پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

«بدمن»هایی که فیلم را اکشن می کنند


«بدمن»هایی که فیلم را اکشن می کنند
آدم های تاثیرگذار در جریان یک مسابقه فوتبال مثل نقش های یک فیلم پر از کاراکتر می مانند که روی پرده سینما اگر هر کدامشان نقش خود را کامل و هنرمندانه ایفا کنند، محصول یک فیلم دیدنی درمی آید و در ذهن مخاطبش برای سال های سال بایگانی خواهد شد.
در این بین همین فیلم هنرمندانه که خروجی تلاش چندین و چند آدم هنرمند و بسیاری از عوامل پشت صحنه درگیر تولید است می تواند در لحظه ای از جریان نود یا صدو بیست دقیقه ای خود دچار فراز و فرودهایی شود که سکانس های به یادماندنی را بیافریند یا در مقابل می تواند تبدیل به لحظاتی شود که چیزی در خود ندارد اما برای ربط داستان و فهم مخاطب لازم است. ممکن است تصویری هنرمندانه یا بازی هوشمندانه ای هم در این سکانس ها نبینیم یا حتی کار آنقدر سطحی و نازل باشد که بخواهیم به خاطر هدر دادن نگاتیو به کارگردان عارض شویم که «حالا اگر این سکانس را نمی گرفتی چه می شد » این حرف از احساس تو به عنوان یک مخاطب ناشی می شد اما بعد که کمی دقیق تر می شدی، می فهمیدی برای ربط موضوع داستان یا ضرباهنگ فیلم حتما لازم بوده که کارگردان اینجا طبق فیلمنامه عمل کند و بخواهد سنجیده تر و با قواعد معمول و مرسوم فیلم خودش را تا پایان دلخواهش پیش ببرد. کمی دقت کنید. یاغی های مسابقات فوتبال و یاغیگری هایشان هم در نقش همان تصاویر زائد و به درد نخور یک فیلم سینمایی پرمفهوم و به یادماندنی عمل می کنند. در واقع هیچ کس نمی خواهد آنها به اعمال غیرمتعارف خود دست بزنند یا اصلا در آن مسابقه که می تواند به لحاظ فنی و زیبایی فوتبالی به یادماندنی باشد حضور داشته باشند. اما آنها هستند و تاثیرشان را هم می گذارند. اصلا همین که دربی، دربی می شود به خاطر وجود همین «بدمن»های خاص پسند است. اصلا خیلی از همان فوتبالی های کار کشته یا جوان ترها به عشق تماشای زد و خورد همین ها زحمت ساعت ها نشستن روی صندلی های خشک یا سکوهای سیمانی ورزشگاه را به جان می خرند، یا خیلی های دیگر کیلو کیلو تخمه آفتابگردان را جلوی تلویزیون به خاطر تماشای فیلم اکشنی که با حضور آنها کلید می خورد، می شکافند. آنها همان «یاغی »های معروف فوتبال هستند که در فوتبال ایران و دربی سنتی پایتخت هر از چندگاهی خودشان را بدجوری نشان می دهند.
● محرمی - قلعه نویی
اصلا به خاطر همین ها بود که احمد ابهران شد آخرین داور ایرانی دربی و بعد از او قاضیان فوتبالی ما حسرت به دل قضاوت در این میدان پرحاشیه و اتفاق ماندند. [ البته اگر آن بازی عجیب در بندرعباس را به حساب نیاوریم] زمستان سال ۷۳ کرکری های امیر قلعه نویی و مجتبی محرمی قبل از بازی، در جریان مسابقه تبدیل شد به مشت و لگدی که در نهایت همه قرمزها و آبی ها را به جان هم انداخت. یکی بچه نازی آباد بود و دیگری از گمرک، مختاری می آمد. هر دو شاهینی سابق بودند که کنار هم بازی می کردند و همین هم باعث شده بود رجزخوانی شان تا آنجا بالا بکشد که یک مسابقه را با جنجالشان تعطیل کنند.
● محرمی- عابدزاده
آن موقع مثل حالا نبود که عابدزاده مدام بگوید: «من از اول هم پرسپولیسی بودم.» آن موقع او از دروازه استقلال حراست می کرد و خب برای آبی ها همه کاری می کرد. محرمی بچه شر پرسپولیسی ها با عابدزاده بچه سرتق آبی ها کل کل ویژه ای داشت. این تقابل البته هیچ گاه به دعوا و زد و خورد نیانجامید تا این تقابل خیلی هم به «یاغیگری» نزدیک نباشد اما قول و قرارهای عجیب و بعضا احمقانه بین این دو و کری هایشان در طول دربی ها- که یکی می گفت هر طور شده گل می زنم و دیگری می گفت عمرا- باعث شده بود تماشاگران هر لحظه اتفاقی را از تقابل این دو انتظار بکشند. در این بین مجتبی محرمی بود که نتوانست خویشتنداری کند. لگد مخفیانه او به عابدزاده باعث شد تا یاغی قرمزها همیشه یاغی بماند و با همین خصلت عجیب از فوتبال کنار برود.
‌● هاشمی نسب- پرسپولیسی ها
مهدی هاشمی نسب همان بازیکنی که وقتی از عقاب کوپتداق و بعد به پرسپولیس آمد کسی او را نمی شناخت، خیلی زود راه یاغیگری را پیدا کرد و در جاده جنجالی بودن قرار گرفت. او که تبدیل به مهره کارگشای علی پروین در دربی ها شده بود بعدا خود برای پرسپولیسی ها شاخ شد. آنقدر که وقتی رودرروی قرمزها قرار گرفت، پرسپولیسی ها هزاری های سبز را جلوی چشمش گرفتند تا یاغیگری اش را به او یادآور شوند. گل زدن و غش کردن پایان نمایش یاغی سرزن بود اما قصه یاغیگری او هم بالاخره به پایان رسید.
● برومند- رافت
در دربی سال ۷۹ از ابتدا هیچ کدام یاغی نبودند، بنده خدا پایان رافت تا آخرش هم کاری نکرد و به قول خودش «از شهرستان آمده بود تهران تا فوتبال بازی کند» اما پرویز برومند برای اینکه حداقل در یک مسابقه «یاغی بودن» را نشان پرسپولیسی ها بدهد مشتش را به سوی صورت رافت هدایت کرد و البته از سوی مهاجم تنومند قرمزها واکنشی را ندید.
● استیلی- نوازی
اینکه با مشت و لگد بیفتی به جان هم، آن هم در یک مسابقه حیثیتی که یاغیگری حساب نمی شود. مخصوصا وقتی مثلا یکی مثل مهدی تارتار بیاید کمک و آش شور شود. این آیتم جزو یاغیگری ها به حساب نمی آید اما یادآوری اش لازم بود.
● انصاریان- نیکبخت
یاغیگری این دو مربوط به زمانی می شود که نیکبخت یک استقلالی متعصب بود و انصاریان سمبل غیرت و تعصب قرمزها خوانده می شد. هنوز دور نیست آن روزهایی که برای هم کری می خواندند و به جان هم می افتادند. شب قبل از آن مسابقه به یادماندنی در سال ۸۱ این دو دربرنامه ای تلویزیونی دو دوست صمیمی بودند اما علی انصاریان در بازی فردای آن شب مدام روی پای نیکی استقلالی ها تکل می زد و می خواست کفری اش کند.
● شیث - نیکبخت
دربی سال ۸۴ باز هم نیکبخت در پیراهن استقلال و مقابل پرسپولیس حاشیه آفرید. از طرف دیگر شیث رضایی رو در روی او قرار گرفته و طرف دیگر دعوا شناخته می شد. تقابل این دو البته در مسابقه حادثه ای را نیافرید و فقط محدود به مو کشیدن و نوازش (!) همدیگر شد اما اظهار نظر جنجالی ستاره آبی ها مبنی بر اینکه: «شیث خودش را به من می چسباند تا مطرح شود» نشان داد کری بین این دو نزدیک به یاغیگری شده اما در مراحل پایانی عقیم مانده است.
● سیاوش - مامانی
یک روز قبل از دربی زمستانی سال ۸۴ در هتل المپیک تقابل محمدرضا مامانی و سیاوش اکبرپور بچه سرتق های آن روز قرمز و آبی که می خواستند به صورتی مسالمت آمیز کنار هم باشند و گل بگویند و گل بشنوند به دعوا و زد و خورد کشید. این درگیری البته فردای آن روز به داخل زمین کشید و لگدهای این دو کار را به جاهای باریک تر کشاند.
● سیاوش - الونگ
آخرین یاغیگری سرخابی ها به دربی سال ۸۵ برمی گردد. سیاوش اکبرپور باز هم یک طرف ماجرا بود، این بار رودرروی او الونگ مدافع کامرونی قرمز ها قرار گرفت که جواب تحرکات سیاوش روی مخ خود را با لگدی که روی پایش کوبید و از چشم داور دور ماند، داد. بعدا از سوی الونگ در روزنامه ها مطرح شد که سیاوش به او گفته بود: «کاکا سیاه!» و این یاغیگری، نامتعارف تر از آنچه پیشتر اتفاق افتاده، بود.
محمد قراگزلو
منبع : روزنامه ایران ورزشی