پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پروتستانتیسم و روشنگری


پروتستانتیسم و روشنگری
پروتستانتیسم و روشنگری مفاهیمی هستندکه بی‌گمان با آنها به حد کافی آشنایی داریم و بر تاثیرات بی‌چون و چرای بر جای مانده از این دو واقعه بزرگ نیز آگاهیم. می‌دانیم که این دو واقعه بزرگ دو مرحله از یک روند بوده و تمامی باورها و اندیشه‌های انسان غربی - یا به عبارت دیگر بخش قابل‌توجهی از انسان‌های دیگر جوامع - را در ارتباط با دنیا، جهان و زندگی از بنیاد تغییر داده و در پی ایجاد یک دنیای غیردینی بوده‌اند. همراه با ایجاد این دنیای غیردینی انسان را نیز از بندگی و ستایش خالق خود به مثابه وظیفه فطری و اصلی او بازداشته و به ستایش و پرستش خود واداشته است و باز می‌دانیم که این دو واقعه باور به گذرا و بی‌ارزش بودن دنیا را ازمیان برداشته و به جای آن باور پاینده، ابدی و بی‌نهایت ارزشمند بودن دنیا را قرار داده است.
علاوه بر اینها،‌این دو واقعه مفهومی را که دین برای انسان در بر داشت تغییر داده، دین را در میان چهار دیواری معابد و پرستشگاه‌ها زندانی کرد و بدین‌ترتیب در صدد بوده تاخصوصیت دین و فرایند بی‌چون و چرای اتوریته دین - یا الهی - را که همانا “نظام‌دهی بر امور دنیا” بود از میان بردارد.
مهمترین دستاورد روندی که با پروتستانتیسم آغاز گردیده و با روشنگری ادامه یافت قطع ارتباط حیات فردی و اجتماعی بادین و مرتبط ساختن آن به ایدئولوژی‌ها و بدین‌ترتیب پشت کردن به آخرت‌گرایی و روی آوردن به دنیاگرایی بود.
لیبرالیسمی که پیروزی آن همراه با نظام جدید جهانی جشن گرفته می‌شد، سوسیالیسمی که رفته‌رفته رنگ می‌باخت و ناسیونالیسمی که هنوز از نقطه‌نظر محلی تاثیرگذار بود، فاشیسمی که در این فاصله سر برداشت و حتی ایدئولوژی محافظه‌کاری که در هر زمان از آن به اشتباه به عنوان دین نام برده می‌شد و همه این دستاوردهای فلسفه روشنگری بود که با انقلاب فرانسه به سمبل تبدیل شد. به بیانی دیگر در پشت جریان سربرداشتن ایدئولوژی‌های گوناگون دین‌زدایی قرار داشت.
● رویاهای عهد عتیقی لوتر در پروتستانتیسم:
قبل از آشنایی جوامع اروپایی با فلسفه روشنگری، در ذهن انسان‌‌های این جوامع سوالات بی‌پاسخ چندانی وجود نداشت. درباره اینکه انسان کیست؟ زندگی چه مفهومی دارد، چگونگی دستیابی انسان به حقایق و اینکه چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است،‌ نظریات چندان متفاوتی وجود نداشت. دین پاسخگوی این‌گونه سوالات بود و زعامت مردم برعهده کسانی بود که صلاحیت دینی داشتند. در راس ارزش‌هایی که توسط دین به انسان آموزش داده می‌شد نیز گذرا و بی‌ارزش بودن دنیا، وجود حیات جاوید پس از مرگ و ضرورت تلاش انسان برای دستیابی به آن، ایمان به آخرت، قرار داشت. اما روندی که با پروتستانتیسم آغاز شد و با روشنگری ادامه یافت، نفوذ دین را از میان برداشت. در چنین شرایطی تلاش‌های جدید برای پاسخ به سوالاتی که در بالا مطرح شد آغاز گردید. لذا ایدئولوژی‌ها این‌گونه پدید آمد.
آنچه در اینجا جالب است وجه اشتراک تمامی ایدئولوژی‌هایی است که از آنها سخن گفتیم - یعنی لیبرالیسم، سوسیالیسم، محافظه‌کاری، ملی‌گرایی و فاشیم و آن نظر غیر دینی آنها در ارتباط با چیستی انسان به زندگی و دنیا بود. به بیان دیگر همه آنها از بهشتی که دین به مثابه ارزش‌هایی به انسان نشان می‌داد، ‌روی گردانیده، تحقق زمینی یا بهشت دنیایی را وعده می‌دادند و اینکه انسان پس از مرگ باچه مسائلی روبرو خواهد بود را نادیده انگاشته، تنها به زندگی دنیایی و رخدادهای آن علاقه نشان می‌دادند.
معماران فلسفه روشنگری اصولا با رد اندیشه‌ و اعتقادات مسیحی “بی‌دین” نمی‌شدند، بلکه دقیقا دین جدید و کاملا متفاوتی را می‌پذیرفتند.
این دین،‌ دین بی‌خدایی نبود بلکه غالبا “تئیست‌ها” روشنفکرانی بودند که به خالق و پدید آورنده جهان معتقد بودند. تنها تفاوت اصل بین مسیحیت و این دین جدید مردود شمردن آخرت‌گرایی و زندگی پس از مرگ بود. ایده بهشت دنیایی در ذات خود یهودی است نه تنها از نظر محتوا بلکه از نقطه‌نظر منبع و سرچشمه نیز چنین است. قالبی یهودی برای تاریخ گذشته و آینده برای ستمدیدگان تمامی دوران‌ها و بدبختی‌ها که فراخوانی پر قدرت است. این قالب را قدیس آگوستین به مسیحیت و مارکس به سوسیالیسم منتقل کرد (برتراند راسل نتایج فلسفه غرب) تمامی قیام‌ها، اتوپیاها، سوسیالیسم‌ها و دیگر جریانات که خواستار ایجاد بهشت در روی زمین هستند. در بنیان و ماهیت خود دارای آبشخوری نورانی و عهد عتیقی بوده و ریشه‌ای یهودی دارند.
این تحلیل بسیارخردمندانه است. حقیقتا برخلاف اسلام و مسیحیت، در دین یهود ایمان به آخرت وجود ندارد، بلکه برعکس میل وحسرت دستیابی به بهشت زمینی و به بیانی دیگر وابستگی به دنیا در آن وجود دارد. شدت این وابستگی را قرآن کریم چنین بیان می‌‌دارد. “آنان را از مردم دیگر، حتی مشرکان به زندگی این جهانی حریص‌تر خواهی یافت و بعضی از کافران دوست دارند که هزار سال در این دنیا زندگی کنند ...” (بقره، آیه ۹۶.)
به همین علت رویکرد این روند که با پروتستانتیسم آغاز گردیده، با روشنگری ادامه یافت، از بهشت اخروی به سوی بهشت دنیوی و از مسیحیت کاتولیک به یهودیت است. جریان روشنگری که به اوج قله لذت پرستی رسیده در مرحله‌ای که وابستگی آن به دنیا در بالاترین حد خود است، و از مسیحیت کاتولیک که به دست شستن از دنیا دعوت می‌نماید، بسیار فاصله دارد و به یهودیتی که ویژگی آن در آیه قبل مشخص شده، بسیار نزدیک است و در این هیچ شکی وجود ندارد.
پروتستانتیسم حرکتی بود که نظام اروپایی ایجاد شده تحت اقتدار کلیسای کاتولیک را ویران ساخت. همراه با پروتستانتیسم دین از مفهوم حقیقی خود جدا شده، به کاتالیزوری اجتماعی تبدیل شد که اهداف نظام فکری سکولار را تقدیس نمود و بدین‌ترتیب پیشاهنگ حرکتی گردید که حیات دنیوی را به اساسی‌ترین هدف انسان بدل ساخت.
به عنوان یکی از دستاوردهای این فرایند،‌ اقتدار کاملا از اتوریته الهی جدا گردیده دین از مسئولیت ایجاد و تاسیس نظام خود منفک شده، خود تابعی از نظامی گردید که مستقر شده بود. یکی دیگر از دستاوردهای پروتستانتیسم، همان طور که از طرف ماکس وبر در اثر مشهور او مورد یادآوری قرار گرفته و از سوی تمامی علمای علوم اجتماعی پذیرفته شده،‌ اخلاقی مناسب با نظام سرمایه‌داری اروپا بود. باید پرسید آن چیزی که معماران پروتستانتیسم را ضمن جدا نمودن از کلیسای کاتولیک دچار چنین گمراهی بنیادی نمود، چه بود؟ چگونه و از چه طریقی به سمت آرمان بهشت زمینی متمایل شده بودند؟ هنگامی که چگونگی پیوستن لوتر به عنوان مهمترین رهبر و پیشوای پروتستانتیسم به این باور را مورد مطالعه قرار می‌دهیم، با تمایلات شدید و فوق‌العاده او به دین عبرانی و منابع این دین روبرو می‌شویم.
لوتر به هنگام اعلام اساسی دین جدید خود که با سنت‌های کلیسایی کاتولیک کاملا متفاوت بود، به عهد عتیق متمایل شده بود. او که زبان عبرانی را آموخته بود،‌ به مطالعه منابع عبرانی پرداخت. لذا او و همفکرانش در منابع یهودی چیزهای بسیاری یافتند.
در دانشنامه یهود در ارتباط با موضوع چنین آمده است:
“حرکت اصلاحی مسیحی در حد بسیار وسیعی از ادبیات و فلسفه یهودی تاثیر پذیرفته بود. به طوری که به آن از جانب رقبا و مخالفین این رفورم و حرکت به عنوان یهودی‌گری نگاه می‌‌شد.”
تمامی رهبران شاخص و مهم اصلاح‌گرایی مسیحی در قرن ۱۵ و ۱۶ با زبان عبری آشنایی داشتند و منبع یهودی را مورد مطالعه قرار می‌دادند و بدون استثنا تمامی آنها به تئولوژی عهد عتیق بازگشتند. تاثیر پذیری لوتر و همفکران او از عهد عتیق، به طور طبیعی موجب بروز تغییرات در فهم دینی کلیسای کاتولیک گردید. تغییرات بزرگی که پیش از این در آن وجود نداشت. در عهد عتیق یک نمونه هم از ایمان به آخرت وجود ندارد. باور به بهشت و جهنم وجود ندارد هرچه هست در همین دنیاست. بهشت در دنیا و همواره با آمدن مسیح برپا خواهد گردید.
رویکرد به عهد عتیق دستاورد مهم دیگری هم داشت. کلیسای کاتولیک براساس تفسیر آیه ۳۵ از بخش ششم انجیل لوقا سود و ربا را حرام شمرده و آن را ممنوع نموده بود، درحالی که در عهد عتیق سود و ربا ممنوع نگردیده و برعکس مورد تشویق قرار می‌‌گیرد به همین علت نیز در عصر میانه غیر از یهودیان، کمتر مسیحی وجود داشت که به رباخواری اقدام نماید. معماران پروتستانتیسم تحت تاثیر عهد عتیق و با اجتهاد، ممنوعیت ربا و سود را لغو نمودند.
کالوین در کتاب خود موسوم به “سود و ربا” آیه مذکور را که ناظر بر حرمت ربا و سود بود چنین تفسیر کرد: در اینجا هیچ دلیلی در مذمت رباخواری و سود وجود ندارد” بدین‌ترتیب رباخواری و بانکداری که در طول قرن‌ها، حرفه‌ای یهودی محسوب می‌شد،‌ در تمام منطقه شمال اروپا که تحت تاثیر و نفوذ پروتستانتیسم بود با سرعت گسترش یافت. لوتر و همفکران او با سرلوحه قرار دادن عهد عتیق و مطرح نمودن چنین نظریه‌ای به طور طبیعی حکم قابل توجه دیگری را نیز پذیرا شده بودند: بنابر عهد عتیق، یهودیان قوم برگزیده خداوند بوده، از دیگر ادیان و ملت‌ها برترند. سرزمین‌های مقدس از سوی خداوند به آنها هدیه شده است و متعلق به آنهاست. لوتر این احکام عهد عتیق را از نظر دور نداشت. علی اینکه این نظریات و طرح آنها می‌توانست از جانب مخالفان او را به یهودی شدن متهم نماید، همچنان به ستایش یهودیان و پافشاری برتز قوم برگزیده خداوند بودن آنها پرداخت. لوتر در کتابی که در سال ۱۵۲۳ تحت عنوان عیسی مسیح یک یهودی‌زاده است) به رشته تحریر درآورده بود،‌ به تفصیل به طرح نظریات خود در این باره پرداخت. وی به عنوان پیشوای بزرگ پروتستانتیسم اعلام داشت: یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسرعموهای اویند، روی سخنم با کاتولیک‌هاست، اگر از اینکه مرا کافر بنامند خسته شده‌اند، بهتر است مرا یهودی بخوانند”
این جریان مسیحیت یهودی به تدریج به عنوان یکی از ریشه‌های بروز مدرنیته و آغاز تحولات اساسی معرفتی در سطح اروپا و سپس جهان گشت.
اسماعیل آجرلو
منبع : روزنامه رسالت