جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شهادت و وصیت امام علی علیه السلام


شهادت و وصیت امام علی علیه السلام
آن حضرت در شب بیست‏یكم ماه مبارك رمضان سال چهل هجری با شمشیر به شهادت رسید. عبدالرحمن بن ملجم مرادی شقی‏ترین امت آخر زمان - لعنهٔ الله علیه - در مسجد كوفه او را ضربت زد; بدین قرار كه آن حضرت در شب نوزدهم به مسجد رفت و مردم را برای نماز صبح بیدار می‏كرد و ابن ملجم ملعون از آغاز شب در كمین حضرتش بود، چون حضرت در مسجد عبورش به او افتاد او كه مطلب خود را پنهان می‏داشت و از روی نیرنگ خود را به خواب زده بود ناگهان از جای جست و ضربتی با شمشیر زهر آلود بر فرق مباركش زد. آن حضرت روز نوزدهم و شب و روز بیست و یكم را تا نزدیك ثلث اول شب زنده بود آن گاه به شهادت رسید و در حالی كه محاسن شریفش به خون سرش رنگین بود مظلومانه به دیدار خدای خود شتافت. سبب كشتن آن حضرت را داستانی دراز است كه اینجا گنجایش ذكر آن را ندارد. حسن و حسین علیهم السلام به امر آن حضرت مراسم غسل و تكفین او را عهده‏دار شدند و بدن شریفش را به سرزمین غری در نجف انتقال دادند و شبانه پیش از سپیده صبح در همان جا به خاك سپرده شد. حسن و حسین و محمد پسران آن حضرت علیه‏السلام و عبدالله بن جعفر رضی الله عنه وارد قبر شدند و بنا به وصیت‏حضرتش اثر قبر پنهان گردید. این قبر پیوسته در دولت‏بنی‏امیه پنهان بود و كسی بدان راه نمی‏برد تا آنكه امام صادق علیه‏السلام در ولت‏بنی‏عباس آن را نشان داد. (۱)
● وصیت امام علی علیه‏السلام در بستر شهادت
هنگامی كه ابن ملجم - كه خدا لعنتش كند - او را ضربت زد حضرتش به حسن و حسین علیهم‏السلام چنین فرمود: «شما را به تقوای الهی سفارش می‏كنم و اینكه در طلب دنیا بر نیایید گرچه دنیا در طلب شما برآید، و بر آنچه از دنیا محروم ماندید اندوه و حسرت مبرید و حق بگویید و برای پاداش (اخروی) كار كنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.
شما دو نفر و همه فرزندان و خانواده‏ام و هر كس را كه این نامه‏ام به او می‏رسد سفارش می‏كنم به تقوای الهی و نظم كارتان و اصلاح میان خودتان، چرا كه از جدتان صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه فرمود: «اصلاح میان دو كس از انواع نماز و روزه برتر است.»
خدا را خدا را درباه یتیمان در نظر آرید، هر روز به آنان رسیدگی كنید و حتی یك روز دهان آنان را خالی نگذارید و مبادا در حضور شما تباه شوند.
خدا را خدا را درباه همسایگان در نظر دارید، كه آنان سخت مورد سفارش پیامبرتان هستند، پیوسته به همسایگان سفارش می‏كرد تا آنجا كه پنداشتم آنان ارث بر خواهد نمود.
خدا را خدا را درباره قرآن یاد كنید، مبادا دیگران به عمل به آن بر شما پیشی گیرند.
خدا را خدا را درباره نماز یاد كنید كه آن ستون دین شماست.
خدا را خدا را درباره خانه پروردگارتان یاد كنید، تا زنده هستید آن را خالی و (خلوت) نگذارید; كه اگر این خانه متروك بماند دیگر مهلت نخواهید یافت.
خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا به مال و جان و زبانتان یاد آرید، و بر شما باد به همبستگی و رسیدگی به یكدیگر، و بپرهیزید از قهر و دشمنی و بریدن از هم. امر به معروف و نهی از منكر را رها نكنید كه بدانتان بر شما چیره می‏شوند آن گاه دعا می‏كنید ولی مستجاب نمی‏گردد.
ای فرزندان عبدالمطلب! مبادا شما را چنان بینم كه به بهانه اینكه امیرالمؤمنین كشته شد دست‏به خون مسلمانان بیالایید; هش دارید كه به قصاص خون من جز قاتلم را نباید بكشید; بنگرید هر گاه كه من از این ضربت او جان سپردم تنها به كیفر این ضربت‏یك ضربت‏بر او بزنید و این مرد را مثله نكنید. (۲) چرا كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه می‏فرمود: «از مثله كردن بپرهیزید گرچه با سگ هار باشد.» (۳)
از وصیت دیگر آن حضرت پیش از شهادت و پس از ضربت زدن ابن ملجم ملعون: «وصیت من به شما آن است كه چیزی را با خدا شریك مسازید، و به محمد صلی الله علیه و آله و سلم سفارش می‏كنم كه سنت او را ضایع مگذارید. این دو ستون را به پادارید و این دو چراغ را افروخته بدارید، و تا از جاده حق منحرف نشده‏اید هیچ نكوهشی متوجه شما نیست. من دیشب یار و همدم شما بودم و امروز مایه عبرت شما گشته‏ام و فردا از شما جدا خواهم شد. خداوند من و شما را بیامرزد. اگرزنده ماندم خودم صاحب اختیار خون خود هستم و اگر فانی شدم فنا میعادگاه من است، و اگر بخشیدم بخشش مایه تقرب من به خدا و نیكویی برای شماست; پس شما هم ببخشید «آیا نمی‏خواهید كه خدا هم شما را ببخشاید؟» (۴) به خدا سوگند هیچ حادثه‏ای ناگهانی از مرگ به من نرسید كه آن را ناخوش دارم، و نه هیچ وارد شونده‏ای كه ناپسندش دانم; و من تنها مانند جوینده آبی بودم كه به آب رسیده، و طالب چیزی كه بدان دست‏یافته است; «و آنچه نزد خداست‏برای نیكان بهتر است‏» (۵) و (۶)
از این كه فرمود: «به خدا سوگند هیچ حادثه‏ای ناگهانی از مرگ به من نرسیده كه...» معلوم می‏شود كه امام علیه‏السلام پیوسته از روی شوق در انتظار شهادت به سر می‏برده و می‏دانسته است كه آنچه پیامبر راستگوی امین صلی الله علیه و آله و سلم به او خبر داده ناگزیر فراخواهد رسید چنانكه قیامت آمدنی است و شكی در آن نیست و وعده او ترك و تخلف ندارد و آن حضرت با دلی پر صبر در انتظار آن بود و - بنا به نقل گروهی از دانشمندان مانند ابن عبدالبر و دیگران - می‏فرمود: «شقی‏ترین این امت از چه انتظار می‏برد كه این محاسن را از خون این سر سیراب سازد؟» و بارها می‏فرمود: «به خدا سوگند كه موی صورتم را از خون بالای آن سیراب خواهد كرد.»
● یك معجزه
وقایع پس از شهادت آن بزرگوار جدا بسیار است و به تالیف جداگانه‏ای نیازمند است. اینجا گنجایش آن را ندارد، لذا از ذكر آنها چشم می‏پوشیم و تنها به یك واقعه تكوینی اشاره می‏كنیم.
زمخشری در «ربیع الابرار» از ام‏معبد آورده است كه گفت: «روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وضو گرفت و در پای درخت‏خاردار خشكیده‏ای در نزد ما آب دهان افكند و آن رخت‏سبز شد و میوه داد و در زمان حیات آن حضرت ما از میوه آن شفا می‏جستیم... اما سپس از پایین به بالا خشك شد و خار رویید و میوه‏هایش ریخت و سبزی و تازگی آن از میان رفت. در این حال بود كه ما از شهادت امیرالمؤمنان علی علیه‏السلام باخبر شدیم. و دیگر میوه نداد و ما از برگ آن بهره‏مند بودیم و پس از چندی صبح كردیم و دیدیم كه از ساقه آن خونی تازه می‏جوشد و برگ آن هم خشك شده است. در همین حال خبر شهادت حسین علیه‏السلام به ما رسید و درخت‏به كلی خشك گردید.» (۷)
اصبغ بن نباته گوید: هنگامی كه امیرمؤمنان علیه‏السلام ضربتی بر فرق مباركش فرود آمد كه به شهادتش انجامید مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار كشتن ابن ملجم - لعنه الله - بودند. امام حسن علیه‏السلام بیرون آمد و فرمود: ای مردم! پدرم به من وصیت كرده كه كار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تكلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم می‏گیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت كند.
مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: ای اصبغ! آیا سخن مرا درباه پیام امیر مؤمنان نشنیدی؟ گفتم: چرا. ولی چون حال او را مشاهده كردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثی از او بشنوم، پس برای من اجازه بخواه خدایت رحمت كند. امام داخل شد و چیزی نگذشت كه بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم دیدم امیرمؤمنان علیه‏السلام دستمال زردی به سر بسته كه زردی چهره‏اش بر زردی دستمال غلبه داشت و از شدت درد و كثرت سم پاهای خود را یكی پس از دیگری بلند می‏كرد و زمین می‏نهاد. آن گاه به من فرمود: ای اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدی؟ گفتم: چرا، ای امیرمؤمنان، ولی شما را در حالی دیدم كه دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثی از شما بشنوم. فرمود: بنشین كه دیگر نپندارم كه از این روز به بعد از من حدیثی بشنوی.
بدان این اصبغ، كه من به عیادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه كه تو اكنون آمده‏ای، به من فرمود: ای اباالحسن، برو مردم را جمع كن و بالای منبر برو و یك پله پایین‏تر از جای من بایست و به مردم بگو: «هش دارید،هر كه پدر و مادرش را ناخشنود كند لعنت‏خدا بر او باد. هش دارید، هر كه از صاحبان خود بگریزد لعنت‏خدا بر او باد. هش دارید هر كه مزد اجیر خود را ندهد لعنت‏خدا بر او باد.»
ای اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عمل كردم، مردی از آخر مسجد برخاست و گفت: ای اباالحسن، سه جمله گفتی، آن را برای ما شرح بده. من پاسخی ندادم تا به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو كردم.
اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیه‏السلام دست مرا گرفت و فرمود: ای اصبغ، دست‏خود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یكی از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: ای اصبغ، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یكی از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، ای اباالحسن، من و تو پدران این امتیم هر كه ما را ناخشنود كند لعنت‏خدا بر او باد. هان كه من و تو مولای این امتیم هر كه از اجرت ما بكاهد و مزد ما را ندهد لعنت‏خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.
اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: ای اصبغ آیا هنوز نشسته‏ای؟ گفتم: آری مولای من. فرمود: آیا حدیث دیگری بر تو بیفزایم؟
گفتم: آری خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: ای اصبغ! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در یكی از كوچه‏های مدینه مرا اندهناك دید و آثار اندوه در چهره‏ام نمایان بود. فرمود: ای اباالحسن! تو را اندوهناك می‏بینم؟ آیا تو را حدیثی نگویم كه پس از آن هركز اندوهناك نشوی؟ گفتم: آری، فرمود: چون روز قیامت‏شود خداوند منبری بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر كند كه بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر كند كه تا یك پله پایین‏تر ازمن بالا روی، سپس دو فرشته را امر كند كه یك پله پایین‏تر از تو بنشیند و چون بر منبر جای گیریم احدی از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنكه حاضر شود. آن گاه فرشته‏ای كه یك پله پایین‏تر از تو نشسته ندا كند: ای گروه مردم; بدانید: هر كه مرا می‏شناسد كه می‏شناسد و هر كه مرا نمی‏شناسد خود را به او معرفی می‏كنم، من «رضوان‏» دربان بهشتم، بدانید كه خداوند به من و كرم و فضل و جلال خود مرا فرموده كه كلیدهای بهشت را به محمد بسپارم و محمد مرا فرموده كه آنها را به علی بن ابی‏طالب بسپارم، پس گواه باشید كه آنها را بدو سپرده‏ام.
سپس فرشته دیگر كه یك پله پایین‏تر از فرشته اولی نشسته بر می‏خیزد و به گونه‏ای كه همه اهل محشر بشنوند ندا كند: ای گروه مردم، هر كه مرا می‏شناسد كه می‏شناسد و هر كه مرا نمی‏شناسد خود را به او معرفی می‏كنم، من «مالك‏» دربان دوزخم، بدانید كه خداوند به من و فضل و كرم و جلال خود مرا فرموده كه كلیدهای دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده كه آنها را به علی بن ابی‏طالب بسپارم، پس گواه باشید كه آنها را بدو سپردم. پس من كلیدهای بهشت و دوزخ را می‏گیرم. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: ای علی، تو به دامان من می‏آویزی و خاندانت‏به دامان تو و شیعیانت‏به دامان خاندان تو می‏آویزند. من (از شادی) دست زدم و گفتم: ای رسول خدا، همه به بهشت می‏رویم؟ فرمود: آری به پروردگار كعبه سوگند.
اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم كه حضرتش چشم از جهان پوشید درود خدا بر او باد. (۸)
پی‏نوشتها:
(۱)تاج الموالید / ۱۸.
(۲)مثله كردن: بریدن انگشت و بینی و گوش و دیگر اعضای كسی.
(۳)نهج البلاغه، نامه ۴۷.
(۴)اقتباس از آیه ۲۲ سوره نور.
(۵)اقتباس از آیه ۱۹۸ سوره آل عمران.
(۶)نهج البلاغه، نامه ۲۳.
(۷)تاریخ الخمیس، باب هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.
(۸)روضه ۲۲ و ۲۳. امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام ص ۹۵۴
منبع : خبرگزاری آفتاب