سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


در تغزل غزل...


در تغزل غزل...
«شب ستاره و گیسو» نخستین مجموعه شعر «انسیه موسویان» است. حجم بیشتر اشعار کتاب را غزلیات این شاعر ۳۳ ساله مشهدی به خود اختصاص داده، اما در این کتاب چند چهارپاره و شعر نو هم به چشم می خورد.
این مجموعه، یکی از ۱۰ مجموعه شعری است که در سال ۱۳۸۶ توسط انتشارات سوره مهر، از شاعران جوان کشور به چاپ رسیده است. نوشته زیر نگاهی است به این کتاب.
«شب ستاره و گیسو» بیش از هر چیز درگیر «تغزل» غزل است و بی تردید نخستین توصیفی که پس از پایان «شب ستاره و گیسو» بر ذهن مخاطب سایه می اندازد، آن است که بگوید این کتاب، مجموعه ای است عاشقانه. اگر چه «عاشقانه سرایی» در طول تاریخ ادبیات و از بدو تولد غزل، از ذهن و زبان این قالب پاک نشده، اما باید پذیرفت که در طول همین تاریخ، دستخوش تغییراتی معنی دار شده است. شاید مهمترین منشأ این تغییرات، تغییر در ذات زندگی اجتماعی ایرانیان بوده است. این تغییر به طور مثال در روزهای اوج تجددگرایی در دهه چهل قرن معاصر، بیشتر به چشم می خورد. در همان روزها، بسیاری به «فریدون توللی» و «فریدون مشیری» برای عاشقانه سرایی هایشان خرده می گرفتند و هنوز - مانند همین قلم - می گیرند، اما همان روزها «هوای تازه» را «ا. بامداد» با حجم بالایی از اشعار عاشقانه روانه بازار کرد، اما نگرش به روز شاملو به عشق سبب شد که کمتر کسی به او برای این گونه سرودن خرده بگیرد.هر چند نباید بر این نکته چشم پوشید که عاشقانه سرایان بزرگ تاریخ غزل فارسی، همواره یک گام از عشق سنتی روزگار خود، به روزگار ما نزدیکتر بوده اند.
«شب ستاره و گیسو» در کلیت خود و با توجه به برخورد به هنجار شاعر با اجزای شعری خود، بیش از هر چیز محتوای خود را به مخاطب عرضه می کند. البته این مطلب به معنای بی نقص بودن زبان شاعر نیست، بلکه غرض آن است که شاعر، در انتخابی که از میان ژانرهای شعری پیرامون خود داشته، با انتخابی نه چندان دشوار، توانسته حداقلهای ژانر مورد نظر خود را تأمین کند.این انتخاب ژانر، شاید البته پیش از آن که برای انتخاب معیارها و معدلهایی ساده باشد، براساس نزدیکی ذهنیت شاعر با کلیت این ژانر شکل گرفته است.
ذهن و زبان «شب ستاره و گیسو» را شاید بتوان بیش از هر زمان دیگر، در حوالی سالهای ۶۸ تا۷۴ جستجو کرد. روزهایی که شعر جنگ و پس از آن شعر سیاه و اعتراض به پایان رسیده بود و جریان غزل کشور مشغول کسب تجربه و گذار برای رسیدن به جریانی بود که «حسین منزوی» و «محمد علی بهمنی» را به عنوان بزرگان خود می دید.
مهمترین ویژگی فرمی و شکلی غزل آن روزها، جزء به جزء و در مواردی متعدد در «شب ستاره و گیسو» خودنمایی می کنند. در غزل آن سالها قوافی ساده و ترکیبات اضافی در جایگاه ردیف و قافیه به وفور به چشم می آمد.رابطه ابیات چندان قوی نبود، هر چند، چیزی بود بین بی ارتباطی کلاسیک غزل فارسی و چفت و بست اسیر کننده غزل روایی و پایان بندی ها هم، همه تقریباً از نگرشهایی مشخص بهره می گرفت.همه این ویژگی ها در غزل اول این مجموعه شعر به چشم می آید. اگر اندکی به ذهنمان فشار بیاوریم با ترکیبهای فراوان ردیف و قافیه این چنینی مواجه می شویم که در آن سالها استفاده می شد.
مثلاً شعر معروف «یوسفعلی میرشکاک» که می گفت:
تمام شهر را گشتم به دنبال صدای تو
ببین جاری است روی لحظه های رد پای تو
غزل اول کتاب هم از همین ردیف و قافیه بهره می گیرد:
باز با دل شکسته در هوای تو
شعر تازه ای سروده ام برای تو
باز هم به یاد خنده های ساده ات
باز هم به یاد اشک بی ریای تو
رو به روی آسمان نشسته ام، تهی است
بی نوازش صدای آشنای تو
و ...
عاشقانه های آن سالها، به واسطه اینکه سروده فرزندان روزهای جنگ و حتی بسیاری از شاعران دفاع مقدس بودند، ایدئولوژیک بودند و اعتقاد خود را در متن و حداقل در کنار عشق جستجو می کردند و بروز می دادند. این ذهنیت، دو ویژگی واضح را برای این گونه شعری به همراه داشت؛ نخست نجابت عشق بود و دیگر ذهنیت عاشقانه روشن، چرا که تفکر اسلامی این شاعران، ذاتاً با «یأس» رابطه اعتقادی بدی داشت و امید را تنها چاره زندگی می دانست. همین ذهنیت بعدها بر ذهن شعرهای اجتماعی این شاعران نیز تأثیر گذاشت و نمونه بارز آن غزل معروف و توانمند مرحوم قیصر امین پور بود که:
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
این امید در جزء جزء و ذره ذره غزلهای «شب ستاره و گیسو» جاری است.و نشانه های این تأثیر آنقدر مشهود است که می توان گفت، این فضای ذهنی تا حد بسیاری، تأثیرپذیری بی چون و چرا از همان جریان است، بدون حضور شاعر:
ای فرصت همیشه پر از ابهام! ای یأس ناگزیر زمستانی!
من میدوم به سوی بهاری نو، در انتهای یک شب بارانی
در برگ ریز آن شب پر تشویش در فصل دردناک فراموشی
من دیدم آن شکوه تناور را از پشت چشمهای تو، پنهانی
یا
چقدر آینه واری، چه از تو لبریزم
همیشه سبز! کجایی؟ اسیر پاییزم
من آن مسافر تشنه، تو چشمه ای روشن
چگونه از تب نوشیدنت بپرهیزم
یکی از نقاط تاریک غزل آن روزها، پایان بندیها بود که معمولاً به صورتی کاملاً جدول ضربی شکل می گرفت و از دو حالت خارج نبود یا شاعران به رد المطلع های نصفه و نیمه برای پایان دادن به غزلها دست اندازی نموده و یا به جملاتی رمانتیک و کاملاً کلیشه ای دلخوش می کردند که می شد برای پایان هر غزلی با همین وزن و قافیه و فضا از آن استفاده کرد و هیچ اتفاق فرمی، ساختاری و روایی در بیت آخر، به نسبت کل غزل رخ نمی داد.
غزلهای «شب ستاره و گیسو» به طور معمول از این آسیب هم، به عنوان یک ویژگی بی تأثیر نیستند. ابیات پایانی زیر این ویژگی را به وضوح با خود به همراه دارند:
پاییز بودم اما امشب به یمن یادت
روییده بر لبانم یک شعر عاشقانه
یا
یک روز می رسی تو و از شوق دیدنت
گل می کند به دفتر من عاشقانه ها
حتی در یکی از غزلهای این مجموعه، شاهد ذهنیتی هستیم که تنها در چند سال آغازین دهه هفتاد و البته به گونه ای پر رنگ در غزل عاشقانه آن سالها شکل گرفت و ذهنیتی بود سطحی و الکن در تعامل بامعشوق که معمولاً با فرافکنی و توهم گزند و آسیب احساس می کرد که دیگران قصد تکفیر راوی عشق را دارند:
آبی ترین تصویر شعر بی ریایم!
برگرد، می میرد بدون تو صدایم
هر شب به یاد لحظه های غربت تو
لبریز باران می شود دست دعایم
تا آنجا که:
بگذار تکفیرم کنند آری، ولی من
تنها نگاه عاشقت را می سرایم
اما گذشته از این تأثیر پذیریها، چند ویژگی را می توان، فرای ماجرا، در دل «شب ستاره و گیسو» جستجو کرد.
نخست آن است که معمولا شاعر «شب ستاره و گیسو» از آزمون وزنها بهتر بیرون آمده و توانسته با بهره گیری از ترکیبهای ذهنی خود، که در فضای اشعار جا گرفته اند، رسالت بیت را بهتر به دوش قافیه برساند:
ای دشت سرشار از آواز، ای وسعت بی کرانه!
مدهوش آوازهاتم، می خوانمت عاشقانه
آیینه بی قراری است، اشراق چشمان مستت
یک آسمان مرغ عاشق، می خواند آن جا ترانه
و...
این در حالی است که هرگاه شاعر به سمت وزنهای کوتاه
می رود، قافیه و زبان را می بازد:
گل شب بو !بهار آمده است
روز دیدار یار آمده است
باد از پشت کوههای بلند
تا بروید غبار، آمده است
ویژگی دیگر غزلهای این مجموعه آن است که یا غزلها بدون ردیفند و یا ردیفها ضمیرند که در این بین، «تو» و سپس «من» بیشترین مقام را دارند:
و کاش پر شوم از شور عاشقانه تو
سکوت تلخ مرا بشکند ترانه تو
یا
امشب کجایی ای همه شور و حال من!
ابری شده است، آبی چشم زلال من
ویژگی دیگر آن است که ذهنیت شاعر و آموخته های او از شاعران بزرگ پارسی گوی و به ویژه حافظ، در غزل او خود را نشان می دهند. به عنوان مثال این دو مقایسه خالی از لطف نیست:
در هجوم بی کسی تنها تو با من دوست باش
چون تو باشی گو تمام خلق باشد دشمنم
و
عاقبت هر چه به جز عشق و غزل می میرد
آنچه می ماند بر جای ، صدای من و توست
با این دو بیت از رند شیراز:
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمدا... والمنة بتی لشکر شکن دارم
و
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دورا بماند
دیگر آن که روحیه سراینده غزلهای «شب ستاره و گیسو» روحیه ای است نازک و شکننده و این ذهنیت وقتی پر رنگ تر می شود که در برابر معشوقی ایده آل در شعرهای این مجموعه قرار می گیرد و غلظت هر دو وجه را بیشتر می کند.
این در حالی است که هیچ کدام از دو طرف این طیف، طبیعی به نظر نمی رسد و یا حداقل در این روزها غزل معاصر، چندان نمی تواند مورد پذیرش باشد.
آخر سخن آن که معمولاً هرگاه غزلهای موسویان، موضوعی سروده می شوند، انسجام بهتری پیدا می کنند و توانایی شاعر بیشتر نمایان می شود. هر چند شاید بتوان گفت در این بین، حساسیت شاعر در پرداختن بهتر به اشعار ایدئولوژیک خود می تواند اهمیت این ذهنیت را در ذهن شاعر نمایان کند.
نمونه این اشعار، غزل زیبایی است که شاعر به پیشگاه مقدس حضرت زهرا(س) تقدیم کرده که این مطلب را، با مرور آن به پایان می بریم:
هنوز ایستاده ای، وسیع مثل آسمان
چنان بلند و پر غرور که دیدنت نمی توان
تو آن درخت روشنی، شکوهمند و بارور
که تازیانه های باد نمی کند تو را خزان
حدیث ایستادنت به کوه طعنه می زند
شکوه شاخه های تو به بادهای بی امان
هلا! تمام آسمان چکیده بر زلالی ات
به چشمهای روشنت، دخیل بسته کهکشان
تو برکه های خسته را به سمت رود می بری
تو دشتهای تشنه را به ابر می دهی نشان
من آن کویر بی برم، تو آن بهار بارور
که سبز می کنی مرا، کران کران کران کران
محمد رضا شالبافان
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید