همسالان به وجود می آورد، تجارب خوبی نیز برای یادگیری فراهم می سازد. درمان فردی مهارت های آرام ساری، راهبردهای حل مسئله، روش های تدبیر خشم (Anger Management) و تلاش برای بهبود عزت نفس کودکان را شامل می شود. همچنان که اشاره شد جلسات بازی نیز اغلب فرصت هایی برای تعامل با بزرگسالان و همسالان ایجاد می کند.
ارزیابی های به عمل آمده در مورد اثر بخشی مداخلات درمانی متمرکز بر کودک نشان می دهد که این مداخلات در کاهش رفتارهای پرخاشگرانه و زورگویانه (Coercive) موفق هستند و رفتار اجتماعی، رشد شناختی و عزت نفس را در این کودکان بهبود می بخشند.
در مورد کودک آزاری جنسی (SCA)، فراهم نمودن خدمات برای قربانیان و عاملان کودک آزاری جنسی ضروری است. اشکال مختلف درمان عبارتند از مشاوره فردی، درمان خانوادگی، گروه درمانی و مشاوره ازدواج که اغلب به صورت ترکیبی به کار گرفته می شود.
به رغم این تنوع درمانی، چند هدف درمانی وجود دارد که در بیشتر رویکردها مشترک است. یکی از این اهداف درمانی، تسکین و کاهش نشانه های مهم است. برای مثال یک کودک آزار دیده ممکن است رفتارهای خود تخریبی نشان دهد که برای تغییر رفتار به یک برنامه تغییر رفتار نیاز خواهد داشت.
نشانه های دیگری نیز وجود دارد که درمانگران انتظار دارند آن را در بین بیشتر کودکان مشاهده نمایند که می توان به احساس گناه، شرم و برچسب زنی اشاده کرد؛ به هر حال باید به قربانی کمک شود تا مفاهیمی را که درباره سرزنش خود وجود دارد تغییر دهد. در اینجا درمانگران درفرصتهای مناسب شیوه بازسازی شناختی را به کار می گیرند تا مسئولیت کودک آزاری را به سمت فرد آزار گر (Abuser) تغییر دهند. بعضی از متخصصان معتقدند که درمان گروهی به طور اختصاصی در این تغییر مؤثر است.
اضطراب و ترس از نشانه های عمومی است. وظیفه درمانگر این است که به قربانیان فرصت دهد تا این احساسات را با گفت و گو درباره تجربه بدرفتاری و در یک رابطه درمانی حمایتی و امن مطرح کند. بزرگسالان اغلب قادرند که تجربه بدرفتاری را، به سادگی با بحث با درمانگران خود پردازش نمایند. به هر حال ممکن است برای کودکان استفاده از شیوه های دیگر مثل بازی کردن تجربه (Reenacting) ضروری باشد.
این ضروری است که در زمینه تدبیر ترس و اضطراب مانند آموزش آرام سازی، مهارت های حل مسئله و استفاده از خیال پردازی (Imaginary) آموزش داده شود.
یکی دیگر از اهداف درمان، آموزش مراجع است تا بتواند خشم خود را به شیوه های مناسب بیان کند. در مبارزه با افسردگی و عزت نفس پایین، برخی از متخصصان از روش های شناختی و بین فردی، ایفای نقش و تأکید بر مهارت های باقیمانده قربانی و توانایی های فردی بهره می جویند. آماده کردن قربانی برای آموزش مسائل جنسی و مهارت های حمایت از خود، البته همچنان که قبلاً اشاره شد با توجه به معیارهای فرهنگی و قانونی، به پیشگیری از قربانی شدن مجدد و به ایجاد یک احساس توانمندی منجر خواهد شد.
بسیاری از گزارش هایی که در مورد نتایج درمانی فراهم شده اند، نتایج مثبت اندکی را نشان می دهند. بعضی از مطالعات مبتنی بر خود گزارش دهی (Self-report) حاکی از افزایش عزت نفس، کاهش احساس انزوا، گناه و شرم می باشد. مطالعات دیگر بهبود در عملکرد رفتاری، عاطفی و اجتماعی شدن را نشان می دهند. محققان در ارزیابی متغیرهای مؤثر در درمان به عامل جنسیت قربانی و درمانگر و نیز رابطه قربانی با شخص مرتکب اشاره دارند. به گونه ای که هر اندازه رابطه بین قربانی و مرتکب تزدیکتر باشد(مثلاً رابطه فزرند-والدی) درمان با مشکلی بیشتری مواجه خواهدبود. در درمان کودک آزاری به ویژه کودک آزاری جنسی (SCA) ، توصیه می شود که درمانگر و قربانی هنجنس باشند مثلاً بهتر است برای مشاوره و درمان دختر خانمی که مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته، مشاور یا درمانگر خانم باشد
http://www.psychologyfree.blogfa.com/
علی بلوچی


همچنین مشاهده کنید