دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


دنیای بدون نقاش


همان گونه كه در دیگر هنرمندان سرنوشت ساز تاریخ نیز چنین واكنش های عمیقی به معنای وجودی انسان (بیش از آنكه ایدئولوژیك باشد) دیده می شود. به یاد جمله ای از نیما درباره نگاه و خواسته های اجتماعی سیاسی اش افتادم، او می نویسد: «فقط ضعفا را باید رعایت كرد، رعایت متجاوز حد بی عرضگی است، این ركن مباحث اخلاقی و اجتماعی من است.سایر كارها، عمل به مقتضای وقت است.» آیا هنری كه در طول تاریخ از سوی ما ستایش می شود به جز مبانی و تعاریف زیبایی شناسانه و فنی هدفی نیز خارج از موجودیت هنر دارد؟ عقیم شدن هنرمند در نیم قرن اخیر غرب را باید به عنوان نمونه ای از مبارزه منفی در برابر هنر معترض مورد مطالعه قرار داد. ساختار اجتماعی و سیاسی متاخر غرب به گونه ای است كه هر رفتار و هیجانی از سوی اصحاب هنر را می پذیرد و هزینه های مادی و غیر مادی آن را می پردازد.این برخورد آزاد منشانه حاكمیت هرگونه اعتراض هنر را به یك نمایشگاه، جشنواره و فستیوال تبدیل می كند. این چاره ای است كه دموكراسی در برابر هرگونه انتقاد از سوی هنر پیش بینی كرده است. دموكراسی با از بین بردن سانسور فرهنگی در درازمدت هنر را به سوی دكوراتیزه شدن و شیطنت هایی چون ویدیو آرت و كانسپت كشیده است. كه از این حد و اندازه های هیجان زدگی های اجتماعی فراتر نمی رود و ابزاری می شود در خدمت تبلیغ محصولات صوتی و تصویری و كمپانی های بزرگ. دنیایی كه از شریران و بدی و زشتی خالی است جایی برای هنرمند ندارد. اینها انگیزه های مبارزه و مواجهه خردمندند. آنجایی كه ارعاب و ترس و سانسور نیست هنرمند در نهایت رمانتیسیست بیهوده ای است.اسباب طرب است یا خیلی با اغماض فاعل طرب- این بدین معنا نیست كه سانسور امری پسندیده و در خدمت فرهنگ سازی است اما تجربه تاریخی نشان می دهد در فضای اختناق پلیسی و ارعاب آثاری بس شكوفاتر ساخته و پرداخته شده اند. شاید به این دلیل كه هنرمند آنچه ندارد را در آرزویش می كشد، می نویسد، می سازد و بازی می كند. اما دستاورد های شگفت انگیز دنیای آزاد در هنر را هم نمی توان نادیده گرفت. آنجایی كه هنرمندانی اندك (و خارج از جریان رسمی) با حذف دغدغه های اجتماعی سیاسی شان صرفاً به استتیك آثارشان می پردازند و موضوع و محتوا فدای ساختار اثر هنری می شود. دوباره این سئوال را تكرار می كنم نقاشان چرا وجود دارند؟ تنها جوابی كه این روز ها پیدا كردم و می توانست قابل قبول باشد این است كه ما دوران تاریخی ایران را با هنر های تجسمی می شناسیم. عصر هخامنشی و اشكانی و صفوی بیشتر خاطره یا ذهنیتی تصویری اند، تا آنكه ما را به یاد شعر یا داستان و نمایش بیندازد. جوهره تاریخ در تصاویر ذخیره می شود. نقاش آمده است تا به آیندگان افشره ای از روزگارش را نشان بدهد و برود.