شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نفت، سیاست، حکومت


نفت، سیاست، حکومت
مهمترین پیامدهای سیاسی در بعد بین المللی که کشورهای نفت خیز منطقه تا کنون با آن ها مواجه شده اند را می توان در کاهش نقش آن ها در معادلات بین المللی عنوان کرد. این پیامدها در شرایط کنونی برای کشوری مانند روسیه بیش از پیش معنا دارد. کشوری که به دلیل توانمندی بالای نفتی این کشور در تولید و صادرات نفتی هم اکنون به یکی از اقطاب عمده ی انرژی در جهان تبدیل شده است.
از زمان اکتشاف نفت در کشورهای خاورمیانه مخصوصا در کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس این ماده‌ی سیاه رنگ عامل بسیاری از تحولات در این کشورها بوده و بسیاری از ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... را تحت تاثیر خود قرار داده است. به عبارتی دقیق تر بسیاری از تحولات موجود و جاری در خاورمیانه را می توان با نفت مرتبط دانست و آن ها را از زاویه‌ی نفت تجزیه و تحلیل کرد. کودتای علیه دولت دکتر محمد مصدق در ۱۹۵۲ در ایران، سقوط سرنگونی دولت ژنرال قاسم در ۱۹۵۸ در عراق و روی کار آمدن حزب بعث در این کشور، اشغال کویت توسط صدام حسین در اوایل دهه ی ۱۹۹۰، بروز جنگ های سه گانه‌ی خلیج فارس، حضور نظامی و گسترده‌ی نیروهای خارجی در منطقه و ... تنها برخی از مهمترین تحولات تاریخ معاصر منطقه‌ی خلیج فارس می باشد که دلیل اصلی آن ها را باید در عاملی به نام نفت جستجو کرد.
بنابراین هر گونه تحول در حوزه‌ی نفت ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... این کشورها را نیز تحت الشعاع قرار می دهد. مسئله ای که با کاهش شدید قیمت نفت در شرایط کنونی بهتر می توان آن را حس کرد. قیمت نفت در بازارهای جهانی در آخرین اعلام قیمت در حدود ۴۰ دلار گزارش شده است که با قیمت نفت در چند ماه گذشته غیر قابل مقایسه است. تا قبل از رسمی و محرز شدن بحران اقتصادی آمریکا قیمت نفت بشکه ای ۱۴۰ دلار در بازارهای جهانی نفت معامله می شد، لکن در ظرف چند ماه اخیر با هفتاد درصد کاهش قیمت به نرخ ۴۰ دلار رسیده است. درباره‌ی پیامدهای تاثیر کاهش قیمت نفت بر کشورهای صادر کننده، مخصوصا کشورهای منطقه‌ی خلیج فارس تحلیل های زیادی به خصوص درباره‌ی تاثیرات اقتصادی این کاهش قیمت ارائه شده است، لکن این مقاله در نظر دارد که بررسی پیامدهای سیاسی این افت سرسام آور قیمت در میان کشورهای صادر کننده‌ی نفت در حوزه ی خلیج فارس و دیگر نقاط جهان بپردازد.
یکی از خصوصیات عمده‌ی اکثر کشورهای نفت خیز مخصوصا کشورهای منطقه‌ی خلیج فارس را می توان در حاکمیت رژیم های دیکتاتور و محافظه کار در این کشورها عنوان کرد. نظام های سیاسی دیکتاتوری که سال هاست با بحران مشروعیت در این جوامع دست به گریبان هستند لکن کماکان توانسته اند قدرت سیاسی خود را حفظ کنند و از رشد هر گونه اندیشه‌ی مخالف خود در کشورهایشان جلوگیری به عمل آورند. مهمترین دلیل تداوم حاکمیت این رژیم های محافظه کار را علی رغم مواجه بودن با بحران مشروعیت می توان در یک نکته‌ی اساسی جستجو و تحلیل کرد و آن ساختار مستقل دولت و حکومت از ملت در این جوامع است. به عبارتی دقیق تر کشورهای منطقه‌ی خلیج فارس به استثنای ایران که با یک نظام سیاسی جمهوری اداره می شود، نه مشروعیت خود از ملت هایشان می گیرند و نه ابزارهای حکومت کردن را. این مسئله ناشی از استقلال رژیم های حاکم بر این از ساکنان آن هاست و آن چه که باعث این استقلال و خود کفایی شده است، چیزی است که اصطلاحا نفت نامیده می شود. حاکمان کشورهای نفت خیز با فروش نفت ثروت های کلانی را به دست می آورند که این قدرت را به آن ها می دهد با اتکاء به این مبالغ هنگفت ساختار سیاسی، اقتصادی و ... جامعه را پی ریزی کنند و ارتش و بوروکراسی (دیوانسالاری) را در جامعه شان سازماندهی نمایند و در سایه‌ی زد و بندهای بین المللی موقعیت خود را در داخل کشورهایشان تثبیت نمایند.
کشورهایی مانند عربستان سعودی، کویت، امارات متحده‌ی عربی و در گذشته رژیم شاهنشاهی ایران و رژیم بعث درعراق و... را در نظر بگیرید. این رژیم های دیکتاتور نه توسط ملت انتخاب شدند و نه خود را موظف به پاسخگویی در برابر ملت می بینند و از منظر مالی هم هیچگونه نیازی به منابع مالیاتی داخلی که منبع اصلی درآمد دولت های مدرن برای اداره‌ی کشور می باشد ندارند. دراین جا کافی است نگاهی به کشورهای مدرن امروزی بیندازیم مثلا آلمان را در نظر بگیرید؛ آلمان کشوری است که ۸۰ درصد بودجه‌ی دولت از ناحیه‌ی مالیات های مردمی در این کشور تامین می گردد و کافی است ملت از دادن مالیات خودداری نماید آن گاه است که توان اقتصادی دولت به طور چشمگیری کاهش یابد. و این یک پیام سیاسی مهم در بر دارد و آن اینکه دولت وابسته‌ی به ملت است و خود را ناگزیر به پاسخگویی در برابر ملت می داند. اما آیا در عربستان سعودی، کویت، امارت متحده‌ی عربی، عمان، قطر، بحرین و... نیز همین گونه است؟
پیامد های سیاسی کاهش قیمت نفت برای کشورهای نفت خیز را می توان به دو دسته تقسیم بندی کرد:
۱) پیامدهای سیاسی بین المللی و خارجی
۲) پیامدهای داخلی
مهمترین پیامدهای سیاسی در بعد بین المللی که کشورهای نفت خیز منطقه تا کنون با آن ها مواجه شده اند را می توان در کاهش نقش آن ها در معادلات بین المللی عنوان کرد. این پیامدها در شرایط کنونی برای کشوری مانند روسیه بیش از پیش معنا دارد. کشوری که به دلیل توانمندی بالای نفتی این کشور در تولید و صادرات نفتی هم اکنون به یکی از اقطاب عمده ی انرژی در جهان تبدیل شده است. زمانی که این کشور به طور مستقیم در یک سوی بحران قفقاز قرار گرفت، یکی از مهم ترین دلایلی که کشورهای اروپایی تا حد زیادی در برابر روسیه کوتاه آمدند همین مسئله ی نفت بود.
روس ها در ظرف مدتی که قیمت نفت به نرخ بی سابقه ی بالای صد دلار رسیده بود تعریف جدیدی از خود در نظام بین المللی ارائه دادند و خواهان ایفای موقعیت مهم تری در نظام بین المللی شدند. روس ها در این برهه بیش از سایر ادوار خواهان اصلاحات در سازمان ملل شدند و با گسترش هر چه بیشتر ناتو به مرزهای این روسیه مخالفت بی سابقه ای کردند که در نهایت به بحران قفقاز منجر شد. لکن به نظر می رسد در شرایط فعلی که قیمت نفت به زیر چهل دلار سقوط کرده است این اهرم قوی دیگر خاصیت گذشته را نداشته باشد. این نظریه درباره ی بسیاری از کشورهای خاورمیانه نیز صدق می کند.
شرایط فعلی باعث شده است که درآمد های نفتی عربستان سعودی روزانه حدودا ۹۰۰ میلیون دلار کاهش یابد و دیگر کشورهای منطقه مانند کویت، ایران و... روزانه ۲۵۰ میلیون دلار تنزل درآمد داشته باشند. در چنین شرایطی درآمدهای ارزی این کشورها به شدت کاهش یافته و این مسئله به رفتار سیاسی این کشورها در نظام بین المللی نیز بی تاثیر نخواهد بود. به عنوان مثال در صورت تداوم این رویه عراقی ها بیش از پیش خواهان حضور آمریکا و غربی ها در عراق خواهند شد و کشورهای دیگری مانند عربستان سعودی، امارات متحده ی عربی و دیگر کشورهای حاشیه ی خلیج فارس قطعا بیش از پیش از سیاست تنش زدایی در منطقه حمایت خواهند کرد و نوعی همگرایی را نیز می توان در این راستا می توان این کشورها در آینده در رابطه با بسیاری از مسائل منطقه ای و بین المللی پیش بینی کرد.
از منظر پیامدهای سیاسی داخلی، تداوم هر چه بیشتر این بحران به بروز نوسانات اقتصادی، اجتماعی و... منجر خواهد شد و به صورت جهت گیری های سیاسی در صحنه ی سیاسی داخلی این کشورها انعکاس خواهد یافت و افکار عمومی را بیش از پیش در تقابل با دولت هایشان قرار می دهد. لذا کشورهای منطقه در شرایط فعلی تمام تلاش خود را بر این مسئله متمرکز کرده اند که تا حد امکان از سقوط بیش از پیش قیمت نفت جلوگیری به عمل آورند تا کشورهایشان را از بروز یک بحران سیاسی بزرگ مصون نگاه دارند. نخستین پیامد سیاسی داخلی این فرایند را می توان در رشد جریان های اصلاح طلب در این کشورها عنوان کرد. نیروهای اصلاح طلب در این کشورها قطعا از فضای به وجود آمده در ناکارآمد نشان دادن دولت های حاکم استفاده خواهند کرد.
در فرهنگ های علوم سیاسی، اصطلاحی وجود دارد تحت عنوان رانتیریسم و دولت رانتیر که بارزترین مثال ها و مصداق های این نوع حکومت را می توان در خاورمیانه و بخصوص در منطقه‌ی خلیج فارس مشاهده کرد. دولت رانتیر به دولتی اطلاق می شود که حداقل چهل دو درصد از درآمد خود را از منابعی مستقل از جامعه و ملت تهیه کند و در این باره نیاز باید و شایدی به ملت خود نداشته باشد. رانتیریسم موجود در منطقه‌ی خلیج فارس ریشه در نفت این منطقه دارد که باعث شده است رژیم های حاکم در این کشورها از نوعی استقلال در قبال ملت های خود بهره مند باشند.
در شرایط فعلی که قیمت با یک کاهش هفتاد درصدی آن هم در ظرف مدت کوتاه چهارماه مواجه شده اند به نظر می رسد که این دولت ها چندان مانند گذشته نتوانند مستقل از ملت های خود حرکت کنند و اگر این فرایند قیمت تداوم یابد به نظر می رسد که دولت های رانتیر منطقه‌ی خلیج فارس راهی جز نزدیک شدن هرچه بیشتر ملت هایشان و اتکاء به منابع مالیاتی داخلی شان نداشته باشند که این امر به وابستگی دولت به ملت منجر خواهد شد.
نویسنده: سید محمد رضا - موسوی
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید