سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


فلسفه و دیدگاه خانواده‌ها نسبت به ابراز عواطف


فلسفه و دیدگاه خانواده‌ها نسبت به ابراز عواطف
گاهی ممکن است در برقراری رابطه‌ای عاطفی دچار مشکل شویم و این مسئله بستگی زیادی به باورها و احساس‌هائی دارد که به خود عواطف نسبت می‌دهیم. برای نمونه، ممکن است باور داشته باشیم چنانچه غم خود را آشکار کنیم و یا دیگران به خشم ما پی ببرند، درست نباشد.
مجموعهٔ این باورها و احساس‌ها را نسبت به ابراز عواطف، ”فلسفهٔ عواطف“ می‌نامند.
هر خانواده، فرهنگ و فلسفه عاطفی خاص خود را دارد. به عقب برگردیم آیا می‌توانید فلسفهٔ عاطفی خانوادهٔ خود را توصیف کنید؟
آیا خانوادهٔ شما به‌طور کلی اعتقاد داشت که باخبر بودن مردم از احساس‌هایتان و نشان دادن آنها مهم است؟ یا اعتقاد داشت که بهتر است اعضاء خانواده آنها را برای خود نگاه دارند؟ وقتی افراد خانهٔ شما از چیز فوق‌العاده‌ای شاد می‌شدند، آیا مجاز بودند آن را به دیگران هم نشان دهند؟ یا از آنها خواسته می‌شد آن را کنترل کنند؟ آیا ابراز آن اشکالی نداشت؟ یا بیان خشم، گناهی نابخشودنی بود؟ آیا گاهی غمگین بودن مجاز بودی در خود فرو رفتن موجب سرزنش قرار می‌گرفت؟
پاسخ به این پرسش‌ها می‌تواند ما را در فهم و نوسازی فلسفهٔ عواطف شخصی یاری دهد. ممکن است متوجه شویم که فلسفهٔ شما درست همان فلسفهٔ عاطفی خانوادهٔ شما است در هر صورت، آگاهی بیشتر از باورها و احساس‌هائی که در پشت رفتارهای ما است. قدم مهمی به‌سوی دگرگونی مثبت می‌باشند و به فرآیند ابراز خواسته‌های ما بهبودی می‌بخشد.
پژوهش‌ها نشان می‌دهد. به‌طور کلی خانواده‌ها از نظر فلسفهٔ عاطفی در چهار گروه بزرگ قرار می‌گیرند:
۱) پذیرش و همراهی Coaching
۲) پنهان‌سای Dismising
۳) آزادمنشی Laissez-faire
۴) درگیری Disapproving
حال به تشریح موارد بالا می‌پردازیم:
● فلسفهٔ عاطفی پذیرش و همراهی
خانواده‌ای با فلسفهٔ ”پذیرش و همراهی کردن“ با عواطف، ابراز هر نوع احساسی مانند خشم، غم و ترس را می‌پذیرد و در موقعیت‌های عاطفی، بیشتر وقت‌ها اعضاء این خانواده در حل مسئله‌ها و دست‌وپنجه نرم کردن با آنها همراه و همیار هم هستند و به یکدیگر یاری می‌رسانند.
اگر دست‌پرودهٔ خانواده‌ای هستید که دیدگاه فلسفی پذیرش و همراهی کردن با عواطف را داشته، برای نشان دادن عاطفهٔ خودتان اهمیت زیادی قائل هستید. دلیل آن روشن است: شما بخشی از فرهنگی هستید که اعضایش احساس‌های مربوط به غم، خشم و یا ترس یکدیگر را می‌شناسند و می‌پذیرند. خانواده‌های پذیرنده و همراه‌کننده به‌طور طبیعی خواسته‌ها و انتظارهای یکدیگر را برآورده می‌سازند. آنها خشم را به‌عنوان عاطفهٔ خلاق و نیروی برانگیزندهٔ زندگی مردم می‌شناسند. برای نمونه می‌گویند: ”عصبی هستی برای اینکه فکر می‌کنی کسی داشت سر تو کلاه می‌گذاشت چرا به او نمی‌گوئی چه احساسی داری؟“
این خانواده غم را نشانهٔ دگرگونی تصور می‌کند. برای نمونه می‌گوید: ”مادر، از زمانی که بازنشسته شده‌ای، غمگین به‌نظر می‌آئی، شاید نیاز به فعالیت بیشتری داری. آیا دربارهٔ اینکه به کلاس بروی یا با مسجد محل، همکاری بیشتری بکنین، فکر کرده‌ای؟“
از آنجا که برای ابراز عاطفه ارزش قائل هستند، نسبت به اعضاء خانواده که می‌کوشند یا مشکل‌های خود دست و پنجه نرم کنند، صبورتر و پرتحمل‌تر هستند. به ندرت خواسته‌ها و انتظارهای کسانی را که خشم، غم و ترس خود را نشان می‌دهند، زیر پا می‌گذارند یا آن را نادیده می‌گیرند.
● فلسفهٔ عاطفی پنهان‌سازی
خانواده‌ای با این دیدگاه فلسفی، تمایل دارد احساس‌های خود به‌ویژه منفی‌ها را پنهان سازد. از آنجا که احساس‌ها را قبول ندارند، در نتیجه اعضاء آن هم هیچ رهنمودی برای سامان‌دهی ندارند.
بنابراین اگر در خانواده‌ای با فلسفهٔ عاطفی پنهان‌سازی بزرگ شده‌اید، شما ظریفانه تشویق می‌شدید که احساس‌های خود را بروز ندهید. ولی اشک‌ها غمازتر از آن هستند که ما می‌پنداریم؛ ناکامی‌ها، نگرانی‌ها و ترس‌ها به‌طور اجتناب‌ناپذیر در تمام خانواده‌ها دیده می‌شوند.
وقتی در خانواده‌ی پنهان‌ساز، خشم، غم و ترس به‌وجود می‌آید؛ به احتمال زیاد، اعضاء نسبت به نیازهای حمایت‌کننده بی‌اعتناء باقی می‌مانند. ممکن است از سر لطف با سکوت یا اشاره یا تکان دادن سر با شخص برانگیخته ارتباط برقرار کنند.
”نیازی نیست از آن به خشم بیائی!“، ”طرف روشن قضیه را ببین؟“، ”از چیزی نباید ترسید“، ”مثبت‌اندیش باش“، ”تو پسر بزرگی هستی! پسرای بزرگ که نمی‌ترسند“ و ... بعضی خانواده‌ها در این گروه، عواطف منفی را کنار می‌گذارند، چون اعتقاد دارند چنین احساس‌هائی مانند سمی هستند که هر چه با آنها به سر برند، زبان و آسیب بیشتر می‌شود، مثالی بزنیم: ”پسر پنج ساله‌ای عصبانی است، زیرا اسباب‌بازی مورد علاقه‌اش به علتی شکسته است. پدر نگاهی به آن می‌ندازد، می‌بینند قابل تعمیر نیست. پدر مهربان برای پسرش متأسف است. ولی به‌جای احساسش، به پسرش تشر می‌زند که هر چه زودتر خشم خود را کنار بگذارد و احساس‌های مثبت را جانشین آن سازد و نگرش خوش‌بینانه‌ای داشته باشد.
پدر می‌گوید: ”با اسباب‌بازی‌های دیگرت بازی کن. چیز مهمی نبود. فقط یک اسباب‌بازی بود. هر چه زودتر تمامش کن“.
پدر، غم پسرش را به‌عنوان نیازی برای دوام رابطه درک نمی‌کند. او درک نمی‌کند که هم‌دردی با خواستهٔ پسرش، یکی از راه‌های برآورده کردن خواسته‌ها و پایان دادن به غم است. تصور کنید چه‌قدر برای پسر رضایت‌آور بود اگر پدرش می‌گفت: ”پسرم حق داری غمگین باشی. آن اسباب‌بازی محبوب تو بود چه بد شد“.
ولی به‌جای این پاسخ، پاسخ پنهان‌سازی نصیب او گشت. اگر به مرور زمان، این برخوردها ادامه پیدا کند، او دیگر به پدرش به‌عنوان حامی عاطفی‌اش نگاه نخواهد کرد و روز به روز بیشتر از پدر دور خواهد شد.
با بی‌اعتنائی کردن به عواطف دیگران ما پیامی را می‌دهیم: ”من در دسترس نیستم“. درست زمانی که اعضاء خانواده، دوستان یا همکاران بیش از هر زمان یدگری به ما نیاز دارند.
خشم، غم، ترس و ... بخشی از زندگی ما را تشکیل می‌دهند. نگرش پنهان‌سازی پدر مادر فقط به بچه‌ها می‌گوید که نیاز و خواسته از طریق ابراز عواطف، پندارهٔ بدی است. بنابراین، بهتر است اجازه ندهیم دیگران از احساس‌ حقیقی ما باخبر شوند. در واقع ممکن است به آنها بیاموزد که بهتر است هرگز احساسی نداشته باشند.
● فلسفهٔ عاطفی درگیری
خانواده‌ای با دیدگاه فلسفی ”عاطفی درگیری“، نه تنها تمایل به پنها‌ن‌سازی احساس‌ها دارند، بلکه با فراتر می‌نهند و با آنها درگیر می‌شوند و نسبت به کسانی که عواطفی به‌ویژه منفی‌ها را نشان می‌دهند، حالت انتقادی، سرزنش و یا درگیری پیدا می‌کنند.
بنابراین، اگر در خانواده‌ای با ”فلسفهٔ عاطفی درگیری“ بزرگ شده‌اید، با خانواده‌هائی که دیدگاه ”فلسفهٔ پنهان‌سازی“ دارند، نقاط مشترکی دارید. هر دو گروه اعضاء خود را تشویق می‌کنند که احساس‌ها را برای خودشان نگه دارند و آنها را نشان دهند. تفاوت در این است که اعضاء خانوادهٔ درگیرشونده، در عمل، نسبت به کسانی که عواطف غم، خشم و ترس... را نشان می‌دهند، احساس خوبی ندارند، حتی ممکن است به سرزنش کردن و یا شبیه روی آورند.
اگر کودکی خواسته‌ای را همراه با احساسی منفی به زبان آورد، مادر ممکن است واکنش نشان دهد:
”گریه نکن وگرنه کاری می‌کنم که راست راستی گریه کنی“، ”اوه، این قدر بچه نباش، بزرگ شو دیگه“
کسانی‌که در خانواده‌هائی بزرگ می‌شوند که روش درگیری با عواطف را به کار می‌برند، باور دارند که صمیمیت، دردسرساز خواهد بود. احساس‌های خود را به دیگران نشان بده تا بارانی از سرزنش، تحقیر و حتی توهین بر سرت فرو ریزند.
● فلسفه عاطفی آزادمنشی
اعضاء خانواده‌ای با این دیدگاه از جهتی مانند گروه اول هستند، چون احساس‌ها را می‌پذیرند، ولی اینها کاری به‌هم ندارند؛ در روبه‌رو شدن و دست و پنجه نرم کردن با خشم، غم، ترس و ... به یکدیگر کمکی نمی‌کنند.
به احتمال زیاد صبر می‌کنند تا چنین احساس‌هائی فروکش کند و بگذرد.
بنابراین، اگر در خانه‌ای با فلسفهٔ ”عاطفی آزادمنشی“ بزرگ شده‌اید، فرهنگ خانوادهٔ شما به احتمال زیاد، بردباری فراوانی برای نشان دادن احساس‌های منفی مانند ترس، غم و خشم داشته است. در واقع به‌ظنر می‌رسد خانواده‌ها با فلسفهٔ ”آزادمنشی“ اعتقاد دارند که ابراز عواطف درست مانند ”دریچهٔ خروج گاز اضافی“ عمل می‌کند. ما آزادانه بدون توجه به پیامدها، اشک‌ها، کج خلقی‌ها، غضب‌ها و .. را بیرون می‌ریزیم. توفان که فرونشست، خوب فرو نشسته است.
کودک پنج ساله‌ای به خشم آمده، همه اسباب‌بازی‌های برادر بزرگتر خود را از روی میز به زمین می‌ریزد و چندتائی را خرد می‌کند. اینگونه پدر و مادرهای زادمنش تنها این رفتار توفانی را تماشا می‌کنند و با همدلی به خشم کودک می‌نگرند و بعد از فرو نشستن توفان گوئی هیچ اتفاقی نیفتاده است. هیچ تذکری و توضیحی از عمل ویران‌کننده کودک به زبان نمی‌آید. هیچ راهنمائی از اینکه بچه‌ها چگونه خودشان را تسکین دهند و چگونه می‌توان مسئله‌ها را حل کرد، در میان نیست.
این‌طور نیست که خانواده‌های آزادمنش در بیان عواطف، قصد غفلت ورزیدن دارند. بیشتر آنها فاقد شناخت و مهارت‌هائی هستند که در یاری رساندن به کودکان در برخورد کردن با مشکل‌ها ضرورت فراوانی دارد. بسیاری از آنها در خانه‌هائی رشد کرده‌اند که جوی سلطه‌گرانه، توهین‌آمیز و پرآشوب داشته‌اند. در خانه‌هائی که فرصت درس‌آموی و آرام‌سازی و حل مسئله‌ها از آنها گرفته شده است. به‌علت همین تجربهٔ پرورش سخت، آنها در بزرگسالی عهد می‌بندند با فرزندانشان رفتار متفاوتی داشته باشند، ولی آنها نمی‌دانند چگونه و از کجا شروع کنند، به‌جز پذیرش رفتار عاطفی بدون قید و شرط، آنها نمی‌دانند. در مورد عواطف به کودکان خود چه بیاموزند.
● کدام فلسفهٔ آموزش بهتر جواب می‌دهد؟
با توجه به نتیجهٔ مطالعه‌های ما روی بیش از صد خانواده، پاسخ روشن است. خانواده‌هائی که محیط پذیرش و همراهی با عواطف را به‌وجود می‌آورند، خیلی بهتر از خانواده‌هائی که نگرش پنهان‌سازی، درگیری و یا آزادمنشی دارند، عمل می‌کنند. زن‌ها و شوهرهائی که احساس‌ها یکدیگر را می‌پذیرند و برای هم ارزش و احترام قائل هستند، احتمال جدائی آنها کم است. خانواده‌های پذیرنده و همراهی‌کننده، محیطی را ایجاد می‌کند که به کودکانشان می‌آموزد احساس‌های خود را بهتر تنظیم کنند، به هر از گروه‌های دیگر تمرکز ذهن داشته باشند، در مدرسه نمره‌های بهتری بگیرند؛ مشکل‌های رفتاری کمتری داشته باشند و یا همسال‌های خود بهتر کنار آیند نتیجه‌های آزمایشگاهی نشان می‌دهد که در گردش خون آنها، هورمون‌های مربوط به فشار روانی، کمتر است و حتی در گذر زمان، کمتر به سرماخوردگی و یا گلودرد و سرفه مبتلا می‌شوند.
منبع : مجله شادکامی و موفقیت


همچنین مشاهده کنید