چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

خطوطی روی آب


خطوطی روی آب
در فراسوی خزان دور دست
سی‌ سال عمر
و تصویر ریتا نشسته است
و سنبلی
که نیمی از عمرش
در پست گذشته است
در فراسوی خزان دور دست
روزی بر تو عاشق شدم
و تن به کوچ سپردم
گنجشکان به نام من بال زدند
و از پای درآمدند.
روزی بر تو عاشق شدم
و گریستم
زیرا از چهره مادرم زیباتری
و زیباتری
از کلماتی که آواره‌ام کرده‌اند
چهره‌ات به روی آب است
سایه شامگاه
سایه‌ام را به ستیز می‌خواند
تنها پنجره خویشانم
مرا از این شامگاه باز می‌دارند
چه وقت گل‌ها در یادها پژمرده می‌شوند؟
و چه وقت غریبه‌‌ها شادمان؟
تا من بتوانم
لحظه شناور بر آب را
اسطوره یا آسمان بخوانم.
زیر آسمان دور دست
به فراموشی‌ات سپردم
آنجا که زنبق‌ها
بیهوده می‌رویند
آنجا که تفنگ‌ها
خالی از خشمند
آنجا که شعرها
بی‌‌شاعرند
و آسمان دور دست
به قامت بام خانه‌ها و
کلاه پاسبان‌هاست
و پیشانی مرا
به فراموشی سپرده است...
زیر شامگاه بیگانه
زمین به رنجمان می‌کشد
تن تو پرتقال را می‌پوشد
و از من می‌گریزد
بر تو عاشق می‌شوم
و افق به هیئت سوال در می‌آید
و بر تو عاشق می‌شوم
و دریا کبود می‌شود
بر تو عاشق می‌شوم
و گیاه سبز می‌گردد
بر تو عاشقم- زنبق
بر تو عاشقم- خنجر
روزی بر تو عاشق می‌شوم
و تاریخ مرگم را فرا می‌گیرم
روزی بر تو عاشق می‌شوم
خالی از انتحار
در فراسوی خزان دور دست
گیسوی تو را شانه می‌‌کنم
پهلوی تو را نقش می‌زنم
در باد، چون ستاره‌ها، چون عید
روزی بر تو عاشق می‌شوم
نزدیک خزان دور دست
و گنجشکان به نام من
رها می‌گذرند
و روز به نام من
باغچه وار می‌گذرد
به نام تو زنده می‌مانم
روزی بر تو عاشق می‌شوم
و زنده می‌مانم
در فراسوی خزان دور دست.

شعری از محمود درویش شاعر فلسطینی
ترجمه از: موسی بیدج
منبع : روزنامه رسالت