یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نقاشی و ناسازگاری


نقاشی و ناسازگاری
● اضطراب و دفاع
امروزه اضطراب را مانند علامت مرکزی بیمار‌ی‌های عصبی و روانی می‌شناسند که از ترس مرگ و مجازات و احساس دائمی عدم اطمینان به‌خود و به کاری که انجام می‌دهیم، به وجود می‌آید و موجب بحران هویت و شخصیت فردی، و یک حالت خلاء و درهم ریختگی در وجود انسان می‌شود. بعضی مواقع دلهره و اضطراب، در تظاهرات روانی، به‌نحوی مستقیم ظاهر می‌شود، زیرا بیمار فاقد نیروی دفاعی مؤثری است ولی در دیگر مواقع این حالت روانی به صورت ترس بیمارگونه و اضطراری و یا به اشکال هیستری که در واقع شالوده دفاعی است، ظاهر می‌شود و تا حدی به بیمار احساس اطمینان و امنیت دست می‌دهد و در عوض مقدار زیادی مشکلات در روابط اجتماعی برای او به وجود می‌آورد.
هسته اصلی اضطراب، ممکن است موجب نقاشی‌های مختلف و متضادی بشود. در حقیقت عدم امنیت و اطمینان و وجود اضطراب و نگرانی ممکن است به نحوی پرخاشگرانه و یا برعکس به صورت خویشتن‌داری متظاهر شود. کودک مضطرب و خوددار در نقاشی‌هایش صورت‌های کوچک و گرد و متناسب با خطوط نازک ترسیم می‌کند و سایه خیلی تیره و یا خیلی روشن می‌زند. اگرچه رنگ سیاه نشانگر اضطراب است، ولی کودک خوددار از رنگ‌های دیگر نیز استفاده می‌کند تا در ورای این سبک تصنعی که مخصوص چنین بیمارانی است، دلهره عمیق خود را پنهان سازد. ارتباط او با دیگران نیز در ورای نقاب تصنعی و سرد و ساده‌لوحانه ظاهر می‌شود. کودک مضطرب و هیجان‌زده، پرخاشگر است، او دائم در حال جنبش و تصمیم‌گیری‌های شتاب‌زده‌ای است که فوری هم از آنها پشیمان می‌شود.
در نقاشی‌های او، نمادهای قدرت و پرخاشگر زیاد دیده می‌شود. شخصیت‌های نقاشی‌اش که با اندازه‌ای بزرگ کشیده می‌شوند، جنگجویان یا مردان مسلح هستند. در نقاشی آنها خطوط ضخیم، سایه‌ها مجزا و رنگ‌ها سرزنده و گاهی زننده هستند. چون این افراد خیلی زود از یک حالت افراط‌ آمیز مهر و علاقه، به یک حالت افراط آمیز زود‌رنجی نغییر می‌کنند؛ بنابراین شخصیت‌ها و خورشید و گل‌های نقاشی آنها، مثل کاکتوس همیشه پر از تیغ و خار هستند و اغلب خانه‌هائی که ترسیم می‌کنند، دودکش ندارند، با دیوارهای محافظ که به نظر می‌رسد سحرآمیز هستند و انسان در درون آن آسیب‌ناپذیر می‌ماند، محصور می‌شوند. بیشتر در نقاشی‌های این‌گونه کودکان مضطرب، حیوانات وحشی، هیولا و صحنه فاجعه‌انگیز دیده می‌شود.
در مجموعه نقاشی‌هائی که از کودکان گرد آورده‌ایم، یکی از کودکان ۶ساله که خیلی حساس و باهوش نیز هست فقط نقاشی‌هائی ترسیم کرده که در آن صحنهٔ زد و خورد و دعوا میان دوستان و یا پدر و مادرش دیده می‌شود. رفتار معمولی این کودک بین افراط در مهر و علاقه و آرامش و انفجار پرخاشگرانه در نوسان است. او اغلب به مادرش برای این‌که او را به دنیا آورده، خرده می‌گیرد و از پدرش به دلیل آن‌که او را هرگز به صحرا میان گل و خیوانات که مورد علاقه اوست، نبرده و او را همیشه در خانه یعنی در جائی رها کرده که حوصله‌اش سررفته و ”وقتش تلف شده“ ابراز نارضایتی می کند. در این سرزنش او نسبت به پدرش، به احتمال قوی یکی از عوامل اضطراب که باعث پرخاشگری او شده‌اند، متظاهر می‌شود. در وجود اشخاص عصبی که ترس بیمارگونه دارند، دفاع در مقابل اضطراب، از روی گرداندن به خارج و توجه بر روی یک شیء یا یک موجود زنده که علت ترس وی بوده است، حاصل می‌شود و این موضوع باعث راه‌ اندازی مکانیسم ”جابه‌جائی اضطراب“ بر روی یک شیء یا شخص یا حیوانی می‌شود که کم و بیش به‌طور تصادفی یا بر اثر یک اتفاق ناگوار همراه بوده است.
کودکان نیز مانند بزرگسالان، از انواع ترس‌های بیمارگونه مثل ترس از تاریکی، ترس از آب، ترس از غذای فاسد و ... رنج می‌برند. مثلاً اگر کودکی پیوسته دچار این وسوسه باشد که دستش کثیف است و مرتب آن‌را بشوید، وقتی تصویر خود را نقاشی می‌کند، حتماً خود را بی‌دست‌ یا با مشت‌های گره کرده و بی انگشت ترسیم می‌کند تا مبادا دستهایش کثیف بشود. کودکی که دچار حالت وسوسه آمیز است با استفاده از آداب آن، به او احساس امنیت خاطر دست می‌دهد، زیرا از نظر او به‌جای آوردن این آداب، یک نقطه اتکا و به صورت تشریفاتی است که در موقعیت‌های اضطراب آور می‌توان بدان پناه برد. جملات کوتاه استغاثه و استمداد و یا حرکات عصبی منظم و رعشه عصبی، نیز از همین موضوع سرچشمه می‌گیرد.
تمام کودکان نیز برای اطمینان و امنیت خود دارای آداب گوناگون و اضطراری هستند که با زیاد شدن سن ناپدید می‌شود ولی وضع آنها با بزرگسالانی که گرفتار اضطرار هستند و سخت به آداب پیچیده و استوار و یا عادات عجیب و غریب و مشخص و ثابت راغب می‌شوند، تفاوت دارد. این اشخاص دارای روحیات منظم و دقیق و متناسب و تکراری هستند و نقاشی‌های آنها با شکل‌هائی که به‌طور متناسب تقسیم‌بندی شده، مشخص می‌شود. به‌طور مثال یکی از خصلت‌های آنها این است که وقتی یکی از شخصیت‌های نقاشی در حال انجام کاریست، آنها موفق نمی‌شوند نگرش و وضع او را متناسب با آن حرکات تغییر دهند و بنابراین او را به حالت کاملاً صاف و خشک نشان می‌دهند. اگر این وضع بعد از هشت یا نه سالگی ادامه پیدا کند، نشان‌گر ناسازگاری کودک است. دیگر از مشخصات این‌گونه افراد آن است که تمام اشخاص نقاشی خود را روی یک خط می‌کشند ولی چون این طریق نقاشی مخصوص بعضی مراحل تکامل پرورش افراد و سنین مختلف نیز هست، برای بررسی این نوع نقاشی‌ها، باید سن ترسیم کننده را نیز در نظر گرفت. کودکان هیستریک بر اثر وابستگی و احتیاجشان به مهر و محبت استواری که به دیگران دارند، مشخص می‌شوند.
آنها چون نمی‌توانند شکستی را بپذیرند، دائم در جستجوی کمک از کسی هستند که از آنها قوی‌تر است و یا دنبال کسی می‌گردند که آنها را دلداری دهد و غالباً در مدتی که این جستجو ادامه دارد، آنها به عقب برمی‌گردند و رفتاری کاملاً کودکانه از خود بروز می‌دهند. حتی کودکان کاملاً سازگار، نیز برخی اوقات برای بیان عواطف خود به‌نحوی خاص و جلب توجه هرچه بیشتر بزرگسالان به سوی خود، از مکانیسم دفاع استفاده می‌کنند و در زمان‌های مشخصی هیستریک می‌شوند. نقاشی‌های کودکان هیستریک دارای پاره‌ای از خصلت‌های عمومی نیز هست. به‌طور مثال وقتی که تصویر آدمک تنها کشیده می‌شود و در مرکز کاغذ قرار می‌گیرد دارای قد بلندی است سر آن تکامل یافته‌تر و ممکن است به تنهائی تا یک سوم اندازه قد آدمک باشد. کودکان اصولاً جزئیات سر و صورت را بیش از قسمت‌های دیگر می‌کشند. هرچه کودک کوچک‌تر باشد سر و صورت‌های بزرگ‌تر ترسیم می‌کند بنابر نظر ”او بن“ کشیدن سر و صورت بزرش نمادی برای بی‌نظمی تخیلات و هرج و مرج فکر است.
اشخاص هیستریک چون دارای جنبه‌های خودشیفتگی نیز هستند، آدمک‌های نقاشی آنها غالباً موهای بلند و با جواهر تزئین شده و چشمانی با مژه‌های بلند و لباسی کمیاب دارند بدن این آدمک‌ها کوچک و بازوان و پاهایشان چنان کوتاه کشیده شده است که حتی گاه به زحمت دیده می‌شود. بازوان و پاها و تمام بدن وسیله‌ای برای ارتباط با دنیای خارج است و وقتی در نقاشی‌ها، کوچک کشیده می‌شوند، نشان‌دهندهٔ مشکلاتی است که کودک هیستریک برای برقرار کردن ارتباط اجتماعی با آن روبروست. خانه‌هائی که کودک می‌کشد، دارای باغچه‌های پر از گل، حوض و استخرهای پر از ماهی ، پنجره‌های مشبک، درختان گوناگون، پرنده‌ها، پرچین و غیره است. از لحاظ یک کودک هیستریک، فراموش شدن یعنی وجود نداشتن و بنابراین او احتیاج دارد که دائماً به او ثابت کنند که قدر او را می‌دانند و دوستش دارند وگرنه او غرق در اضطراب و تیرگی روحی خواهد شد.
● احساس تقصیر و گناهکاری و افسردگی
طغیان‌های پرخاشگرانه، غالباً با احساس ژرف گناه و تقصیری مربوط است که کودک برای از میان بردن خواهر یا برادر یا والدینش دارد و باز این احساس را به‌عنوان مجازات تحمل می‌کند. او می‌ترسد که مبادا والدین او، یا هر منبع قدرت دیگری، از افکار مخفی او با خبر شوند و با محروم کردن او از محبت و حمایتی که او برای زیستن و ارزش دادن به خود محتاج آن است، او را مجازات کنند. آن‌گاه است که وی به جانب افسردگی کشیده می‌سود. وقتی کودکی احساس تقصیر وگناه می‌کند، آن‌را در نقاشی‌هایش خواه به ‌وسیله خطوط نامطمئن و بریده یا خواه با محتوائی راجع‌به موضوع‌های حزن‌انگیز و جدائی‌خواهی و بدبینانه، نشان می‌دهند.
در نقاشی‌هائی که او به وسیله آن داخل خانه رانشان می‌دهد اغلب با رنگ‌های تریک و سرد ظاهر می‌شود. میان تمام چیزهائی که برای او بی‌ارزش می‌شوند، خودش را زا همه کم‌ارزش‌تر می‌داند و وفتی تصویر خود را می‌کشد، آدمکی بسیار ضعیف است با سر و صورتی کوچک و بازوانی چسبیده به بدن. او غالباً برای بی‌ارزش نشان دادن خود، خود را به شکل حیوان و یا انسانی با صورت حیوان و نامطبوع نقاشی می‌کند. در نقاشی‌های او منظره‌های غمگین، درختان بی‌برگ، آسمان دارای ابری سیاه که جلوی خورشید را گرفته و گاه حتی به‌صورتی که باران می‌بارد و غیره، نشان داده می‌شود. احساس گناه و تقصیر در اغلب مواقع با تمایلات جنسی سرکوب شده که بر اثر نصایح اخلاقی خانواده به وجود آمده همراه است. درنقاشی‌های این‌گونه افراد اشتغالات جنسی، به طریقی روشن بیان می‌شود. به‌طور مثال اگر کودک استمناء می‌کند، به‌طور متعارف دست و بازوی آدمک را در نقاشی ترسیم نمی‌کند و وقتی مسئله جنسی با مشکلات بیشتری روبه‌رو باشد، کودک ممکن است اشخاص یا شخص به‌خصوصی را که باعث این آشفتگی او شده‌اند به‌طور نیم‌تنه یا تا کمر نقاشی کند.
در این موقع کودکان بزرگ‌تر برای این‌که به نقاشی خود یک جهت واقع‌گرایانه نیز بدهد، اشخاص را نشسته در پشت میز نشان می‌دهد. این یک اصل عمومی است که قسمت‌هائی از بدن که منحنی شده و یا اصلاً کشیده نشده است با کشمکش خود نقاش ارتباط دارد. در بعضی از نقاشی‌های یک کودک شش و نیم ساله باهوش و بسیار حساس، او مادرش را همیشه در حال آویزان کردن لباس و به‌نحوی که حلقه‌اش پشت به حوله یا لباس مخفی است، نشان می‌داد. بعد از اتمام نقاشی‌هایش ضمن گفتگو با او متوجه شدیم که علت این امر آن است که مادر او هرگز لبخند نمی‌زند و بدین ترتیب است که او با مخفی کردن ناخودآگاهانه‌ٔ صورت مادرش که برای او حالت سرکوب‌گرانه دارد، واکنش نشان می‌دهد.
سمیرا حیدری کارشناس ارشد روان‌شناسی
منبع : ماهنامه کودک


همچنین مشاهده کنید