دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


معماری، تجسم سایه‌ما بر روی دیوار


معماری، تجسم سایه‌ما بر روی دیوار
« اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم فقط برای این است که خودم را به سایه‌ام معرفی بکنم، سایه‌ای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هر چه را می‌نویسم با اشتهای هر چه تمامتر میبلعد.»صادق هدایت، بوف کور، صفحه اول
▪ آیا می‌توان معماری را چون آینه‌ای برای نظاره خود در نظر گرفت؟
▪ آیا می‌توان به دور از جنبه‌های کاربردی و عملگرایانه‌ی آن به چهره‌ی دیگری در معماری نگریست که انعکاس بخش ما از جهت انسان بودن ماست؟ جستجویی درمیان بیرون برای رسیدن به درون.
▪ آیا معماری تجسمی از سایه ما بر دیوار روبروی مان نیست؟ سایه‌هایی که از بازتابش نور بر ما روی دیوار ایجاد می‌شود تا هاله‌ای ناروشن و مبهم از وجود ما بر دیوار شکل گیرد.
▪ آیا همین دیوار به عنوان شناخته شده‌ترین جزء تشکیل دهنده معماری برخواسته از سایه های ما بر آن نیست؟
ناگفته پیداست که آغاز این متن با طرح و عنوان چنین پرسش‌هایی هرگز دعوی یا طلب کشف ذات و چرایی آغاز معماری را ندارد چه بی‌تردید هرگونه ادعایی از این دست حتی پیش از مطرح شدنش محکوم به تردید و شک است و البته در عین حال حتی خود را در کسوت و هیأت یک نوشتار علمی در مفهوم و منظور متداول آن نیز نمی‌داند.
به همین دلیل هدف از این نوشتار تنها تلنگری است، تاکید می‌کنم تنها تلنگری است به این تفکر رایج که معماری را محصول تحلیل‌هایی واقع بینانه از پارامترهایی واقعی و ملموس و فروکاسته به نمودارهایی برای شکل‌گیری کالبد آن می‌داند.
در حالی که ما معماری را به عنوان دست‌ساخته خویش محصولی تمام شده حاصل کنشی آگاهانه تصور می‌کنیم اما هم هنگام رشد و پرورش دوران کودکی و زندگی بزرگسالیمان را در آغوشش به فراموشی می‌سپاریم. کنش‌های ناخودآگاه در شکل‌گیری آن را نادیده می‌انگاریم و از یاد می‌بریم که تمام گشتن,یک بنا تنها به معنی تمام گشتن ساخت آن است و آن زمان که ساخت به پایان رسید دوره‌ جدیدی آغاز می شود که برخلاف دوره‌ اول محصول و مخاطب ماییم.
در عین حال زمان می‌گذرد و معماری از ضبط خاطرات و حوادثی که بر ما می‌گذرد چون درختی کهنسال تناور می‌شود. با این تفاوت که اگر درخت شاهد و ناظر تکسویه‌ای از محیط اطراف و ماست معماری از آنجا که ما را احاطه می‌کند وجوه و سویه‌های متعدد ما را شاهد و ناظر است. به این ترتیب از روان و جان ما حیات می‌یابد و چون شاهدی خاموش به دور از برانگیختن هر گونه توجهی به آرامی و در طول زمانی به بلندای چندین نسل همراهیمان می‌کند و به ما یادآوری می‌کند از آنچه دیده است و شنیده است درباره خودمان. از این روست که همچون مادر به وجودی می‌ماند که تصورش حتی قبل از حضور ما شکل گرفته است و از آغاز زندگی با ما به سخن درمی‌آید و نه سخنی از جنس حرف و کلام که بیشتر از جنس یاد و خاطره.
علاوه بر این همه معماری برخلاف سایر کنش‌ها و جنبه‌های هنری به واسطه مقیاس خاصش دارای هر دو جنبه توأمان درون و بیرون است. درون آن پناه می‌دهد، محافظت می‌کند و دربر می‌گیرد درحالی که بیرون آن نمایش می‌دهد، تفاخر می‌کند و به حرف و سخن درمی‌آید. درون و بیرون حکایت از آن جنبه‌هایی در معماری دارد که آن را بسان موجودی زنده درمی‌آورد.
چه هر موجود زنده‌ای دارای هر دو چهره و ساز و کار درونی و بیرونی است. به این ترتیب که ساز و کار درونی تامین‌کننده و حیات‌بخش هویت وجودی و ساز و کار بیرونی تامین‌کننده ارتباط و مناسبات این هویت و وجود با محیط بیرون است و دقیقا همین چهره است که ضامن بقا و دوام این وجود در محیط خود است.
و شاید از همین روست که ما در مواجه با توصیف معماری اغلب از عبارات و واژگانی استفاده می‌کنیم که حاکی از زنده بودن آن است.
درهایی که با گشایش خویش ما را به سوی خود دعوت می‌کنند.
پنجره‌هایی که برای دیدن رو به بیرون گشوده می‌شوند.
نماهایی که همانند چهره، حالات مختلفی از وضعیت ساختمان را نمایان می‌سازند.
بناهایی که گاه در یک مجموعه شهری با یکدیگر به سخن در می‌آیند.
ساختمان‌هایی که در مواجهه با ما به ما سلام می‌دهند.
و بسیار دیگر از تمثیلاتی که گاه در نقاشی‌های کودکانه نیز آشکارا شاهد و ناظر آنیم.
این‌ها همه چهره درونی معماری است که به ما رخ می‌نماید اما معماری دارای چهره بیرونی نیز هست که از درون آن متمایز است. چهره بیرونی آن سازنده شهرهاست این چهره همانگونه که گفته شد از آنجا که حاصل ارتباط و مناسبات بیرونی این موجود با محیط اطراف است بیش از پیش بیانگر چهره اجتماعی آن است که هرگاه چهره درونی آن حالات و احساسات شخصی مارا در بر می‌گیرد و انعکاس می‌بخشد چهره بیرونی آن تعیین کننده نوع مناسبات اجتماعی ما خواهد بود.
تشابه معماری به یک موجود زنده تنها به وجه تشابه میان سازوکار درونی و بیرونی اثر معماری با یک وجود زنده ختم نمی‌شود. اگر بپذیریم که چهره، مهم‌ترین نقطه تمرکز میان برخورد کنش‌های درونی و بیرونی در یک موجود زنده است که از طریق حرکات عضلات آن می‌توان نوع واکنش درونی او را نسبت به کنش‌های بیرونی تشخیص داد آنگاه این امر در معماری نیز می‌تواند به خوبی قابل تشخیص باشد.
گشودگی‌ها، جداره‌های کدر، نیمه کدر، مات، نیمه مات و شفاف و میزان، شکل و ترتیب آن‌ها و انتخاب هر یک از آن‌ها برای وجوه متفاوت معماری می‌تواند بیانگر نوع واکنش آن در قبال کنش‌های ما و محیط ما باشد. به این ترتیب ما با تشخیص چهره یا چهره‌هایی از معماری در قبال ما و محیط مان، وارد اولین و ساده‌ترین مکالمه خود با معماری خواهیم شد.
این واکنش‌ها در قبال کنش‌های ما، ساده‌‌ترین عکس العمل‌های وجودی است که بظاهر دست ساخته ی مااست اما همانند فرزندی که رشد می‌کند و به بلوغ می‌رسد و به استقلال خود از والدین نایل می‌شود معماری نیز خود در فرا رشدی جدید ما را در برمی‌گیرد و آن‌چه را که از حالات و صفات روحی ما بگونه‌ای پنهان به میراث برده است به شکل و شیوه‌ای جدید به فرزندان و نسل‌های آتی منتقل می‌کند. تاثیر می‌پذیرد و تاثیر می‌گذارد. از نقش تنها ابزاری برای انجام کاری بدر می‌آید و حال نقش یک راوی را برعهده می‌گیرد و نه تنها یک راوی که در عین حال از آنجا که از ما محافظت و مراقبت می‌کند همچون دایه نیز خواهد بود.
اینک با نگاهی بر چهره و کالبد این پیکر و از خلال نگاهش می‌توانیم با او از آنچه در ما دیده است به سخن در آییم و در آن نگاه کنیم تا وجود پنهان و نهانی از خود را در هیات کالبدی برافراشته ببینیم. کالبدی که بر ساخته از سایه‌های وجود ماست.
ستاره پوررضا برای
منبع : سایت هفت دری


همچنین مشاهده کنید