دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

کوچک همیشه زیبا نیست


کوچک همیشه زیبا نیست
در ایامی که روزنامه اصولگرای حامی یا هادی دولت کمتر به انعکاس و بزرگ نمایی اخبار مربوط به سفرها، مصاحبه ها و ادعاهای آقای هوشنگ امیراحمدی (موسس شورای ارتباط ایرانیان و امریکاییان) می پردازد و ترجیح می دهد به جای اصطلاح «دلال روابط ایران و امریکا» وی را گاهی «لابیست دون پایه» بخواند، روزنامه اصولگرای معتقد یا غیرحامی دولت از منظری دیگر با این موضوع برخورد کرده و در عین حال هشدار داده است. نام «هوشنگ امیراحمدی» برای محافل سیاسی سال ها است که آشناست. او همواره ادعاهایی را درباره امکان برقراری ارتباطاتی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده مطرح کرده ولی در طول ۲۰ سال گذشته نه در تهران چندان جدی گرفته شده و نه در واشنگتن. تنها روزنامه یی هرازگاهی وی را با عنوان دلال روابط ایران و امریکا و با اتهاماتی چون جاسوسی و خیانت مورد نوازش قرار می داد و به بهانه او طعنه یی یا تهمتی هم به اصلاح طلبان وارد می ساخت. هر چند که هیچ گونه رابطه یی چه به لحاظ سیاسی و چه دانشگاهی با اصلاح طلبان نداشته و ندارد و در طول هشت سال ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی حتی یک بار نیز به ایران نیامده بود اما در دولت اصولگرای محمود احمدی نژاد مرتباً به تهران سفر می کند و حتی در شبکه ماهواره یی انگلیسی زبان متعلق به سیمای جمهوری اسلامی در برنامه میزگرد سیاسی شرکت می کند. ظاهراً با تقلیل سطح مردان سیاسی و خروج چهره های درجه اول از دولت، آقای امیراحمدی نیز فرصت را مناسب تشخیص داده و کوشیده ارتباطاتی برقرار کند. با این حال او در گفت وگوهای اخیر خود با رسانه های نوشتاری، دیداری و الکترونیکی مدعی گفت وگوها و ملاقات هایی با مقامات ارشد نظام قبل از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد شد و تکرار این ادعا واکنش روزنامه جمهوری اسلامی را در پی داشته تا جایی که به تکذیب بپردازد. البته روزنامه های مشهور اصلاح طلب نیز با وی گفت وگوهایی انجام دادند اما بیش از آنکه بخواهند از خاطرات خود بگویند به بررسی وزن سیاسی او در این مناقشه ۳۰ پرداخته اند. در این میان، سرمقاله تاثیرگذار روزنامه جمهوری اسلامی در دوشنبه همین هفته نکاتی را برشمرده که قطعاً می تواند بر فضای سیاسی کشور تاثیر بگذارد؛ نخست اینکه انتقاد خود را مشخصاً متوجه دولت احمدی نژاد به عنوان دعوت کننده او کرده و یادآور شده است؛ «هر دولتی که بخواهد بدون در نظر گرفتن شرایط جمهوری اسلامی ایران و از طریق روابط غیرشفاف به امریکا نزدیک شود، مرتکب دو خطا شده است؛ اول اینکه از قلمرو اختیارات خود خارج و به عرصه یی وارد شده که در حوزه اختیارات رهبری است و دوم اینکه وارد معامله یی شده است که جز خسران چیزی در آن نیست و هشدار که مداهنه با شیطان بزرگ عاقبت خوشی ندارد.»
پیشتر امیراحمدی درباره اینکه آیا اسفندیار رحیم مشایی معاون احمدی نژاد و رئیس سازمان گردشگری (و در ضمن نماینده رئیس جمهور در شورای ایرانیان مقیم خارج از کشور) او را به ایران دعوت کرده است یا دیگری، گفته بود؛ «آقای مشایی مرا دعوت نکرد. بلکه بالاتر از مشایی و شخص آقای احمدی نژاد لطف کردند و امکان آمدن مرا با هماهنگی با نهادهای خاص فراهم کردند.» وجه دوم انتقاد به همین «نهادهای خاص» است که چگونه سال پیش افرادی را به اتهام براندازی نرم زندانی و سپس با وثیقه آزاد کردید، ولی از دیگری این گونه استقبال می کنید؟ پیش از این مصطفی تاج زاده فعال سیاسی اصلاح طلب به طعنه گفته بود؛ «درباره دانشجویان و روزنامه نگاران زندانی نیز خیال کنید تابعیت امریکا را دارند و آنها را نیز آزاد کنید.» اشاره اخیر روزنامه جمهوری اسلامی به «پیرزنی که به اتهام براندازی نرم دستگیر شد و سپس او را با قید وثیقه آزاد کردند و به امریکا بازگشت» و نیز طعنه تاج زاده مربوط به تبلیغات گسترده یی است که درباره چند شهروند ایرانی که تابعیت مضاعف امریکا یا کانادا داشتند در گرفت و به جز خانم مورد اشاره، چهره سرشناس دیگر این گروه «رامین جهانبگلو» استاد ایرانی یکی از دانشگاه های کانادا بود. از مقایسه آن رفتار با آن اشخاص و استقبال و احترام به هوشنگ امیراحمدی «سیاست یک بام و دو هوا» نتیجه گرفته شده است. صراحتی که در فضای کنونی مطبوعات ایران تنها از عهده روزنامه جمهوری اسلامی ساخته است. مورد دیگر نقل قول از مهندس میرحسین موسوی نخست وزیر دهه ۶۰ و تکذیب ادعای آقای امیراحمدی مبنی بر ملاقات با اوست. در این مطلب تصریح شده است که میرحسین موسوی رسماً تکذیب کرده و هاشمی رفسنجانی نیز تقاضای او را برای دیدار رد کرده و درباره ادعای ملاقات با آیت الله خامنه یی نیز بعید به نظر می رسد و حداکثر این است که در ملاقات های عمومی و در قالب مردم دیگر صورت پذیرفته باشد. این در حالی است که پیش از این امیراحمدی گفته بود در امریکا با چهره های ارشد نظام اعم از کمال خرازی، علی اکبر ولایتی، منوچهر متکی و محمدجواد ظریف ملاقات داشته است.
● سفرهای پس از انقلاب
هوشنگ امیراحمدی می گوید پس از پیروزی انقلاب، اول بار در سال ۱۳۵۸ به ایران آمده است. دومین مرتبه در سال ۱۳۶۵ و به دعوت مهدی چمران که در آن زمان رئیس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده و به منظور شرکت در کنفرانسی درباره بازسازی مناطق جنگی به تهران می آید. این ادعا در حالی است که جنگ جریان داشته و به نظر می رسد تاریخ آن را با سال ۶۷ اشتباه کرده که باز به ایران می آید و این بار با دعوت رسمی سفارت ایران و درباره «به کار نبردن زور در دنیای جدید». در همین سال است که مدعی ملاقات با رئیس جمهور، رئیس مجلس و نخست وزیر وقت می شود. او حتی از مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس جمهور بودند، نقل قول می کند که دو نکته را به من یادآور شدند؛ «اول اینکه به امریکایی ها بگو به دنبال عقب راندن این مملکت نیستیم و هر چه را که در جنگ خراب شده دوباره می سازیم.» دیگر اینکه شخص او را توصیه می کنند «همیشه ایرانی بمان و ایران را فراموش مکن.»
اصرار امیراحمدی به انجام این ملاقات ها در دهه ۶۰ با سه انگیزه قابل تحلیل است؛ اول اینکه فشار را از روی اصولگرایان و محمود احمدی نژاد بردارد و سابقه دیدار در سال ۸۷ را به ۲۰ سال قبل ببرد، دوم اینکه سطح و وزن سیاسی خود را بیشتر از آنچه در عالم واقع وجود دارد نشان دهد.
هر چند تعبیر کیهان درباره او (لابیست دون پایه) تحقیرآمیز است اما در بیان محترمانه نیز نمی توان او را در زمره رجال سیاسی احصا کرد و به نظر می رسد بیشتر در پی ارتقای جایگاه خود و طرح در رسانه ها است. اوج تلاش وی را در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۴ و با ثبت نام برای انتخابات ریاست جمهوری شاهد بودیم. هر چند پس از اندکی نگاه ها از وی بازگشت. سومین انگیزه این است که با سکوت برخی یا تایید بعضی دیگر کل ادعاها در افکار عمومی پذیرفته شود.
● در خدمت اصولگرایان
با اینکه هوشنگ امیراحمدی در رسانه های رسمی متهم شده و رسانه های اصلاح طلب نیز چندان به او نپرداخته اند، اما اصولگرایان اصرار داشتند که او را به نوعی با اصلاح طلبان و حتی شخص سیدمحمد خاتمی مرتبط نشان دهند. حال آنکه در گفت وگوی اخیر خود با تارنمای تابناک تصریح کرده است در انتخابات سال ۷۶ او طرفدار ناطق نوری بوده است. احتمالاً در بهار ۷۶ و همزمان با تلاش هایی که محمدجواد اردشیر لاریجانی در بریتانیا انجام می داد تا انگلیس ذهنیت مثبتی به جناح محافظه کار داشته باشد در امریکا نیز امیراحمدی در پی القای همین موضوع منتها بدون هیچ گونه ماموریت یا انتساب رسمی بوده است. او حتی مدعی است که ایده «جامعه مدنی» را اول بار در اوایل دهه ۷۰ و در مقالات خود در «ایران فردا» و «اطلاعات سیاسی - اقتصادی» مطرح کرده و جالب اینکه به جای حمایت از خاتمی و جامعه مدنی از ناطق نوری حمایت می کرده است. هرچند آقای امیراحمدی مدعی است که در دیدار و گفت وگویی با آقای خاتمی که زمان و مکان آن را مشخص نمی کند، شکوه می کند که فلان روزنامه به من اتهام جاسوسی می زد و پاسخ می شنود و در واقع دلجویی می شود که اهمیتی ندارد زیرا آن روزنامه درباره او نیز می نویسد اما تعابیر او درباره رئیس جمهور اصلاح طلب ستایش آمیز نیست در حالی که بارها گفته است؛ «از احمدی نژاد خوشم می آید و می خواهم به او کمک کنم.» ادعای دیدار با خاتمی در حالی است که تصریح می کند ۱۰ سال اجازه حضور در ایران را نداشته و ۸ سال از این ۱۰ سال دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی است هرچند توضیح می دهد که شخص رئیس جمهور مانع نمی شد بلکه «نیرویی بود که می گفت نیاید.»
بر این اساس می توان نتیجه گرفت که چنانچه دیداری میان او و خاتمی صورت پذیرفته باشد نه در تهران که در نیویورک و در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل و احتمالاً در چارچوب ملاقات های معمول با ایرانیان مقیم امریکا بوده است و گفت وگویی که شاید در حاشیه برای دقایقی به صورت غیررسمی انجام شده و آقای امیراحمدی به آن پر و بال می دهد تا خود را مهم تر از آنچه هست، تصویر کند. با این همه روشن نیست که او چرا تا این اندازه به سرنوشت اصولگرایان و شخص و دولت احمدی نژاد علاقه مند شده است. به جز عبارت مکرر «دلال روابط» و اتهام جاسوسی، در برنامه تلویزیونی «هویت» نیز از او یاد شده بود. این خاطره او اما جالب تر است که پس از وقایع ۱۸ تیر ۷۸ منوچهر محمدی در جریان اعترافات تلویزیونی خود و برای اینکه ثابت کند ماجرا با آن سوی مرزها ارتباط داشته رابطه با فردی به نام «رامین احمدی» سخن به میان آورده که ظاهراً تحلیلگران روزنامه های محافظه کار این نام را به صورت «امیراحمدی» شنیده و براساس آن تفاسیری ساخته و پرداخته بودند،
● آتش بس
با اینکه تصور می شد مدعی ترین بنگاه مطبوعاتی اصولگرا بر حجم انتقادات خود از رابطه امیراحمدی با دولت بیفزاید اما پس از چندی اخبار مربوط به او به حاشیه رفت و به جای سرزنش دولت، رحیم مشایی نکوهش شد و بعدتر هم خود او کافی بود و دیگر به ارتباط با دولت نپرداختند. خود آقای امیراحمدی این پرسش را مطرح می کند؛ «من چگونه جاسوسی هستم که وزارت اطلاعات با من کار ندارد؟» وی از پاسخ به حملات و انتقادات مستمر برخی اصولگرایان خودداری می کند و رسماً از علاقه به احمدی نژاد و آتش بس با رسانه های مخالف خود سخن به میان می آورد. ظاهراً این آتش بس را طرف مقابل نیز رعایت می کند که به جای وی سراغ مسعود کیمیایی می رود و سی سال پس از انقلاب کارگردانی را که پس از پیروزی انقلاب مدیریت شبکه دوم تلویزیون را نیز عهده دار شد، کارگردان طاغوتی لقب می دهد و از روابط خانوادگی تا فیلم هایش را محکوم می کند. با این نگاه حمله به کیمیایی هم توجیه می یابد زیرا قرار نیست به سوژه هایی چون امیراحمدی پرداخته شود و بعید نیست نام هایی دیگر هم به میان آیند،
● اصلاح طلبان و محافظه کاران
نحوه مواجهه دولت احمدی نژاد و نوعی کار تبلیغاتی که در برخورد با سفرهای امیراحمدی مشاهده می شود، موجب شده که جناح محافظه کار حساب خود را جدا کند. موضع اصلاح طلبان نیز که مشخص است. آنان از مذاکرات و گفت وگوهایی دفاع و حمایت می کنند که اولاً شفاف و روشن باشد و ثانیاً طرف ایرانی نماینده یک دولت یا مجلس دموکراتیک باشد. بر این اساس هیچ یک از دو چهره اصلاح طلب و محافظه کار حاضر در میزگرد تلویزیونی شبکه «پرس تی وی» که میهمان برنامه «خاورمیانه امروز» بودند، نتوانستند استدلالات و توجیهات آقای امیراحمدی را بپذیرند.
در این برنامه که دکتر معصومه ابتکار عضو اصلاح طلب کنونی شورای شهر تهران (و معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست در دولت خاتمی) و دکتر حسن غفوری فرد نماینده محافظه کار مجلس شرکت داشتند با آنچه آقای هوشنگ امیراحمدی می گفت هم آوایی نکردند و حتی برای لحظاتی کار به جدال لفظی هم کشید. سخن بدیعی که امیراحمدی در این برنامه گفت، این بود؛ «دولت بوش در قبال ایران دو گونه سیاست را پیش گرفت؛ یکی سیاست های عمومی و معمول و دیگری سیاست های این کشور در شورای امنیت و بر پایه رقابت با روسیه و ایران باید به سیاست های عمومی بنگرد و نه آنچه در شورای امنیت و در تقابل با سیاست های روسیه اتخاذ می کند.» خانم ابتکار در مقابل اظهار داشت؛ «آقای خاتمی ایده گفت وگوی تمدن ها را مطرح کرد و در مقابل بوش ایران را در محور شرارت قرار داد. آیا این سیاست، عمومی و معمول بود یا در چارچوب شورای امنیت؟» به هر رو هرچند هم رسانه های اصلاح طلب و هم سایت ها و روزنامه های محافظه کار با او مصاحبه کردند، اما هم زبانی نکردند و این مردان دولت نهم بودند و هستند که از این رابطه مشعوفند و شعف خود را نیز پنهان نمی کنند. شاید به این خاطر که هر دو طرف می خواهند از این فرصت استفاده کنند تا سطح خود را بیشتر و بالاتر و بلندتر از آنچه که در عالم واقع وجود دارد، نشان دهند.
● اطلاعات تازه
با این همه و در خلال مصاحبه های متعدد آقای امیراحمدی و با تفکیک آنچه درباره خود و ملاقات های مختلف می گوید، از نکات دیگر برخی از اطلاعات یا ادعاها قابل توجه است؛ از جمله اینکه او از استمرار رفت وآمد امریکایی ها به ایران خبر می دهد. همین شورایی که وی خود را با عنوان بانی و موسس آن معرفی می کند، رئیس هیات مدیره یی به نام آقای «جانستون» دارد که به گفته امیراحمدی در دولت احمدی نژاد به ایران آمده است. او همچنین از اقامت دو هفته ایی «توماس پیکدینگ» معاون و مرد شماره۳ سابق وزارت امور خارجه امریکا به ایران و سفر او به اصفهان خبر می دهد. در مقابل ترجیح داده است توضیحات چندانی درباره یک دفتر دیپلماتیک ایران در یکی از ایالت های امریکا ندهد که ظاهراً سرپرستی آن با عباس ملکی از دوستان دکتر ولایتی است.
● همزمانی ها
به جز حساسیت های قبلی که درباره سفر امیراحمدی به خاطر انواع و اقسام اتهامات یک روزنامه به او ایجاد شده بود و نیز مصاحبه های متعدد و حضور مدام رسانه یی در بیان آنچه نگاه ها را متوجه او کرد، می توان این موضوع را نیز یادآور شد که بخشی از آن بدین سبب بود که همزمان و برای اولین بار یک مقام ارشد وزارت خارجه امریکا (ویلیام برنز) نیز به مذاکرات هسته یی پیوسته و بحث گشایش دفتر حافظ منافع امریکا در تهران مطرح شده بود و این تصور ایجاد شد که سفر امیراحمدی نیز به این موضوعات ارتباط دارد. خود او هم انکار نکرد و در مصاحبه یی گفت؛ به هرحال من سمبل این رابطه شناخته شدم. از سوی دیگر و درست در اوج جدال های لفظی ایران و اسرائیل که پس از تهدید تل آویو صورت گرفت، امیراحمدی در نیویورک با شائول موفاز معاون نخست وزیر اسرائیل که در واقع ایرانی و متولد اصفهان است گفت وگو کرد. اخیراً با کنار رفتن ایهود اولمرت از موفاز به عنوان یکی از کاندیداهای نخست وزیری نیز یاد می شود. امیراحمدی می گوید به «موفاز» گفتم؛«ایرانیان پس از ۱۴۰۰ سال یزید را لعنت می کنند. شما چگونه می خواهید یزید دیگری باشید؟ از او پرسیده بودم که یزید را می شناسد و گفت آری و خاطراتی از ایران نیز تعریف کرد.» سفر به ایران پس از این ملاقات و همزمان با تهدیدها این ذهنیت را ایجاد کرد که در این عرصه هم می خواهد واسطه باشد اما خود انکار می کند و می گوید از عبارت دلال روابط ایران و امریکا ناراحت نمی شود، اما هیچ ارتباطی با اسرائیل ندارد اگرچه خبرگزاری دولت نیز اظهار عقیده کرده بود «برخی رسانه ها نقش او را بزرگ می کنند در حالی که مقامات ایران او را به عنوان واسطه یی با حسن نیت قبول ندارند.»
● چوب دوسرطلا
طرح این سوال طبیعی و اجتناب ناپذیر است که با این وضعیت چه منافعی دارد که این روند را پیگیری می کند. سوالی که یک بار با او درمیان گذاشته شد؛ «شما می گویید خط قرمزتان طرح اتهام جاسوسی و خیانت است به جز دردسر هم که عایدتان نشده است. پولی هم که در بین نیست» و خودش اضافه می کند «چوب دوسر طلا شده ام،» بنابراین چه انگیزه یی وجود دارد؟ پاسخ می دهد؛«من عاشق ایران هستم و آدمی سیاسی و سیاست نیز جزء حقوق بشر است. ضد نظام نیستم و احساس می کنم احمدی نژاد بیش از قبلی ها تلاش کرده به امریکا نزدیک شود.»
● شهرت و موفقیت شخصی
اگر این گفته نیچه را به یاد آوریم که یکی از سه آرزوی ازلی بشر «شهرت» است، می توانیم بگوییم آقای امیراحمدی به یکی از این سه دست یافته زیرا واقعاً مشهور شده است، آن دو دیگر نیز قدرت و ثروت هستند. اگر چه قدرتی حاصل نیامده اما ارتباط با قدرت نیز اگر تمام عیش نباشد، نصف آن است. واقعیت یا تصور یا ادعای دیدار با عالی ترین مقامات ایران و امریکا، رشحاتی از آن را در کام آدمی می ریزد. با این نگاه و فارغ از وزن و جایگاه سیاسی هوشنگ امیراحمدی و میزان درستی یا نادرستی ادعاهای وی می توان به لحاظ شخصی او را موفق توصیف کرد. زاده روستای «شیخ نشین» از «شاندرمن» استان گیلان (از توابع شهرستان تالش) اکنون در دانشگاه «راتگرز» امریکا تدریس می کند. سال ۱۳۵۴ که محمدرضا پهلوی سرمست از پول بادآورده و سرشار نفت و با گمان سرکوب کامل مخالفان همه را ملزم کرد که عضو حزب رستاخیز باشند و گفت هر که نمی خواهد عضو این حزب تازه شود (که از ادغام فرمایشی احزاب ایران نوین و مردم حاصل آمده بود) همین امروز پاسپورت خود را بگیرد و از این مملکت برود، هوشنگ امیراحمدی نیز تصمیم خود را می گیرد. براساس روایتی که راوی آن خود اوست در آن زمان مهندس کشاورزی و معاون کارخانه قند یاسوج بوده و موظف بوده مانند دیگر کارمندان عضو حزب رستاخیز شود. اما ترجیح می دهد که گذرنامه اش را بگیرد و همان گونه که شاه گفته بود از ایران برود و می رود. در امریکا به تحصیل می پردازد و موفق به اخذ مدرک دکترای برنامه ریزی و توسعه بین المللی می شود. شهرت او اما حاصل بنیان گذاشتن انجمن یا شورایی با عنوان «ارتباط ایرانیان و امریکاییان» است که به گفته او در یک دوره ریاست این انجمن با «سایروس ونس» وزیر امور خارجه پیشین ایالات متحده بوده است. با اینکه انتظار می رود شخصی با مشخصات امیراحمدی آثار بسیاری تالیف کرده باشد اما به جز کتابی که در واقع مجموعه مقالات و مصاحبه های سال های اخیر اوست و در سایت شخصی وی نیز قابل دسترسی است، کتاب اصلی او با این عنوان در امریکا منتشر شده است؛ «جزایر کوچک سیاست های بزرگ».
اگر بخواهیم نقشی را که وی برای خود تعریف کرده توصیف کنیم ناگزیریم عنوان کتاب او را وارونه کنیم؛ جزایر بزرگ سیاست های کوچک زیرا ۳۰ سال جداافتادگی ایران و امریکا چنان است که آنها را به جزایر بزرگ دور از هم تبدیل کرده است و در مقابل به تلاش های مردانی با اعتبار و اشتهار بین المللی و پشتگرم به حمایت های گسترده داخلی نیاز دارد و فراتر از واسطه گری ها و ادعاهایی از این دست است. هوشنگ امیراحمدی در مقاله یی چهار حلقه پیوسته جامعه را نخبگان حاکمیت، نخبگان رانده شده، نخبگان نخبه ساز و نخبگان میانی برشمرده بود. او قطعاً خود را نخبه می داند اما مشخص نمی کند به کدام یک از این حلقه ها تعلق دارد، خاصه در دولتی که با هیچ یک از این نخبگان میانه یی ندارد و حتی بخش میانی (مدیران برنامه ریز) را نیز حذف می کند. با سرمقاله اخیر روزنامه جمهوری اسلامی ادامه بازی آقای احمدی نژاد با این برگ دشوار به نظر می رسد هر چند دستاوردهای بسیاری برای سفرها و مصاحبه های اخیر او مترتب است. اینکه یک اتفاق واحد در دو بازه زمانی دو معنای متفاوت می تواند داشته باشد. در مقطعی بتوان به بهانه یی آسمان را به زمین آورد و با ریسمان بافت و قصه ها ساخت و پرداخت که ارزش ها به قربانگاه رفت و در دورانی دیگر به تماشا نشست و نیز اینکه با کاهش منزلت و مرتبت سیاستمداران، سطح ارتباط آنان نیز نازل می شود و دست آخر اصولگرایی آرمان خواهانه با عمل گرایی قدرت مدارانه تا چه اندازه قابل جمع است یا چه نسبتی دارند؟ مینی مالیست ها می گویند؛«کوچک، زیباست» اما در عرصه دیپلماسی کوچک همیشه زیبا نیست. چه در هر دو سو به مردان بزرگ نیاز است...
مهرداد خدیر
منبع؛
نقل قول ها از روزنامه همشهری چاپ عصر، تارنمای تابناک، کیهان، اعتماد و اعتماد ملی و سایت شخصی دکتر هوشنگ امیراحمدی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید