دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


ازدواج ، مافیای سینما، رانندگی ایرانی، دستمزد، پارتی‌بازی


ازدواج ، مافیای سینما، رانندگی ایرانی، دستمزد، پارتی‌بازی
▪ تولد: متولد اردیبهشت سال ۱۳۶۱ شهر تهران، محله بهار شیراز که هنوز در این محل ساکن هستیم. تک دختر خانواده و فرزند بزرگ هستم و دو برادر دارم. میلاد که لیسانس کارگردانی دارد و مسعود که سال اول رشته فیزیک است. پدرم هم بازنشسته نظامی است.
▪ تحصیلات: در مصاحبه‌های اولم می‌گفتم که چه لیسانسی دارم، اما بعدها همه به من می‌گفتند لیسانس تو چه ارتباطی به بازیگری دارد! از این رو سعی می‌کنم که دیگر نگویم در چه رشته‌ای لیسانس گرفتم! اما تحصیلاتم را در دانشگاه آزاد به اتمام رساندم.
▪ بازیگری: پدرم در ابتدا مخالفت می‌کرد که این هم عادی بود، اما همایون شهنواز کارگردان سریال دلیران تنگستان و روزهای به یاد ماندنی، پسر دایی مادرم بودند، و از آنجا که مادرم در یک خانواده هنری زندگی می‌کرد، مشوق من بود...
▪ بهترین تفریح: رانندگی را عاشقانه دوست دارم.
▪ موسیقی: پاپ را دوست دارم و به گروه آریان علاقه زیادی دارم، اگر هم وقت کنم به کنسرت‌ می‌روم.
▪ گل: گل رز قرمز را دوست دارم.
▪ آدم پر مصرفی هستی یا کم‌مصرف؟ پرمصرف هستم، در زمستون آنقدر بخاری را زیاد می‌کنم که پنجره‌ها را باز می‌کنم و در تابستان هم اتاقم را آنقدر سرد می‌کنم که زیر پتو می‌خوابم... به طور کلی تلفن و برق زیاد مصرف می‌کنم!
▪ رنگ مورد علاقه: آبی فیروزه‌ای.
▪ بهترین فیلم سینمایی: عروس. زمانی که ۹ سالم بود، و کلاس سوم دبستان بودم با مادرم سه بار به سینما رفتم تا این فیلم را ببینم.
▪ بهترین سریال تلویزیونی: میوه ممنوعه.
▪ به جز ماه عسل: در ایام عید چون سرکار سریال بازپرس بودم، نتوانستم سریال‌های تلویزیونی را ببینم ضمن اینکه به مسافرت هم نرفتم، چون بهترین جا تهران بود که در سکوت و آرامش به سر می‌برد.
▪ آرزوی سال ۸۸: بتوانم در جشنواره فجر یک فیلم برای اکران داشته باشم.
▪ برنامه‌ریزی: شدیدا اهل برنامه‌ریزی هستم، دفترچه یادداشت کوچکی دارم که سعی می‌کنم برنامه‌هایم را در آن بنویسم و به زمان خیلی اهمیت می‌دهم... درست مثل امروز. گفتم راس ساعت ۳۰/۱۲ می‌آیم که آمدم (نهم فروردین)
▪ چه کاری را به سال ۸۸ واگذار کردید؟ هیچی، کار ناتمامی ندارم.
▪ کارتون: در دوران کودکی کارتون سرندپیتی را دوست داشتم.
▪ بهترین سکانس ماه عسل: سکانسی که من و خانم ولدبیگی در حیاط بودیم و او در حال بافتن بود که فی‌البداهه از واژه «قلاب» استفاده کرد. آن سکانس به دلم نشست.
▪ دیالوگ: شخصیت شیرین و تمام دیالوگ‌هایم را دوست داشتم.
▪ به جز شیرین: نقش خودم را دوست داشتم، چون ۸۰ درصد به اتفاق‌های زندگی‌ام نزدیک بود!
▪ ازدواج: در شرف ازدواج هستم، هنوز تاریخ ازدواجم مشخص نیست و در حال حاضر نامزد هستیم.
▪ آشنایی: خیلی اتفاقی آشنا شدیم. من به دنبال طراحی سایتم بودم که یکی از دوستانم مازیار را معرفی کرد، او مهندس کامپیوتر است و این شد که یکدیگر را برای زندگی مشترک انتخاب کردیم.
▪ آغاز زندگی مشترک در خانه اجاره‌ای: تا حالا بهش فکر نکردم.
▪ مهریه: به نیت نام حضرت علی(ع)، ۱۱۰ سکه.
▪ قیافه: برای من که فرقی ندارد، اما این سوال را که قیافه چقدر در انتخاب مازیار نقش داشته را باید از خودش بپرسید.
▪ همسرتان مخالف کار شماست؟ نه، خوشبختانه! همیشه مرا راهنمایی هم می‌کند. مثل مادرم خیلی صبر دارد. مثلا ۴۰ روز برای «ماه عسل» در رامسر بودم و او هم دوری من را تحمل کرد.
▪ فامیل: با مادربزرگم (مادری) خیلی راحت هستم، یک جورایی همیشه «پا» بود! و هر تصمیمی که داشتم به من انرژی می‌داد.
▪ چرا رانندگی ایرانی‌ها خطرناک است؟ به خاطر رعایت نکردن حقوق دیگران به نظر می‌آید باید زور پلیس و جریمه‌های سنگین باشد تا مردم درست رانندگی کنند.
▪ ساعت ۲ نیمه شب از چراغ قرمز در خیابان خلوت رد می‌شوی؟ می‌ایستم چون درصد تصادفات در شب بیشتر است.
▪ مهم‌ترین دلیل مرگ ایرانی‌ها چیست و چرا؟ ایست قلبی. چون زیاد حرص می‌خورند! (می‌خندد) چون صبر ندارند، وقتی صبر نباشد، عجول می‌شوند و بعد هم عصبانیت!
▪ اتومبیل مورد علاقه؟ «بی‌‌.ام.‌و» را دوست دارم.
▪ بهترین دوست دوران کودکی: شیما شریفیان که در حال حاضر هم با هم ارتباط داریم.
▪ آخرین کتابی که خواندی؟ صد سال تنهایی اثر مارکز.
▪ تقلب: دوران دبستان اهل تقلب بودم! یک بار هم معلم کلاس دوم ابتدایی تقلب مرا گرفت. (می‌خندد). «هر کس نکند تقلب امروز، او بی‌هنر است نه دانش‌آموز»
▪ صف را رعایت می‌کنی؟ بله در صف می‌ایستم، چون دوست ندارم حرمت کاری‌ام از بین برود و بگویند سوءاستفاده می‌کنم.
▪ بازیگران زن قدیمی: خانم نادره را خیلی دوست دارم، آن هم به خاطر مادربزرگم...
▪ ورزش: فوتبال را دوست دارم، شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید در سال ۷۹، عضو تیم فوتسال بانوان حجاب بودم و سه سال این ورزش را ادامه دادم. پیست کارتینگ زیاد می‌روم، زمانی هم در ابتدای تشکیل تیم والیبال بانوان هنرمند، عضو آن بودم.
▪ سفر خارج: تاکنون سفر خارج نرفتم! دوست دارم به ایتالیا بروم و شهر رم را ببینم.
▪ مهم‌ترین اتفاق سال ۸۸: انتخابات ریاست جمهوری.
▪ چت: اهل آن نیستم، اما اهل گشت و گذار در اینترنت هستم .
▪ جراحی بینی: خیلی مخالفم (با لحن خاصی)، چون پول دور ریختن است! حال اگر دلیل پزشکی داشته باشد، بهانه خوبی است، اما می‌بینیم که این عمل مد شده، حتی بعضی‌ها بینی قشنگی دارند، چند هفته‌ای از خانه بیرون نمی‌آیند و حتی چسب روی بینی خود می‌زنند که مثلا... ما عمل کردیم!؟
▪ سال تحویل: خانه بودم، چون دو سال در برنامه‌های و پخش زنده تلویزیونی بودم، امسال تصمیم گرفتم کنار خانواده باشم.
▪ عیدی خوب: همیشه اولین و بهترین عیدی را از مادر بزرگم به عنوان دشت اول از لای قرآن گرفتم.
▪ می‌دانید سال ۸۸ با جمعه‌ها چقدر تعطیلی داریم؟ نه.
نزدیک صد روز! عجب، این تعطیلی‌ها راندمان کار را پایین می‌آورد. انگار که پشت‌مان باد می‌خورد...
▪ محمد مطیع: در ماه عسل در نقش پدرم بود. خیلی خوشحالم که با او کار کردم چون خاطره سریال پربیننده «سلطان و شبان» را برای من تداعی می‌کرد. او سال‌ها در خارج از کشور زندگی می‌کرد و به تازگی به ایران بازگشته و اتفاقا خیلی هم پرکار ظاهر شده است. او از جمله بازیگران حرفه‌ای سینمای ایران است. خاطره‌ای هم با ایشان دارم. محل فیلمبرداری ما خانه‌ای در رامسر بود که باغ بزرگی از درختان پرتقال و نارنگی در آن وجود داشت، تا سکانس‌ یا پلان تمام می‌شد از میوه‌ها می‌خوردیم. حتی صاحب باغ هم گاهی اوقات اعتراض می‌کرد.
▪ شاهد احمدلو: کارگردان بسیار جوان و صبور. او می‌دانست که از بازیگران چگونه استفاده کند، از این کارگردان‌های جوان و جو زده نبود که بخواهد سر بازیگرانش فریاد بزند.
▪ آخرش چی می‌شه؟ فکر نمی‌کردم که «ماه عسل» تا این حد پرطرفدار شود. اینکه مردم در ایام عید در دید و بازدید و مسافرت هستند و شاید تلویزیون نبینند. چند روز پیش پشت چراغ قرمز بودم که خانواده‌ای شیشه اتومبیل را پایین کشیدند و از سریال ماه عسل تشکر کردند.
▪ شیرین و نفیسه: همان طور که گفتم شیرین و نفیسه روشن، کاراکتر و زندگی شخصی آنها خیلی شبیه هم بود. از طرفی خانم فلورا سام که به جز بازیگر، نویسنده هم بودند در داستان مرا دانشجوی حقوق معرفی کرده بود. به او گفتم شما می‌دانستید، من حقوق اسلامی خواندم؟ که گفت نه...! (نفیسه روشن، سرانجام رشته تحصیلی خود را لو داد!) خیلی بامزه بود، که گویا این نقش را برای من نوشته بودند. از این رو خیلی زود با شیرین انس گرفتم. انگار که زندگی خصوصی خودم است.
▪ سوژه‌های عاطفی: درباره تلویزیون مردم نظر می‌دهند، یعنی استقبال آنان است که باعث می‌شود، یک پروژه بگیرد. به نظر من، مردم سوژه‌های عاطفی و عشقی را بیشتر می‌پسندند، مثل نرگس، ترانه مادری یا میوه ممنوعه...
▪ بازپرس: کار جدیدم «بازپرس» است، کاری که قرار است از شبکه دوم پخش شود و تصویربرداری آن هشت ماه طول می‌کشد و در سال ۸۹ پخش می‌شود، من نقش یک تازه عروس فوق‌العاده عصبانی به نام «پری» را بازی می‌کنم و تجربه جدیدی برایم بود چرا که همیشه نقش‌های مظلوم را بازی می‌کنم. تصورم این است که تا پایان آذرماه درگیر «بازپرس» باشم.
▪ فیلم‌شناسی: اولین کارم مجموعه روزهای به یادماندنی در سال ۷۹ به کارگردانی همایون شهنواز بود، سپس روزگار قریب (کیانوش عیاری)، کلانتر ۲ (شاه‌محمدی)، تله فیلم‌های مسافر و آوای زمین، سریال سال‌های برف و بنفشه (سلطانی)، اغما (سیروس مقدم)، سریال داداشی و ماه عسل و در عرصه سینما تنها فیلم سینمایی «مادرزن سلام» کار «خسرو ملکان» در سال ۸۵ بود.
▪ سانسور هنرمندان: هنرمندان می‌ترسند که بدون سانسور حرف بزنند، چرا که بازخواست می‌شوند. گرچه خوشبختانه مطبوعات ایران به خودشان اجازه نمی‌دهند که به زندگی شخصی هنرمندان بپردازند. من خودم به عنوان یک بازیگر، گاهی اوقات از مردم فراری‌ام، چون رفتارهایی می‌بینم و حرف‌هایی می‌شنوم که ناراحت می‌شوم، برای مثال از نوع لباس پوشیدنت ایراد می‌گیرند، شاید من در محیط کارم موسیقی گوش نکنم، اما در زندگی شخصی‌ام، موسیقی دوست دارم یا در هنگام خرید شاهد بودم که در زمان خرید یک مانتو، چند تا خانم که مرا شناخته بودند، منتظر بودند، ببینند که من مانتوی گران‌قیمت را بر می‌دارم یا ارزان قیمت را... و من هم ناخودآگاه گران قیمت را خریدم. گاهی اوقات، فکر و رفتارهای عامه ما را از زندگی خصوصی‌مان جدا می‌کند. البته باید بگویم که مردم دوست دارند بدانند که هنرمندان چگونه زندگی می‌کنند... یک بار در مرکز خریدی بودیم، سه تا دختر خانم که مرا شناخته بودند، با موبایل از طبقه اول تا سوم در حال فیلم گرفتن از ما بودند! و همین مسئله باعث می‌شود که ما حواس‌مان بیشتر جمع شود. اگر بخواهم از گفته‌هایم نتیجه بگیرم باید عنوان کنم، وقتی که آزادی برای‌مان نباشد، ما هم مجبوریم بسته‌تر زندگی کنیم... یعنی نمی‌توانیم، آن طور که هستیم، خودمان را نشان بدهیم.
▪ با پارتی بازی، بازیگر شدی؟ اینکه همایون شهنواز پسر دایی مادرم بود صحیح، اما من در زمان دانشجویی‌ام، عضو تئاتر دانشگاه بودم. یک روز آقای سیروس کهوری‌نژاد را دیدم و از ایشان راهنمایی گرفتم. من از طرف آقای کهوری‌نژاد به آقای شهنواز معرفی شدم، که او هم گفت: بهتر است نفیسه بازی نکند، چرا که فردا حرف در می‌آید که او فامیل بازی راه انداخته است. اما دستیار ایشان به او می‌گفت که «نفیسه روشن» خود نقش است، نقش «رخساره» در سریال روزهای به یادمادنی....
▪ اگر شهنواز نبود: شاید دیرتر و کمی سخت‌تر وارد این حیطه می‌شدم، ایشان راه را برای من باز کرد.
▪ دستمزد: دستمزدها نسبت به سال‌های گذشته ده برابر شده است! در کارهای ابتدایی برای من دستمزد مهم نبوده چرا که سعی می‌کردم، خودم را نشان دهم و به ثبات برسم، اما در حال حاضر دستمزد من تثبیت شده است. گرچه باید بگویم گاهی اوقات آنچه را که روی آن حساب می‌کنی، به آن نمی‌رسی! مثلا در ماه سوم سال روی دستمزد حساب می‌کنی اما ماه نهم به تو پرداخت شود. به هر حال این هم جزو شرایط کاری ماست، اما در کل راضی هستم...
▪ اساس دستمزد: در واقع دستمزد بر مبنای سابقه کاری، پیشکسوت و چهره بودن در آن زمان است... یا اینکه نقش چندم فیلم یا سریال هستید. ضمن اینکه باید بگویم در حال حاضر هم فیلمنامه و هم دستمزد برایم مهم است.
▪ دوری از سینما: زمانی که خسرو ملکان کارگردان «مادرزن سلام»، فیلمنامه را به من داد، دختر وسطی خانواده نقش اصلی را ایفا می‌کرد. فیلم در رابطه با جریان ازدواج دختر وسطی است، اما متاسفانه هیچ وقت متوجه نشدم که خسرو ملکان چرا از ۴۵ دقیقه دوم فیلم، داستان را چرخاند و عجیب‌تر از آنکه در بیلبورد و عکس روی جلد CD تصویر و نام مرا نگذاشت! اما در تبلیغات مطبوعاتی همیشه تصویر و نام مرا از آنجا که یک چهره تلویزیونی‌ام، استفاده کرد! به همین خاطر دوست ندارم در سینما فعالیت کنم، چون دو بار دقیقه ۹۰ با اینکه قرارداد داشتم، نام من از فهرست بازیگران بیرون ماند و در «مادرزن سلام» هم که نام مرا حتی روی بیلبورد هم ننوشتند! پس ترجیح می‌دهم که در پروژه‌های تلویزیونی بازی کنم. متاسفانه در سینما جایی برای شکایت نیست، اما حداقل در تلویزیون می‌دانی که اگر اعتراض داشتی می‌‌توانی به مدیران شبکه مراجعه کنی. جا دارد از مدیریت خوب آقای ضرغامی هم در چند سال اخیر به عنوان رئیس سازمان تشکر کنم. وقتی که ناراضی بودم سرگروه‌ها، مشکلاتم را حل کردند.
▪ در سینما مافیا هست: من زیاد در حیطه سینما نبودم تا در این مورد اظهارنظر کنم، اما به عنوان یک بیننده وقتی که بیلبوردهای سینمایی را می‌بینم، کاملا مشخص است که یک کارگردان معمولا با بازیگران ثابت طی چند سال کار می‌کند و ناخودآگاه این موضوع برای یک بیننده تداعی می‌شود که پشت پرده خبرهایی است!؟ اما وضعیت در تلویزیون عادلانه است.
▪ چرا شبکه دو: نه این طور نیست، بلکه به طور تصادفی در سریال‌های مناسبتی ماه رمضان ۸۷ و نوروز ۸۸، سریال‌هایی مثل هیچ کس و ماه عسل، هر دو پیشنهاد از شبکه دو بود، فقط همین.
▪ سینما چه زمانی؟ چون با کار خسرو ملکان خاطره خوبی از سینما ندارم، منتظرم تا یک نقش خوب به من پیشنهاد شود تا حرفی برای گفتن داشته باشم و دیده شوم و سرانجام کاندیدای سیمرغ شوم که نمی‌دانم این اتفاق چه زمانی می‌افتد...
▪ با نشریات مشکل داری: من با تعد‌ادی از مطبوعات مشکل دارم چرا که حرف‌هایم را برعکس، چاپ یا آن طوری که خودشان دوست داشتند چاپ کنند، چاپ کردند... از این رو تصمیم گرفتم که کمتر مصاحبه کنم... نشریه‌ای من و مادرم را دعوت کردند تا به دفتر آنها برویم... اما نه تنها آن تصویر را روی جلد نگذاشتند بلکه حتی یک تیتر هم از آن مصاحبه چاپ نکردند! تصور نکنید که دوست دارم تصویرم را روی جلد چاپ کنند، نه! اما از ابتدا راستش را بگویند که گفتگو با شما برای صفحات داخل مجله است. به هر حال صداقت در هر کاری مهم است... یا مجله‌ای که خیلی دوستانه وارد روش فکری من شد و من هم خیلی صادقانه به آنها پاسخ دادم، در صورتی که در جامعه هنری بازخواست شدم که چرا این حرف‌ها را زدم، در صورتی که آنان باید با من چک می‌کردند.
▪ رابطه دو طرفه: من جایی مصاحبه داشتم و راس ساعت آنجا بودم، اعضای تحریریه تعجب کردند که معمولا بازیگران سر قرار خوش قول نیستند، می‌خواهم بگویم که رابطه هنرمندان و مطبوعات باید دو طرفه باشد...
▪ کلاس بیهوده: من به عنوان بازیگر، رفتارهایی از نوع کلاس‌های الکی و بیهوده را دوست ندارم. به نظر من این آدم‌ها یک جایی کم هستند، یک جایی خالی هستند و چون کم هستند فرار می‌کنند، اما کسی که روراست است و شیله پیله‌ای ندارد، از این کارها نمی‌کند... به نظرم این دسته از افراد باید ابتدا کلاس و پرستیژ را برای خودشان تعریف کنند، که چه کارهایی را باید انجام دهند که بشوند یک فرد با کلاس، یعنی مدل پوشش و رفتار و مو... بعضی‌ها فکر می‌کنند کارهای الکی کردن و بی‌برنامه بودن یک «تریپ» است که در نهایت این نوع کلاس گذاشتن باعث از بین رفتن آنان می‌شود...
▪ سوپراستار: ویژگی‌های سوپراستار این است که هم در کارش خیلی حرفه‌ای باشد و هم در رفتار با مردم حرفه‌ای عمل کند، گرچه شرایط سینمای ما با هالیوود تفاوت دارد، سوپراستار در هالیوود معنای دیگری دارد، اما در ایران امنیت بیشتری دارد و شاید به این خاطر است که آنان در هالیوود هواپیمای شخصی یا اتومبیل ضدگلوله دارند!
با تمام شرایطی که گفتم هنرمندان در ایران برخلاف اروپا و آمریکا راحت‌تر زندگی می‌کنند...
▪ روی جلد نشریات: یک زمان یک بازیگر در یک سریال یا پروژه سینمایی موفق می‌شود و نشریات به سراغ او می‌آیند و ممکن است هم‌زمان چند نشریه تصویر او را روی جلد چاپ کنند. یک زمانی هم است که یک عده از بازیگران هیچ‌گاه از ذهن علاقه‌مندان به هنر خارج نمی‌شوند، مثل اکبر عبدی، نیکی کریمی یا رضا گلزار... که با دیدن تصاویر آنان روی جلد نشریات تعجب نمی‌کنی، اما یک زمان می‌بینی که از یک بازیگر مدت‌هاست که خبری نیست، نه فیلمی، نه سریالی و نه تقدیری، اما هم زمان روی جلد چند نشریه است که این جای سوال دارد!(می‌خندد)
▪ نفیسه روشن: دختری صبور، دل نازک، فداکار، عاشق کار و زندگی، خدا را خیلی دوست داره، عاشق اینه که عاشق باشه و براش می‌جنگه...
▪ و خانواده‌سبز: همیشه خوب بوده، خوب است و این روند را دنبال خواهد کرد و سعی کرده که هیچ وقت به حواشی نپردازد و جالب اینکه بدون حواشی به تیراژ رسیده و این نشان داده که مردم آن را باور کرده‌اند. البته بدشانسی من بوده که قرعه اولین گفتگوی «بدون سانسور» به نام من خورده است.
جا دارد که از آقای اوجی و تمامی کسانی که مرا در این راه هدایت و راهنمایی کردند مخصوصا مادرم که تمامی نبودن‌ها و سختی‌های کار مرا تحمل کرد، تشکر کنم.
▪ بدقولی
برایم اتفاق افتاده که در یک پروژه سینمایی، قرارداد بستم، حتی چمدان‌هایم را هم بستم، اما بعد از یک هفته متوجه شدم که آن کارگردان با یک گروه دیگر قرارداد بسته و حتی یک هفته هم است که فیلمبرداری شروع شده است!
و شما اعتراض کردی؟ من فکر نکنم که سینما جایی برای اعتراض باشد، چون که قراردادهای سینمایی معمولا به این شکل است که اگر طرف اول یعنی کارگردان و تهیه‌کننده فسخ کنند، مشکلی پیش نمی‌آید، اما اگر بازیگر فسخ کند باید جریمه بپردازد!
ایمان برومند
منبع : مجله خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید