یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حکومت جهانی واحد


حکومت جهانی واحد
همه موجودیت ما از حضرت مهدی(عج) است و ما به نیابت ایشان خود را محق دانسته، برای نظاممان مشروعیت قائلیم كه این تصرفات را انجام بدهیم. بنابراین، مسأله برای ما خیلی مهم است.
بعد از ملاقاتی كه با مسئولان مؤسسه فرهنگی انتظار نور در رابطه با گفتمان مهدویت داشتم، مسائل زیادی را مطرح كردند و من هم به بعضی از یادداشت‏ها و منابع مراجعه كردم. واقعاً مسأله را حائز اهمیت می‏بینم. در این‏جا آن مقداری كه می‏شود در یك جلسه مطرح كرد، مطرح می‏كنم؛ اما انتظار اصلی من این است كه آقایان مسائل را بهتر، عمیق‏تر و مفصل‏تر بررسی و مطرح بكنند.
آیه قرآن می‏فرمایند:
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِالذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّلِحُونَ.»(۴۹)
كلمه به كلمه این آیه قابل تعمق و بررسی است. سخن از خدا خطاب به پیغمبرصلی الله علیه وآله است، آن هم در موقعی كه اسلام در محاصره بود و به تازگی سوسوی نورِ امید در ذهن‏ها پیدا شده بود. این حرف كجا، این ادعای بزرگ كجا و واقعیت‏های آن روز كجا؟ آیه تأكید خیلی دارد. كلمه «لقد» و تعبیر «كتبنا» معنای خاصی دارد. این نوشته خطی كه نیست. خداوند كه می‏نویسد، جور دیگری می‏نویسد. در واقع، این خبر از یك واقعیت حتمی و جزمی كه در یك زمانی تحقق پیدا می‏كند، می‏دهد. مكتوب است؛ اما نه به مركب. خداوند واقعیت‏های حتمی آینده را با این تعبیر و تعبیرات شبیه به این مضامین بیان می‏كند.
«...فی الزبور...» زبور چیست؟ معمولاً می‏گویند یكی از صحفی است كه در اختیار یكی از انبیای گذشته بود. به نظر من، روشن نیست این زبور همان زبور باشد. باید روی كلمه زبور هم بیش‏تر بررسی بشود:
«...مِنْ بعد الذكر...»؛ بعد از این خبر و واقعیت این نیز یك تحقیق و بررسی دیگری می‏طلبد. «...یرثها عبادی الصالحون.» كلمات «ارث»، «عبادی» و «صالح» همه این‏ها از نقاطی است كه در این آیه قابل بحث و بررسی است و ان شاءاللَّه در بحث‏هایی كه شما می‏كنید، ما از ثمرات آن برخوردار می‏شویم. درباره امام زمان(عج) بحث‏های فراوانی مطرح است. در دیدار با آقایانی (۵۰)كه از قم تشریف آورده بودند، می‏گفتند: ما تاكنون هزار شبهه را كه به جامعه القا شده شناسایی كرده‏ایم. القای شبهه از قدیم بوده، الان هم از طریق اینترنت و جاهای مختلف این كار را می‏كنند. علتش هم می‏تواند بحثی باشد كه مطرح می‏كنم.
شما با بحث‏هایی كه در مورد وجود مقدس حضرت مهدی(عج) در همه اعصار تاریخ، در جوامع اسلامی از زمان پیغمبرصلی الله علیه وآله تا به امروز، مطرح است آشنا هستید. اگر از كلمه «مهدی(عج)» صرف نظر كنیم، بحث منجی همیشه مطرح و جزء برنامه‏های انبیا بوده است. مسأله منجی، آینده خوب جهان، بشر و زمین، متواتر است.
كمتر مكتب، دین و ملتی پیدا می‏شود كه به نوعی به آسمان و معنویات و غیب اعتقاد داشته باشد؛ اما مسأله منجی بشر و آینده خوش دنیا برایش مطرح نبوده باشد. به آسانی نمی‏توان پذیرفت. این كه بعضی می‏خواهند این‏گونه القا كنند چون معمولاً ادیان و مروجین معارف آسمانی در مضیقه و ناراحتی بوده‏اند یك مسأله دل خوش كن و امیدبخشی برایشان مطرح می‏شده كه آن‏ها را از لحاظ روحی تقویت بكند. این القائات با جهان بینی و عقاید ما و همه ادیان الاهی نمی‏سازد؛ چون خداوند كه عاجز نیست تا با واقعیت‏ها دنیا را اصلاح بكند؛ پس چرا با دلخوش كردن و فریب دادن و كذب، این مسأله را وعده دهد.
این توجیه به درد كسانی می‏خورد كه همه چیز را از دید مادی، سیاسی و فریبكاری بررسی می‏كنند.
● حكومت جهانی
من فكر می‏كنم در میان همه بحث‏هایی كه درباره امام زمان(عج) هست، مهم‏ترین آن مسأله حكومت جهانی است.
این‏كه یك روزی دنیا زیر یك پرچم و در اداره یك حكومت و با یك قانون و فرهنگ اداره شود، دنیای به این عظمت كه امروز شش میلیارد جمعیت دارد - آینده هم نمی‏دانیم چه خواهد شد و چگونه خواهد بود؟ - و با این همه تنوع فكری، فرهنگی، سیاسی، نژادی و اختلاف سلایق. این مسأله خیلی مهمی است. ما چون عادت كرده‏ایم بعضی از مسائلمان را با معجزه و با مسائل فوق‏العاده و استثنایی حل كنیم، شاید آسان از كنار این مسأله بگذریم؛ اما اگر روی این مسأله جدی فكر كنیم و از حد این بحث‏های مَدْرَسه‏ای بیرون بیاوریم - ما عقیده داریم به صدق سخنان خداوند، پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه (علیهم السلام) و انبیای گذشته‏علیهم السلام كه گفته‏اند یك روز دنیا با یك حكومت، یك قانون، یك فرهنگ و تحت پرچم واحد و... داره می‏شود - ببینیم چطور این انجام می‏شود؟
ما هم كه بشر، محیط و خودمان را می‏شناسیم كه چقدر تنازع، تنوع و اختلاف سلیقه و خودخواهی‏ها و... بر ما حاكم است؛ چطور بنا است دنیا یك چنین سرنوشتی داشته باشد و زمین به چنین نقطه‏ای برسد.
حتماً باید روی این مسأله بیش‏تر كار پژوهشی انجام شود. گر چه این مباحث در معارف گذشته و امروز هم هست.خوشبختانه امروز بحث كردن از مسأله حكومت واحد جهانی از پنجاه سال پیش آسان‏تر است. امروز وقتی كه صحبت از حكومت واحد جهانی می‏شود به گوش انسان آن‏قدر سنگینی نمی‏كند كه چهل، پنجاه سال پیش سنگینی می‏كرد؛ چون خود دنیا قطع نظر از معارف اسلامی و افكار ما، همین حرف‏ها را می‏زند و به این طرف می‏رود.
تعبیر دهكده جهانی به عنوان یك بحث كاملاً جدّی در محافل تصمیم‏گیر دنیا مطرح است. تعابیر دنیای تك قطبی و جهانی شدن، حتی قبل از این‏كه بگویند عملاً خودشان را برای آن آماده می‏كنند. تأسیس بانك جهانی، صندوق بین المللی پول، تأسیس سازمان ملل، شورای امنیت، پلیس بین الملل، دادگاه جهانی بین المللی و جهانی شدن اقتصاد، فرهنگ و كارهای سازمان‏هایی مثل یونسكو و یونیسف و بهداشت جهانی نمونه‏ای از این اعمال است.
الان خیلی از سازمان‏ها هستند كه سرنوشت دنیا را به هم می‏دوزند و طراحان و استراتیژیست‏هایی هستند كه دارند این جزئیات را هم طراحی می‏كنند. البته آن‏ها با یك دید دیگری این كارها را می‏كنند و ما با یك دید دیگری این مباحث را مطرح می‏كنیم. اما میان هر دو گروه این مباحث هست. بنابراین، بحث از حكومت واحد جهانی امروز دیگر در گوش ذهن و قلب مستمعین سنگینی نمی‏كند.
حالا بحث من این است كه چه كسی می‏خواهد این كار را بكند؟ و چگونه می‏خواهد این كار اتفاق بیافتد؟ آیا ما واقعاً مدعی این مسأله هستیم؟ و اگر هستیم ظرفیت این كار را داریم؟ این‏ها بحث‏هایی است كه باید قدری روی آن درنگ كرده و ببینیم چگونه است؟
● مدعیّان حكومت واحد جهانی
داعیه داران هدایت جهان و حاكمیت بر جهان چه كسانی هستند؟
البته ممكن است خُرده مكاتبی در دنیا باشند كه این مباحث را مطرح كنند؛ ولی الان سه قطب مهم داعیه حكومت واحد جهانی دارند.
الف) اسلام
اسلام ریشه دارترین مكتب است و از قدیم این حرف را می‏زده است. این‏گونه نیست كه امروز فرصت‏طلبی كرده باشد. پیش از این‏كه دیگران اصلاً تصورش را بكنند، این مسأله را مطرح كرده است.آنچه واقعا مهم است، تعبیرات قرآن است كه معمولاً مخاطبش ناس و بشر است نه عرب نه مكی‏ها نه مدنی‏ها نه حتی مسلمین.
خود پیغمبرصلی الله علیه وآله هم مبعوث به كافه ناس و تمام مردم است. این مطالب را ما امروز نمی‏گوییم. این را پیغمبرصلی الله علیه وآله زمانی می‏فرمودند كه در مكه بودند و تنها پنج، شش نفر دوست و افراد وفادار داشتند. این یك سخن سیاسی نمی‏تواند باشد بلكه سخن مخصوصی است كه ریشه‏اش در عرش و آسمان است. ادیان گذشته هم این حرف‏ها را داشته‏اند. مسیحیت هم همین ادعا را دارد.
البته با عنوان برگشت حضرت مسیح‏علیه السلام كه خیلی به معارف ما درباره حضرت مهدی(عج) نزدیك است. البته اسلام جوهره ادیان الاهی و آخرین، بر حق‏ترین و امروزی‏ترین ادیان است؛ و همین حرف‏ها در ریشه‏های آن یعنی صحف آسمانی كه در اختیار حضرت ادریس‏علیه السلام و سایر انبیا بود نیز وجود دارد.
ب) ماركسیزم
دوم از مكاتب داعیه‏دار حكومت واحد جهانی ماركسیزم است. آن‏ها تز خود را با تحلیل تاریخی و ماتریالیسم تاریخی با روش دیالكتیك و فلسفه خودشان اثبات می‏كردند كه دنیا از یك امت واحده ابتدایی جهانی كوچك شروع شده و با مسیری كه طی می‏كند سرانجام و در نهایت از دنیای صنعتی و سرمایه‏داری عبور می‏كند و دوباره به كمون (نه به كمون اولیه) كمون جهانی و ملت و امت واحده جهانی با مرام اشتراكی برمی‏گردد كه تز آخرالزمان آن‏ها بوده است. تعبیر آخرالزمان به میان آن‏ها هم رفته بود و تعبیر می‏كردند.
آخرین و عالی‏ترین نقطه تكامل تاریخ را به شیوه دیالكتیك و ماتریالیسم كه فلسفه تاریخ ماركسیزم به آن‏ها آموخته بود، می‏دیدند.
ج) سرمایه‏داری
سومین مكتب داعیه‏دار حكومت واحد جهانی، سرمایه‏داری است. آن‏ها هم اخیراً تز آخر الزمان را مطرح می‏كنند. از وقتی كه ماركسیزم به این روز افتاده، آن‏ها حرف‏های جدیدتری می‏توانند بزنند و از موضع بالاتری حرف می‏زنند. می‏گویند همه چیز به طرف حاكمیت سرمایه‏داری با فرهنگ غربی كه سرمایه اصلی آن‏ها است، می‏رود.
با ابزار علمی و فنی دنیای غرب، با سرمایه عظیم، قدرت نظامی بی سابقه و عظیم دنیای غرب و با ابزار اطلاع رسانی كه نمونه‏اش را شما در ماهواره و اینترنت و... می‏بینید، مرزها را می‏شكنند و به سرعت نور و ما فوق سرعت نور ارتباط برقرار می‏كنند و دنیا را به هم پیوند می‏دهند و همه بشریت را در یك محدوده قرار می‏دهند.
سخن آن‏ها سرمایه، صنعت، فن، فرهنگ، و قدرت و برنامه است. غربی‏ها شاید امروز حرفشان از بقیه مكتب‏ها و راه‏ها مستمع بیش‏تری داشته باشد و تأثیر بیش‏تری بتوانند بگذارند.
سوسیالیست‏ها سرخورده شدند. البته بعضی از آن‏ها می‏گویند این موجی است و دنیا بعد از یك آزمایشی كه از قطب سرمایه‏داری كرد - چون محور و شعار سوسیالیست‏ها و اجتماعیون عدالت و مساوات مطلق است و این چیزی است كه در فطرت انسان است و سوسیالیست‏ها دنبال آن هستند - بعد از موج دوم، دوباره سراغ سوسیالیزم و ما می‏آیند.
اسلام كه با منطق و مبنا و روش آن تا حدودی آشنا هستیم، جور دیگری مسأله را مطرح می‏كند كه من روی آن یك مقدار تأكید می‏كنم.
البته در سایر ادیان باستانی و قدیمی هم مسأله مهدویت یا منجی بشر وجود دارد؛ اما در آن‏ها داعیه جهانی را به صورتی كه كمونیسم یا سرمایه‏داری غرب مطرح می‏كنند ندیدم یا با آن صراحتی كه ما درباره حكومت واحد جهانی داریم به همین تعبیر «... اَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّلِحُون»(۵۱) مطرح نشده است. این ادعای صریح را در جاهای دیگر نمی‏بینیم. با یك مقایسه اجمالی بین این سه مكتب می‏توانیم دریابیم امتیازاتی در اسلام است كه آن‏ها ندارند.
در حال حاضر غربی‏ها امتیازاتی دارند ولی امتیازات آن‏ها مبنایی نیست و به خاطر نداشتن بعضی از نیازهای واقعی حكومت جهانی واحد مشكل برایشان ایجاد می‏كند.
این را تقریباً همه متفكرین دنیا قبول دارند كه اگر یك مكتبی بخواهد جامعیت داشته باشد، پیش از هر چیز احتیاج به یك جهان‏بینی دارد كه واقعیت جهان و انسان را ترسیم بكند؛ و اگر بخواهد دوام داشته باشد و منطبق با حقیقت خارجی حركت بكند، باید اول جهان و انسان را آن جوری كه هست بشناسد و ارزیابی درستی از آن داشته باشد؛ بعد ایدئولوژی یا به تعبیر دیگر كه همه قبول دارند استراتژی لازم دارد.
چون غربی‏ها حكومتی كه مبنایش بر ایدئولوژی اداره شود، حكومت جزمی می‏دانند كه خیلی رویش حساب نمی‏كنند؛ ولی استراتژی را همه قبول دارند. استراتژی از ایدئولوژی بیرون می‏آید.
استراتژی اصول راهنمایی است كه زندگی را در یك مسیرهای مشخصی قرار می‏دهد. بعد هم بر اساس این فرهنگ خلق می‏شود و خلق فرهنگ همان جریان‏های عملی زندگی بشریت است و راهنمایی‏ها و خیلی چیزها مؤثر است تا این‏كه فرهنگی به وجود بیاید و در دل‏ها و عمل انسان‏ها به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه رسوخ پیدا بكند و مردم تحت تأثیر آن سرمایه حركت كنند.
وقتی كه جهان بینی و ایدئولوژی و فرهنگ خاص جامعه‏ای شكل بگیرد، بر اساس آن، برنامه‏ها نوشته می‏شود و ابزار اجرایی به كار گرفته می‏شود و اجرا می‏شود. اشكال اصلی آن دو مكتب كه در مقابل ما هستند، نقص بسیار جدی در جهان‏بینی آن‏ها است كه واقعاً از عهده دفاع بر نمی‏آید. هر گاه فیلسوف و دانشمند منصفی از این‏ها با این مباحث مواجه می‏شود، می‏گوید حالا ما داریم به واقعیات و عمل بیش‏تر توجه می‏كنیم. بالاخره این جهان را چگونه می‏شناسیم مبدأ و معاد را قبول داریم یا نداریم؟انسان را بین مبدأ و معاد قبول داریم یا نداریم؟ این كه جهان هستی خدایی دارد و طراح و مدیر عالی و ربّی دارد، این‏ها را می‏پذیریم یا نمی‏پذیریم؟
اكثریت مردم دنیا، چون در فطرتشان است، می‏پذیرند؛ حتی بت پرستان و مشركان هیچ وقت نتوانستند خدا را در ذهن خودشان منكر بشوند؛ حتیملحدترین و مادی‏ترین انسان‏ها هم در شرایط خاصی رجعت به خدا و فطرت و واقعیت و روح عالم دارند؛ ولی در زندگی می‏خواهند این را ندیده بگیرند.بنابراین، مشكل این دو مكتب این است كه با اصل فطرت سازگار نیستند و بخش اساسی و اصلی آن را ندیده می‏گیرند و از وسط می‏خواهند شروع كنند.
مشكل اصلی این‏ها این‏جا است. اگر روی این مسأله برای بشریت یك روزی هماهنگی به وجود بیاید، قدم‏های بعدی خیلی سریع‏تر عمل می‏شود.
انكار خدا، توحید، ربوبیت خدا و انكار حضور اراده الاهی و احاطه عرش الاهی بر جهان، این مسأله بسیار بسیار مهمی است؛ گر چه در خیلی از مسائل و در این غوغای مادیت دنیا مغفول عنه است.
ندیده گرفتن این امر و اركان آن خیلی كار دست این‏ها داده و می‏دهد و مشكلات جدی ایجاد كرده است.
بسیاری از تحلیلگران در رابطه با اُفول ماركسیزم و سوسیالیزم می‏گویند در عمل شیوه‏های غلط اقتصادی موجب شكست آن‏ها شد. البته این مسأله بود؛ اما این‏ها هیچ وقت تحلیل نمی‏كنند كه مشكل و مسأله اصلی این‏ها انكار خدا، دین، عالم غیب و.... بود. حتی به همین مقداری كه چراغ دین در غرب روشن است، برای ماركسیزم نبود. این‏ها می‏خواستند به كلی خدا را تبدیل بكنند به حركت چرخ‏های ماشین صنعت و تولید. بدترین تناقض‏ها در زندگی این‏ها از همین جا در آمد.
این‏ها با نفی و فراموش كردن معنویت و خدا می‏خواستند «مساوات» را كه مهم‏ترین ركن آن روح ایثار، فداكاری و فراموش كردن خود و توجه به معنویات است در جامعه حاكم بكنند كه این تناقض بسیار جدی دارد.
انسانی كه خودش را مثل یك درخت تصور می‏كند كه سبز می‏شود، رشد می‏كند و بعد می‏میرد و خزان و خشك می‏شود، چگونه می‏تواند به مساوات و عدالت فكر بكند؟
اگر در یك جنگلی مساوات پیش بیاید، اگر در یك جامعه حیوانی مساوات معنا داشته باشد، در جامعه با چنین نگرش مادی و خالی از معنویت و خدا هم می‏تواند معنا داشته باشد.
لطیف‏ترین و عالی‏ترین اوج حركت معنوی انسان را كه همین مساوات و عدالت و انسان دوستی و احساس رنج دیگران است، این‏ها را می‏خواهند بدهند به یك موجود خشك بی روحی كه هیچ سرمایه معنوی و خدایی نداشته باشد.
الان كسی در تحلیل افول ماركسیسم به این مسأله خیلی نمی‏پردازد؛ ولی این مهم‏ترین مسأله است. برای انسان بی معنویت مساوات و عدالت تحقق نمی‏یابد؛ زیرا فطرت انسان، خودخواه، خودبین و منحصرخواه است. این‏ها به ادله‏ای در وجود انسان تعبیه شده است.
امروز بحث كردن از این‏كه غرب دچار اشكال واقعی است كار آسانی نیست. برای این‏كه چشم‏ها و گوش‏ها پر است از مظاهر قدرت و پیشرفت غربی‏ها، به خصوص اگر از طرف كسانی مثل ما كه در زندگی و اداره جامعه و جهان اسلام بسیار بسیار مشكل داریم، باشد. ما وقتی كه این حرف‏ها را بزنیم، خیلی آسان از ما نمی‏پذیرند؛ چون می‏گویند شما اگر این‏ها را بلدید، خودتان عمل كنید؛ چرا به دیگران می‏خواهید بگویید.
ما حالا در مقام بحث و تحلیل هستیم. ما ممكن است در عمل نتوانسته باشیم و نتوانیم مسلمان‏های خوبی باشیم؛ اما ما از اسلام داریم حرف می‏زنیم نه از خودمان.
سؤال این است كه آیا امریكا سردمدار غربی‏ها داعیه‏دار حكومت واحد جهانی یك جامعه موفقی است یا نه؟ و آیا غرب صلاحیت دارد حكومت واحد جهانی را اداره كند و عدالت و حق را و آن چیزهایی كه فلاسفه و حكما و اندیشمندان دنبال آن بودند و آن مدینه فاضله‏ای كه همیشه روح انسان‏های خیر خواه را جذب می‏كرده، پدید آورد؟ آیا آن‏ها می‏توانند این كار را انجام بدهند؟ قطعاً نه.
شاید در غرب موفق‏ترین ملت‏ها الان امریكا باشد كه از لحاظ مادی از كشورهای دیگر پیشرفته‏تر است و حقیقتاً در این ارزش‏هایی كه آن‏ها قائلند و فكر می‏كنند موفقیت است او پیش‏تر از همه این‏ها است. عملاً هم می‏بینید كه بالاخره او تصمیم گیر نهایی است، آیا جامعه امریكا واقعا جامعه ایده‏الی است؟ آیا آن‏ها كه الان می‏گویند ما می‏خواهیم قطب عالم باشیم و دنیای تك قطبی را اداره كنیم و فرهنگمان را بر دیگران غلبه بدهیم، وضعیت درستی دارند؟ باید بررسی كنیم و ببینیم در جامعه خودشان چه خبر است؟
در جامعه امریكا حدود سی، چهل مورد اشكالات اصلی می‏توان پیدا كرد.
البته كسی كه از دور ماهواره را می‏بیند و خبرهای روزنامه‏ها و رسانه‏های آن‏ها را می‏بیند، خیال نمی‏كند این اشكالات در امریكا باشد؛ ولی اگر كسی یك قدری مطالعه كند. از زبان خود امریكایی‏ها كه جامعه امریكا را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده‏اند، می‏بیند به بیش‏تر این مشكلات اشاره و پرداخته شده است.
من به تعدادی از مشكلاتشان اشاره می‏كنم. این‏ها از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تناقض‏ها و گرفتاری‏های فراوان دارند.
● پوچگرایی
نخستین مسأله كه خود امریكائی‏ها به آن معترفند، احساس روحیه پوچی در جامعه امریكا است؛ یعنی این‏ها فكر می‏كنند ما به كجا داریم می‏رویم و دنبال چه هستیم؟ از این خورد و خواب چه حاصل خواهد شد؟ این حرف آن‏هایی است كه دارند. آن‏ها كه ندارند، بدبختی‏های دیگری دارند. این‏هایی كه دارند، این مسأله برایشان به‏طور جدی مطرح است كه انسان در جامعه امریكا بی هدف است. بی هدف نهایی.
بی هدفی واقعا صدمه بزرگی به روحیه انسان می‏زند. انسان در یك لحظه فكر می‏كند كه قدم بعدی چیست؟ می‏خواهیم چه كنیم؟
و احساس از خود بیگانگی دارند؛ یعنی احساس می‏كنند از انسانیت بیگانه می‏شوند. این بیگانگی را هم در عمل حكومتشان می‏بینند هم در عمل مدیرانشان هم در عمل سرمایه دارانشان و هم در روابط اجتماعی جامعه. آن‏ها می‏بینند انسانیت در بین آن‏ها نیست.
این مسائل چیزهای مادر است. وقتی این‏ها را می‏آوریم توی سازمان‏ها و در مسائل دیگر وارد می‏شویم، می‏بینیم چه ابتلائاتی است.
● بحران خانواده
خانواده كه نخستین سلول اجتماعی است، در امریكا ضعیف‏ترین سلول پیكر جامعه بشری است. خانواده برای آن‏ها خیلی بی‏مفهوم است.
البته در امریكا هم خانواده‏های محكم، متعهد، متعبد و انسان فراوان است؛ ما حكم عمومی و چیزی را كه دارد اتفاق می‏افتد، می‏گوییم.
واقعا مشكل خانوادگی برای آن‏ها یك مسأله بسیار بسیار جدی است.
الان روی بشر واحد و فرد واحد بیش‏تر حساب می‏كنند تا خانواده. این انهدام سلول خانواده در جامعه امریكا باعث ازدیاد بچه‏های نا مشروع شده است كه ارقام آن غیر قابل باور است.
این‏ها پدر و مادرشان را فراموش كرده‏اند و به هیچ جایی وابستگی ندارند و در جامعه به سرعت در حال ازدیادند. بعضی از متفكرین غربی این را مثبت می‏دانند و می‏گویند كه این افراد وابسته نیستند و انسان‏هایی هستند كه روی پای خود رشد می‏كنند.
یك عده دیگر هم تمام بدبختی‏های این‏ها را تحلیل می‏كنند و مستند می‏نمایند. وقتی می‏گوییم اخلاق ندارند، آن‏ها می‏گویند اخلاق نسبی است و بحث نسبیت اخلاق را مطرح می‏كنند.
هر ارزشی كه مطرح شود، چون آن‏ها ارزش واقعی را معتقد نیستند، ارزش ثابت و ابدی را نمی‏پذیرند، می‏گویند ارزش نسبی است؛ یك جا خوب است یك جا بد است، یك زمان خوب است یك زمان بد است.
هر عنوانی را مطرح كنیم، آن‏ها تحلیل می‏كنند می‏گویند همین خوب است و باید این‏جور باشد. خانواده‏های به هم ریخته، بچه‏های نامشروع، بی‏سرپرست و محصول شیرخوارگاه‏ها و یتیم‏خانه‏ها دارند جامعه را می‏گیرند، نسبت به آن یا توجیه می‏كنند یا بی‏تفاوتند.● اعتیاد
به دلیل همان پوچی و بی هویتی در جامعه امریكا، نسل جوان امریكایی گرفتار اعتیاد بسیار شدیدی است.
ارقام اعتیاد به انواع مواد مخدر در امریكا خیلی بالا است. حالا آن‏ها اعتیاد به مشروب را اصلاً جزء اعتیادها نمی‏دانند و آن را در آمار محسوب نمی‏كنند.
اگر اعتیاد به مشروب را هم ضمیمه كنند، كه این اعتیاد از بدترین اعتیادات است، موارد استثنا خیلی كم است. اعتیاد در حال بی خانمان كردن امریكا است.
اگر جامعه بشری قرار باشد به صورت حكومت واحد جهانی در آید و مسؤول آن امریكایی‏ها باشند و این فرهنگ بر آن حاكم شود و رشد كند، چه خواهد شد؟ البته نمی‏گوییم در جاهای دیگر این مشكل وجود ندارد، ما هم امروز با این مشكل مواجهیم، اما نه به مقداری كه در جامعه امریكا رو به رو هستند. بعلاوه این همان فرهنگ غرب است كه به كشورهای دیگر سرایت می‏كند.
● خشونت
علاوه بر این‏كه خانواده در امریكا به سوی بی اساس شدن می‏رود، اعتیاد هم بیداد می‏كند. از طرف دیگر اخبار زیاد و وحشتناكی را از امریكا می‏شنویم. این اخبار خیلی كم‏تر از آن چیزی است كه اتفاق می‏افتد. روحیه خشونت و بی بند و باری در بچه‏ها بیداد می‏كند. هر روز می‏شنویم كه در مدارس آن‏ها تیراندازی شده یا در فلان جا آدم كشی شده، كجا را آتش زدند یا حمله بردند. اگر این حوادث را به دنیا نشان می‏دادند، به عمق مشكل آن‏ها پی می‏بردیم.
● مشكل امنیت
نا امنی مسأله‏ای دیگر است كه الآن در رسانه‏های ما كمی از آن اظهار نارضایتی می‏شود كه این هم سوغات غربی‏ها است.
در امریكا به‏گونه‏ای است كه در اكثر شهرهای بزرگ از اول شب، انسان‏هایی كه كمی برای خودشان شخصیت قائلند توی خیابان نمی‏آیند. در حالی كه از دور خیال می‏شود آن‏جا «جزیره امن» است. واقعاً این‏گونه نیست.
من خودم پیش از انقلاب در نیویورك در هتلی نزدیك سازمان ملل اقامت داشتم، آن‏جا تابلو زده بودند كه از فلان ساعت در صورت امكان سعی كنید در اتاقتان باشید و اگر بیرون رفتید، باید خیلی مواظب باشید؛ و حال آن‏كه هنوز اول شب بود. این چه جور جامعه ایده آلی است؟.
● تبعیض
از لحاظ اجتماعی، در امریكا تبعیض بسیار زیاد است. اگر كسی كنار سیاه‏پوستان، سرخ‏پوستان و مسلمانانی كه از كشورهای مختلف به امریكا رفته‏اند، بنشیند و درد دل آن‏ها را بشنود، متوجه خواهد شد كه چه بلایی این كشور را گرفته است و چقدر آلوده است.
تفاوت زندگی یك سرخ پوست یا سیاه پوست با پولداران امریكایی یا سفید پوستانی كه از انگلیس و جاهای دیگر آمده‏اند، خیلی زیاد است. این تبعیض كه الآن بین نژادها در امریكا دیده می‏شود، در كم‏تر جای دنیا وجود دارد. واقعاً غیر قابل تحمل است كه انسان ببیند در یك جامعه بشری این‏گونه رفتار می‏شود.
سیاه پوستان و سرخ پوستان حق رأی، حق آمدن به مدارس سفید پوستان، حق ورود به اداره خاص و رستوران‏های سفیدپوستان را نداشتند.
این مسائل گر چه تا حدودی اصلاح شده، اما اكنون به شكل‏های دیگری گرفتارند.
بی سبب نیست كه هر كس دعوت به اجتماعی می‏كند یك یا چند میلیون سیاه‏پوست جمع می‏شوند و علیه امریكایی‏ها حرف می‏زنند. این‏جور نیست كه فكر كنیم واقعاً مردم در امریكا راحت زندگی می‏كنند.
این مهاجرینی كه به آن‏جا رفته‏اند (از ایران، ویتنام، چین و...) این‏ها فقط راضی‏اند كه به یك نحوی زندگی می‏كنند. ۱۰ درصد حقوق انسانی و شهروندی به این‏ها نمی‏دهند. زندگی آن‏ها زندگی شهروندی نیست، حتی آن‏هایی كه اقامت گرفته‏اند با مشكل مواجهند.
● فقر
از لحاظ سطح برخورداری از نعمت‏ها و سطح استاندارد، در جامعه امریكا - چنان‏كه خودشان
می‏گویند - ۱۳ یا ۱۴ درصد مردم زیر خط فقرند؛ و این در یك جامعه ۲۵۰ میلیونی یعنی در حدود ۳۰ یا ۴۰ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‏كنند. چطور این جامعه می‏تواند ایده آل باشد.
● بی‏بند و باری جنسی
به دنبال تزلزل در خانواده و حالت پوچی و ناامیدی كه در اكثریت جامعه امریكا دیده می‏شود، بی بند و باری جنسی كه محصول آن بچه‏های نامشروع هستند، زیاد است و آفتی فوق‏العاده كشنده برای امریكایی‏ها شده است. این را از ارزش‏هایشان بیرون برده‏اند؛ مثل كسی كه مأیوس شده و غرق شده و كاری نمی‏تواند بكند، تسلیم شده‏اند؛ رشته امور از دست مسؤولان خارج شده است. وضع دختران و پسران جوان در مدارس، خانواده‏های متزلزلی كه هر روز از هم جدا می‏شوند و... همه این‏ها معلول بی بند و باری جنسی و گرفتاری آن‏ها به این مسأله است.
● ابتذال رسانه‏ای
مشكل بسیار جدی دیگر امریكا، «رسانه‏های» آن‏ها است، كه متأسفانه كشورهای دیگر از آن تقلید می‏كنند و فكر می‏كنند ارزش‏های غربی مرهون این است. الآن رسانه‏های امریكایی بی بند و بار هستند، اینترنت، ماهواره، روزنامه و رادیو و تلویزیون‏های خصوصی و رسانه‏های اطلاع رسانی به‏گونه‏ای عمل می‏كنند كه هیچ امنیتی برای كسی احساس نمی‏شود.
حتی این امنیت برای قدرتمندان هم كم شده؛ اما آن‏ها برای خود حفاظ درست می‏كنند و با درست كردن روزنامه، مجله و مجموعه رادیو و تلویزیونی از خود دفاع می‏كنند. وضعیت به‏گونه‏ای است كه همه احساس نا امنی می‏كنند و می‏ترسند كه مسائل خصوصی و شخصی شان به صورت شایعه، دروغ، جنگ‏های روانی افشا گردد و حریم شخصی آن‏ها را پاره كند.
در حالی كه بیرون از امریكا این‏ها به عنوان ابزار پیشرفت و دمكراسی روز شناخته می‏شوند؛ ولی وقتی وارد می‏شوند و بررسی می‏كنند خلاف این ثابت می‏شود.
جدی‏ترین تحلیل، ریشه گرفتاری‏های اخیر امریكا در مسأله انتخابات را به رسانه‏ها می‏رساند؛ اگر چه رسانه‏ها نمی‏گذارند مشكل به گردن آن‏ها بیفتد.
در درون آن‏ها اشكالات واقعی وجود داشته و همیشه بوده، اما آن را می‏پوشانند؛ ولی حالا گوشه‏ای از آن فاش شد. در این مسأله شاید یك نقطه مثبتی می‏دیدند كه اسرار پنهان احزاب را فاش كردند، ولی چیزی نمانده بود كه بحران پدید آید و مهار از دستشان بیرون رود.
● بی‏اعتمادی
بحث دیگر بی اعتمادی در جامعه امریكا است كه نمونه آن در انتخابات اخیر ریاست جمهوری به وجود آمد. امریكا در هر جای دنیا كه انتخابات می‏شود می‏خواهد ناظر بفرستد و نظارت كند و طلبكار است و می‏گوید مثل ما عمل كنید.
الآن خود آن‏ها به این‏جا رسیده و به مشكل برخوردند و گوشه‏ای از آنچه را كه واقعیت است، می‏گویند. شاید هم كشف شود كه مسائل بیش از این‏ها است.
سیستم انتخاباتی آن‏ها به‏گونه‏ای است كه معمولاً نصفی از مردم در انتخابات شركت نمی‏كنند. به خاطر این‏كه بی‏اعتمادند.
اگر در یك كشوری مثل ایران رأی دهنده‏ها ۵۰ تا ۶۰ درصد باشد، در دنیا ما را هو می‏كنند و می‏گویند مردم این‏ها رشد سیاسی ندارند یا استبداد است؛ اما در امریكا اگر ۴۰ درصد مردم هم شركت بكنند، این عیوب را می‏پوشانند.
اصلاً وضع به‏گونه‏ای است كه مردم افتاده‏اند در یك راه بی برگشت. انتخاباتشان را به‏گونه‏ای طراحی كرده‏اند كه مردم باید یا به این حزب رأی دهند یا به آن حزب. چیز دیگری هیچ وقت از صندوق در نمی‏آید.
منبع : مجمع جهانی شیعه شناس


همچنین مشاهده کنید