شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

رابطه ایران و آمریکا به کجا خواهد انجامید؟


رابطه ایران و آمریکا به کجا خواهد انجامید؟
علیرغم اینکه از سال ۲۰۰۱ مذاکرات محرمانه میان ایران و آمریکا وجود داشت، اما به علت اهداف سلطه جویانه آمریکا نتیجه ای حاصل نشد و بویژه از سال ۲۰۰۳ جنگ تبلیغاتی، روانی و تهدیدآمیز میان دو کشور آغاز گردید و طرفین می کوشیدند به تهدید و تضعیف یکدیگر پرداخته تا بتوانند در پرتو آن به اهداف خود دست یابند. موضوع اصلی تهدیدات آمریکا، دسترسی ایران به اسلحه اتمی، کمک به تروریسم، محور شرارت بودن و برهم زدن امنیت منطقه و اتهاماتی واهی از این قبیل بود. گاهی این تهدیدات آنقدر شدت می یافت که گویی جنگ در حال وقوع است. زمانی بوش فرمانی صادر کرد و به کماندوهای آمریکایی اجازه ورود به خاک ایران برای مبارزه با رژیم را داد، اروپایی ها هم دورویانه از اقدامات آمریکا حمایت می کردند و در این میان ملت ایران روزهای بسیار سختی را از سر گذراند.
از سوی دیگر ایران نیز کوتاه نیامده و هر روز تهدید می کرد که خاورمیانه را به آتش خواهد کشید، تنگه هرمز را مسدود و جهانیان را از نفت و گاز محروم خواهد کرد، سربازان آمریکایی را در عراق و در سراسر خاورمیانه مورد هجوم قرار داده و به مراکز آمریکایی در سراسر جهان حمله خواهد کرد. البته تهدیدات ایران هم جدی به نظر می رسید، بویژه اینکه در بسیاری از کشورهای منطقه خلیج فارس روابطی نزدیک و استراتژیک با سازمانها و احزاب سیاسی درون این کشورها داشت.
اما با گذشت زمان و از پس همه این تهدیدات، جنگی در نگرفت و امروز هر دو کشور تصمیم به مذاکره مستقیم و رودررو گرفته اند و قرار است به طور جدی در ماههای آینده بر روی موضوعاتی که از قبل و از طریق مذاکرات پشت پرده مشخص شده به گفت و گو بنشینند.
ـ یک توضیح ضروری: کشور ایران با پیشینه تاریخی امپراتوری، داشتن زبان فارسی و مذهب رسمی شیعه اختلاف و تفاوت هایی با همسایگان مسلمان سنی مذهب خود دارد که موقعیت "ژئوپولتیک" ایران را در منطقه شکننده می کند. به همین مناسبت از زمان صفویه که ایرانیان، شیعه را به عنوان مذهب رسمی دولت ملی در ضدیت با عثمانی ها و البته برای حفظ منافع خود، برگزیدند، کوشش کرده اند همیشه در میان اقلیتهای شیعه مذهب در سراسر خاورمیانه نفوذ کرده تا بهتر بتوانند از منافع خود حفاظت کنند. این مطلب را می توان در ماده چهار قرارداد ارزروم که توسط امیرکبیر میان ایران و عثمانی به امضا رسید، مشاهده کرد.
ارسال موسی صدر در زمان شاه برای تشکیل سازمان امل که در ادامه به حزب الله منجر شد، ارتباط با شیعیان یمن، عربستان، کویت، و عراق و کمک به تشکیل "حزب الدعوه" در زمان عبدالرحمن عارف رئیس جمهور سابق عراق، ساختن ضریح هفتاد میلیون تومانی توسط شهبانو فرح برای حضرت عباس را باید از این روی نگریست. باید گفت که در جهان همه کشورها می کوشند در یکدیگر نفوذ کنند که گاهی به جاسوسی نیز منجر می شود. هر دولتی در ایران سرکار بیاید مجبور است چنین سیاستی را به نوعی دنبال کند. بویژه در مورد کشورهای همسایه ایران که غالبا فاقد استقلال سیاسی بوده و آلت بی اراده دست قدرتهای استعماری هستند.
اینکه رژیم ایران ، اسلامی است، نباید موجب آن شود که ما ایرانیها استقلال و منافع ملی خود را در منطقه خاورمیانه و جهان پرآشوب کنونی فراموش کنیم.
● پروسه مذاکرات میان ایران و آمریکا از سال ۲۰۰۱ تاکنون
هنگامی که جورج بوش به ریاست جمهوری آمریکا رسید، ریچارد آرمیتاژ وکیل وزارت خارجه آمریکا و از دوستان کالین پاول به همراه تیمی ویژه بنا داشت با ایران به مذاکره بپردازد. وی ریچارد هاس(۱) را که متخصص امور خاورمیانه و خاور دور بود به همکاری فرا خواند تا با کمک یکدیگر سیاست تازه ای را در قبال ایران تنظیم کرده و به پیش ببرند. هدف این تیم چنین بود تا مگر بتوانند راه حلی را که در مورد "لیبی" پیش برده بودند در مورد ایران هم به کار ببرند. با پیش آمدن حادثه یازدهم سپتامبر همه برنامه ها و فعالیتهای تیم مذکور لغو گردید، ولی چندی بعد در گرماگرم دوره مبارزه با تروریسم یکی از متخصصان مبارزه با تروریسم در CIA به نام فلانیت لیورت که با کالین پاول همکاری می کرد پیشنهاد داد که هم اکنون که کشورهای سوریه، ایران و لیبی در موضع ضعف قرار دارند، مورد مذاکره قرار گیرند. به همین مناسبت این کشورها با آمریکا تماس گرفته و خواستار شدند تا به کمک آمریکا شتافته و علیه القاعده وارد مبارزه شوند. در حقیقت این کشورها از وحشت اینکه مورد تهاجم آمریکا قرار گیرند به این همکاری تن در دادند. در این دوره فلانیت لیور اعلام می کند که ایرانیها اعلام کرده اند که بسیار مخالف القاعده هستند و حاضرند به هر طریقی با آمریکا در افغانستان همکاری کنند.
ایران جزو اولین کشورهایی بود که حادثه یازدهم سپتامبر را محکوم کرد و شخص خاتمی به این کار مبادرت ورزید. برای اولین بار از سال ۱۹۷۹ شعار "مرگ بر آمریکا" از دستور کار خارج شد. آقای محسن آرمین به همراه یکصد و شصت و پنج نفر از اعضاء مجلس شورای اسلامی ایران طی نامه ای برای آقای جولیانی شهردار نیویورک، با او اظهار همدردی کرده و چند شخصیت ایرانی دیگر همچون رئیس مجلس، شهردار تهران نیز نامه های مشابهی ارسال داشتند. در تهران تظاهراتی علیه تروریسم به راه افتاد و جوانان به یاد قربانیان حادثه در چند گوشه شهر تهران با روشن کردن شمع یاد آنان را گرامی داشتند. وضعیت موجود در این مرحله نشان می داد که دولت و مردم ایران خواستار رابطه مسالمت آمیز با آمریکا هستند و زمینه برقراری چنین رابطه ای در این زمان وجود داشت.
اکنون زمانی است که آمریکا آماده می شد تا به افغانستان حمله کند و به همکاری ایران نیاز داشت. به همین مناسبت و براساس مذاکرات محرمانه، آقای رایان کروکر سفیر فعلی آمریکا در عراق که در آن زمان معاون وزیر خارجه آمریکا در امور شرق دور بود با نمایندگان رسمی دولت ایران در ژنو ملاقات کرد تا راه ها و شیوه همکاری دو کشور را در مورد جنگ افغانستان بررسی کنند.
در پایان مذاکرات، ایران پذیرفت تا کمکهای زیر را در خدمت آمریکا قرار دهد: ارسال گروههای تحقیقی در مرز به کمک آمریکایی ها، اعطای کمکهای انسانی، دادن اطلاعات لازم در مورد اماکن مهمی که باید بمباران شود، همچنین اطلاعات مهم و دقیقی در مورد قبایل و گروههای مختلف ساکن افغانستان.
پس از سقوط طالبان کنفرانسی در نوامبر و دسامبر سال ۲۰۰۱ در شهر بن، آلمان تشکیل شد تا در مورد آینده حکومت افغانستان تصمیم گیری کنند. ایران نیز به طور فعال در کنفرانس حضور داشت و کوشید تا تعداد بیشتری از افراد جبهه شمال متعلق به شاه مسعود را وارد دولت کند. همکاری ایران و آمریکا در افغانستان ادامه یافت. فرستاده مخصوص دولت آمریکا به کنفرانس از نقش ایران تقدیر به عمل آورد و آقای فلانیت لیور نیز اظهار داشت " بدون همکاری ایران موفقیت آمریکا در افغانستان حاصل نمی شد." وی سپس ادامه داد: "ایرانی ها نفوذ زیادی در کنفرانس بن و بر افراد حاضر داشته و از ما خواستند که در قبال این موفقیت و کمک هایشان در جهت رابطه مجدد میان ایران و آمریکا استفاده شود."
روزنامه نوروز چاپ ایران در تاریخ ۱۵ مارچ ۲۰۰۲ در مورد روابط و مذاکرات میان دو کشور گزارشاتی منتشر کرد و نوشت که این مذاکرات چند سالی است ادامه دارد. این روزنامه همچنین نوشت که با کشورهای اروپایی نیز مذاکراتی در زمینه های مذکور آغاز شده است. خوانندگان همانطور که می بینند ایران خواستار مذاکره و رابطه با آمریکا بوده ولی آمریکایی ها به خاطر اهداف شوم خود که همانا تسلط بر ایران و اشغال کشور ایران بود، به کرات از این مسئله طفره رفتند.
نویسنده و مورخ آمریکایی به نام گارشر پورنر متخصص امور ایران چنین می نویسد: علیرغم مخالفت کاندولیزا رایس و معاون وی استیفن هادلی، آمریکایی ها از ایران روی برگرداندند، و آقایان، دیک چینی، رامسفلد، داگلاس فیث و دیگران راه دشمنی و مبارزه با ایران را برگزیدند. به همین مناسبت خامنه ای در تاریخ می ۲۰۰۲ دستور قطع هر گونه مذاکره با آمریکا را صادر کرد.
اکنون در آستانه سال ۲۰۰۳ هستیم. تبلیغات جنگ طلبانه آمریکا علیه عراق و شخص صدام حسین با شدت تمام در بوق و کرناهای بین المللی دمیده می شود. فاجعه ای بسیار عظیم در حال وقوع است. موجودیت انسان خاورمیانه و مسلمانان در حال به مسلخ رفتن است. غرب استعمارگر دست به دامن تبلیغات دوران جنگهای صلیبی زده است. وحشت سراپای وجود مسلمانان را در کشورهای خاورمیانه فرا گرفته است. هدف نه تنها عراق بلکه ایران و سوریه نیز در دستور کار است. پیتر رالف ژنرال آمریکایی مقاله خود را تحت عنوان "مرز خون" که همانا ایجاد خاورمیانه بزرگ است منتشر کرده است. از این پس بیش از سی تا چهل شیخ نشین و امیرنشین و منطقه های مجزا در خاورمیانه به وجود خواهد آمد که زیر نظر ژنرالهای آمریکایی اداره خواهند شد تا دمکراسی و حقوق بشر آمریکایی، با زور توپ و تانک و آتش و گلوله به خورد مردم منطقه داده شود. کالین پاول با "هزار دلیل" ثابت می کند که صدام در کانتینرهای سیار مشغول ساختن بمب اتمی است و آقای بلر نماینده تمدن و لیبرالیسم ۵۰۰ ساله ی اروپا می گوید صدام می تواند ۲۴ ساعته بمب اتمی بسازد.
یک بار دیگر آمریکا به یاد همکاری ایران می افتد تا در جنگ خود علیه عراق به سوء استفاده بپردازد. آمریکا اظهار تمایل می کند که در این زمینه با ایران به معامله ای دیپلوماتیک دست بزند. در پایان سال ۲۰۰۲ آقای خلیل زاد با مسئولان رسمی دولت ایران در ژنو ملاقات می کند و در دو مورد از ایران کمک می خواهد. اول، در صورت سقوط هواپیماهای آمریکایی در ایران به خلبانان آمریکایی کمک شود و دوم تا قبل از شروع تهاجم آمریکا به عراق نیروهای مجلس اعلا و حزب الدعوه وارد عراق نشوند. خلیل زاد در مقابل قول می دهد که پس از سقوط صدام ایران مورد هجوم آمریکا قرار نخواهد گرفت. تریتا پارسی در کتاب خود از قول مسئولان ایرانی در آن زمان می گوید که آنان می دانستند که اگر به همکاری با آمریکا دست نزنند مورد هجوم قرار خواهند گرفت.
خوانندگان باید بدانند که چند هفته پیش "پل وولفوویتز" که از رهبران آمریکا در دوره جنگ عراق بود در مصاحبه ای با حسرت فراوان گفت: "دشمن اصلی ما ایران بود و نه صدام، ما باید ابتدا به ایران حمله می کردیم." (مطبوعات)
تا آنجا که به یاد دارم مقاله ای نیز توسط بنجامین ناتانیاهو در روزهای اول اشغال عراق در مطبوعات منتشر شد که در آن توصیه کرده بود "تانکهای ارتش آمریکا نباید در دروازه های بغداد آرام بگیرند، آنان باید با قوت تمام تا دروازه های تهران برانند."
در آستانه سال ۲۰۰۳ ایرانیها ذره ای تردید نداشتند که هدف بعدی آنها خواهند بود، لذا کوشیدند از چند امکان خود برای بهبود رابطه و برقراری مناسبات دیپلوماتیک با آمریکا استفاده کنند. از جمله:
۱) نفوذ گسترده ملیشاها و احزاب سیاسی شیعه و سازمانهای نظامی وابسته به آنها بویژه که آنها رابطه گسترده ای با مردم عراق داشتند.
۲) کوشش در جهت حل مسئله انرژی هسته ای ایران.
۳) علاقمندی آمریکا به دسترسی به تعدادی از افراد القاعده که در ایران زندانی بودند.
آقای صادق خرازی که در آن زمان سفیر ایران در فرانسه بود پیشنهاداتی را که به نظر می رسید می تواند مورد قبول آمریکاییها برای یک مذاکره جدی و همه جانبه باشد، تهیه کرده و با موافقت خامنه ای همراه با نامه ای از ایشان راهی ژنو گردید تا با آقای خلیل زاد نماینده آمریکا به مذاکره بپردازد.
این پیشنهادات که در تاریخ دوم می ۲۰۰۳ به خلیل زاد ارائه شد، موارد زیر را در برمی گرفت:
۱) ایران از نفوذ خود در عراق برای ایجاد دولتی دمکراتیک و غیردینی استفاده خواهد کرد.
۲) ایران تمام برنامه های هسته ای خود را تحت نظارت بازرسان بین المللی قرار خواهد داد.
۳) ایران سازمانهای مسلحانه فلسطینی را وادار خواهد کرد تا از خشونت علیه شهروندان اسرائیلی دست برداشته و به مبارزه سیاسی روی آورند.
۴) ایران حزب الله را در لبنان تبدیل به حزبی سیاسی خواهد کرد.
۵) ایران نتایج کنگره کشورهای عربی در بیروت را که در آن در مقابل عقب نشینی اسرائیلی ها از سرزمین های اشغالی سال ۱۹۶۷، این کشور را به رسمیت خواهند شناخت، خواهد پذیرفت. در مقابل ایران خواسته های زیر را مطرح نمود:
۱) پایان دادن به برخورد دشمنانه با ایران، نادیده گرفتن ایران به عنوان "محور شر" و زدودن نام ایران از لیست کشورهای حامی تروریسم و معرفی ایران به عنوان کشوری مخالف با تروریسم.
۲) لغو تحریمهای اقتصادی علیه ایران، آزادسازی اموال ایران در بانکهای آمریکا، لغو همه احکامی که در دادگاههای این کشور علیه ایران صادر شده است و کمک به ایران برای ورود به سازمانهای بین المللی.
۳) موضع گیری علیه سازمان مجاهدین خلق بویژه آنهایی که در عراق به سر می برند.
۴) کمک به ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای برای مقاصد مسالمت آمیز و تکنولوژی بیوالکترونیک و بیوشیمی.
۵) به رسمیت شناختن ایران به عنوان قدرت اصلی در خلیج فارس و منطقه و اینکه ایران در مسائل منطقه دست بالا را داشته باشد و در تصمیم گیری های امنیتی ایران شریک باشد و فکر مبارزه با جمهوری اسلامی و سرنگونی آن کنار گذاشته شود.
اینکه ایران در پیشنهادات خود حتی موجودیت اسرائیل را به رسمیت می شناسد عجیب نیست، اساسا ایران با کشور اسرائیل اختلافات ریشه ای ندارد. طرفین ایران و اسرائیل به خوبی می دانند که تهدیداتشان توخالی است و هر کدام برای پیشبرد سیاستهای منطقه ای خود به این هیاهو دست می زند. (۲)
چندی پیش وزارت امنیت ملی کشور اسرائیل یکی از دانشمندان این کشور به نام افرایم کام را که سابقه کارهای امنیتی نیز داشته، وامی دارد تا با کمک تیمی ده نفره در دانشگاه تل آویو در مورد خطر هسته ای ایران برای اسرائیل تحقیق کنند. ماحصل که کتابی ۲۷۰ صفحه ای بوده و منتشر می شود به طور خلاصه در مورد ایران چنین نظر می دهد که ایران برای اسرائیل خطری ندارد و اینکه اسرائیل می تواند با ایران اتمی هم زندگی کند. تا آنجا که من خوانده ام بسیاری محققان اسرائیلی نظری مشابه داده اند.
در مورد پیشنهادات ایران و مذاکرات فیمابین متاسفانه به نتیجه نرسید. در میان سیاستمداران آمریکایی در این دوره دو گروه با دو نظریه وجود داشتند: عده ای پیشنهادات ایران را مانور دانسته و جدی نمی گرفتند و دیگرانی همچون دیک چینی، رامسفلد و داگلاس فیث معتقد بودند که ایران در حدی نیست که ما با آن به مذاکره بنشینیم و در حقیقت نمی توانستند ایران را به عنوان نیرویی مستقل به حساب آورند. این گروه همچنان سودای جنگ و اشغال ایران را در سر می پروراندند.
در همین روزها بود که انفجاری در یکی از پایگاههای آمریکا در عربستان اتفاق افتاد و هشت سرباز آمریکایی به قتل رسیدند که به فوریت ایران را متهم به دست داشتن در انفجار کردند و در نتیجه ملاقاتی که قرار بود در تاریخ ۲۱ می سال ۲۰۰۳ میان نمایندگان دو کشور برگزار شود از طرف آمریکا لغو شد و کل روابط میان دو کشور معلق ماند.
اکنون عراق در اشغال آمریکا است. بوش از فراز عرصه یکی از بزرگترین ناوهای آمریکایی شادان از اینکه پس از دوازده سال نگه داشتن ملتی در فقر و فاقه و گرسنگی و از بین رفتن بیش از ۷۵۰ هزار کودک این کشور در این مدت، اکنون بر آنها مسلط شده، با کبکبه و دبدبه بی نظیری عربده پیروزی سر داد و ژنرالها و سربازان برایش کف زدند و هورا گفتند.
در مدت کوتاهی کشور عراق تبدیل به مخروبه شد. موزه ها به تاراج رفت. وزارتخانه ها بجز وزارتخانه ی نفت تعطیل و تخریب شدند. پلیس و ارتش و سازمان امنیت منحل شدند و همه به امان خدا پی کارشان رفتند. در زندانهای عادی گشوده شد. کشور در هرج و مرج وحشتناکی فرو رفت و زمینه تشکیل دولتی براساس طائفه، قوم، مذهب و قبیله شکل گرفت. مجلس حکومتی مملو از افراد رنگارنگی از معمم، مکلا، عبایی، قبائی، کت و شلواری، تنبانی ، "کمونیست" همه در کنار هم زیر چوب دستی دراز آقای بریمر مودبانه نشستند و بدینسان دمکراسی آمریکایی با تمام وقاحت خود بر خرابه های کشور ویران شده عراق قهقهه زد.
احمد مزارعی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید