یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فریاد بی‌صدا


فریاد بی‌صدا
خطی به روی دفتر شعرم کشید و رفت
چون اشک از سپیدی چشمم چکید و رفت
من در سکوت بودم از آغاز ماجرا
فریاد بی‌صدای دلم را شنید و رفت
از عشق می‌سرود و غزل‌های تازه داشت
شعری برای خاطر من آفرید و رفت
خطی کشید روی تمام نجابتم
آیینه زلال دلم را ندید و رفت
از سیب سرخ و گندم و حوا، هراس داشت
گل‌های سر به زیر مرا سر برید و رفت
شاعر شدم برای غزل‌های چشم او
از بام شعرهای دلم پرکشید و رفت
حالا مرا به دور خودش چرخ می‌دهد
در کوچه باغ خاطر من آرمید و رفت
مرضیه فراهتی
خطی به روی دفتر شعرم کشید و رفت
چون اشک از سپیدی چشمم چکید و رفت
من در سکوت بودم از آغاز ماجرا
فریاد بی‌صدای دلم را شنید و رفت
از عشق می‌سرود و غزل‌های تازه داشت
شعری برای خاطر من آفرید و رفت
خطی کشید روی تمام نجابتم
آیینه زلال دلم را ندید و رفت
از سیب سرخ و گندم و حوا، هراس داشت
گل‌های سر به زیر مرا سر برید و رفت
شاعر شدم برای غزل‌های چشم او
از بام شعرهای دلم پرکشید و رفت
حالا مرا به دور خودش چرخ می‌دهد
در کوچه باغ خاطر من آرمید و رفت

مرضیه فراهتی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید