شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


جنسیت، خانواده و تقسیم‌ کار


جنسیت، خانواده و تقسیم‌ کار
● نمایه
چگونگی تقسیم نقش‌های خانوادگی یكی از موضوعات مورد بحث در خانواده است كه در طول تاریخ بر اثر عوامل متعددی دستخوش تحول شده است.
سؤال اساسی پژوهش حاضر این است كه تقسیم نقش‌های خانوادگی متأثر از چه عواملی است و چه عواملی موجب شكل‌گیری تقسیم نقش تفكیكی و یا اشتراكی در خانواده است؟
جامعه مورد مطالعه در این تحقیق زنان متأهل ۲۵ تا ۴۵ ساله ساكن در شهر تهران هستند كه حداقل ۳ سال از ازدواج آنها گذشته باشد و حداقل یك فرزند داشته باشند؛ كه یك نمونه ۲۰۱ نفری را شامل می‌شود.
اطلاعات لازم از طریق پرسشنامه‌هایی كه به‌وسیله ۴ پرسشگر به شیوه مصاحبه تكمیل شده، جمع‌آوری شده است.
برای تحلیل اطلاعات از محاسبات آماری نظیر "كای اسكوئر" و ضرایب همبستگی "فی" و "كرامر" استفاده شده است.
نتیجه این پژوهش نشان می‌دهد كه تقسیم نقش‌های خانوادگی تحت تأثیر عواملی همچون شبكه اجتماعی خانواده، پایگاه (طبقه) اجتماعی و اقتصادی خانواده، وضعیت اشتغال زنان، میزان تحصیلات زنان و مردان،‌ درآمد مردان و منزلت شغلی مردان قرار دارد.
نتیجه این پژوهش نشان می‌دهد كه در خانواده‌هایی كه شبكه اجتماعی متراكم دارند، تقسیم نقش تفكیكی و در خانواده‌هایی كه شبكه اجتماعی پراكنده دارند تقسیم اشتراكی است. در خانواده‌هایی كه به طبقه پایین تعلق دارند تقسیم نقش بستر شكل تفكیكی به خود می‌گیرد و در مقابل در خانواده‌هایی با طبقه اجتماعی - اقتصادی متوسط و با گرایش بیشتری به تقسیم نقش اشتراكی دیده می‌شود. اشتغال زنان یكی از عوامل مهم و اثر‌گذار در تقسیم نقش‌های خانوادگی است و موجب شكل‌گیری تقسیم نقش اشتراكی در خانواده می‌شود. همچنین در خانواده‌هایی كه زنان و مردان دارای تحصیلات دانشگاهی هستند،‌ تقسیم نقش‌های خانوادگی اشتراكی می‌باشد. افزایش درآمد مردان موجب كاهش مشاركت آنان در انجام كارهای مربوط به خانه می‌شود. و در مقابل بالا رفتن منزلت شغلی مردان تقسیم نقش‌های خانوادگی اشتراكی‌تر می‌شود.
در صحبت از مسائل و مشكلات زنان، چگونگی تقسیم نقش‌های خانوادگی میان زن و مرد، از جمله موضوعات بحث‌ برانگیز است. در جوامع امروزی،‌ زنان گرایش بیشتری به اشتغال و سایر فعالیت‌های اجتماعی پیدا كرده‌اند و لازمه این امر، حضور بیشتر آنان در فضاهای خارج از خانه است؛ اما تا زمانی كه حوزه‌های زنانه و مردانه در خانواده مستقل از یكدیگر تعریف شده‌اند و به‌ویژه زنان مسئول انجام تمام وظایف مربوط به حوزه خانگی هستند، حضور فعالشان در عرصه‌های اجتماعی دور از دسترس می‌نماید.
حوزه‌های تفكیك شده زنانه و مردانه هم در خانواده و هم در جامعه از دیر باز وجود داشته است؛ حتی وقتی به زنان اجازه داده می‌شود به آن بخش از عرصه‌های اجتماعی كه حوزه‌ای مردانه تلقی می‌شود وارد شوند، باز هم نوعی تقسیم جنسیتی در مشاغل زنان و مردان به چشم می‌خورد؛ به گونه‌ای كه زنان عموماً به مشاغلی چون منشی‌گری، امور دفتری،‌ معلمی، پرستاری و... كه تا حدودی زیادی به وظایف و نقش‌های آنان در خانه نزدیك است، اشتغال می‌یابند. البته این‌گونه تفكیك نقش‌های اجتماعی روز‌به‌روز در حال دگرگونی است و زنان به شكل فزاینده وارد مشاغلی می‌شوند كه قبل از این كاملاً در اختیار مردان بوده است.
البته اگر حضور زنان به عرصه‌های اجتماعی همراه با تغییراتی در نحوه تقسیم نقش‌های خانوادگی - و به خصوص كار در خانه - نباشد، فشار مضاعفی بر زنان وارد خواهد شد. بنابراین تغییر در چگونگی تقسیم نقش‌های خانوادگی در كنار تغییر در نقش‌های اجتماعی و ورود زنان به عرصه‌های اجتماعی، امری لازم می‌نماید. تا زنان بتوانند استعدادها و توانایی‌های خود را هر چه بهتر به منصه‌ظهور رسانند و جامعه نیز حداكثر بهره را از این استعداد‌ها و توانایی‌ها برای دستیابی به توسعه ببرد.
از سوی دیگر زنان در جوامع در حال توسعه تابع سنت‌های رایج و فرهنگ‌های محلی هستند كه تقسیم كار سنتی و اجباری را بر آنان تحمیل كرده است. جامعه در حال توسعه ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و فرهنگ مردسالاری در تمام عرصه‌های خانوادگی و اجتماعی قابل مشاهده است. تقسیم نقش جنسیتی و تفكیك حوزه‌های زنانه و مردانه از یكدیگر، انعطاف ناپذیر‌ بودن این تقسیم نقش و عدم امكان جابه‌جایی میان زن و مرد در انجام وظایف و قبول مسئولیت‌های خانگی از جمله نشانه‌های فرهنگ مردسالار هستند.
نقطه مقابل تقسیم نقش تفكیكی، تقسیم نقش اشتراكی است كه تحقق آن در خانواده‌ها، مرز میان حوزه‌های مردانه و زنانه را محو می‌كند و به زنان و مردان امكان می‌دهد تا براساس توانایی‌ها و علایق خود، نقش‌های متفاوتی را در خانواده ایفا كنند. این وضعیت گردش وظایف و مسئولیت‌های خانگی میان زن و مرد را تسهیل می‌كند.
با كمی اغماض می توان تقسیم نقش‌های تفكیكی را به خانواده‌های سنتی و تقسیم نقش‌های اشتراكی را به خانواده مدرن نسبت داد.
در جامعه ایران كه جامعه‌ای در حال گذار از سنت به مدرنیته است، نابرابری میان زن و مرد چه در خانواده و چه در جامعه دیده می‌شود. در این وضعیت توزیع نابرابر و جنسیتی نقش‌های خانوادگی، موجب تحمیل كارها و وظایف تكراری خانگی به زنان شده و آنان را از ورود به عرصه‌های اجتماعی دور كرده است. وجود كلیشه‌هایی كه بر مبنای آن زنان از ورود به برخی عرصه‌های اجتماعی كه مردانه تلقی می‌شوند، منع می‌گردند و در عین حال مردان نیز پرداختن به برخی كارها - و خصوصاً كارهای خانگی - را به سبب "زنانه بودن" دور از شأن می‌پندارند، موجب تثبیت نابرابری جنسیتی در خانواد‌ه‌های ایرانی شده است.
بدیهی است كه دگرگونی این وضعیت و بهبود شرایط زنان مستلزم شناخت ابعاد مختلف آن و به‌ویژه عوامل مؤثر بر تقسیم نقش‌های خانوادگی است؛ چه آن كه شناخت این عوامل، در وهله اول امكان كنترل و در وهله دوم امكان تغییر شرایط در جهت ایجاد روابط نقشی اشتراكی را فراهم می‌آورد.
گفتار حاضر بر‌آن است كه تصویر روشنی از چگونگی تقسیم نقش‌های خانوادگی به دست دهد و معلوم دارد كه چه عواملی موجب تنوع در تقسیم نقش‌های خانوادگی و شكل‌گیری انواع تقسیم نقش‌های تفكیكی و اشتراكی می‌شوند.
برای دستیابی به این مهم پاسخ به پرسش‌های زیر ضروری به نظر می‌رسد:
شبكه اجتماعی خانواده چه تأثیری بر تقسیم نقش‌های خانوادگی دارد؟
وضعیت اشتغال زن چه تأثیری بر تقسیم نقش‌های خانوادگی دارد؟
منزلت شغلی زن چه تأثیری بر تقسیم نقش‌های خانوادگی دارد؟
میزان درآمد زن چه تأثیری درتقسیم نقش‌های خانوادگی دارد؟
چه رابطه‌ای میان پایگاه اقتصادی- اجتماعی خانواده و تقسیم نقش‌های خانوادگی وجود دارد؟
● چارچوب مفهومی
بدیهی كه پژوهش میدانی برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها مبتنی بر مبانی نظری خاصی است كه تاكنون در خصوص تقسیم نقش‌های خانوادگی مطرح شده‌اند. این نظریات را می‌توان در سه دسته توضیح داد لیكن برای پرهیز از اطاله كلام در ادامه ضمن معرفی اجمالی نظریات دسته اول و دوم به توضیح مبسوط‌تر دسته سوم كه مبنای نظری پژوهش حاضر است، می‌پردازیم.
دسته نخست، نظریاتی هستند كه حفظ ثبات خانواده را مدنظر قرار می‌دهند و هر گونه تغییر در الگوی تقسیم نقش موجود خانواده را موجب اخلال در نظم خانواده می‌دانند. دوركیم، پارسونز، شلسكی و ویلموت و یونگ از جمله نظری‌پردازان این دسته‌اند.
دسته دوم نظریات، تقسیم نقش موجود و تبعیض جنسی رایج در خانواده‌ها را ناشی از نابرابری‌های اجتماعی میان زن و مرد می‌دانند و بر این باورند كه تقسیم سنتی و جنسیتی باید دگرگون شود. هارتمن، بلود و ولف،‌ آتیك، آندره میشل،‌ انگلس و نظریات فمینیستی، در این دسته جای می‌گیرند.
هارتمن در تحقیقاتش به این نتیجه رسیده است كه با اشتغال به كار زنان علی‌رغم افزایش ساعات كاری آنها در هفته، ساعات كار خانگی آنها كاهش می‌یابد. لذا متغیر وضعیت اشتغال به عنوان یكی از متغیرهای تأثیرگذار بر تقسیم نقش های خانوادگی از نظریه هارتمن اخذ شده است.
تحقیقات آندره میشل نوعی همبستگی را بین اشتغال زنان و توزیع عادلانه‌تر نقش‌ها و وظایف را نشان می‌دهد. هر چه كه اعتبار آن بخش از فعالیت‌های اقتصادی كه زنان در آن اشتغال داشتند بیشتر می‌شد و زنان به مشاغل تخصصی‌تر اشتغال داشتند، موقعیت آنان در توازن قدرت بین زوجین بهتر می‌شد.
آتیك نیز در بررسی‌های خود مشخص كرد كه مردانی كه همسران آنها در پست‌های بالا قرار دارند، بیشتر از سایر شوهران در انجام فعالیت‌های خانگی شركت دارند.
متغیر منزلت شغلی زن از نتیجه تحقیقات آندره میشل و آتیك استخراج شده است.
همچنین بلود و ولف معتقدند كه اگر زنان در خانواده پول و درآمد بیشتری به دست آورند، مردان ناگزیر قدرت بیشتری به آنها خواهند داد. آتیك نیز همچون بلود و ولف افزایش درآمد زنان را موجبی برای افزایش همكاری مردان در انجام كارهای خانگی می‌داند. آندره میشل نیز میزان درآمد زن را عاملی تعیین‌كننده در توازن قدرت و چگونگی تقسیم نقش‌های خانوادگی می‌داند، بنابراین میزان درآمد زن براساس نظریات این محققان به عنوان یكی دیگر از متغییرهای تأثیرگذار بر تقسیم نقش‌های خانوادگی در نظر گرفته شده است.
دسته سوم،‌ نظریه شبكه الیزابت بات است كه دو متغیر پایگاه اقتصادی - اجتماعی و شبكه اجتماعی خانواده از نظریه وی استخراج شده است.
البته بات در تحقیقاتش به این نتیجه رسیده است كه پایگاه اقتصادی - اجتماعی در چگونگی تقسیم‌ نقش‌های خانوادگی، مؤثر نیست، اما به‌دلیل اینكه تحقیقات بات در دهه ۵۰ و در انگلیس انجام شده است و به علت تفاوت‌های زمانی و مكانی موجود، در این تحقیق تأثیر پایگاه اقتصادی - اجتماعی هر خانواده كه از جمع چند شاخص تحصیلات زن و مرد، شغل زن و مرد، درآمد زن و مرد، كل درآمد خانواده، كل مخارج خانواده و منطقه محل سكونت آنها به دست آمده، در كنار سایر متغیرها مورد سنجش قرار گرفته است.
بات نظریه خود را در كتاب "خانواده و شبكه اجتماعی" (Family and social network)
با تركیب دو مفهوم اساسی تبیین می‌كند.
این دو مفهوم عبارتند از: جدایی نقش‌های خانوادگی و متصلانه بودن شبكه اجتماعی خانواده
منظور بات از متصلانه بودن (connectedness) اندازه آشنایی و دیدارهای میان اشخاصی است كه یك خانواده با آنها آشناست اما مستقل خانواده.
اصطلاح "شبكه متراكم یا متصل" (close - knite)برای توصیف شبكه‌ای به كار می‌رود كه در آن میان واحدهای تشكیل دهنده روابط بسیاری وجود دارد. و عبارت شبكه پراكنده (loose-knite) برای توصیف شبكه‌ای كه در آن روابط كمی میان واحد‌های تشكیل دهنده وجود دارد به كار می‌رود.
بررسی دقیق‌تر بات بر روی داده‌های تحقیق روشن كرد كه میزان جدایی نقش‌های خانوادگی با میزان متصلانه بودن كل شبكه خانواده مرتبط است.
"خانواده‌هایی كه میزان بالایی از جدایی روابط نقشی زن و شوهر را داشتند، یك شبكه متراكم (close-knite) داشتند، بسیاری از دوستان،‌ همسایگان و خویشاوندان همدیگر را می‌شناختند.
خانواده‌هایی كه روابط نقشی نسبتاً مشتركی میان زن و شوهر داشتند، یك شبكه پراكنده (losse-knite) داشتند، تعداد كمی از خویشاوندان، همسایگان و دوستان‌شان همدیگر را می‌شناختند." (Bott.۱۹۷۱:۵۹).
براین اساس سپس بات فرضیهاصلی خود را مطرح می‌كند: "میزان جدایی نقش‌های زن و شوهر مستقیماً با متصلانه بودن شبكه اجتماعی خانواده تفاوت می‌كند." شبكه‌های متراكم میزان بیشتری از جدایی میان نقش‌های زن و شوهر را داشتند. (Bott.۱۹۷۱:۶۰)
در نتیجه طبق نظریه بات خانواده‌هایی كه شبكه متراكم دارند، تقسیم نقش در آنها تفكیكی و جنسیتی و خانواده‌هایی كه شبكه پراكنده دارند تقسیم نقش در آنها اشتراكی است.
در پژوهش حاضر كه بیشتر متكی بر نظریه الیزابت بات در تقسیم نقش‌های خانوادگی است. پنج فرض اصلی مدنظر قرار گرفته است:
۱) میان شبكه اجتماعی خانواده و تقسیم نقش‌های خانوادگی رابطه وجود دارد.
۲) میان پایگاه اجتماعی - اقتصادی خانواده و تقسیم نقش‌های خانوادگی رابطه وجود دارد.
۳) میان وضعیت اشتغال زنان و تقسیم نقش‌های خانوادگی رابطه وجود دارد.
۴) میان منزلت شغلی زنان و تقسیم نقش های خانوادگی رابطه وجود دارد.
۵) میان میزان درآمد زنان و تقسیم نقش‌های خانوادگی رابطه وجود دارد.
در كنار این فرضیه‌ها،‌ فرضیه‌های دیگری نیز مورد توجه قرار گرفته‌اند كه بر رابطه هر یك از متغیرهای سن زنان، سن مردان، تحصیلات زنان، تحصیلات مردان، میزان درآمد مردان،‌ منزلت شغلی مردان و تعدادسال‌های ازدواج با تقسیم نقش‌های خانوادگی نظر می‌افكنند.● روش پژوهش
همچون بسیاری دیگر از پژوهش‌های مشابه، پیمایش روش به‌كار گرفته شده در این پژوهش است و جامعه مورد مطالعه را زنان متأهل ۲۵ تا ۴۵ ساله ساكن شهر تهران تشكیل می‌دهند.
البته زنانی كه حداقل ۳ سال از ازدواج آنها گذشته باشد و دست كم یك فرزند داشته باشند. به نظر می‌رسد در این شرایط است كه زنان به پختگی لازم در زندگی دست یافته‌اند و در عین حال امكان بیشتری برای تغییر و تحول در روابط خانوادگی‌شان وجود دارد. ضمن آن‌كه تقسیم نقش‌های خانوادگی آنها شكل با ثبات‌تری به خود گرفته و وجود فرزند با توجه به حجم وظایف مربوط به وی شاخص خوبی برای بررسی چگونگی تقسیم‌ نقش‌های خانوادگی است.
جمعیت ۲۰۱ نفری كه در پژوهش مورد بررسی قرار گرفته‌اند از میان سه دسته مناطق بالا(۲و۳) مناطق میانی(۶)و مناطق پایین (۱۲و۱۸) تهران به صورت تصادفی انتخاب شده‌اند و پرسشگری با استفاده از روش سیستماتیك و با مراجعه به درب منازل و مصاحبه با آنها صورت پذیرفته است.
متغیرهای این پژوهش با استفاده از شاخص‌های مختلفی كه به صورت سؤالات متعددی در پرسشنامه مطرح شده سنجیده شده است. برای سنجش متغیر پایگاه اجتماعی-اقتصادی از شاخص‌های تحصیلات زن و مرد، شغل زن و مرد، درآمد زن و مرد و كل درآمد خانواده،‌كل مخارج خانواده و منطقه محل سكونت استفاده شده است. متغیر وضعیت اشتغال زنان را به دو دسته زنان شاغل و خانه‌دار تقسیم می‌كند. منزلت شغلی پاسخگویان با استفاده از روش تعیین منزلت خانم دكتر كاظمی‌پور سنجیده شده و آن گاه منزلت شغلی زنان در سه طبقه پایین، متوسط و بالا دسته‌بندی شده و در سطح سنجش رتبه‌ای اندازه‌گیری شده است.
شبكه اجتماعی خانواده یكی از مهم‌ترین متغیرهای این پژوهش است؛ كه به وسیله شاخص‌های میزان ارتباط زن و شوهر با پدر و مادرشان، میزان ارتباط زن با بستگان مونثش، میزان كمك‌های بستگان به خانواده و مخصوصاً زن، میزان ارتباط همسایگان با خانواده و با همدیگر، میزان ارتباط همكاران با زن و با همدیگر، میزان ارتباط همكاران با مرد و با همدیگر،‌ میزان ارتباط خانواده با دوستانش و میزان پایبندی به هنجارها و ارزش‌های گروهی سنجیده شده است. برای سنجش تقسیم‌ نقش‌های خانوادگی از ۵ شاخص‌ تقسیم كار در امور منزل،‌ تقسیم كار رابطه با فرزندان، همراهی در فعالیت‌های مشترك، مصاحبت همسران و تفكیك ارتباطی استفاده شده است.
● نتایج یافته‌ها
در ادامه گفتار ابتدا به ترسیم سیمایی از جمعیت نمونه و سپس به بررسی روابط بین متغیرها می‌پردازیم.
نمونه مورد بررسی در ۵ منطقه از شهر تهران به عنوان نمادهای مناطق بالا، متوسط و پایین تفكیك شد. مناطق ۲ و ۳ به ترتیب با ۹/۱۴ و ۴/۱۸ درصد به عنوان نماد طبقه بالا، منطقه ۶ با ۳/۳۳ درصد به عنوان نماد طبقه متوسط و مناطق ۱۲ و ۱۸ به ترتیب با ۹/۱۸ و ۴/۱۴ درصد به عنوان نماد طبقه پایین.
سن پاسخگویان در فاصله ۲۵ تا ۴۵ سال قرار دارد. ۸/۴۰ درصد در فاصله سنی ۳۱-۲۵ سال، ۹/۲۹ درصد در فاصله سنی ۳۸-۳۲ سال و ۴/۲۹ درصد در فاصله سنی ۴۵-۳۹ قرار دارند.
تحصیلات زنان در حد فاصل بی‌سواد تا فوق لیسانس جای می‌گیرد. ۵/۱ درصد از زنان بیسواد، ۴/۲۳ درصد زیر دیپلم، ۸/۳۴ درصد دیپلم، ۹/۱۱درصد فوق دیپلم، ۴/۲۴ درصد لیسانس و ۴ درصد فوق لیسانس دارند. در مجموع ۳/۴۰ درصد از زنان تحصیلات دانشگاهی داشته‌اند.
یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد كه ۸/۵۰ درصد از پاسخگویان خانه‌دار و ۲/۴۹ درصد شاغل بوده‌اند. سال‌های اشتغال در فاصله ۱ تا ۲۹ سال قرار دارد و میانگین سال‌های اشتغال ۹/۵ سال است.
۲/۲۲ درصد از زنان شاغل دارای منزلت شغلی پایین، ۵/۴۸ درصد دارای منزلت شغلی متوسط و ۳/۲۹ درصد منزلت شغلی بالا داشته‌اند.
درآمد زنان در فاصله ۳۰ هزار تا ۵۰۰ هزار تومان قرار دارد و میانگین درآمد آنان ۳۰۰/۱۵۱ تومان است. حداقل كل درآمد خانواده ۴۰ هزار تومان و حداكثر آن ۵ میلیون تومان و میانگین كل درآمد خانواده ۲۰۰/۳۶۹ تومان است. همچنین كل مخارج خانواده ۲۰ هزار تومان و حداكثر آن ۷۰۰ هزار تومان و میانگین كل مخارج خانواده ۶۰۰/۲۳۱ بوده است.
داده‌های پژوهش نشان می‌دهد كه ۴/۲۸ درصد از پاسخگویان متعلق به طبقه اجتماعی- اقتصادی پایین، ۷/۵۳ درصد متعلق به طبقه اجتماعی - اقتصادی متوسط و ۹/۱۷ درصد از طبقات اجتماعی - اقتصادی بالا بوده‌‌اند.
۷/۶۱ درصد از پاسخگویان دارای تقسیم كار تفكیكی بوده‌اند، یعنی زنان مسئول انجام بیشتر كارهای خانه بوده‌اند و در مقابل ۳/۳۸ درصد تقسیم نقش اشتراكی داشته‌اند و زن و شوهر با یكدیگر نسبت به انجام كارهای خانه اقدام كرده‌اند. این آمارها نشانگر تقسیم جنسیتی كار در امور منزل است. مقایسه این آمار با آمارهای مربوط به انجام كارهای فرزندان روشن می‌سازد كه زن و شوهر در انجام كارهای مربوط به فرزندان بیشتر با یكدیگر همكاری و مشاركت داشته‌اند، به طوری كه در این رابطه ۲/۵۶ درصد تقسیم نقش تفكیكی و ۸/۴۳ درصد تقسیم نقش اشتراكی داشته‌اند.
نتایج به‌دست آمده از تركیب ۵ شاخص تقسیم كار در منزل، تقسیم كار در رابطه با فرزندان، همراهی همسران در فعالیت‌‌های مشترك، مصاحبت همسران و تفكیك ارتباطی، كه از مجموع آنها شاخص تقسیم نقش‌های خانوادگی به‌دست می‌آید بیانگر این امر است كه ۸/۴۱ درصد از خانواده‌ها تقسیم نقش تفكیكی و ۲/۵۸ درصد تقسیم نقش اشتراكی داشته‌اند.
۸/۳۵ درصد از پاسخگویان شبكه اجتماعی متراكم و ارتباط زیادی با خویشاوندان، همسایگان،‌ همكاران، دوستان خانوادگی و ارتباط كمی با دوستان دوران تجرد و پایبندی زیادی به هنجارها و ارزش‌های گروهی داشته‌اند. و از طرف دیگر ۲/۶۴ درصد از پاسخگویان شبكه اجتماعی پراكنده با ارتباط كم با خویشاوندان، همسایگان، همكاران و دوستان خانوادگی، ارتباط زیاد با دوستان دوران تجرد و عدم پایبندی به هنجارها و ارزش‌های گروهی داشته‌اند.
بررسی تحلیلی نتایج این پژوهش وجود یا عدم وجود رابطه میان متغیرها را روشن می‌سازد.
متغیر شبكه اجتماعی مهم‌ترین متغیر مستقل این پژوهش می‌باشد كه از نظریه بات استخراج شده است.
در خانواده‌هایی كه شبكه اجتماعی متراكمی دارند، یعنی ارتباط زیادی با خویشاوندان، ‌دوستان، همسایگان و همكاران خود دارند و این افراد نیز ارتباط زیادی با یكدیگر دارند؛ زنان از كمك‌های خویشاوندان، دوستان و همسایگان مؤنث خود بهره‌مند می‌شوند و مردان كمتر خود را ملزم به كمك و همراهی همسرشان احساس می‌كنند و در نتیجه تقسیم نقش تفكیكی است و زن و مرد هر یك در حوزه‌های زنانه و مردانه‌ای كه تا حد زیادی جدا از یكدیگر هستند رفتار می‌كنند و مشاركت و همكاری كمی در میان زنان و مردان در انجام كارهای منزل یا امور مربوط به فرزندان وجود دارد و همراهی و مصاحبت كمتری نیز میان آنان (زن و شوهر) مشاهده می‌شود.
در مقابل در خانواده‌هایی با شبكه اجتماعی پراكنده، تقسیم نقش‌های خانوادگی اشتراكی است. بدین معنی كه به دلیل ارتباط كم خانواده با اطرافیانش (خویشاوندان، دوستان،‌ همسایگان و همكاران) به همان نسبت میزان كمك‌های دریافتی و ارتباطات زن با سایر زنان كم می‌شود. لذا همین مسأله زن و مرد را به یكدیگر نزدیك و وابسته می‌كند و موجب می‌شود كه تفكیك میان حوزه‌های زنانه و مردانه، كم رنگ شود و زن و مرد كارهای مختلف منزل را مشتركاً انجام ‌دهند و ارتباط و همراهی و مصاحبت آنها نیز با یكدیگر زیاد باشد.
بدین صورت كه در خانواده‌هایی كه به طبقه پایین تعلق دارند، تقسیم نقش بیشتر شكل تفكیكی به خود می‌گیرد و در مقابل در خانواده‌های با طبقه اجتماعی - اقتصادی متوسط و بالا گرایش بیشتری به تقسیم نقش اشتراكی دیده می‌شود.
به بیان دیگر در خانواده‌های طبقه پایین به دلیل گرایشات سنتی در هنجارها و رفتارها تقسیم نقش تفكیكی و جنسیتی مشاهده می‌شود و برعكس در خانواده‌های طبقات متوسط و بالا همچنان كه در سایر رفتارها و ارزش‌هایشان شكل مدرن‌تری یافته‌اند، تقسیم نقش‌هایشان نیز از حالت جنسیتی و تفكیكی خارج شده است و برابری بیشتری میان زن و مرد وجود دارد و تقسیم نقش اشتراكی‌تر شده است.
تأیید این فرضیه در واقع آن قسمت از نظریه بات را كه مدعی عدم وجود رابطه میان تقسیم نقش‌های خانوادگی و طبقه اجتماعی-اقتصادی است، رد می‌كند كه این عدم همخوانی با نظریه بات ممكن است به علت شرایط متفاوت زمانی، مكانی و فرهنگی باشد، زیرا تحقیق بات قریب به ۵۰ سال پیش در شهر لندن انجام شده است. گذشت زمان و تغییرات فرهنگی و اجتماعی می‌تواند بر این مسأله مؤثر باشد.
یافته‌های پژوهش نشان از رابطه معنا‌دار كاملی میان وضعیت اشتغال زنان و تقسیم نقش‌های خانوادگی دارد. در واقع اشتغال زنان یكی از عوامل مهم و اثر‌گذار در همكاری مردان در انجام كارهای خانه است. در خانواده‌هایی كه زنان خانه‌دار هستند به سبب حضور مداوم زنان در منزل، مردان كمتر خود را موظف به همكاری در امور منزل می‌بینند نیز به دلیل تفكیك حوزه‌های زنانه و مردانه مصاحبت و همراهی كمتری میان زنان و مردان دیده می‌شود و در مجموع شاهد تقسیم نقش‌های تفكیكی میان زن و مرد هستیم.
و اما در خانواده‌هایی با زنان شاغل به موجب حضور كمتر زنان در منزل و ورود آنها به عرصه‌های اجتماعی، جدایی میان حوزه‌های زنانه و مردانه رنگ می‌بازد و حضور مردان در عرصه خانگی (زنانه) بیشتر می‌شود و امكان همراهی و مصاحبت و گفت‌وگو به میزان بیشتری میان زن و مرد فراهم می‌شود و در نتیجه تقسیم نقش‌ها اشتراكی‌تر است.
براساس داده‌های به‌دست آمده از این پژوهش میان میزان تحصیلات زنان و تقسیم نقش‌های خانوادگی رابطه معنا‌دار وجود دارد. بدین صورت كه زنان با تحصیلات دانشگاهی دارای تقسیم نقش اشتراكی‌تری هستند. این امر می‌تواند ناشی از آگاهی بیشتر زنان از حق و حقوق خود و گرایش آنها به ارزش‌ها و هنجارهای مدرن باشد كه تقسیم نقش‌ اشتراكی یكی از نماد‌های آن است.
میان میزان تحصیلات مردان نیز همچون زنان و تقسیم‌ نقش‌های خانوادگی با سطح معناداری بالاتر و شدت همبستگی بیشتر رابطه وجود دارد. با افزایش تحصیلات مردان و ایجاد تغییراتی در نگرش‌‌‌ها و باورهای آنها، شاهدگرایشات مدرن‌تر و اشتراكی‌تری در میان آن هستیم. در نتیجه تقسیم نقش اشتراكی در میان خانواده‌هایی كه همسرانی با تحصیلات دانشگاهی دارند بیش از دو برابر تقسیم نقش تفكیكی است.
ارتباط میان درآمد مردان و تقسیم نقش‌های خانوادگی برعكس ارتباط میزان تحصیلات مردان با تقسیم نقش‌های خانوادگی است. به‌طوری كه با افزایش درآمد مردان تقسیم نقش بیشتر شكل تفكیكی به‌خود می‌گیرد و مشاركت زن و مرد در انجام كارهای منزل و همراهی و مصاحبت میان آنها كم می‌شود.
این امر ممكن است از ۲ مساله ناشی شده باشد. یكی این‌كه مردان با درآمد بالا به علت مشغله‌های فراوان كاری زمان كمتری را در شبانه روز در خانه می‌گذرانند، لذا فرصت كمتری هم برای مشاركت و مصاحبت با همسرانشان دارند. از طرف دیگر چنین مردانی به‌علت درآمد بالایی كه دارند، و به علت تأمین همه نیازها و خواسته‌های مادی خانواده‌شان وظیفه خود را در مقابل خانواده انجام شده فرض می‌كنند و دیگر خود را از مشاركت در امور منزل معاف كنند.
میان منزلت شغلی مردان و تقسیم نقش‌های خانوادگی نیز رابطه معنادار وجود دارد. به‌طوری كه با بالا رفتن منزلت شغلی مردان تقسیم نقش‌های خانوادگی اشتراكی‌تر می‌شود.
نتایج حاصل از این پژوهش همچنین نشان می‌دهد كه میان منزلت شغلی زنان، درآمد زنان، سن زنان، سن مردان و سال‌های ازدواج با چگونگی تقسیم نقش‌های خانوادگی رابطه معناداری وجود ندارد.
بررسی عوامل مؤثر بر تقسیم نقش‌های خانوادگی
پایان نامه‌كارشناسی ارشد جامعه‌شناسی
دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی۱۳۸۲
استاد راهنما: دكتر شهلا اعزازی
استاد مشاور: دكتر عذرا جاراللهی
دانشجو: ندا حبیب‌الله