دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا
از استخوان من به جای هیزم استفاده نکنید
دنیای مجازی قصه ها پر از شخصیتهای خوب، بد، زشت، زیبا، دوست داشتنی، نفرت انگیز، وحشتناک و غیره است که هر کدام از آنان نمادی از خصوصیات آدمیان است.
بی گمان افسانه های سند باد را شما اگر از کودکان خود بیشتر ندیده باشید کمتر هم ندیده اید. در داستان های این دریانورد شجاع ایرانی موجودی شریر وجود دارد بنام (غول بیابانی)، این موجود با ظاهری بسیار نحیف و مردنی در بیابان ها بر سر راه مسافران تنها، سبز و با عجز ولابه از آنها کولی می گیرد و تا مرگ مرکوب خود، پیاده نمی شود.
متاسفانه امروز فوتبال ما که تصادفا ظاهری رنجور و نحیف هم دارد برای خودش شده یک پا غول بیابانی! او سوار گرده آدمهایی می شود که از راه دلسوزی قصد کمک به او را داشته اند. یک نمونه آن بند ه حقیر که هرچه فریاد می کنم فوتبال جان پیاد شو؛ اصلا توجهی نمی کنند.
وقتی بنده دو هفته پیش با سلام و صلوات، گل و شیرینی و سکه و عزت و احترام رفتم دنبال کار خودم فکر نمی کردم سایه بلند فوتبال هیچوقت دست از سرم برندارد.
هنوز طعم شیرین و دوست داشتنی محبت یکی از روزنامه نگاران ورزشی در دفاع از اعتبارم که به چالش کشیده شده بود تمام نشده بود که با خبر شدم از طرف بنده نقل شده است که آوردن آقای مایلی کهن به فولاد در لیگ ششم بزرگترین اشتباه زندگی من بوده است.
واقعاً دست شما درد نکند زحمت می کشید کمک می کنید. زبان من الکن است و جوهر خود نویسم تمام شده که جای من صحبت می کنید و می نویسید. لطفا اگر زحمت نباشد کتاب خاطرات بنده را هم خودتان بنویسید و چاپ کنید و حالش را ببرید اما به حرمت این ماه شریف اجازه می خواهم نه برای اولین بار بلکه برای آخرین بار موضوع مایلی کهن را خودم تشریح کنم تا دیگران را مجالی برای تحریف واقعیتها پیش نیاید. لیگ ششم هنوز شروع نشده بود که باشگاه فولاد خوزستان با مشکل بزرگ بودن یا نبودن دست پنجه نرم می کرد. فشارهای جانبی، چنان مدیران ارشد کارخانه را کلافه کرده بود که چاره ای جز واگذاری تیم برایشان وجود نداشت. تضادهای ویرانگر در آئین نامه و در دستور العمل های دولتی ادامه باشگاه داری را به شرایطی بسیار بحرانی سوق داده بود و شانه خالی کردن از بار سنگین فوتبال یا همان غول بیابانی تنها راه ممکن بود که آن هم به دلیل پیامدهای امنیتی، اجتماعی و فرهنگی در استان میسر نشد و مسؤولان اجازه ندادند که فولاد، فوتبال را رها کند. آن روز فوتبال برای فولاد باقی ماند اما ۶۰ درصد بودجه باشگاه کاهش یافت، به جز دو سه بازیکن بقیه بازیکنان مطرح و ملی پوش از فولاد جدا شدند و آن دو سه نفر هم تا پایان نماندند.
تیم فولاد شده بود یک کشتی طاعون زده که دزدان دریایی هم حاضر نبودند آن را غارت کنند. ۱۶ بازیکن از تیم امید و جوانان فولاد جذب این تیم شدند، اجازه جذب بازیکن خارجی از ما گرفته شد و در آن موقع تنها کسی که حاضر شد قید سرمربی گری تیم ملی را بزند و به فولاد کمک کند همین حاج آقا محمد مایلی کهن بود و بس. تنها سالی که فولاد به اردوی خارج از کشور نرفت در همان زمان بود. عدم علاقه مدیران ارشد نسبت به تیم داری بدلیل فرآخوانده شدن به دادگاه، کاهش شدید بودجه، خروج دست جمعی بازیکنان خوب به دلیل تعیین سقف دست مزدها، حضور همزمان بیش از ده بازیکن در رده های مختلف تیم های ملی، مشکل زمین چمن تختی اهواز، دو سه داوری بسیار ضعیف و تأثیر گذار در نتیجه بازی، همه و همه از عوامل ناکامی و سقوط تیم بودند که ظاهرا دودش باید فقط به چشم من و مایلی کهن می رفت.
واقعیت قضیه این است که مایلی کهن ریسک بزرگی کرد و در آن شرایط بحرانی هدایت سکان این کشتی طوفان زده را پذیرفت و امیداورم که ایشان هرگز از پذیرفتن چنین ریسکی پشیمان نشود، چون فقط مردان بزرگ هستند که در زندگی خطر می کنند؛ بقول شاعر: در ره منزل لیل که خطر بسیار است، شرط اول قدم، آن است که مجنون باشی.
در باشگاه فولاد مربیان بسیار بزرگی حضور داشته اند، بگوویچ که به لطف او فوتبال فولاد سازمان یافته شد و حرکت جدیدی را در کشور ایجاد کرد. لوکابوناچیچ به تیم نظم و انضباط تاکتیکی بخشید. فرانچیچ با توانایی بسیار بالا در استفاده بهینه از امکانات موجود تیم را قهرمان کرد. مایلی کهن برخلاف ظاهری نیمه خشن، مظهر اخلاق، عطوفت و جوانمردی بود، نجیب و شریف و جوانمرد اما خشک و تانشو. آنقدر مرد بود که بجای اینکه می ماند تا همه پول قراردادش را بگیرد و افتادن یا نیافتادن تیم برایش مهم نباشد، بخاطر تیم استعفا داد و نصف پولش را هم نگرفت و حتی حاضر شد که آن نصف گرفته شده را هم پس بدهد.
اینها را می گویم حق مطلب ادا شده باشد و گرنه چند سال است که نه ایشان را دیده ام و نه حتی تلفنی صحبتی را داشته ایم. نه قرار است ایشان صاحب منصبی شود که به من خیری برساند و نه من قادرم از ایشان در جایی استفاده کنم. آوردن مایلی کهن نه تنها اشتباه نبود بلکه بزرگترین افتخار زندگی ورزشی ام بود.
از دوستان عزیز تمنا می کنم در هنگام برافروختن آتش کینه و نفاق لطفا از استخوانهای بنده به عنوان هیزم استفاده نفرمائید.
مسعود رضاییان
منبع : روزنامه ایران ورزشی
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
آمریکا ایران خلیج فارس مجلس شورای اسلامی مجلس دولت شورای نگهبان دولت سیزدهم افغانستان جمهوری اسلامی ایران گشت ارشاد جنگ
هواشناسی شهرداری تهران تهران چین شورای شهر دستگیری پلیس قتل فضای مجازی سیل وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو خودرو مالیات دلار بانک مرکزی بازار خودرو قیمت طلا تورم مسکن سایپا
سریال پایتخت بهاره رهنما قرآن تلویزیون تئاتر فیلم سریال سینمای ایران موسیقی کتاب سینما قرآن کریم
سازمان سنجش انتخاب رشته باتری
اسرائیل فلسطین رژیم صهیونیستی غزه جنگ غزه روسیه اوکراین حماس نوار غزه ترکیه طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا
فوتبال استقلال پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی سپاهان باشگاه پرسپولیس تراکتور جام حذفی آلومینیوم اراک وحید شمسایی
تسلا ایلان ماسک هوش مصنوعی اپل تبلیغات آیفون ناسا فناوری گوگل مریخ
سازمان غذا و دارو سرطان طول عمر خواب دندانپزشکی آلزایمر بارداری مالاریا روغن حیوانی