شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خلیفة اللَّه، شیطان و حربه برهنگی‏


خلیفة اللَّه، شیطان و حربه برهنگی‏
● اعلامیه خداوند
خالق عرش، فرشتگان، آسمان، زمین، جانوران، گیاهان و جمادات تا آن روز بیشماری موجود در مراتب مختلف کمالی آفریده بود ولی برای آفریدن هیچ کدام قبل از اقدام، بیانیه و اعلامیه صادر نکرده بود اما به ناگاه این بار بیانیه‏ای از بارگاه حق تعالی آن هم خطاب به مقربان درگاه، یعنی ملائکه صادر شد:
«انی جاعل فی الارض خلیفه؛(۱)
من خلیفه‏ام را در زمین خواهم آفرید.»
● اعتراض و سؤال ملائکه‏
ملائکه با آگاه شدن از مفاد بیانیه حق تعالی در مقابل دو مطلب و سؤال اساسی قرار گرفتند که توجیه اساسی می‏طلبید؛ از این‏رو با وجود اطاعت و تسلیمی که از آنان در برابر اوامر و اراده حق تعالی همیشه آشکار شده بود، این بار هم تسلیم بودند ولی با نهایت ادب و احترام از محضر حق تعالی سؤال کردند و بیان و روشنگری طلبیدند و خداوند هم با تقبیح نکردن آنان در سؤال کردن و جواب دادن اجمالی و تفصیلی، عملاً اعلام کرد که هر کس حق دارد طلب آگاهی کند و سؤال بپرسد و سؤالی که برای آگاه شدن باشد نه تنها قبیح نیست بلکه ارزشمند است و اصولاً هر گاه آگاهی قبلی وجود نداشته باشد به طور طبیعی سؤال پیدا می‏شود و جلوگیری از پرسش و عدم اقدام به جوابگویی سدّ کردن راه کمال است.
وقتی ملائکه مقرب از کنه مطلب و اقدام آگاهی نداشته باشند، طبیعی است که برایشان سؤال ایجاد شود و قداست و طهارت آنان؛ و علو درجه و مرتبه اقدام کننده (حق تعالی) نیز مانع نمی‏شود که سؤال در ذهن آنان ایجاد نشود یا سؤال ایجاد شده را نپرسند همچنان که سؤال شونده نیز با همه علو درجه و مقام یکتایی که دارد، پیدا شدن سؤال در ذهن آنان و پرسیدن را تقبیح نمی‏کند و از جواب دادن و آگاه کردن نیز سر باز نمی‏زند و این اولین صحنه‏ای بود که حق سؤال امضا شد و به رسمیت شناخته گردید.
و اما سؤال ملائکه از دو جهت بود:
اول - خداوند اعلام کرده که خلیفه موجودی زمینی و مادی است و دنیا و ماده به خاطر محدودیت، خانه تزاحم و نزاع است. موجود زمینی دارای قوه‏های شهوت، غضب، حرص و جاه است و منابع مادی محدودند از این‏رو به طور طبیعی تزاحم و نزاع پیش می‏آید و این نزاع و تزاحم به فساد و خونریزی منجر می‏شود و موجودی که اصل نزاع و خونریزی باشد، سزاوار مقام خلافت و مظهریت حق تعالی نیست:
«أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء؛(۲)
آیا موجود در زمینی می‏آفرینی که در آن فساد کند و خون‏ها بریزد؟»
دوم - خلیفه باید مظهر و آیت جمال و جلال خداوندی باشد. خداوند سبّوح و منزه از هر عیب و نقص و قدّوس و واجد همه جمال‏ها و کمال‏هاست و خلیفه او نیز باید در این
سبوحیت و قدوسیت مظهر و آیت او باشد و آنان خود را در این صفات، آیات و مظاهر حق می‏دیدند:
«و نحن نسبّح بحمدک و نقدس لک؛(۳)
و ما به ستایش تو را تسبیح می‏گوییم و تقدیس می‏نماییم.»
خدای تعالی هر دو ادعای ملائکه را اجمالاً تصدیق کرد و در جواب اجمالاً فرمود:
«انی اعلم ما لا تعلمون؛(۴)
من چیزی می‏دانم که شما نمی‏دانید.»
و با این جواب اجمالی اعلام کرد که آنچه شما می‏دانید و می‏گویید صحیح است و من هم می‏دانم اما این همه حقیقت نیست. مطالب دیگری هم هست که من می‏دانم و شما نمی‏دانید؛ آنگاه با تعلیم اسماء به آدم، عملاً نشان داد که ظرفیت علمی آدم بسی بالاتر و والاتر از ملائکه است و با توجه به این ظرفیت علمی فوق‏العاده، حق است که او مظهر و خلیفه حق تعالی باشد و مقامی که ملائکه با همه نزاهت و قداست شایستگی‏اش را نداشتند، به او عطا گردد.
● شیطان، استکبار و دشمنی با بنی‏آدم‏
ابلیس جنّ که تا آن زمان در صف ملائکه بود، وقتی مانند ملائکه مورد خطاب قرار گرفت که بر آدم(ع) سجده کند، سجده بر آدم را تحقیر خود و ناپسند شمرد و از اجابت فرمان خداوند اجتناب کرد:
«و اذا قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی‏ و استکبر و کان من الکافرین؛(۵)
و هنگامی که به ملائکه گفتیم: به آدم سجده کنید پس سجده کردند جز ابلیس که سرپیچی کرد و گردن‏فرازی نمود و از کافران گشت.»
شیطان به ربوبیت خداوند توجه نکرد که او جل و علا مالک است و حق دارد هر دستوری بدهد و بر خلایق جز اطاعت دستور او سزاوار نیست با اینکه حق تعالی به صراحت و مستقیم آنان را مأمور به سجده بر ایشان ساخته بود، ولی او به شخصیت یگانه و متعالی دستوردهنده و دستور صریح او (جل و علا) توجه نکرد و در مقابل، آدم را پست‏تر از خود شمرد و سجده بر آدم را متناسب شأن و جایگاه خود نساخت و در جواب توبیخ خداوند هم جسورانه از برداشت غلط خود دفاع کرد:
«ما منعک ان تسجد اذا امرتک قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طینٍ؛(۶)
چه چیز تو را مانع از سجده کردن شد آنگاه که تو را دستور دادم؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش و او را از خاک آفریده‏ای.
«لم اکن لاسجد لبشرٍ خلقته من صلصالٍ من حمأ مسنونٍ؛(۷)
هیچ گاه برای بشری که او را از کلوخی از لجن متعفن آفریده‏ای، سجده نخواهم کرد.
«یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیّ استکبرت ام کنت من العالین قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین؛(۸)
ای ابلیس، چه چیز مانع شد تو را که به مخلوقی که با دو دست خود او را آفریدم، سجده کنی؟ استکبار ورزیدی یا از موجودهای متعالی بودی؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاک آفریدی.»
در حالی که اولاً مسجود مهم نبود، خداوند ممکن است دستور دهد به چند سنگ که بر روی هم چیده شده و هیچ زیبایی و جلال ظاهری ندارد، سجده شود (همچنان که امر کرده رو به کعبه سجده کنند) و دور آنها طواف گردد. کسی نباید بگوید مگر این سنگ‏ها چه ارزشی دارند که باید دورشان طواف کنیم و رو به آنها سجده نماییم. مهم این است که خداوند دستور داده است.
ثانیاً گرچه خلقت آدم از خاک و خلقت شیطان از آتش بوده ولی آتش هیچ فضیلت ذاتی بر خاک ندارد. هر دو مخلوق خداوند هستند که به هر کدام خواص و ویژگی‏هایی داده شده و هر چه دارند عطای خداوند و فضل او (جل و علا) است و از خود هیچ ندارند تا بر دیگری افضل باشند.
ثالثاً آدم گرچه خمیرمایه مادی‏اش خاک است ولی حق تعالی از روح خودش در آن دمیده است پس انسان رنگ خدایی دارد و حاق وجود او رشحه خدایی است (فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین)(۹) و همین روح خدایی دمیده شده در وجود آدمی است که او را شایسته خلافت ساخته و بر ملائک فضیلت داده است.
با سرپیچی شیطان و استکبار او در مقابل یگانه شایسته جباریت و کبریایی، قهر خدا دامن گیر وی شد و فرمان رانده شدن وی از بساط قرب الهی صادر گشت. شیطان که آدمیان را باعث رانده شدن خود از درگاه خدا می‏دانست، کین آنان به دل گرفت و از خداوند برای گمراه کردن و فریب دادن بنی‏آدم مهلت خواست تا عملاً نشان دهد که کثیری از بنی‏آدم شایستگی مسجود واقع شدن و کرامت خدایی را ندارند و خداوند نیز او را مهلت داد تا نشان دهد که بندگان خدا به حق متوسل و متمسّک هستند و او با همه سواره نظام و پیاده نظامش قادر به لغزاندن آنان و دور کردن‏شان از خداوند نیست زیرا آنان سر به آستان دوست ساییده و ملازم درگاه گشته و دل بدو سپرده‏اند:
«فَبما اغویتنی لاقعدن لهم صراطک المستقیم ثم لاتینَّهُم مِن بینِ ایدیهِم و مِن خَلفِهِم و عن ایمانهم و عن شمائلهِم و لا تَجِدُ اکثرَهُم شاکرین؛(۱۰)
به خاطر آنکه مرا گمراه کردی، بر سر راه مستقیم تو می‏نشینم و از پیش رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ بر آنان هجوم می‏برم و بیشتر آنان را شاکر نخواهی یافت.»
«ربّ بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینّهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین؛(۱۱)
پروردگارا در قبال گمراه کردنم در زمین همه چیز را برایشان زینت می‏دهم و جز بندگان مخلصت، همه را گمراه می‏کنم.»
«ارأیتک هذا الذی کرّمت علیّ لئن اخرتن الی یوم القیامة لاحتنکنّ ذریته الا قلیلا؛(۱۲)
آیا این موجودی را که بر من برتری دادی می‏بینی؟! اگر تا قیامت مرا مهلت دهی نسل او را جز عده کمی افسار می‏زنم (و به سوی آنچه می‏خواهم می‏برم).»
و بدین گونه این رانده شده درگاه خداوند و دشمن قسم خورده انسان بر گمراهی او کمر همت بست و خداوند را تهدید کرد که بیشتر انسان‏ها را به پیروی از خود و گردن‏فرازی در مقابل خدا وا خواهد داشت.
● برهنه ساختن انسان و توجه دادن او به شهوات‏
خداوند در خلقت انسان غریزه و شهوت جنسی را قرار داده و عورت زن و مرد، اسباب ارضای این غریزه بود اما عفت و ایمان و غیرت حکم می‏کرد که عورت‏ها پوشیده باشد و شهوت جنسی در خلوت امن خانه زناشویی ارضا گردد و محیط اجتماع از شائبه شهوت جنسی پاک گردد تا زن و مرد در کنار هم به ساختن جامعه بپردازند و زمین را آباد کنند. هر چه ارضای شهوت جنسی پنهان‏تر، پسندیده‏تر و هر چه اندام جنسی پوشیده‏تر، اجتماع پاک‏تر و عفیف‏تر.
آدم و حوا علیهماالسلام این دو انسان نخستین نیز از این قاعده مستثنا نبودند و خداوند در بهشت آنان را با لباس‏های نور پوشانده و عورت‏هایشان را پوشیده بود. شیطان راه مؤثر ساختن وسوسه‏های خود را در برهنه ساختن آدمیان و توجه دادن آنان به اندام جنسی و خواهش شهوانی می‏دید پس به دنبال تدبیری برای رسیدن به مقصود بود. باید آنان را به خوردن از درخت ممنوع حریص می‏کرد. با حیله، توسل به قسم و وارد شدن از باب نصیحت و خیرخواهی، آن دو بزرگوار را لغزاند و به خوردن میوه ممنوعه وا داشت. همین که آدم و حوّا از آن میوه خبیث خوردند، لباس‏ها و پوشش‏های نورانی‏شان فرو ریخت و برهنه گردیدند و اندام جنسی‏شان نمایان شد. آن دو بزرگوار بدون عزم بر گناه و سرکشی، لغزیده بودند و هنوز ایمان و عفاف و حیا بر وجودشان حاکم بود پس تا پوشش‏های نورانی‏شان فرو ریخت، بدون درنگ به پوشش‏هایی از برگ درختان متوسل شدند و اندام جنسی خود را پوشاندند:
«فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما وُری عنهما من سوأتهما و قال ما نهکما ربکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین فدلیهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوأتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة؛(۱۳)
پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آن چیزهایی که پوشیده و عریان شدن‏شان ناپسند است، را بر آنان آشکار سازد و گفت: خدا شما را از این درخت منع نکرده مگر برای اینکه مبادا از جاویدانان شوید یا از ملائکه گردید و برای آن دو قسم خورد که من خیرخواه شمایم و آنان را به تدریج مغرور کرد و پایین کشید و هنگامی که از آن درخت چشیدند، زشتی‏های پنهان‏شان آشکار شد، پس به پوشاندن آن با برگ درختان اقدام کردند.»
آدم و حوّا علیهماالسلام خیلی زود به خود آمدند و از دام برهنگی خود را رهانیدند و پوشش اختیار کردند و خداوند نیز وقتی آن دو را به زمین فرستاد، پوشش را برای زینت و عفت آنان و نسل‏شان نازل کرد:
«یا بنی‏آدم قد انزلنا علیکم لباساً یواری سوأتکم و ریشا؛(۱۴)
ای فرزندان آدم لباس را بر شما فرستادیم تا زشتی‏های شما را بپوشاند و زینت و آرایش شما باشد.»
ولی شیطان مأیوس از آن دو بزرگوار و امیدوار به فریب نسل‏شان، همچنان در پی رواج برهنگی و کندن لباس انسان‏هاست تا آنان را به شهوت و اندام جنسی متوجه کند و شهوترانی را وجهه همت آنان سازد و خدای تبارک و تعالی نسل بشر را از این دام شیطانی حذر داده و فریاد هشدار دهنده قرآن همچنان در گوش‏ها می‏پیچد که:
«یا بنی‏آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوأتهما انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم؛(۱۵)
ای فرزندان آدم شیطان شما را مانند پدر و مادرتان به فتنه نیندازد. آن دو را از بهشت خارج کرد و لباس آن دو را کند تا به آنچه پوشانده و شایسته پوشانده شدن بود، سوق‏شان دهد و متوجه گرداند. او و لشکریانش شما را می‏بینند و شما آنان را نمی‏بینید.
و امروز و در این عصر می‏بینیم که هم در جهان اسلام و هم در جهان بشریت همه همت شیطان‏های بزرگ و کوچک بر ترویج برهنگی و از بین بردن پوشش عفیفانه است. در کشورهای غربی پیش از یک قرن است لباس‏های بلند و زیبا و پوشاننده زنان به لباس‏های کوتاه و تنگ تبدیل شده و روز به روز به سوی برهنگی کامل پیش می‏روند و در کشورهای اسلامی هم از حدود یک قرن پیش مبارزه با پوشش و ترویج برهنگی به صورت رسمی و علنی با قانون کشف حجاب
رضاخانی و قیچی کردن چادرها شروع شد و امروز نیز مظاهر برهنگی بخصوص بی‏بند و باری اینترنتی غوغا می‏کند و همه فکر و ذکر بشر را متوجه پایین‏تنه می‏سازد و از پرداختن به امور عقلی و قلبی باز می‏دارد و انسان‏ها را به حیوانیت و شهوترانی خوک‏صفتانه سوق می‏دهد.
امروز وظیفه دولت‏های اسلامی و افراد متعهد و دیندار، ترویج پوشش صحیح از راههای معقول و منطقی است. از سویی باید ارزش پوشش و کرامت‏بخشی، حرمت‏آفرینی و حریت‏زایی آن تبیین شود و از سویی باید پوشش‏های متناسب، جوان‏پسند و به روز به وفور تولید و با قیمت مناسب در اختیار همگان قرار گیرد و از سوی دیگر باید به غافلان و فریب‏خوردگان با متانت و محبت هشدار داده شده و متنبّه گردند و توطئه‏گران و برنامه‏ریزان شیطانی شناسایی شده و کیفر گردند تا بتوانیم رایحه خوش عفت و حیا و پوشش صحیح را در جامعه به مشام همه برسانیم و زمینه‏های صعود به قله‏های کمال و بندگی را فراهم سازیم. به امید حاکمیت عفت، حیا، پاکدامنی و پوشش مناسب اسلامی و انسانی در جوامع اسلامی و انسانی.
نویسنده: احمد حیدری
۱) بقره (۲) آیه ۳۰.
۲) بقره (۲)، آیه ۳۰.
۳) همان.
۴) همان.
۵) همان، آیه ۳۴.
۶) اعراف (۷)، آیه ۱۲.
۷) حجر (۱۵)، آیه ۳۳.
۸) ص (۳۸)، آیه ۷۵.
۹) هر گاه او را آراستم و از روح خود در آن دمیدم برای وی به سجده در آیید. حجر (۱۵)، آیه ۲۹.
۱۰) اعراف (۷)، آیه ۱۶ - ۱۷.
۱۱) حجر (۱۵)، آیه ۳۹ - ۴۰.
۱۲) اسراء، آیه ۶۲.
۱۳) اعراف (۷)، آیه ۲۰ - ۲۲.
۱۴) همان، آیه ۲۶.
۱۵) همان، آیه ۲۷
منبع : خبرگزاری فارس