شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تشیع در مصر


تشیع در مصر
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و برافراشته شدن پرچم اتحاد از سوی حضرت امام خمینی (ره) مردم مصر با شوق و حرارت زاید الوصفی پیام وحدت را تبریک گفتند، اما دستگاههای تبلیغاتی غرب وشبکه بین المللی وهابیت با انتشار کتب ونشریات فراوان سعی در مشوه نمودن چهره تشیع درجوامع سنی مذهب نمود. بر این اساس کتابهایی که شیعه را مورد ملامت قرار داده بود وکتب دیگری از دوران صفویه که اهل سنت را مورد تهاجم قرار داده بودند، از مخازن بیرون کشیده و دوباره مطرح شدند.
● مقدمه
▪ مروری کوتاه برتاریخ مصر
جمهوری مِصر نام کشوری است در شمال قاره افریقا. مصر یکی از پرجمعیت‌ترین کشورهای افریقایی است و پایتخت آن شهر قاهره است.
مصر یکی از قدیمی‌ترین کشورهای جهان و تمدن آن که در حاشیه رود نیل شکل گرفته در زمره کهن‌ترین تمدن‌ها محسوب می‌شود که از حدود ۴ هزار سال قبل از میلاد موجود است. مصر باستان سرزمین فراعنه بود و آثار تاریخی مهمی چون اهرام سه‌گانه و معابد بزرگ را از آن دوران به یادگار دارد. در اسطوره‌های سامی محل ظهور پیامبرانی مانند یوسف و موسی را در همان دوران و در سرزمین مصر آورده‌اند.
دولت قدیم مصر در سال ۵۲۴ ق. م به دست ایرانیان سقوط کرد. این کشور در روزگار هخامنشی و همچنین در دوران ساسانی (در عهد خسرو پرویز و به مدت ده سال) بخشی از شاهنشاهی ایران بود. نیای آنچه امروزه کانال سوئز نام دارد برای نخستین بار از سوی ایرانیان در مصر کنده و راه‌اندازی شد.
در سال ۳۳۲ ق.م اسکندر این سرزمین را تصرف نمود و تا سال بعد دودمان بطلمیوسیان که از جانشینان اسکندر بودند، بر آن حکمفرما بودند. در سال ۶۴۱ میلادی (۱۹ هجری قمری) در زمان خلیفه دوم، عمر، مسلمانان این کشور را فتح کردند. پس از فتح این سرزمین توسط عرب‌ها، بخش بزگی از فرهنگ و تمدن این سرزمین به یغما رفت و عرب‌ها زبان خودشان را به این مملکت تحمیل کردند. مصر همواره از سرزمین‌های مهم برای حکومت اسلامی بوده و تا سال ۱۵۱۷ میلادی که دولت عثمانی بر مصر تسلط یافت در دست خلفای اموی و عباسی و فاطمی بود. در سال ۱۷۹۸ ناپلئون به آن لشکر کشید و در سال ۱۸۰۵ میلادی محمدعلی پاشا از طرف دولت عثمانی حاکم آنجا شده و سلسله جدید مصر را تشکیل داد.
برای مدت‌ها مصر تحت‌الحمایه انگلستان بود ولی پس از جنگ جهانی اول بر اثر فشار مردم، استقلال مصر را اعلام کرد. در جنگ جهانی دوم طی سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ با اینکه مصر بیطرفی خود را اعلام کرده بود اما سرزمین‌های غربی آن در حاشیه دریای مدیترانه از صحنه نبردهای سنگین بین ارتش آلمان و ارتش بریتانیا بود و با انکه آلمانی‌ها فاصله چندانی با کانال سوئز نداشتند، اما در منطقه‌ای به نام العلمین شکست خوردند و همین شکست نقطه آغاز شکست‌های دیگر آنها شد.
مصر در سال ۱۹۴۵ به عضویت سازمان ملل متحد در آمد. در سال ۱۹۵۶ جمال عبدالناصر به ریاست جمهوری فرانسه به مصر حمله کردند، اما با پشتیبانی شوروی پیشین و بی طرفی امریکا، بدون نتیجه خاتمه یافت. در طی سال‌های بعد دو جنگ دیگر نیز بین مصر و دیگر کشورهای عربی با اسرائیل رخ داد. (۱۹۶۷ و ۱۹۷۳)
ـ تقسیمات کشوری
۱) استان دقهلیه
۲)استان بحر الاحمر
۳) استان بحیره
۴)استان فیوم
۵) استان غربیه
۶) استان اسکندریه
۷) استان اسماعیلیه
۸) استان جیزه
۹) استان منوفیه
۱۰) استان منیا
۱۱) استان قاهره
۱۲) استان قلیوبیه
۱۳) استان وادی الجدید
۱۴) استان شرقیه
۱۵) استان سویس
۱۶) استان اسوان
۱۷) استان اسیوط
۱۸) استان بنی سویف
۱۹) استان پورت‌سعید
۲۰) استان دمیاط
۲۱) استان جنوب سیناء
۲۲) استان کفر الشیخ
۲۳) استان مطروح
۲۴) استان قنا
۲۵) استان شمال سیناء
۲۶) استان سوهاج
▪ جغرافیا
مصر، سرزمین و کشوری است در شمال و شمال شرقی قاره افریقا که مساحت آن ۱٬۰۰۱٬۴۴۹ کیلومتر مربع بوده و از دیدگاه وسعت بیست و هشتمین کشور جهان محسوب می‌گردد.
در شمال مصر دریای مدیترانه و در شرق آن دریای سرخ قرار دارد. از سمت جنوب با سودان و از سوی باختر با کشور لیبی همسایه‌است. البته از ناحیه صحرای سینا به فلسطین نیز مرتبط می‌باشد. پایتخت مصر شهر قاهره ‌است و از دیگر شهرهای مهم آن می‌توان به اسکندریه، اسوان، جیزه، فیوم و پورت سعید اشاره کرد. شهرهایی مانند سلوم، بردیا، سیدی برانی، مطروح و العلمین نیز به سبب وقایعی که طی جنگ جهانی دوم در آنها به وقوع پیوست مشهور گشته‌اند.
در شرق و شمال شرقی این کشور شبه جزیره‌ای است که شبه جزیره سینا خوانده می‌شود و تا قبل از قرن نوزدهم در قسمتی به خاک مصر متصل بود. اما در سده بیستم کانالی حفر کردند که آن را از خاک مصر جدا کرد و دریای سرخ را به دریای مدیترانه متصل می‌نمود. نام آن، کانال سوئز است که ۱۶۸ کیلومتر طول دارد و چون مسیر ارتباطی میان سه قاره اروپا، آسیا و افریقا می‌باشد، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
سرزمین مصر به سه قسمت تقسیم می‌شود:
۱)صحرای شرقی یا عربی.
۲) شبه جزیره سینا و زمینهای نیل.
۳) صحرای غربی.
مصر آخرین کشوری است که رود نیل از آن می‌گذرد و سپس به دریای مدیترانه می‌ریزد. به این خاطر در محل پیوستن آن به دریا، دلتای نیل بوجود آمده که سرزمین اصلی کشاورزی این کشور است. در اطراف این رود نیز کشاورزی رونق بسیار دارد به طوری که تنها نقاط آباد مصر سواحل نیل می‌باشد.
● شیعه در لغت
شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می‌شود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر. در زبان عربی در اصل به معنای یک، دو یا گروهی از پیروان است. در قرآن این لفظ چندین بار به این معنا به کار رفته‌است. برای نمونه در آیه ۱۵ سوره قصص درباره یکی از پیران موسی از عنوان شیعه موسی و در جای دیگر از ابراهیم به عنوان شیعه نوح یاد می‌کند. در تاریخ اسلام لفظ شیعه، به معنای اصلی و لغوی‌اش برای پیروان افراد مختلفی به کار می‌رفت. برای مثال، گاهی از شیعه علی بن ابی‌طالب و گاهی از شیعه معاویه بن ابی‌سفیان (لعنه الله علیه )نام برده شده. اما این لفظ به تدریج معنای اصطلاحی پیدا کرد و تنها بر پیروان امام علی (ع)که به امامت او معتقدند اطلاق می‌شود.
«شیعه» در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود که به خلافت و امامت بلافصل حضرت علی(ع) معتقدند، و بر این عقیده‌اند که امام و جانشین پیامبر اسلام از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت علی و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده‌است.
مذهب شیعه در طول تاریخ حیات خود تحولات سیاسی و اجتماعی بسیاری را پشت‏سر گذاشته که در سرنوشت آن از نظر فعالیت‏های مذهبی و کلامی مؤثر بوده است.
۱) عصر خلفا
در اکثر این دوره شیعه از شرایط اجتماعی و سیاسی مطلوبی برخوردار نبود، ولی در دوران خلافت ظاهری امام علی علیه‏السلام شرایط مطلوبی به دست آورد، و توسط امیر المؤمنین علیه‏السلام معارف توحیدی تبیین گردید و دانشمندان بسیاری در زمینه‏های تفسیر، فقه و کلام از دریای بیکران علوم وی سیراب گردیدند. البته تبیین معارف توحیدی و تربیت دانشمندان توسط امام علی علیه‏السلام در دوره قبل از خلافت او نیز انجام می‏گرفت، ولی در دوران خلافت آن حضرت رشد فزاینده‏ای یافت.
۲)عصر امویان
در اکثر این دوره شرایط سیاسی کاملا علیه شیعه بود و آنان متحمل آزارها و شکنجه‏های جسمی و روحی بسیاری از جانب حکام اموی گردیدند. ولی با این حال از رسالت دینی و کلامی خود غافل نبوده و در پرتو هدایت‏های آموزگاران معصوم کلام، در حد توان به رسالت‏خویش جامه عمل پوشاندند.
در بخش پایانی حکومت امویان و بخش آغازین حکومت عباسیان، یعنی بخشی از دوران امامت‏حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام شرایط سیاسی نسبتا خوبی برای اهل بیت و شیعیان فراهم گردید، زیرا حکومت امویان رو به سقوط و انقراض بود و حاکمان اموی در اضطراب روحی و فکر به سر می‏بردند. در نتیجه، فرصت و مجال اعمال فشار علیه علویان را نداشتند، و در آغاز حکومت عباسیان نیز به خاطر عدم استقرار و ثبات لازم، و نیز به دلیل اینکه آنان به انگیزه و ترفند دفاع از علویان بر امویان غلبه یافته بودند، اهل بیت و پیروان آنان از شرایط خوبی برخوردار بودند، و به همین جهت نهضت علمی و فرهنگی شیعه توسط امام باقر و امام صادق پایه‏گذاری و شکوفا گردید.
۳) از منصور تا هارون
در زمان منصور بار دیگر علویان تحت فشار سیاسی سختی قرار گرفتند، چنانکه سیوطی گفته است:
«منصور اولین خلیفه (عباسی) بود که میان علویان و عباسیان آتش فتنه را برانگیخت. در سال ۱۴۵ (پس از گذشت نه سال از حکومت منصور) محمد و ابراهیم، فرزندان عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب، علیه منصور قیام کردند، ولی آن دو و گروه بسیاری از اهل بیت توسط وی به شهادت رسیدند» .
محمد اسقنطوری می‏گوید: بر منصور وارد شدم و دیدم در فکر عمیقی فرو رفته است. گفتم چرا فکر می‏کنید؟پاسخ داد: از اولاد فاطمه علیها السلام بیش از هزار نفر را کشته‏ام، ولی بزرگ آنان (حضرت صادق علیه‏السلام) را نکشته‏ام .آزار و شکنجه‏های علویان توسط منصور در زندانهای تاریک و نمناک و قرار دادن آنان در لای دیوار مشهور است.
از کسانی که به دستور منصور به شهادت رسید، معلی بن خنیس از شیعیان و اصحاب مقرب و متصدی امور مالی امام صادق علیه‏السلام بود. منصور از داود بن عروه فرماندار مدینه خواست تا وی را به قتل برساند. داود( معلی) را احضار نمود و او را تهدید به قتل کرد و از وی خواست تا نام شیعیان را به او بگوید. معلی مقاومت نموده و گفت: به خدا سوگند اگر نام یکی از آنان در زیر پای من باشد، پایم را بر نخواهم داشت. داود وی را به شهادت رساند و سرش را به دار آویخت. او سرانجام امام صادق علیه‏السلام را مسموم کرد و به شهادت رسانید.
این وضعیت در عصر حکومت مهدی عباسی (۱۶۹- ۱۵۸) ، و هادی عباسی (پانزده ماه) و هارون الرشید (۱۹۳- ۱۷۰) نیز ادامه یافت و آنان در اعمال فشار و شکنجه، زندان، تبعید و قتل علویان راه منصور را ادامه دادند. محمد بن ابی عمیر و فضل بن شاذان به دستور او زندانی و شکنجه شدند. وی حکم دستگیری هشام بن حکم را صادر کرد، ولی او مخفی گردید. و داستان جنایت‏حمید بن قحطبه به دستور هارون مشهور است.
۴) از امین تا واثق (۲۳۲- ۱۹۳)
پس از هارون، محمد امین به حکومت رسید و مدت چهار سال و چند ماه حکومت کرد. ابو الفرج در مقاتل الطالبیین می‏نویسد: «روش امین درباره اولاد علی بن ابی طالب برخلاف گذشتگان بود. علت آن این بود که او به فکر خوشگذرانی و تهیه وسائل آن بود و پس از آن در بحران جنگ خود با مامون قرار گرفت، تا اینکه کشته شد» .
مامون برادر خود را کشت و قدرت سیاسی را به دست آورد و حدود بیست‏سال (۲۱۸- ۱۹۸) حکومت کرد.
در زمان مامون تشیع در اکثر شهرهای اسلامی نفوذ کرد و اثر آن در در بار مامون نیز ظاهر گردید، چنانکه فضل بن سهل ذو الریاستین، وزیر مامون و طاهر بن الحسن خزاعی فرمانده ارتش وی شیعه بودند.
مامون وقتی کثرت شیعه را دید و دانست که حضرت رضا علیه‏السلام مورد توجه و محبت مردم است و مردم از پدر او (هارون) ناراضی هستند و نسبت‏به حکومت‏های قبلی بنی عباس اظهار دشمنی می‏کنند، ظاهرا روش تفاهم و دوستی با علویان را برگزید و بدین طریق افکار عمومی را متوجه خود ساخت، لذا از در نفاق و ریا اظهار تشیع نموده، از خلافت، حقانیت، و برتری علی علیه‏السلام بر ابو بکر و عمر دفاع می‏کرد، و حتی مساله واگذاری خلافت و سپس ولایتعهدی را مطرح نمود، ولی در حقیقت او هدفی جز حفظ قدرت و تثبیت موقعیت‏خود نداشت، و سرانجام نیز امام رضا علیه‏السلام را به وسیله زهر مسموم ساخت. ولی در هر حال همین ملایمت و نرمش ظاهری، موجب فراهم شدن زمینه نسبتا مناسبی برای ترویج و نشر عقاید شیعه گردید.
عامل مؤثر دیگری نیز در این باره وجود داشت، و آن گسترش و افزایش ترجمه کتب فلسفی و علمی بسیار از زبان یونانی و سریانی و غیر آنها به زبان عربی بود که به گرایش مسلمانان به علوم عقلی و استدلالی سرعت‏بخشید، به ویژه آنکه مامون نیز معتزلی مذهب بود و به خاطر علاقه‏مندی به بحث‏های استدلالی، مباحث کلامی در زمینه ادیان و مذاهب را آزاد گذاشته بود، و دانشمندان و متکلمان شیعه از فرصت استفاده کرده و به تبلیغ مذهب اهل بیت علیهم السلام همت گماردند.
در عصر معتصم (متوفای ۲۲۷) و واثق (متوفای ۲۳۲) نیز تقریبا شرایط سیاسی در مورد اهل بیت همانند زمان مامون بود، به ویژه آنکه آن دو نیز به کلام معتزله گرایش داشته و با بحث‏های استدلالی و کلامی موافق بودند. پرسشهای کلامی و دینی بسیاری که از امام جواد علیه‏السلام شده است نیز گواه بر این است که ارتباط مردم با آن حضرت در عصر معتصم نبود، هر چند معتصم در باطن امر نسبت‏به امام علیه‏السلام عداوت می‏ورزید و سرانجام نیز دستور قتل وی را صادر نمود. پس از شهادت امام علیه‏السلام، جمعیت انبوهی برای تشییع جنازه آن حضرت اجتماع نمودند. علی رغم اینکه معتصم تصمیم داشت آنان را از شرکت در مراسم تشییع منع کند، ولی آنان به تصمیم وی اعتناء نکرده و شمشیر بر دوش بر گرد خانه امام اجتماع نمودند. این مطلب نیز گواه بر قدرت و کثرت شیعه در آن زمان است.
۵) عصر متوکل و پس از آن
با به حکومت رسیدن متوکل (۲۴۷- ۲۳۲) شرایط دگرگون، و سخت‏گیری و کینه توزی آشکار با علویان تجدید شد، و ارتباط با اهل بیت علیهم السلام جرم سیاسی به شمار آمد. دستور وی به ویران نمودن قبر امام حسین علیه‏السلام و منع زیارت آن مشهور است.
خصومت متوکل، به شیعیان اختصاص نداشت، بلکه وی با فلسفه و کلام و عقل گرایی مخالفت می‏ورزید. جرجی زیدان می‏نویسد: از روزی که متوکل به خلافت رسید تا آخرین نفس در آزار و شکنجه فیلسوفان و طرفداران رای و قیاس و منطق کوشش داشت.
پس از متوکل حکومت عباسیان گرفتار آشفتگیها و کشمکشهای بسیار گردید، و هر چند گاهی درباریان بر سر کسب قدرت، به جدال و کشتار دست می‏زدند، تا زمان معتضد عباسی (۲۷۹- ۲۴۷) پنج تن از حکام عباسی، به نامهای منتصر، مستعین، معتز، مهتدی و معتمد به حکومت رسیدند، و با به قدرت رسیدن معتضد (۲۸۹- ۲۷۹) بار دیگر دستگاه عباسی اقتدار یافت. چنانکه سیوطی درباره وی نوشته است:
«وی را سفاح ثانی لقب دادند، زیرا فرمانروایی بنی عباس را تجدید حیات کرده، و قبل از او از زمان متوکل به بعد گرفتار اضطراب و فرسودگی و ضعف شده و در آستانه زوال بود» .
بنابر این در عداوت و دشمنی عباسیان با اهل بیت علیهم السلام و پیروان آنان جای تردید نیست، ولی با توجه به اضطراب و نابسامانی حاکم بر دستگاه عباسی در دوره یاد شده، و شورشها و انقلابهایی که در گوشه و کنار سرزمین اسلامی رخ می‏داد، شرایط مناسب برای عباسیان، در جهت اعمال فشار بر علویان فراهم نبود، و آنان نسبت‏به عصر منصور و هارون، از شرایط بهتری برخوردار بودند.
۶) عصر آل بویه، فاطمیان و حمدانیان
قرن چهارم و پنجم هجری از نظر شرایط سیاسی از بهترین دوران‏های شیعه به شمار می‏رود، زیرا خاندان بویه (۴۷۷- ۳۲۰) که مذهب شیعه داشتند، در دستگاه حکومت عباسی از نفوذ و اقتدار زاید الوصفی برخوردار بودند. فرزندان بویه به نامهای علی، حسن و احمد که قبلا در فارس حکومت می‏کردند، در زمان «المستکفی‏» به سال ۳۳۳ وارد بغداد شده، به مقر حکومت راه یافته و مورد تکریم خلیفه قرار گرفتند. احمد، «معز الدوله‏» ، حسن، «رکن الدوله‏» ، و علی، «عماد الدوله‏» لقب یافتند. معز الدوله که منصب امیر الامرائی را داشت، چنان اقتداری به دست آورد که حتی برای مستکفی حقوق و مقرری تعیین کرد. به دستور وی در روز عاشورا بازارها تعطیل و برای امام حسین علیه‏السلام مراسم سوگواری بر پا گردید، و مراسم عید غدیر با شکوه بسیار انجام شد. کوتاه سخن آنکه آل بویه در ترویج مذهب امامیه اثنا عشری اهتمام بسیار ورزیدند.
در بغداد، مرکز حکومت اسلامی، که قبل از آل بویه مردم پیرو مذهب اهل سنت‏بودند، با به قدرت رسیدن آنان مذهب شیعه نشو و نما کرد و آیین‏های مخصوص شیعیان با شکوه فراوان انجام می‏شد. شیخ مفید، متکلم نامدار امامیه که در این زمان می‏زیست، مورد تجلیل و تکریم بسیار بود. مسجد «براثا» در منطقه کرخ بغداد به وی اختصاص داشت، و شیخ مفید در آن علاوه بر اقامه نماز و موعظه، به تعلیم و تدریس می‏پرداخت. وی در پرتو موقعیت ویژه‏ای که از جنبه‏های علمی و اجتماعی داشت، توانست فرق مختلف شیعه را انسجام بخشیده، آرا و عقاید شیعه را تحکیم و ترویج نماید.
خدمات آل بویه به مذهب تشیع اختصاص نداشت، بلکه آنان به ادب و فرهنگ و تمدن اسلامی خدمات شایان نمودند. غناوی در کتاب «الادب فی ظل بنی بویه‏» می‏نویسد: یکی از امتیازات دوره آل بویه بالا رفتن سطح دانش و فرهنگ بود که خود و وزرای ایشان تاثیر به سزایی در این زمینه داشتند، زیرا وزرا همیشه از طبقات نویسندگان و دانشمندان مبرز برگزیده می‏شدند. . . آوازه‏شان در فضا طنین‏انداز شد، تا آنجا که دانشمندان و اهل ادب از هر سو به جانب ایشان روی آورده و از توجهشان برخوردار شدند. در میدان ادب و فلسفه و دانش، و در سازندگی و به کار انداختن اندیشه‏ها گوی سبقت را از سروران خود (خلفای عباسی) ربوده بودند» .
در قرن چهارم فاطمیین نیز در مصر به قدرت رسیدند و حکومت آنان تا اواخر قرن ششم هجری (۵۶۷) ادامه یافت. حکومت فاطمیان بر مبنای دعوت به تشیع پایه گذاری شد و اگر چه آنان دوازده امامی نبوده، پیرو مذهب اسماعیلیه بودند، و میان این دو مذهب اختلافاتی وجود دارد، ولی در حفظ شعائر مذهب تشیع، و نیز فراگرفتن تعالیم اسلامی از طریق خاندان وحی، و تشویق مردم به این روش، هر دو مذهب هماهنگ‏اند.
سیوطی می‏نویسد: «در سال ۳۵۷ هجری قرامطه بر دمشق استیلا یافته و بر آن شدند که مصر را نیز به تصرف خود در آورند، ولی عبیدیون (فاطمیون) مالک آن گردیده و دولت رفض (تشیع) در سرزمینهای مغرب، مصر و عراق استقرار یافت، و این بدان هت‏بود که پس از مرگ کافور اخشیدی، حاکم مصر، نظم مصر مختل گردید و سربازان در مضیقه مالی قرار گرفتند. گروهی از آنان نامه‏ای برای المعز لدین الله (فرمانروای مغرب) نوشته از او خواستند تا وارد مصر گردد. وی فرمانده ارتش خود به نام «جوهر» را با هزار سواره عازم مصر نمود، و او وارد مصر گردید. در سال ۳۵۸ از پوشیدن لباس سیاه و خواندن خطبه‏ای که بنی عباس می‏خواندند منع کرد و دستور داد جامه سفید پوشیده و خطبه زیر را بخوانند:
«اللهم صل علی محمد المصطفی، و علی علی المرتضی، و علی فاطمة البتول و علی الحسن و الحسین سبطی الرسول. . . » .
او در سال ۳۵۹ دستور تاسیس دانشگاه الازهر را صادر کرد، و بنای آن به سال ۳۶۱ پایان یافت. همچنین دستور گفتن «حی علی خیر العمل‏» را در اذان صادر نمود. مشابه همین دستور توسط جعفر بن فلاح فرماندار دمشق از جانب المعز بالله صادر گردید.
● حمدانیان و مذاهب شیعه
در قرن چهارم هجری حکومت‏شیعی دیگری نیز در جهان اسلام پدید آمد، و آن حکومت‏حمدانیان (۳۹۱- ۲۹۳) بود. برجسته ترین زمامدار آل حمدان علی بن عبد الله بن حمدان ملقب به سیف الدوله (۳۰۳- ۳۵۰) بود. وی انسانی خردمند، دانش دوست و سلحشور بود و بیشتر ایام عمر خود را در جنگ با تجاوزگران رومی به سر برد. در عصر حمدانیان سرزمین سوریه، مانند حلب و اطراف آن، بعلبک و توابعش، جبل عامل و سواحل آن مملو از شیعیان بود، و به ویژه شهر حلب پایگاه عالمان شیعه و به خصوص بنو زهره به شمار می‏رفت. از کسانی که در تحکیم و نشر مذهب تشیع نقش مهمی ایفا نمود، ابو فراس (متوفای ۳۵۷) شاعر نامدار آل حمدان بود،
چنانکه قصیده میمیه او از شهرت به سزایی برخودار است و مطلع آن چنین است:
الحق مهتضم والدین محترم / و فیی‏ء آل رسول الله مقتسم.
حمدانیان هیچ کس را به پیروی از مذهب شیعه مجبور ننموده، به وسیله مال و مقام هم نفریفتند، بلکه مردم را به اختیار خود واگذار کردند تا هر چه می‏پسندند برای خود برگزینند. فقط مبلغان با اخلاص حقایق را برای مردم بازگو می‏کردند، بر عکس اموی‏ها و عباسی‏ها و صلاح الدین ایوبی که مردم را با ارعاب و خشونت‏به مذهب تسنن فرا می‏خواندند.
حمدانیان مردمی روشنفکر و آزاد منش بودند. به همین جهت پناهگاه دانشمندان، فلاسفه، ادبا و روشنفکران از همه مذاهب و ادیان شدند، تا آنجا که هنرمندان از روم گریخته و به سوی سیف الدوله می‏آمدند.
● شیعه در عهد سلجوقیان و ایوبیان
در اواسط قرن پنجم هجری دولت مهمی با نام دولت‏سلجوقی پدید آمد و حکومت‏سنی مذهب بغداد را که رو به زوال و فنا بود از سقوط نجات داد و از پیشرفت‏شیعیان در مصر، عراق، شام، فارس و خراسان جلوگیری نمود. حکومت‏سلجوقیان تا اواخر قرن هفتم هجری استقرار یافت.
حکومت مقتدر دیگری که در نیمه دوم قرن ششم (۵۶۵) تاسیس گردید، حکومت ایوبیان به دست‏ صلاح الدین ایوبی بود، که تا سال ۸۴۸ دوام یافت.
فداکاری‏های صلاح الدین در جنگ با صلیبیان در خور تقدیر و تحسین است، ولی تعصب شدید او نسبت‏به مذهب تسنن و خصومت و عداوت او با مذهب تشیع، نقطه ضعفی بس بزرگ و غیر قابل اغماض است. وی پس از استیلای بر مصر با فاطمیان با خشونت تمام عمل نمود. در کتاب «الازهر فی الف عام‏» آمده است: «ایوبیها در مطلق آثار شیعه دخالت کرده و آنان را نابود کردند. صلاح الدین دولت فاطمی را عزل کرد و اقوام خود را در یک شب به منازل آنان وارد نمود و ناله‏های جگر خراش و گریه‏های جانسوز به قدری بلند بود که مردم فکر خود را از دست داده بودند. . . » .
وی دستور داد روز عاشورا که بنی امیه و حجاج عید می‏گرفتند، مجددا عید باشد و حی علی خیر العمل را از اذان برداشت و در سخت‏گیری با شیعیان تا آنجا پیش رفت که دستور داد گواهی کسی باید قبول شود که معتقد به یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت‏باشد، و کسی حق سخنرانی یا تدریس داشت که پیرو آن مذاهب باشد و حتی کتابخانه‏های بزرگی که فاطمیین تاسیس کرده بودند و کتابهای نفیسی در فنون مختلف در آنها گردآوری شده بود، به دست وی متلاشی گردید و در نتیجه این روش خصمانه، مذهب تشیع در مصر فراموش گردید.
در مصر به ما ” شیعیان بدون تشیع ” گفته می شود.این جمله ای بود که از زبان خبرنگار مصری مجله الحوادث که با امام موسی صدر مصاحبه کرده گفته شده.همین خبرنگار نوشته”شاید در میان مسلمانان ما بیشترین علاقه به اهل بیت داشته باشیم.درکشور ما اماکن و زیارتگاههای وجود دارد که از تمام زیارتگاههای موجود در دیگر کشورهای اسلامی بیشتر است.از نوشته های بیشتر نویسندگان مسلمان مصری رایحه دوستی اهل بیت علیهم السلام به مشام می رسد”.تو این چند وقت مناظره ای بین ایت الله قزوینی و مولوی عبد الحمید مراد زهی درباره حضرت زهرا برگزار شده بود. که جایی از بحث از نویسندگان مصری چون حسنین هیکل (که نوسنده برجسته دنیای عرب و وزیر معارف مصر) و همچنین عبد الفتاح عبد المقصود مصری نام برده شد و از نوشته های این نویسندگان مصری درباره اهل بیت و حضرت زهرا یاد شد.جالب این است که سال گذشته نیز معمر قذافی دیکتاتور لیبی در یک سخنرانی از احیای دولت فاطمی در شمال افریقا سخن گفت وگفت شیعه حقیقی ما هستیم.و دوستداران اهل بیت هستیم.
مصر توسط سپاهی از اسلام فتح شد که اکثریت انها محبان حضرت علی(ع) بودند مانند عماریاسر و ابو ایوب انصاری .زمامدارانی چون قیس ابن عباده ومحمد ابن ابی بکر و مالک اشتر نفوذ اهل بیت رو در مصر گسترش داد گرچه در زمان امویان سرکوب شیعیان وعلویان و لعن وسب حضرت علی (ع) در منابر ومساجد نتونست از محبت اهل بیت کم کند .در زمان عباسیان شیعیان فعالیت خود را علنی کردند وقیامهای متعددی انجام دادندتا حکومت فاطمیان در شمال افریقا ایجاد شد.حکومت فاطمیان یک حکومت تساهل گرا در مذهب بود .اگر چه شیعه مذهب بودند و شعایر مذهبی را برپا داشتند همچون اضافه کردن عبارت حی علی خیر العمل و تعطیل کردن روز عاشورا وعزاداری علنی برای حضرت امام حسین(ع)برگزاری جشن عید غدیر واعیاد ولادت ال الله.ولی هیچ گونه محدودیت وازاری بر اهل سنت روا نداشتند وانها ازاد بود .فاطمیان قاهره را برپا کردند ودر ان شهر بزرگترین دانشگاه اسلامی را به نام حضرت زهرا (الازهر) تاسیس کردند که در ان مذاهب گوناگون به بحث درس مغول بودند .ازادی وتساهل فاطمیان باعث رغبت دیگر مسلمانان مذاهب دیگر به شیعه شد.این شکوفایی تا دو قرن طول کشید تا صلاح الدین ایوبی مصر را فتح کرد .الازهر را تعطیل کرد .مردمان مصر را سرکوب کرد.شیعیان کشت و روز عاشورا که روز عزاداری در مصر بود را عید اعلام کرد وبه جشن وپایکویی پرداخت.با اقدامات ایوبیان و پس از انها عثمانی ها کم کم شیعیان مصر یا به یمن ولبنان و..مهاجرت کردندو یا تقیه کردند ویا به تصوف روی اوردند.
حضور سید جمال الدین اسدابادی و اقدامات ضد استعماری ایشان باعث شد که شاگردش شیخ محمد عبده بر کتاب نهج البلاغه شرح بنویسد.با تلاش ایت الله قمی و شیخ شلتوت مجمع التقریب المذاهب در دانشگاه الازهر ایجاد شدو همین عالم بزرگوار بود که با فتوای خود که عمل به مذهب شیعه جعفری را جایز دانست ومذهب شیعه جعفری را از مذاهب اسلامی دانست.گرچه با ظهور جمال عبد الناصر وظهور پان عربیسم که پیوند عجبیب با تسنن داشت شیعیان سرکوب شدند.ولی مصر همچنان سرزمین مسلمانان محب اهل بیت باقی ماند.نمی شود به مصر بروید واز اهالی ان دیار مسجد راس الحسن ویا مقام حضرت زینب کبری بپرسی وانها به احترام نشان ندهند .مرقد مالک اشتر و مقام سکینه دختر امام حسن و دختر امام صادق ونفیسه بنت الحسن نیز از مراقد مشهور اهل بیت در مصر است.مردم مصر وشمال افریقا عید غدیر را جشن می گیرند واز ان به عنوان عید برادری یاد می کنند. طبق امار سازمان ملل و دولت امریکا دو میلیون شیعه در مناطق جنوبی مصر زندگی می کنند .گرچه بعد از جنگ سی وسه روزه و پیروزی حزب الله دولت مصر اقدامات سخت تری بر علیه شیعیان مصر ایجاد کرده است ولی مصر یان با توجه به سیر تاریخی خود شیعیان بدون تشیع ” مسلمانان محب اهل بیت” باقی خواهند ماند.
● ایران و مصر و اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی
«تقریب» به معنی دعوت به نزدیک کردن دیدگاههای مذاهب اسلامی است و دارای تاریخچه خاصی در ممالک اسلامی و بویژه کشور مصر می باشد. تقریب همچنین به معنی همکاری مشترک علمای اسلام برای زدودن سوء تفاهمات موجود بین فرقه های اسلامی بخصوص تشیع و تسنن است. علمای تقریبی معتقدند برای تحقق اهداف تقریب، نیازی بر ترک تعالیم تسنن توسط اهل سنت و یا ترک تعالیم تشیع توسط شیعیان نیست، بلکه همزیستی برادرانه و بدون تخاصم بین گروههای اسلامی، محور تقریب مذاهب تلقی می شود. به عبارت دیگر، هدف تقریب، کاهش خصومت و دشمنی در بین پیروان مذاهب اسلامی بوده است.دانشگاه «الازهر» در مصر تا قبل از حکومت «انور سادات» از پیشکسوتان دعوت به تقریب بود.
«حسن ابراهیم حسن» در تاریخ «الدوله الفاطمیه» می نویسد:«تسمیه الازهر به حضرت فاطمه (س) نسبت داده شده است، چرا که سلسله فاطمیون که در سال ۹۰۹ میلادی در مصر به حکومت رسیدند، خود را منصوب به حضرت زهرا (س) می دانستند. فاطمیون، الازهر را برای ترویج مذهب شیعه در سال ۹۷۲ میلادی تأسیس کردند. رهبران این سلسله معتقد بودند زمان تبلیغ شیعه از طریق معرفی علمی فرا رسیده است و باید از طریق آموزش، تعالیم این مذهب را ترویج کرد. فاطمیون به تأسیس دانشگاه الازهر بسنده نکردند و در سال ۱۰۰۵ میلادی، مرکز فرهنگی دارالحکمه را دایر کردند که این مرکز نیز وظیفه تبلیغ تشیع را برعهده داشت.»گفته می شود علی رغم حرکت متعادل فاطمیون در اوایل حکومت خود نسبت به ترویج مذهب شیعه، در سالهای بعد دچار افراط و زیاده روی نسبت به انجام این امر شدند. برای مثال، دولت فاطمی، مردم را از خواندن کتابهای مذاهب دیگر منع می کرد و سعی در انزوای اهل تسنن داشت و شاید این سیاست یکی از علل گرایش ایوبیان به تبلیغ تسنن و اقبال اهل تسنن از این سلسله بود.
ایوبیان که پس از انقراض دولت فاطمیون در سال ۱۱۷۵ میلادی به قدرت رسیدند، مصر را به مرکز فرهنگی قدرتمندی برای ترویج تسنن تبدیل کردند و مؤسس این دولت، «صلاح الدین ایوبی» که شافعی مذهب بود، تدریس فقه شیعه را در الازهر ممنوع کرد. این سیاست باعث شد الازهر دچار رکود علمی شود و این وضعیت حدود ۸۰ سال طول کشید، اما در دوران حکومت مملوکیان و عثمانیان بر مصر، علی رغم حاکمیت مذهب تسنن، شیعیان از وضعیت بهتری نسبت به دوران ایوبیان برخوردار شدند. در زمان مملوکیان، نماز جمعه مجدداً در دانشگاه الازهر برپا شد و در کنار تدریس فقه شافعی، عده ای از علما نیز برای تدریس فقه دیگر مذاهب از جمله تشیع تعیین شدند.در سال ۱۷۸۹، حمله فرانسه به مصرف باعث شد علمای الازهر با پشتیبانی مردم، پرچم مقاومت در مقابل فرانسویان را برافرازند و با فراموش کردن اختلافات خود با دیگر مذاهب، وحدت و یکپارچگی مسلمانان را به منصه ظهور برسانند. همکاری علمای الازهر با شیعیان و دیگر تقریبیون، باعث شکست حملات فرانسویان شد. در این دوره، اعدام علمای اسلامی توسط نیروهای فرانسوی، علقه های همبستگی و تقریب در مقابل دشمن خارجی را در بین مسلمانان تقویت کرد.
در سال ۱۸۰۵، «محمدعلی» به عنوان والی مصر انتخاب شد. وی که ذاتاً فردی قدرت طلب بود، وجود علمای الازهر بویژه اتحاد بین آنان و جامعه اسلامی را مانعی برای تحکیم حاکمیت خود می پنداشت و برای رفع این موانع با تمسک به حربه تفرقه بینداز و حکومت کن و تفکیک دین از سیاست، اقدام به تضعیف علمای اسلام و دانشگاه الازهر کرد. این سیاست که به عدم تمکن مالی الازهر برای اداره خود انجامید، باعث زوال تدریجی این دانشگاه شد و زمینه را برای وابستگی مالی آن به قدرتهای خارجی بویژه دولت بریتانیا فراهم کرد. در سال ۱۹۱۵، مشاور مالی حکومت مصر که فردی انگلیسی بود، به شیخ الازهر پیشنهاد کرد برای بهبود وضع مالی علمای الازهر کمکهایی از دولت انگلیس را بپذیرد (البته در مورد پذیرش این امر توسط الازهر اطلاعی در دست نیست). در این دوره، سیاست حکومت مصر و مستشاران انگلیسی، تفکیک دین از سیاست و ممانعت از اتحاد مذاهب مختلف در زیر لوای اسلام بود. بدین صورت، علمای مذاهب مختلف در الازهر به دلیل عدم یکپارچگی، گروه گرایی و توجه به منافع شخصی، نتوانستند رسالت اسلامی خود در این دوره را ادا کنند.در دهه ۷۰، افزایش تماسهای علما و مراکز دینی مختلف بویژه شیعه و سنی، زمینه تأسیس دارالتقریب در مصر را فراهم آورد. فعالیتهای مرجع فقید شیعیان جهان، حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره)، نقش عمده ای در تأسیس این مرکز داشت.
ایشان اعتقاد راسخی به لزوم رفع اختلاف بین مذاهب اسلامی داشت و تحقق این امر را موجب اعتلای اسلام می دانست. آیت الله العظمی بروجردی با درایت خاص خود می دانست که اگر بنا شود تفاهمی در بین مسلمین ایجاد شود، باید از مجامع علمی سرچشمه بگیرد. از سوی دیگر، ایشان به توان علمی جامع الازهر مصر نیز واقف بود. لذا از امکانات و فرصتها برای رابطه با علمای مصر استفاده لازم را به عمل آورد. آیت الله فقید برای شروع این تماسها، علامه شیخ «محمدتقی قمی» را که مردی دانشمند، متین و علاقه مند به اتحاد اسلامی بود، به عنوان نماینده خود به مصر اعزام داشت و مأموریت وی را تلاش جهت گسترش فعالیتهای تقریبی در مصر و تشویق علمای اسلام جهت اهتمام برای تحقق اتحاد اسلامی عنوان کرد. علامه قمی، پیام شفاهی آیت الله را به شیخ «مجید سلیم» که مقام شیخ الازهر را در آن زمان داشت، ابلاغ کرد و پیام متقابل شیخ سلیم به آیت الله بروجردی، باب مکاتبات و مراودات تقریبی بین حوزه قم و دانشگاه الازهر در مصر را گشود. طولی نکشید که یکی از علمای مصر به نام شیخ «حسن باقوری» که استاد دانشگاه الازهر و وزیر اوقاف مصر بود، به ایران مسافرت و با آیت الله العظمی بروجردی ملاقات کرد.
به دنبال آن، کتاب «مختصر المنافع» علامه «حلی» و «تفسیر مجمع البیان» شیخ «طوسی» در مصر چاپ شد و مورد بهره برداری اساتید و طبقه دانشمند مصر قرار گرفت. به دنبال این تماسها، دانشگاه الازهر برای اولین بار در تاریخ پیدایش خود در روز عاشورا مجلس بسیار مجلل و باشکوهی برای عزای امام حسین (ع) برپا کرد. پس از درگذشت شیخ مجید سلیم، شیخ «شلتوت» زعامت دانشگاه الازهر را برعهده گرفت. وی که از افراد علاقه مند به اتحاد امت اسلام و دارای دیدی عمیق و ژرف در مسائل تقریبی بود، ارتباط نزدیکی با آیت الله العظمی بروجردی (ره) برقرار کرد و طی نامه ای، ایشان را برادر معظم خود خواند.تأسیس دارالتقریب بین مذاهب اسلامی در مصر، نقش عمده ای در هماهنگی بین فرق مختلف اسلامی ایجاد کرد و به اولین گام مهم و تعیین کننده منجر شد. این گام مهم تدریس فقه مذاهب اسلامی شیعه و سنی در دانشگاه الازهر بود. این موضوع در ماده سوم اساسنامه دارالتقریب به این صورت آورده شد: «تدریس فقه مذاهب اسلامی در دانشگاههای اسلامی و در همه نقاط تا جایی که به دانشگاههای اسلامی عمومی تبدیل شوند، صورت خواهد گرفت.»پیشنهاد برنامه تدریس مذهب جعفری در الازهر اگرچه عملی نشد، ولی با یک واقعه مهم دیگر مقارن شد و آن فتوای شیخ شلتوت مبنی بر جایز بودن پیروی از فقه شیعه بود. بدین صورت، بزرگترین مرجع رسمی اهل سنت و بالاترین قدرت علمی مصر با کمال صراحت فتوا داد که پیروان مذهب شیعه اثنی عشریه علی رغم تبلیغات سوء، با دیگر مذاهب اسلامی از نظر برخورداری از امتیازات اسلام برابر هستند و به همه مسلمین اهل سنت و جماعت اجازه داده می شود که در صورت تمایل از فتاوی علمای شیعه جعفری پیروی کنند.
علمای مصر پس از دوران شیخ شلتوت نیز در یک ارتباط تنگاتنگ با حوزه های علمی شیعی، فعالیتهای تقریبی خود را ادامه دادند و این امر، علقه های محکمی بین مردم ایران و مصر به وجود آورد. گفته می شود علی رغم آنکه فقه معرفی شده در مصر غیر شیعی است، ولی وجدان مردمی مصر گرایشهای شیعی دارد. لذا پیروان مسلک وهابی به منظور دور نگه داشتن مردم مصر از سطوح فقهی و عقلی مذهب شیعه به مقابله با تشیع پرداخته اند و درصدد هستند گرایشهای وحدت گرایانه علما و مردم مصر را به انحراف کشانند. درحال حاضر، دلایل زیادی بر تمایل مردم مصر به تفاهم با برادران شیعه خود وجود دارد و این نشأت گرفته از علاقه آنان به اهل بیت (س) است. برای نمونه مردم مصر به زیارت قبور شریف معصومین علاقه دارند و بوسه بر آنها را جایز می دانند، بیشترین اسم رایج در مصر بعد از اسم پیامبر اسلام (ص)، اسامی علی (برای مردان) و فاطمه (برای زنان) است. در مشهورترین اشعار ملی ویژه کودکان، حضرت فاطمه زهرا (س) به عنوان مادر و حضرت علی (ع) به عنوان پدر خطاب شده اند. درخصوص برگزاری اعیاد و آداب ماه مبارک رمضان، مردم مصر پایبند به عادات خاص فاطمیان هستند که نشأت گرفته از فرهنگ تشیع است.
انتشار کتاب «المراجعات» که مشروح مناظره بین عالم بزرگ اسلام «عبدالحسین شرف الدین الموسوی» (ره) از پرچمداران تقریب در جبل عامل لبنان و شیخ «سلیم» رئیس الازهر است، نقش مهمی در زدودن سوءتفاهمات اهل سنت نسبت به شیعه داشته است. شیخ سلیم در آخرین مراجعه اعتراف کرده است که فرقی بین سنی و شیعه وجود ندارد و اختلافات موجود میان شیعه و سنی کمتر از اختلافات موجود میان امامان مذاهب چهارگانه است. در حقیقت، ایجاد تفاهم و دوستی بین شیعه و سنی در محیط فرهنگی مصر از استعداد بالایی برخوردار است. دلایل این امر به شرح زیر می تواند باشد:
۱) وجود قبور تعدادی از منسوبین به اهل بیت (س) نظیر مالک اشتر در مصر باعث شده است مردم این کشور بیش از مردم سایر کشورهای اسلامی نسبت به اهل بیت (س) اظهار محبت و ابراز ارادت کنند.
۲) مردم مصر آشکارا دارای تمایل فراوان برای تفاهم و نزدیکی با سایر برادران مسلمان از جمله شیعیان هستند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این تمایل افزایش یافته است.
۳) نقش الازهر به عنوان یک مرکز روحی و معنوی بزرگ که در ابتدا برای انتشار مذهب شیعه تأسیس شده و اهداف تقریبی را دنبال می کرده است نیز نمی تواند نادیده گرفته شود. گرچه این دانشگاه در بسیاری مقاطع تحت تأثیر دیدگاه های سیاسی حاکمان مصر قرار داشته است.
۴) در بعد تاریخی، تشکیل دولت فاطمی در مصر توسط شیعیان و دشمنی تاریخی بین مصریان و وهابیون همواره به عنوان سدی در مقابل دشمنان اندیشه تقریب عمل کرده است. به همین دلیل، وهابیون علی رغم تلاش های فراوان در مصر موفق به بسط تفکر تخریبی خود برعلیه شیعه نبوده اند.
جای شگفتی نیست که به دلایل فوق، برخی از قانونگذاری های مصر براساس مذهب شیعه باشد. برای مثال، دو ماده از قانون مدنی مصر از مذهب شیعه گرفته شده است. در دوران «جمال عبدالناصر»، الازهر اقدام به انتشار یک دائرةالمعارف فقهی تحت عنوان «فقه اسلام در مذاهب هشتگانه» که عبارت بودند از چهار مذهب اهل سنت، مذاهب اثنی عشری وزیدی و مذاهب اباضی و ظاهری کرد. در این دهه، جمعیتی تحت عنوان «اهل البیت» در مصر تشکیل شد و در وزارت امور اجتماعی با شماره ۱۸۵۲ به ثبت رسید و به صورت نامنظم نشریاتی منتشر کرد. این جمعیت پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دستور حاکمان وقت مصر تعطیل شد. این جمعیت نقش مهمی در امر تقریب بین مذاهب داشت. در مصر، تیره سادات با عنوان «اشراف» شناخته می شوند و جمعیت اشراف در مصر حفظ نسب اموات منسوب به اهل بیت (س) را به عهده دارد.در منطقه «صعید» به ویژه استان های «قنا» و «اسوان» گروهی به نام «جعافره» که منتسب به حضرت امام جعفر صادق (ع) هستند، وجود دارند و دارای تفکرات تقریبی و همزیستی برادرانه با جماعت اهل سنت هستند.
تعداد جعافره در مصر به دو میلیون نفر می رسد.«بهره»ها گروه دیگری از شیعیان اسماعیلیه آفریقا هستند که در دوران حکومت انورسادات به مصر مهاجرت کردند و با استفاده از توانایی های مادی خود، وزیر اوقاف مصر را تشویق به ترمیم مساجد شیعی فاطمیون نظیر مسجد «الانور» نمودند و این مسجد تبدیل به مقر این جماعت شد. بهره ها همچنین مسجدالحسین (ع) و مسجد زینب (س) را ترمیم و تجدید بنا کردند.اعضای فرقه «صوفیه» در مصر که از پیروان حضرت امام علی (ع) هستند نیز همواره همکاری های علمی خوبی با علمای اهل تسنن داشته اند. رهبران جنبش صوفیه در مصر که واقف به علاقه مردم این کشور به اهل بیت (س) بوده اند، همواره با فعالیت های فرهنگی خود مانعی برای رشد تعالیم تفرقه گرانه وهابیت شده اند.وجود بهره ها، صوفیه، جعافره و گروه های طرفدار اهل بیت (س) از سویی و تفکر روشن برخی از علمای مصر نظیر شیخ محمود شلتوت، کواکبی، باعث رشد افکار تقریبی در مصر شده است. اگرچه فعالیت های وهابیون که پس از دوره عبدالناصر آغاز و تاکنون ادامه داشته نیز همواره با رشد اندیشه تقریب مقابله کرده است.پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و برافراشته شدن پرچم اتحاد از سوی حضرت امام خمینی (ره)، مردم مصر با شوق و حرارت زایدالوصفی، پیام وحدت را تبریک گفتند، اما دستگاه های تبلیغاتی غرب و شبکه بین المللی وهابیت با انتشار کتب و نشریات فراوان سعی در مشوه نمودن چهره تشیع در جوامع سنی مذهب کردند.
براین اساس، کتاب هایی که شیعه را مورد ملامت قرار داده بود و کتب دیگری از دوران صفویه که اهل سنت را مورد تهاجم قرار داده بودند، از مخازن بیرون کشیده و دوباره مطرح شدند. بهره برداری از انتشارات «الصحوه» جهت انتشار کتب علیه تشیع در مصر آغاز شد. این شرکت انتشاراتی، بیش از ۱۰۰ کتاب را طی سال های ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۶ منتشر کرد. تمامی هزینه های مادی انتشار این کتب از طرف رهبریت وهابیون تأمین می شد.اگرچه این تهاجم، مذهب تشیع را مورد انتقاد قرار داد، اما از جنبه هایی نیز برای تبلیغ اندیشه تقریبیون مفید بود، چرا که مردم مصر جهت شناخت موارد اختلاف شیعه و سنی علاقه مند شدند و با ظهور متفکرین معاصر در مصر موضع طرفداران تقریب بین مذاهب تقویت شد. برای مثال، مرحوم علامه شیخ محمد غزالی که عالمی قابل قبول در بین تمامی اقشار مصر بود، همواره اختلاف میان امت اسلامی را مورد نکوهش قرار داد و از اندیشه تقریب طرفداری کرد.وی می گوید: «ترس از اختلاف در فقه جایز نیست، زیرا اختلاف فقها اجتناب ناپذیر است. عمل کسانی که تقلید از مذهبی بخصوص را منع می کنند، یک تعصب بیش نیست.
این عمل ترغیب رهروان خود به عدم تقلید از مذاهب دیگر است که نوعی تعصب مذهبی و تنگ نظری بوده و ارزش ندارد.» (روزنامه الاهرام ـ ۱۳۷۰‎/۱۲‎/۱۷). رهبری اخوان المسلمین نیز اهتمام فراوانی به امر تقریب کرد و اتحاد امت اسلام را برای مقابله با دشمن واحد در این دوران ضروری دانست. به نظر می رسد رشد افکار تقریبی در مصر اجتناب ناپذیر باشد. علما و روشنفکران مصری که در حرکت جدید خود احیای اسلام ناب را مدنظر دارند، به اهمیت اتحاد و اتفاق اسلامی جهت مقابله با دشمن مشترک واقفند و پیشینه تاریخی و فرهنگ حاکم بر جامعه نیز بر این مطلب دلالت دارد. لذا می توان گفت اگر تقریب در مصر در مسیر صحیحی هدایت شود، می تواند در آینده، پشتوانه محکم وحدت سیاسی و عاطفی جهان اسلام باشد. بدیهی است که هرگونه تحول مثبت در روابط ایران و مصر، موضع تقریبیون دو کشور را تقویت خواهد کرد.
تاسیس دارالتقریب بین مذاهب اسلامی در مصر نقش عمده ای در هماهنگی بین فرق مختلف اسلامی ایجاد کرد وبه اولین گام مهم و تعیین کننده منجر شد. این گام مهم تدریس فقه مذاهب اسلامی شیعه وسنی در دانشگاه الازهر بود. این موضوع در ماده سوم اساسنامه دارالتقریب به این صورت آورده شد:
« تدریس فقه مذاهب اسلامی در دانشگاههای اسلامی و درهمه نقاط تا جایی که به دانشگاههای اسلامی عمومی تبدیل شوند، صورت خواهد گرفت.»
پیشنهاد برنامه تدریس مذهب جعفری در الازهر اگرچه عملی نشد ولی با یک واقعه مهم دیگر مقارن گردید وآن فتوای شیخ شلتوت مبنی بر جایزبودن پیروی از فقه شیعه بود. بدین صورت بزرگترین مرجع رسمی اهل سنت و بالاترین قدرت علمی مصر با کمال صراحت فتوا داد که پیروان مذهب شیعه اثنی عشریه علی رغم تبلیغات سوء با دیگر مذاهب اسلامی از نظر برخورداری از امتیازات اسلام برابر هستند و به همه مسلمین اهل سنت و جماعت اجازه داده می شود که درصورت تمایل از فتاوی علمای شیعه جعفری پیروی کنند.
علمای مصر پس از دوران شیخ شلتوت نیز در یک ارتباط تنگاتنگ با حوزه های علمی شیعی ، فعالیتهای تقریبی خود را ادامه دادند واین امر علقه های محکمی بین مردم ایران و مصر به وجود آورد. گفته می شود علی رغم آنکه فقه معرفی شده درمصر غیرشیعی می باشد ولی وجدان مردمی مصر گرایشات شیعی دارد. لذا پیروان مسلک وهابی به منظور دورنگهداشتن مردم مصر از سطوح فقهی وعقلی مذهب شیعه به مقابله با تشیع پرداخته و درصدد هستند گرایشات وحدت گرایانه علما ومردم مصر را به انحراف کشانند. درحال حاضر دلایل زیادی برتمایل مردم مصر به تفاهم با برادران شیعه خود وجود دارد واین نشات گرفته از علاقه آنان به اهل بین (س) می باشد.برای نمونه مردم مصر به زیارت قبور شریف معصومین علاقه دارند و بوسه بر آنها را جایز می دانند، بیشترین اسم رایج در مصر بعد از اسم پیامبر اسلام (ص) اسامی علی (برای مردان) وفاطمه (برای زنان) است . در مشهورترین اشعار ملی ویژه کودکان حضرت فاطمه زهرا(س) به عنوان مادر و حضرت علی (ع) به عنوان پدر خطاب شده است. درخصوص برگزاری اعیاد و آداب ماه مبارک رمضان . مردم مصر پایبند به عادات خاص فاطمیان هستند که نشات گرفته از فرهنگ تشیع است.
انتشار کتاب المراجعات که مشروح مناظره بین عالم بزرگ اسلام عبدالحسین شرف الدین الموسوی (ره) از پرچمداران تقریب در جبل عامل لبنان و شیخ سلیم رئیس الازهر می باشد، نقش مهمی در زدودن سوء تفاهمات اهل سنت نسبت به شیعه داشته است. شیخ سلیم در آخرین مراجعه اعتراف کرده است که فرقی بین سنی و شیعه وجود ندارد واختلافات موجود میان شیعه وسنی کمتر از اختلافات موجود میان امامان مذاهب چهارگانه است.
درحقیقت ایجاد تفاهم و دوستی بین شیعه وسنی در محیط فرهنگی مصر از استعداد بالایی برخوردار است. دلایل این امر به شرح زیر می تواند باشد.
۱) وجود قبور تعدادی از منسوبین به اهل بیت (س) نظیر مالک اشتر درمصر باعث شده مردم این کشور بیش از مردم سایر کشورهای اسلامی نسبت به اهل بیت (س) اظهار محبت و ابراز ارادت نمایند.
۲)مردم مصر علناً دارای تمایل فراوان برای تفاهم ونزدیکی با سایر برادران مسلمان منجمله شیعیان می باشند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی این تمایل افزایش یافته است.
۳)نقش الازهر به عنوان یک مرکز روحی ومعنوی بزرگ که در ابتدا برای انتشار مذهب شیعه تاسیس شده و اهداف تقریبی را دنبال می کرده است نیز نمی تواند نادیده گرفته شود. گرچه این دانشگاه در بسیاری مقاطع تحت تاثبر دیدگاههای سیاسی حاکمان مصر قرار داشته است.
۴) دربعد تاریخی ، تشکیل دولت فاطمی در مصر توسط شیعیان و دشمنی تاریخی بین مصریان و وهابیون همواره به عنوان سدی در مقابل دشمنان اندیشه تقریب عمل کرده است، به همین دلیل وهابیون علیرغم تلاشهای فراوان در مصر موفق به بسط تفکر تخریبی خود برعلیه شیعه نبوده اند. جای شگفتی نیست که به دلایل فوق برخی از قانونگذاریهای مصر براساس مذهب شیعه باشد. برای مثال دو ماده از قانون مدنی مصر از مذهب شیعه گرفته شده است. در دوران عبدالناصر، الازهر اقدام به انتشار یک دائره المعارف فقهی تحت عنوان « فقه اسلام درمذاهب هشتگانه» که عبارت بودند از چهار مذهب اهل سنت، مذاهب اثنی عشری وزیدی ومذاهب اباضی وظاهری نمود. دراین دهه جمعیتی تحت عنوان « اهل البیت» در مصر تشکیل شد ودر وزارت امور اجتماعی با شماره ۱۸۵۲ به ثبت رسد و به صورت نامنظم نشریاتی منتشر نمود. این جمعیت پس از پیروزی انقلاب اسلامی بنا به دستور انورسادات تعطیل شد. این جمعیت نقش مهمی درامر تقریب بین مذاهب داشت. درمصر تیره سادات باعنوان « اشراف» شناخته می شوند و جمعیت اشراف در مصر حفظ نسب اموات منسوب به اهل بیت(س) را به عهده دارد.
در منطقه صعید به ویژه استانهای قنا و اسوان گروهی به نام «جعافره» که منتسب به حضرت امام جعفر صادق (س) می باشند وجود دارند ودارای تفکرات تقریبی وهمزیستی برادرانه با جماعت اهل سنت می باشند. تعداد جعافره درمصر به دو میلیون نفر می رسد.
بُهره ها گروه دیگری از شیعیان اسماعیلیه آفریقا هستند که در دوران حکومت انورسادات به مصر مهاجرت کردند وبا استفاده از تواناییهای مادی خود وزیر اوقاف مصر را تشویق به ترمیم مساجد شیعی فاطمیون نظیر مسجد «الانور» نمودند واین مسجد تبدیل به مقر این جماعت گردید. بُهره ها همچنین مسجد الحسین (ع) ومسجد زینب (س) را ترمیم و تجدید بنا نمودند.
فرقه صوفیه در مصر که از پیروان حضرت امام علی (ع) هستند نیز همواره همکاریهای علمی خوبی با علمای اهل تسنن داشته اند. رهبران جنبش صوفیه در مصر که واقف به علاقه مردم این کشور به اهل بیت (س) بوده اند همواره با فعالیتهای فرهنگی خود مانعی برای رشد تعالیم تفرقه گرانه وهابیت شده اند.
وجود بُهره ها، صوفیه، جعافره و گروههای طرفدار اهل بیت (س) از سویی و تفکر روشن برخی از علمای مصر نظیر شیخ محمود شلتوت ، کواکبی، باعث رشد افکار تقریبی در مصر شده است. اگرچه فعالیتهای وهابیون که پس از دوره عبدالناصر آغاز وتاکنون ادامه داشته نیز همواره با رشد اندیشه تقریب مقابله کرده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و برافراشته شدن پرچم اتحاد از سوی حضرت امام خمینی (ره) مردم مصر با شوق و حرارت زاید الوصفی پیام وحدت را تبریک گفتند، اما دستگاههای تبلیغاتی غرب وشبکه بین المللی وهابیت با انتشار کتب ونشریات فراوان سعی در مشوه نمودن چهره تشیع درجوامع سنی مذهب نمود. بر این اساس کتابهایی که شیعه را مورد ملامت قرار داده بود وکتب دیگری از دوران صفویه که اهل سنت را مورد تهاجم قرار داده بودند، از مخازن بیرون کشیده و دوباره مطرح شدند. بهره برداری از انتشارات «الصحوه» جهت انتشار کتب برعلیه تشیع در مصر آغاز شد .این شرکت انتشاراتی، بیش از صد کتاب را طی سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۶ منتشر کرد. کلیه هزینه های مادی انتشار این کتب از طرف رهبریت وهابیون تامین می شد.
اگرچه این تهاجم ،مذهب تشیع را مورد انتقاد قرار داد اما از جنبه هائی نیز برای تبلیغ اندیشه تقربیون مفید بود چرا که مردم مصر جهت شناخت موارد اختلاف شیعه وسنی علاقمند شدند و با ظهور متفکرین معاصر در مصر موضع طرفداران تقریب بین مذاهب تقویت گردید. برای مثال مرحوم علامه شیخ محمد غزالی که عالمی قابل قبول دربین تمامی اقشار مصر بود همواره اختلاف میان امت اسلامی را مورد نکوهش قرار داد و از اندیشه تقریب طرفداری نمود وی می گوید: «ترس از اختلاف در فقه جایز نیست زیرا اختلاف فقها اجتناب ناپذیر است . عمل کسانی که تقلید از مذهبی به خصوص را منع می کنند یک تعصب بیش نیست. این عمل ترغیب رهروان خود به عدم تقلید از مذاهب دیگر است که نوعی تعصب مذهبی وتنگ نظری بوده و ارزش ندارد»‌
رهبری اخوان المسلمین نیز اهتمام فراوانی به امر تقریب نمود واتحاد امت اسلام را برای مقابله با دشمن واحد دراین دوران ضروری دانست.
به نظر میرسد رشد افکار تقریبی در مصر اجتناب ناپذیر باشد. علما و روشنفکران مصری که درحرکت جدید خود احیای اسلام ناب را مدنظر دارند به اهمیت اتحاد و اتفاق اسلامی جهت مقابله با دشمن مشترک واقف هستند و پیشینه تاریخی وفرهنگ حاکم بر جامعه نیز بر این مطلب دلالت دارد، لذا می توان گفت تقریب در مصر اگر در مسیر صحیح هدایت شود می تواند در آینده پشتوانه محکم وحدت سیاسی وعاطفی جهان اسلام باشد.بدیهی هرگونه تحول مثبت در روابط ایران و مصر موضع تقریبیون دوکشور را تقویت خواهد نمود.
● حضور تشیع در مصر
بسیاری بر این باور است که همزمان با ورود اسلام به مصر، تشیع نیز وارد این حیطة جغرافیایی شده‌است؛ زیرا که در جریان فتح این منطقه بسیاری از محبان حضرت علی(ع) نیز در سپاه پیروز اسلام حضور داشته‌اند. مقریزی می‌نویسد: «جماعتی از اصحاب رسول الله در جریان فتح مصر حضور داشتند و در این میان از عده‌ای نام می‌برد که از محبان حضرت علی(ع) می‌باشند از جمله: ابوذر غفاری،‌ ابورافع مولی رسول‌الله و ابوایوب انصاری.(۱) » سالها بعد در زمان خلیفه سوم عثمان، عمار یاسر نیز به این منطقه وارد می‌شود.
نکته مهم در این میان این است که این گروه علناٌ به ولایت حضرت علی‌(ع) پایبند بوده و هیچوقت و در تحت هیچ‌شرایطی از دعوت مردم به سوی ولایت آن‌حضرت کوتاهی نمی‌کردند. حضور این گروه در این منطقه و تلاشهای آنها باعث می‌شد که حب حضرت در این منطقه هر روز افزایش یابد.
در دوران خلافت خلیفه سوم شهرهای مختلف بلاد اسلامی که از بی‌عدالتی وبی‌توجهی عثمان به تنگ آمده بود دست به عصیان زده و علیه او شورش کردند. خلیفه سوم برای آرام کردن جو و خواباندن ناآرامیها صلاح را در این دید که بزرگان را نزد آنها بفرستد. و در همین‌ راستا عمار یاسر به مصر فرستاده شد. مدتها از سرنوشت او خبری نشد و گمان بر این بود که او در این راه کشته شده است. اما ابن اثیر گزارش داده است که : عمار یاسر با عبدالله بن سباء ملاقات کرد و با یک دیگر مردم آن دیار را تشویق کردند که به مخالفت با عثمان بپردازند و در نهایت گروه از مردم خشمگین را راهی مدینه نموده و این گروه در قتل عثمان دست داشته‌اند. تاریخ در این سال مخالفتی دیگری را علیه خلیفه سوم در این منطقه گزارش کرده است که به رهبری آن‌ را «محمد‌ابن ابی‌حذیفه» بر عهده داشته است. مقریزی می‌نویسد که وی در سال (۳۵قمری) با طرفداران و یاران عثمان به مبارزه پرداخته و پس از پیروزی بر آنان حاکم وقت مصر بنام (عقبه بن عامر) را که از سوی خلیفه سوم منصوب شده بود را از مقامش خلع و در ادامه سپاهی را برای مقابله با عثمان راهی مدینه می‌کند که این سپاه در شورش علیه عثمان و کشتن او نقش داشته است.» مقریزی این قیام را نیز منتسب به شیعیان دانسته و آنها را از محبان حضرت علی(ع) دانسته است. این گزارشات مبین این نکته است که پیروان اهل‌البیت در این دوره ـ قبل از به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) ـ‌ در مصر حضور فعال داشته و خواهان بازگشت خلافت و جانشینی رسول خدا به ریشة اصلی‌اش یعنی امام علی(ع) بوده‌اند. پس از کشته‌ شدن عثمان مردم با شور و شوق فراوان اطراف امام علی(ع) گرد آمدند و با او بیعت نمودند. مقریزی می‌نویسد: قیس بن سعد انصاری به سوی مصر گسیل شد و در ربیع الاول سال ۳۷ قمری بر مصر درآمد. مردم مصر در آن روزها از لشکر و سپاه امام علی(ع) بودند به جز قریه «خربتا» که در میان لشکر حضور نداشت.
گماردن قیس بن سعد انصاری و نیز مأموریت محمد ابن ابی‌بکر به اداره این سرزمین ـ که هردو به ولاء و محبت به امام علی (ع)‌شهرت دارد و برای دعوت مردم به پیروی از این خاندان می‌کوشیدندـ یکی از پایه‌ها و عوامل استقرار تشیع در مصر بوده است.
از آن جا که شیعه خلافت الهی را برای هیچ‌کس جز علی(ع) و فرزندانش قائل نمی‌باشد،‌ به همین جهت حکومت‌ها و دولتهای وقت کمترین مجالی را برای رواج و انتشار آن فراهم نمی‌آوردند و همیشه در صدد بودند که محیط خفقان را برای آن فراهم آورند، زیرا با حضور تشیع و نیرومندشدن آن بیم آن می‌رفت که تشکیلات و سازمان حکومت آنها متزلزل شود.
در ادامه به موقعیت تشیع در دوران حکومتهای بنی امیه و بین عباس پرداخته و در نهایت به شکوفایی شیعه در دوران حکومت فاطمیان می‌پردازیم.
۲) بخش دوم(تشیع در مصر)
● شیعه و بنی‌امیه در مصر
پس از آن که امام علی(ع) به خلافت جامعه اسلامی برگزیده شد، دشمنان قسم خوردة وی که تحمل داد و عدل آن حضرت را نداشتند با یک دیگر متحد شدند وقتل عثمان را بهانه قرار داده و بر امام علی(ع) خروج نمودند. معاویه از شام به مصر لشکرکشی نمود و در سال ۳۸ قمری این منطقه به دست نیروهای معاویه به فرماندهی عمروعاص افتاد. محمد ابن ابی‌بکر دستگیر و به قتل رسید. کینه و خصومت طرفداران معاویه با کشتن او فروکش نکرد، او را در میان پوست الاغ جای داده و به آتش کشیدند.
با همه کینه و خصومت معاویه و عمروعاص نسبت به امام علی(ع) و سختگیریهای که عمروعاص حاکم این منطقه نسبت به شیعان روا می‌داشت، نتوانست ریشه تشیع را در این منطقه بخشکاند و نابود کند؛ مقریزی می‌نویسد: « وقتی امام علی به شهادت رسید و معاویه در حکومت خود استقلال و استقرار یافت، سربازان و اشراف مصر عثمانی بودند، اما بسیاری از مردم آن از دوستان علی(ع) به شمار می‌رفتند.»
عمروعاص و حاکمان بعدی مصر تلاش بی‌وقفه‌ی را برای از بین بردن آثار تشیع در این منطقه انجام دادند و در این دوره بود که سب و دشنام به امام علی(ع) در مساجد و منابر به دستور مروان حکم رسمیت یافت. مقریزی پس از آنکه از استیلا مروان ابن حکم بر مصر یاد می‌کند می‌نویسد: «از این زمان طرفداران او بر مصر دست یافتند و در آنجا به سبّ و دشنام علی(ع) تظاهر می‌کردند،‌ وزبان علویها و شیعیان و خوارج بسته شد»
با همة ترفندهای که زمامداران و رجال حکومت وقت انجام دادند، شیعه به صورت کامل به انزوا کشانیده نشد و محبت اهل البت در دل مردم رسوخ می‌یافت. در حقیقت تشیع در این دوره عمدتاٌ به صورت مخفیانه و در درون خانه‌ها کشانیده شده بود و به این شکل به حیات خود ادامه می‌داد. و منتظر فرصتی بود که آن تمایلات درونی خود را بروز دهد. این فرصت در سال۱۳۳ ق.م با در زمانیکه مروان حمار آخرین خلیفه اموی کشته می‌شود و حکومت بنی‌امیه منقرض می‌گردد فراهم می‌آید. و حکومت در اختیار بنی عباس قرار می‌گیرد. و حرارت اصحاب مکتب مروانی که علی‌(ع)‌را سب و دشنام می‌داد فرو نشست و آتش فتنه آنها فروکش کرد. تشیع وارد مرحله جدیدی شد که در ادامه مورد بحث قرار می‌گیرد.
● شیعه و بنی عباس در مصر
پس از سقوط بنی‌امیه شیعیان از آن حالت خفقان و فشاری که قرار داشت بیرون آمدند و آنچه را که مدتها در دل نهان داشته بودند، ابراز نمودند و علناٌ به میان مردم آمده و به تبلیغ آرمانها و عقاید خود پرداختند، و بر این باور بودند که بنی‌عباس با آنها در ولاء و محبت علی(ع) و آل او هم عقیده است؛ اما این تصور خلی به درازا نیانجامید که بنی عباس پس از تثبیت موقیعت خود چهره واقعی خود را نشان دادند و با علویان از راه عداوت و کینه‌توزی بر آمدند. و برای سرکوب نمودن این آوای حقیقت به شکنجه و زندان و تبعید ... شیعیان و محبان علی(ع) روی آوردند و دقیقاٌ همان شیوه را که بنی‌امیه برای مقابله با تشیع در پیش گرفته بود را در پیش گرفتند. زیرا بدون شک شیعیان با آن عقاید ویژه که خلافت را جز حق آل علی نمی داند، حکومت و موقعیت آنها را در معرض خطر قرار می‌داد، این تفکر باعث می‌شد که آنها با دید یک دشمن خطرناک به این مکتب و فرقه بنگرد.
شاید این سؤال قابل طرح باشد که چه عواملی باعث شد که شیعیان در ابتدای دعوت بنی‌عباس به حمایت از آنها بپردازد و دعوت آنها را لبیک گوید؟
یکی از عواملی که در ابتدای دعوت عدة از شیعیان را جذب عباسیان نمود، وجود نسبت خویشاوندی میان بنی‌عباس و آل ابی‌طالب است. رابطة خویشاوندی نزدیک میان بنی عباس و آل ابی‌طالب در آن دورة تاریخی که هنوز وابستگی قومی و قبیله‌ای یکی از معیارهای مهم پیوندهای اجتماعی محسوب می‌شد، باعث شد که عدة به صرف ملاحظه این ارتباط، با عباسیان برای مقابله با بنی‌امیه همراه شوند. عامل دیگر که نیز نقش مهمی در جذب گروهی از شیعیان و محبان آل علی(ع) را به سوی عباسیان در پی داشت، شعار خونخواهی و یا لثارات الحسین بود که عباسیان در آغاز دعوت خود برگزیده بود. شعار حمایت از آل علی و باز ستاندن میراث و حقوق اهل‌البیت(ع) از امویان باعث شد که گروهی از شیعیان با عباسیان همراه شدند. بهرحال این فریب‌خوردگی خواه، معلول سلامت نفس و صفا قلب شیعیان بوده باشد و خواه ساده لوحی و خوشی باوری آنها را در عیان سازد، این خوش‌باوری در به حکومت رسانیدن بنی‌عباس نقش مهمی ایفا کرد.
پس از آنکه شیعیان رفتار بنی‌عباس را نسبت به فرزندان علی(ع) و دوستان آنها مشاهده کردند، دریافتند که شعارها و تبلیغات اولیه بنی‌عباس به حمایت از آل علی(ع) جز نقشة‌ برای رسیدن به قدرت و حکومت نبوده است. از این پس شیعیان نیز تغییر موضع داده و در صدد برآمدند که در هر نقطه‌ی که نهضت و مخالفت علیه بنی‌عباس برپا می‌شد، به آن پیوسته و از آن حمایت کند. لذا هر جا که می‌دیدند یکی از علویان آماده قیام می‌باشد، دست او را به نشانة همیاری می‌گرفتند و فرماندهی را از ناحیه خود به او واگذار می‌کردند. در همین دوران است که «علی بن محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع) وارد مصر می‌شود و وی نخستین علوی است که وارد مصر می‌شود و مردم بسیاری با او بیعت می‌کند ولی این نهضت نیز به سرانجام نمی‌رسد و شکست می‌خورد. با این اوضاع نیز نیز شیعیان در مصر حضور فعال داشتند تا این که فرمان متوکل عباسی مبنی بر اخراج خاندان ابیطالب از مصر به عراق صادر گردید. در ماه رجب سال ۱۲۳۴ه.ق شیعیان از مصر اخراج شدند. بزرگان علوی که در مصر حضور داشتند خود را مخفی کردند، لکن «یزید بن عبدالله» امیر مصر به جستجوی خانه به خانه بر آمده و آنان را مجبوربه مهاجرت به عراق نمودند. این واقعیت را مقریزی در ضمن گزارش احوال یزید بن عبدالله آورده است، که متوکل او را به عنوان والی مصر منصوب کرد: «وی در جستجوی شیعیان بر‌آمده و آنها را یافت و به سوی عراق تبعیدشان کرد. در ایام ولایت او بر مصر سختیها و مصیبتهای فراوان بر علویان گذشت» ابن اثیر نیز به این مطلب اشاره دارد و می نویسد: « متوکل نسب به علی و اهل‌البیت او (ع)‌ بغض می‌ورزید و مال و جان هرکسی را که به او گزارش می‌دادند حبّ علی و خاندان او را در دل و سینه دارد به خطر می‌انداخت و بر او رحم نمی‌کرد.»
هدف از این همه فشار و خفقان که بنی‌عباس به وجود آورده بود سیطرة کامل بر حزب شیعه در سرزمین مصر بود، آنان عناصر و رهبران فعال شیعه را تبعید می‌کردند تا بدینوسیله توده‌های شیعه را از قدرت واقعی خودش دور نموده و آنها راه را برای قلع و قمع آنان هموار کنند.
پس از مرگ متوکل، علویان و شیعیان گمان می‌کردند که دوران جور و ستم به پایان آمده است و در آینده نزدیک می‌توانند نسیم آسایش را استنشاق کنند. این امیدها دیری نپایید که حاکم عباسی به والی خود در مصر نوشت که هیچ کس حق ندارد با علویان معامله کند و هیچ علوی در مصر حق ندارد از شهری شهری دیگر مسافرت کند، و حق اختیار نمودن بیش از یک غلام را ندارد و اگر میان فردی و یکی از علویان دشمنی رخ داد بدون مدرک و دلیل سخن و درخواست آن غیرعلوی پذیرفته شود. هیچ علوی حق ندارد حرفه و صنعتی را اختیار کند وبر اسبی سوارگردد.
اینها گوشه‌ای از خفقان و وحشتی است که عباسیان برای شیعیان فراهم آورده بودند، تا جلوی انقلاب‌ها و نهضتهای آنها را بگیرند، اما این اقدامات سختگیرانه آنها نتیجه عکس داد و در حقیقت این اقدامات عاملی شد که بیشترین انقلابات و قیامهای شیعی را در همین دوران داشته باشیم. در ادامه به این نهضت‌ها اشاره خواهیم کرد؛ گرچند که همه و یا اگثر این انقلابات به نتیجه مطلوب نآنجامید و در نهایت به شکست انجامید ولی نشانگر این واقعیت است که شیعیان در این دوران حضور داشته و برای دفاع از آرمانهای خود به مبارزه و قیام مسلحانه پرداخته است.
● قیام‌های شیعیان در مصر در دوره‌ عباسیان
۱) قیام جابربن ولید مدلجی ـ ۲۵۲ه. ق. اسکندریه:
این انقلاب شیعی به فرماندهی «جابر بن ولید مدلجی» در منطقه‌ی اسکندریه روی داد، و جمعی عظیمی از مردم به سوی او روی آوردند، از میان چهر‌های مهم و سرشناس شیعی که به این قیام پیوست «عبدالله بن احمد بن اسماعیل بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن ابیطالب (ع)» که به او «ابن ارقط» گفته می‌شد،‌ می‌باشد. در ابتدای قیام آنها سپاهیان عباسی را شکست دادند و برناحیه دریایی نیز سیطره‌ یافتند،‌ ولی در ادامه جنگ آنها شکست خورد و ابن ارقط نیز دستگیر شد.
۲) قیام «بغا الاکبر» ـ منطقه الصعید ـ
رهبری این قیام بر عهده «احمد بن ابراهیم بن عبدالله بن طباطبا بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن علی(ع)،‌ است که در منطقه‌ الصعید همزمان با فرمانروایی «ارجون ترکی» قیام کرد که در این جنگ وی شکست خورد و فرار کرد و لی به زودی از دینا رفت.
۳) قیام «بغا الاصغر»:
رهبری این قیام را «احمد بن محمد بن عبدالله بن طباطبا» بر عهده داشت، این قیام در منطقه‌ی میان اسکندریه و برقه در جمادی آلاخر سال ۲۵۵ه.م در زمان سلطنت «ابن طولون» به وقوع پیوست. بغاالاصغر همراه یارانش به سوی منطق صعید در حرکت بودند که توسط دشمنانشان محاصر و کشته شدند. و در شعبان همان سال سربریده احمد بن ابراهیم ـ بغاالاصغر ـ را به فسطاط آوردند.
۴) قیام « ابن صوفی علوی»
«ابراهیم بن محمد بن یحیی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب (ع) مقام رهبری این قیام را بر عهده داشت که در منطقه‌ی «الصعید»‌ به وقوع پیوست. در ذی‌القعده سال ۲۵۵ق. بر منطقه‌ی «اسنا» مسلط شد، ابن طولون سپاهی را برای مقابله با او فرستاد ولی ابن صوفی این سپاه را شکست داد. در نبرد دیگری که در منطقه «أخیم» رخ داد وی شکست خورد و به مکه گریخت که در مکه او را دستگیر کردند و نزد ابن طولون آوردند. ابن طولون ابتدا او را زندانی نمود و لی بعداٌ او را از زندان آزاد کرد و او راهی مدینه شد و در همین شهر نیز دارفانی را وداع گفت. ابن اثیر در مورد نسب او این گونه آورده است که : «... بن محمد بن علی بن ابیطالب (ع)» و این بخش را ذکر نکرده است: «... ابن محمد بن عمر بن علی بن ابیطالب(ع).»
هرچند که این قیام‌ها در مجموع توسط دستگاه حاکمه سرکوب شدند و رهبران قیامها یا کشته شدند ویا به زندان رفتند اما این قیامها بر روی مردم عادی این مناطق بی تأثیر نبود، زیرا که این قیامها باعث شده بود که حرارتی در میان شیعیان این دیار به وجود آید و قدری از حیات ،‌حرکت و جرأت و جسارت را به آنها بازگرداند که به دنبال آن تا حدودی قادر به اظهار معتقدات خویش بودند و با دست و زبان خویش از آرمانهای خود به دفاع بر می‌خواستند، به عنوان مثال در تاریخ آمده است که : در زمان فرمانروایی «خمارویه بن احمد بن طولون» مردی مصری اعلام داشت که نمی‌توان گفت که نمی‌توان گفت که احدی افضل از اهل‌البیت نیست. تودة از مردم بر سر او ریخته و با تازیانه او را مضروب ساختند. مقریزی در جای دیگری می‌گوید که :پیوسته شیعیان در مصر نیرومند می‌گشت تا این که در روز عاشورای سال ۳۵۰ .ق نزاعی میان سربازان و گروهی از مردم در محل مقبرة حضرت گلثوم علوی رخ داد. این نزاع به علت بیان مصائب اهل‌البت وشیون وزاری مردم به وقوع پیوست و عدة از هردو طرف کشته شدند.
این وقایع تاریخی بیانگر این واقعیت است که شیعه وجود آشکار و پرتابشی داشته است. رخدادها و وقایعی که در مصر روی داد مثل: دشنام‌های متقابل، درگیری، ستیز و کشتار... و نیز همیاری و مساعدت دشمنان و مخالفان تشیع و اهل‌البیت خصوصاٌ امام علی(ع)، نشانگر این مطلب است که شیعه حضور فعال در صحنه‌های سیاسی، اجتماعی این دوره داشته است و مخالفان این مکتب به هر طریقی که می‌توانستند در صدد سرکوب و نابودی آن بر آمدند. ولی خوشبختانه موفق به انجام آن نشدند. تا جای که «کافور اخشیدی» ـ حاکم مصرـ علی‌رغم تعصب و عداوتی که با شیعه داشت به خاطر فزونی شمار شیعیان و قدرت آنها ناگزیر با سازش با آنها شد.
۴) شیعه و فاطمیان در مصر: دوران شکوفایی شیعه
مذهب تشیع در مصر، بعد از سقوط «اخشدیها» و روی کار آمدن فاطمیان به نقطه اوج خود رسید واز مأذنه‌های تمامی مساجد مصر عبارت «خیرعلی خیر العمل» یعنی بشتابید به سوی بهترین کار، به گوش می‌رسید. تمامی شعارها و نشانه‌های شیعی در این سرزمین جلوه‌گر شد مثل: اعلام برتری علی(ع) بر دیگران و دعا برای او،‌ امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و حضرت فاطمه(س).
پس از مرگ «کافور اخشیدی» در مصر فرمانروایی مقتدر باقی نماند، لذا به درخواست مردم،‌ امیر معزالدین الله فاطمی،‌ فرمانده خود «جوهر الصقلی» را مأمور فتح مصر نمود. وی نیز در سال ۳۵۸ق. این منطقه را تصرف کرد. جوهر وارد مصر شد و شهر قاهره را بنیاد نهاد و قبل از آنکه المعزالدین فاطمی وارد مصر گردد تشیع را علنی ساخت. از مذهب تشیع آنچه را که «جوهر» مردم را بدان خواند و آثاری را که منتشر کرد عبارتند از:
۱) گفتن «حی علی خیرالعمل» در همه مساجد شهرهای مصر
۲)اعلام به تفضیل علی(ع)‌ بر دیگران
۳) جهر به صلوت و سلام و درود بر پیامبر اکرم و علی(ع) و فاطمه و حسنین(ع)
۴)دستور به امام مساجد مصر که ـ بسم الله الرحمن الرحیم ـ را با جهر و صدا بخوانند که قبلاٌ چنین نمی‌کردند.
۵) افزودن قنوت رکعت دوم در نماز جمعه
اما در مورد ارث دستور داد که :
۱) با وجود دختر برای میت نباید برادر، خواهر،‌ عمو و خواهر زاده و برادر زاده میت از او ارث ببرند.
۲) با وجود فرزند نباید جز زن و شوهر و پدر و مادر و اجداد ارث ببرند.
۳) با وجود مادر جز کسی‌که با فرزند ارث می‌برند هیچ کس از میت ارث نبرد.
ابوطاهر محمد بن احمد،‌ قاضی مصر با جوهر راجع به دختر و برادر میتی به گفتگو نشسته بودند، که از دیرباز حکم کرده بود که نیمی از ترکه مربوط به دختر و نیمی دیکر از آن برادر میّت است،‌ وجوهر مخالف آن حکم بود. تا اینکه جوهر گفت، ای قاضی این کار را باید دشمنی نسبت به فاطمه (س) تلقی کرد...
هنگامی‌که المعزالدین الله در سال ۳۶۲ق. وارد مصر شدو در کاخ «القاهره المعزیه» اقامت گزید در ماه رمضان سال ۳۶۲ق. دستور داد که : بر در و دیوار شهرهای مصر بنویسد: «خیرالناس بعد الرسول(ص) علی بن ابی‌طالب(ع) »، یعنی بهترین مردم پس از رسول‌الله (ص) عل بن ابیطالب (ع)‌است. و نیز روزه باید بر طبق مذهب تشیع صورت گیرد و خواندن نماز تراویح از شهرهای مصر رخت بر بندد. و نیز در بهار سال ۳۸۵ق. «قاضی محمدبن نعمان» جلسات در قصر والی قاهره ترتیب داد و در آن از علوم اهل‌البیت سخن می‌گفت و مردم انبوهی از شهرهای دیگر مصر برای شرکت در این گونه مجالس راهی قاهره می‌شدند و در نهایت شدت جمعیت به گونه‌ی شده بود ه یک شنبه به مردان و چهارشنبه به زنان اختصاص داده شده بود.
توده‌های اهل سنت به هیچ وجه از طرف فاطمیان در مصر زیر فشار قرار نگرفتند تا مجبور به ترک مذهب‌شان شوند ـ بر عکس آنچه دشمنان شیعه پیش از این انجام داده بودند.ـ بلکه این خود توده‌های مردم بودند که از روی رغبت به مذهب تشیع گرویدند و به گونه‌ی که پیروان اهل‌سنت در اقلیت قرارگرفتند.
فاطمیان دارای پیامدها و آثاری دیگری در تشیع هستند که آنها در سرزمین مصر رائج ساختند و این عوامل و آثار از نیرومندترین عوامل نشر تشیع در مصر به شمار می‌رود که اینک آنها را به صورت گذرا بیان می‌کنم.
● آثار فاطمیان در مصر
۱) تعطیلی روز عاشورا
در روز عاشورا به دستور خلفای فاطمی بازارها تعطیل،‌ خرید و فروش باطل و غیر رسمی اعلام شد، گاهی خلیفه نیز در این مراسم ـ با پای برهنه در حالی‌که شعار حزن و اندوه در لب داشت ـ حضور می‌یافت و مصیبت امام حسین(ع)‌ را می‌خواندند. هرچند که این شعار روز عاشورا پدیده‌ای به شمار آید که آنرا فاطمیان در مصر رواج داده باشد، چون‌که در دوران کافور اخشیدی نیز این شعار توسط شیعیان برگزار می‌شد. منتها عرصه و دامنه برگزاری این شعار در دوران حکومت فاطمیان گسترش فراوان یافت.
۲) جشن و آذین‌بندی روز عید غدیر
غدیر روزی است که رسول الله(ص) علی(ع) را به عنوان خلیفه و امام و رهبر بعد از خود منصوب کرد. در این روز زنان شوهر مرده شوهر داده می‌شدند و جامه زیبا به مردم پوشانده و هدایای نیز به آنها داده می‌شد. در این روز غلامان آزاد می‌شدند و چهارپایان نیز ذبح می‌شدند. دیگر کارهای که در بزرگداشت چنین روزی معمول می‌داشند،‌ برگزاری مراسم تهنیت و افزودن صله‌ها و جایزه‌ها و بخششها و انفاق امول بی‌شماری توسط خلیفه وزراء و بزرگان دراین روز به مردم.
۳) گرامی‌داشت ولادت آل عباء:
آنها تولد حضرت رسول اکرم(ص)، امام علی(ع)، فاطمه(س) و حسنین(ع) را به عنوان اعیاد و موسمهای بزرگ جشن می‌گرفتند و اموال بی‌شماری را در آن روزها انفاق می‌کردند و به اظهار سرور وشادی می‌پرداختند.
۴) آموزش فقه اهل‌البیت:
فاطمیان فقهای را منصوب کردند که فقه اهل‌البیت(ع) را به مردم تعلیم دهند، شهریه و حقوق اختصاصی سالیانه‌ی را برای ٱنها مقرر ساختند. و به متعلمین و کسانی‌که برای استماع حدیث حضور به هم می‌رساندند وجوه و مبالغ آبرومندی می‌پرداختند. فاطمیان با این‌گونه اقدامات از تشیع تجلیل به عمل آوردند و زمینه حرکت رو به جلوی این مکتب را در مصر فراهم آورند، این اقدامات باعث شد که مدهب اهل‌البیت(ع) به عنوان مذهب مأنوس و شناخته‌ شده‌ای در میان مردم مصر راه خود را طی کند.
فاطمیان و حکومت آنها در مصر، ارجمند‌ترین و تأثیرگذارترین حکومت‌ها در این منطقه می‌باشد. اثری که این حکومت شیعی مذهب در این منطقه برجای گذاشت، پیوسته باقی است. دانشگاه الازهر اثر پرباری و گران‌سنگی است که هزارسال پیش توسط فاطمیان روشنفکر و عدالت پیشه تأسیس شد و از آنزمان تا کنون تأثیر فراوان و شگرفی بر جامعه مصر نهاده و می‌نهد.
● نسب فاطمیان:
در مورد نسب فاطمیان دیدگاه‌های متفاوت بیان شده است. در این میان نکتة که بسیار راه‌گشاه است توجه به این مطلب است که عمدة‌ این نظریات با حمایت و ترویج مستقیم دستگاه خلافت عباسی صورت گرفته است. زیرا که دولت فاطمیان خطری بس بزرگ و جدی برای حاکمیت سیاسی خلافت عباسی به شمار می‌رفت. زیرا فاطمیان اولین خلافت مستقلی است که در عرض خلافت عباسی شکل گرفت و از اطاعت خلافت عباسی سرباز زد. عباسیان برای نابودی این رقیب سیاسی جدی که توان مبارزه و رویارویی مستقیم با آن را نداشت، به جنگ تبلیغاتی روی آورد. آنان به هر طریق که توانست بزرگان اهل سنت و حتی برخی از بزرگان شیعی را مجبور نمودند که حکم به رد نسبت فاطمیان با اهل‌البیت بدهند. صدور این سند که با امضای برخی از بزرگان شیعه و سنی همراه بود تأثیر مستقیم برتاریخ‌نگاری آن دوره گذاشت و بسیاری از مورخان تحت تأثیر این نوشتار سعی کردند که نسب فاطمیان را از اهل‌البیت جدا سازند. آنها در تاریخ‌نگاری خود بر این نکته تأکید کردند که نام واقعی عبیدالله المهدی بنیان‌گذار دولت فاطمی سعید و از نسل عبیدالله بن میمون قداح است. مقریزی بطلان نسبت فاطمیان به اهل‌البیت و انتساب آنان را به یهود و مجوس رد نموده است و می‌نویسد: اگر منصف باشی، به خوبی درک می‌کنی که این سخنان جعلی است، زیرا فرزندان علی در آن دوره به وفور یافت می‌شدند و از مقام و منزلت والایی نیز در میان شیعیان برخوردار بودند، پس به چه انگیزة شیعیان از آنها روی‌گردان شوند و ابن یهود و مجوس را در زمرة اهل‌البیت قرار دهند، هیچ‌کس بدین‌ کار تن در ندهند و لو درنهایت پستی باشند. واضح است که عباسیان در زشت جلوه‌دادن چهرة فاطمیان تلاش بسیار نموده است،‌ تا نسبت آنها را به علویان رد نماید، ولی حقیقت آن است که آنها از نسل اسماعیل فرزند امام جعفر صادق(ع)‌است. اما در خصوص آنچه برخی از مردم در باره نسب عبیدالله ادعا کرد‌ه‌اند، دلیلی دیده نمی‌شود و نیازی به بررسی این موضوع نمی‌باشد.
۵) شیعه و ایوبیان در مصر - دوره ریشه‌کنی شیعه ـ
با مرگ العاضد لدین الله در سال ۵۶۷ق. ایوبیان در مصر به حکومت رسید. از این پس مصر وارد مرحلة جدیدی از تاریخ خود می‌شود. عقیدة تشیع جای خود را به تسنن داد، حکومت از فاطمیان به ایوبیان رسید، دانشگاه الازهر جای خود را به مکتب‌خانه‌های شافعی و مالکی داد. ایوبیان بر توده‌های شیعی سخت گرفت. صلاح الدین ایوبی شیعیان را به گناه ناکردة فاطمیان مجازات نمود، او برای محو و نابودی کامل مذهب شیعه در این منطقه دست به اقدامات زیر زد: همه قضات شیعه را معزول و سمت قضات و داوری را به صدرالدین عبدالملک شافعی داد. مدرسه‌های را برای فقهای شافعی و مالکی بیناد نهاد، و مواجبی را برای طالبان آنها در نظر گرفت. شخصاٌ به اهل‌بیت به دشمنی پرداخت، روز عاشورا را که روز عزای مردم مصر بود، روز جشن و پایکوبی اعلام کرد و در این روز به پخش شیرینی و نبات اختصاص داد...
خصومت و عداوت بی‌اندازه او نسبت به اهل البیت و دوستان و محبان اهل‌البیت جای پرسش‌های فراوان دارد، از جمله این که علت آن‌همه عداوت و دشمنی او چه بوده است؟ آیا این تعصب و خصومت ریشه در عقیده‌سنی بودنش دارد و یا انگیزه‌های سیاسی در پس آن نهفته است؟
به نظر می‌رسد که علاوه بر تعصب شدید مذهبی او که ناشی از دشمنی شافعی و اشعری با مکتب تشیع داشت، انگیزه‌های سیاسی نیز در این امر دخالت مستقیم داشته است. زیرا که شیعیان در آن دوره تاریخی دارای قدرت سیاسی و اجتماعی قابل توجه در جامعه مصر به حساب می‌آمدند. صلاح الدین ایوبی برای استقرار قدرت سیاسی خویش در جامعه مصر سختگیری و حذف شیعیان از صحنه سیاسی و اجتماعی را لازم و ضروری می‌دانست. فرمان پیروی و اطاعت تمام مصریان از دو مذهب شافعی و مالکی وتقویت و تأسیس مدارس شافعی و مالکی از مهم‌ترین اقدامات او در راستای استیلا بر جامعه مصر بود.
سختگیریهای فراوان ایوبیها نسبت به شیعیان منجر به انقلاب‌های شیعی علیه او شد، تلاش شیعیان برای ترور و نابودی او یکی از اقدامات تلافی‌جویانه به شمار می‌رفت تا بدین وسیله جلوی جنایت‌های بی‌شمار او بر شیعیان را بگیرد. از تأمل در درگیریهای که بین صلاح الدین و شیعیان در مصر رخ داده است، این نکته آشکار می‌گردد که وی از تمامی وسایل و امکانات غیرشرعی و مخالف با قوانین و شرع اسلام برای نابودی و ریشه‌کنی مخالفش بهره‌ گرفته است. این‌که او برای مبارزه با پیروان فاطمیان به روشهای غیرانسانی مانند: جدانمودن زنان از مردان، آتش‌زدن خانه‌ها، سوزاندن فرزندان و اموال آنان و.... پناه می‌برد، دلیل بر ناتوانی‌اش در ریشه‌کنی تشیع و اهل‌ابیت از قلبهای مصریان است.
۶) بقایای تشیع در مصر:
با چنان رفتارهای قساوت بار و فجیع که ایوبیان نسبت به شیعیان در پیش‌گرفته بود و با آن‌همه کشت‌وکشتارهای بی‌رحمانه‌ی که او علیه شیعیان انجام داده بود، این سوال در ذهن به وجود می‌آید که سرنوشت نهایی شیعیان در این منطقه به کجا کشیده شد؟ آیا شیعیان همانگونه که مخالفانشان می‌خواستند کاملاً از بین رفتند؟ شیعیان با چنان وضعی که ذکرش رفت سه راه را در مقابل خویش یافتند؟
۱) باید تقیه نموده و در ظاهر از اهل سنت پیروی نمایند
۲) به تصوف بپیوندند و مذهب آنها را گردن نهند
۳) به جنوب مصر، شام، یمن، هند ... مهاجرت نمایند
باگذشت زمان مذاهب اربعه اهل سنت در سرزمین مصر سیطرة کامل یافت و به گونه‌ای از آن حمایت و تبلیغ می‌شد که گویی در اسلام مذهبی دیگری وجود نداشته و یافت نمی‌شود. لذا شیعیان که در مصر ماندند و راه تقیه را در پیش‌ گرفتند با گذشت زمان و نسلهای بعد خفقان بر آنها به گونه حاکم بود که از تمامی ابزارها و وسایلی که می‌توانست آنها را در حفظ و انتقال عقایدشان به نسلهای بعد یاری کند، محروم شدند. این وضع در گروهای شیعی که به تصوف پیوسته‌ بودند و حتی‌کسانی‌که به جنوب مصر نیز پناه برده بودند حاکم بود، تنها کسانی‌که به شام و سایر مناطق اسلامی پناه برده بودند، موفق شدند که اعتقاداتشان را حفظ و آنرا آشکار سازند.
خلدون در ادامه‏ی سخنانش می‏گوید: حال و سرانجام کار قرمطی را که در انتساب خود مدعی کاذب بود می‏توان آیینه‏ی عبرت دانست و دید که چگونه تبلیغ و دعوت او متلاشی گردید و اتباعش پراکنده شدند وخبث و مکر ایشان به سرعت آشکار گردید و پایانی ناسازگار یافتند و طعم بدفرجامی خویش را چشیدند و اگر کار عبیدیان هم مانند آنان بود هرچند مدتی هم می‏گذشت‏به همین عاقبت دچار می‏شدند.
دولت عبیدیان قریب ۲۷۰ سال متوالی دوام یافت و آنان مقام و عبادتگاه ابراهیم علیه السلام و موطن و مدفن رسول خدا و موقف حاجیان و مهبط ملائکه را تصرف کردند، سپس فرمانروایی آنان منقرض شد در حالی‏که شیعیان وپیروان ایشان در همه‏ی معتقدات خود همچنان باقی و پایدار بودند وبه کاملترین وجهی از آنان اطاعت می‏کردند و محبت آنان را از دل نمی‏زدودند وبه نسب ایشان به امام اسماعیل بن جعفر صادق علیه السلام اعتقاد خالصانه داشتند، شیعیان آنها... اگر در نسب ائمه خویش شک می‏داشتند در راه پیروزی آنها خود را در مهلکه‏ها نمی‏انداختند...و آن قوم در معرض بدگمانی دولتها قرار داشتند و زیر نظر ومراقبت‏ستمکاران بودند و به سبب بسیاری پیروان و پراکنده شدن دعات ایشان در نقاط دور، و خروجهای مکرر آنان یکی پس از دیگری رجال نامور آنها به اختفا، پناه برده بودند و همانند گذشته شناخته نمی‏شدند، چنان‏که گفته‏ی شاعر درباره‏ی آنان صدق می‏کرد.
فلو تسال الایام ما اسمی ما درت / و این مکانی ما عرفن مکانیا
«اگر از روزگار نام مرا بپرسی، نمی‏داند و اگر مکان مرا بپرسی جایگاه مرا نخواهد شناخت‏».
حتی امام محمد بن اسماعیل، جدعبدالله مهدی، به کلمه‏ی «مکتوم‏» نامیده شده بود و شیعیان از این‏رو وی را بدین نام می‏خواندند که همه هم‏رای شده بودند از بیم ست‏یافتن دشمنان بر وی باید در نهان به سر برد.
ابن خلدون می‏افزاید: و پیروان بنی عباس هنگام ظهور عبیدیان این امر را برای طعنه زدن بر نسب آنان دستاویزی قرار دادند و از راه القای این رای بر خلفای عاجز خویش، به آنان تقرب می‏جستند و هم فرمانروایان و امیران دولت آنان که عهده‏دار جنگ با مخالفان بودند آن را مایه‏ی دلخوشی خویش می‏شمردند تابدین وسیله از جان و قدرت خویش دفاع کنند و ناتوانی زیان‏بخش خود را از مقاومت و پافشاری در برابر حملات هواخواهان عبیدیان جبران سازند; چه بربرهای کتامیان که از شیعیان و مبلغان آنان بودند در شام و مصر و حجاز بر بنی عباس غلبه یافته بودند و این امر به جایی کشید که حتی قضات بغداد عدم انتساب آنان را به خاندان پیامبر تصدیق کردند و گروهی از مشاهیر روزگار مانند: شریف رضی، و برادرش مرتضی و ابن البطحاوی و دانشمندانی چون ابو حامد اسفراینی و قدروی و صیمری و ابن اکفانی و ابیوردی و ابوعبدالله ابن نعمان فقیه شیعه و دیگر معاریف امت در بغداد در روز معینی برای شهادت حاضر شدند و بدین امر گواهی دادند.
و این واقعه به سال ۴۰۲ در روزگار خلافت القادر روی داده و شهادت آنان در این باره مبتنی بر سماع بوده است; زیرا موضوع مزبور در میان مردم بغداد شهرت و شیوع داشته است.
از نظر ابن خلدون: بیشتر کسانی که نسب عبیدیان را مورد عیبجویی و نکوهش قرار می‏دادند شیعیان یا پیروان بنی عباس بودند و عالمان اخبار بنابر مسموعات خویش همان گفته‏ها را به عین نقل، و بر حسب محفوظات خود آنها را روایت کردند در صورتی که حقیقت جز این‏است ; چنان‏که بهترین گواه و آشکارترین دلیل بر صحت نسب آنان را در نامه‏ی معتضد می‏توان یافت که درباره‏ی عبیدالله به ابن الاغلب در قیروان و ابن مدرار در سجلماسه نوشته است; زیرا معتضد از هر کس به نسب خاندان نبوت آگاه‏تر و نزدیک‏تر است‏».
چنان‏که می‏بینیم ابن خلدون دوام دولت فاطمی و بسط قدرت آن را دلیل درستی ادعای آنان می‏داند و می‏گوید که خداوند دروغگو را مدد نمی‏کند، چیزی که مورد تایید غزالی نیز بوده; زیرا زیادی پیروان و دوام دولت را نشانه‏ی درستی و برحقی می‏دانسته است.
رشید الدین فضل الله صاحب «جامع التواریخ‏» در ذکر تاریخ عبیدالله مهدی، پس از ذکر روایات مختلف گوید: «و این همه روایات و اقوال زعم اهل سنت و جماعت است در انتساب مهدی، غالب ظن آن است که این همه مواضعه‏ی عباسیان است و نصب ایشان است از بهر آن‏که ما را بر ترتیب این بینتی واضح است‏به آن‏که می‏دانیم که ایشان قصد منصب عباسیان می‏کردند و عباسیان قصد استیصال ایشان، و چون با ایشان چیزی به دست نداشتند، چاره‏ای نداشتند مگر آن‏که در نسب ایشان طعن کنند تا مسلمانان در مجالس و محافل و انجمنها بازگویند و بر زبانها مقدوح و ملوم و مذموم باشند، بر چشمهای مردم خوار و ذلیل گردند و رغبت‏به دعوت ایشان نکنند... و دلیل بر کذب دعوی و اشهاد بر صحت این معنی سخن رضی موسوی است رحمة الله علیه که نقیب النقباء عراق بود از قبل خلفا و مقدم و سرور سادات و علم انساب نیکو می‏دانست.» رشید الدین پس از نقل چند بیت از اشعار مرحوم سید رضی، می‏گوید: «و جماعتی به مقیاس این قیاس و قرار این استقرا و شواهد این دلیل گفته‏اند که طعن در انتساب مهدی و قدح اولاد او محض افترای خلفای آل عباس است‏».
اما همین رضی موسوی که اشعاری در مدح خلیفه فاطمی سروده به نقل مقریزی از ابن اثیر از ترس جان محضری را که القادر بالله در تکذیب علوی بودن فاطمیان ساخته بود، تصدیق کرد. توضیح آن‏که القادر بالله بیست و پنجمین خلیفه‏ی عباسی (۳۸۱-۴۲۲) محضری ساخت «متضمن قدح علویان مصر، که در دعوی نسب به علی علیه السلام کاذبند و اصل ایشان از دیصانیان و قداحیان مجوسند» متن این محضر (استشهاد) را جوینی و ابوالفداء و مقریزی و ابن تغری بردی نقل کرده‏اند.
جمعی از علما یا بدان جهت که دوستدار آل عباس بودند و یا از ترس، آن را تصدیق کردند. از علویان: سیدمرتضی، سید رضی، ابن الارزاق موسوی، و محمد بن محمد بن ابی یعلی. از فقیهان: ابو حامد اسفراینی، ابومحمد الکشفلی، ابوالحسن قدوری، ابو عبدالله صیمری، ابو عبدالله بیضاوی و چند نفر دیگر و از قاضیان: ابن الاکفانی، ابو القاسم جزری و ابوالعباس شیوری.
کاملا پیداست که بنی عباس فقها و بزرگان شیعه را برای چنین شهادتی مجبور کرده‏اند و آنان از روی تقیه بدین امر گواهی داده‏اند و در باطن به این امر موافق نبوده‏اند لذا برخی از امضا کنندگان امضای خود را پس گرفتند و به علوی بودن آنها تصریح نمودند
ابن الاثیر در کامل التواریخ محضر درست کردن و استشهاد نامه ترتیب دادن را به «قادر خلیفه عباسی‏» نسبت داده است، در هر صورت علمای نسابه و دانشمندان صاحبنظر و محقق در نسب و تاریخ بر آنند که نسب فاطمیان مصر صحیح است و ایشان علوی و فاطمی هستند و قیام خلیفه عباسی کائنا من کان به استشهاد نامه و محضر درست کردن به فرض این‏که نسب ایشان مخدوش است مبنی بر کذب و مقدمات بی اساس و پرونده سازی است و نزد ارباب فن و علمای انساب درست نیست وکافی است در این باب قول نسابه شهیر ابن عنبه. نص عبارت او در کتاب الفصول الفخریه این است: «و در نسب خلفای مصر خلاف بسیار است و عباسیان ایشان را نفی کردند و محضرها نوشتند در این باب و بدان منضم کردند آنچه به ایشان نسبت می‏کنند از الحاد و سوء اعتقاد و بسیار از علما در تصانیف خود نفی ایشان کردند و آنچه گفتند در باب ایشان از طعن راست نمی‏آید از بهر آن‏که مبنی است‏بر آن‏که « اول خلفای ایشان مهدی عبیدالله پسر محمد بن اسماعیل است لصلبه و زمان او احتمال آن نداد» بلکه مبالغه کردند در آن‏که اسماعیل بن الصادق را عقب نیست و این محض دروغ است و سید رضی الدین موسوی با جلالت قدر تصحیح نسب ایشان در شعر خود کرد. و در محضری که عباسیان نوشتند به نفی ایشان ننوشت و در آن با او بحث‏بسیار رفت و ابن الاثیر جذری صاحب تاریخ کامل میل تمام دارد به صحت نسب ایشان و دور نمی‏گوید بلکه صحت نسب ایشان نزدیک است وبعضی نسابان جزم به صحت آن کردند. والله اعلم‏» .قاضی نور الله شوشتری در «مجالس المؤمنین‏» از این موضوع سخن به میان آورده و این نسبت را صرف تهمت دانسته و گفته است:«در ذکر بنی فاطمه‏علیها السلام که در دیار مغرب و مصر خلیفه شدند و ایشان را اسماعیلیه و عبیدیه نیز گویند در زمان دولت‏بنی عباس ۲۷۴ سال پادشاهی کردند عدد ایشان چهارده‏تن‏اند، ابتدای ملکشان از فرزندان اسماعیل بن الامام جعفر الصادق بودند و اسماعیل، فرزند بزرگتر امام جعفر علیه السلام بود و اکثر مردم را گمان آن بود که بعد از پدر، امام او خواهد بود». قاضی سپس در ادامه‏ی سخنانش می‏گوید:«در تاریخ روضة الصفا آورده که عباسیه در نسب مهدی طعن کرده محضری نوشتند و خواستند که امر فرمایند که تا خطبا آن را بر منابر بخوانند وزیر مقتدر گفت که اگر شما چنین کنید علویان نیز نسبت‏به عباسیان زبان قدح دراز کرده در آن باب محضری نویسند و امر کنند تا بر رؤس منابر ولایت مغرب بخوانند و هیچ یک ازاین دو طایفه شما را در میان امت قدر و قیمت نماند. و در تاریخ ابن کثیر شامی مسطور است که آن محضر نوشته شد و سایر سادات و اشراف و قضات و علمای دار الخلافه مهر بر آن نهادند و از جمله ایشان ابو الفرج جوزی...».
علامه متتبع محمد قزوینی در حواشی تاریخ جهانگشای جوینی در اثنای ذکر دلایل بر این‏که فاطمیان مصر از نسل امام جعفر صادق علیه السلام بوده‏اند و این‏که برخی از صاحب غرضان آنان را از اولاد عبد الله بن میمون قداح می‏دانند دروغ فاحش و کذب صریح و بهتان صرف و افترای محض است، می‏نویسد:
«بر شخص منصف بی غرض که تا اندازه‏ای به تواریخ آن عهد انسی داشته باشد، جنبه‏ی مغرضانه این حکایات به هیچ‏وجه پوشیده نیست و اغلب آنها به نظر به کلی ساختگی و افترا و تهمت صرف می‏آید و منشا آن افترا و تهمت لابد یکی بغض ذاتی متعصبین اهل سنت‏با شیعه بوده و دیگری تحریک و تحریض خلفای بنی عباس; زیرا که خلفای مزبور در مقابل قدرت روز افزون رقبای مقتدر خود یعنی خلفای فاطمیین که نیمه مملکت آنان را از دست ایشان به در برده و در نیمه باقی نیز ایشان را متزلزل می‏داشتند از راه کمال عجز و ناتوانی برای تشفی قلب خود چاره‏ای جز توسل بدین‏گونه وسایل عاجزانه یعنی نشر اکاذیب و مفتریات در حق دشمنان قوی‏دست‏خود و قدح در انساب و مذاهب و اعمال و افعال ایشان و اعوان وانصار ایشان نداشته‏اند ولی از قدیم گفته‏اند که: سلاح عجزه دشنام و تهمت است‏».
خلفای فاطمی نیز شکی در انتساب خود به رسول خدا نداشتند، چنان‏که منصور سومین خلیفه فاطمی (۳۳۴-۳۴۱) هنگام مرگ پدرش قائم (۳۲۲-۳۳۴) خطبه‏ای ایراد کرد و در آن پدر خود و جد خود را که عبید الله مهدی باشد فرزند رسول خدا خواند: «یا ابتاه یا جداه یا ابنی رسول الله‏» پس بنابر آنچه گذشت معلوم شد، طعن در نسب فاطمیان مصر از طرف قادر بالله عباسی جنبه‏ی سیاسی داشته و از پرونده سازیهای زشت و زننده‏ی عباسیان بوده است و هیچ‏گونه شکی در نسب آنان نیست و نوع علمای آن زمان که تحت نفوذ سیاسی و سلطه‏ی بنی عباس می‏زیسته‏اند حقیقت امر را در نیافته‏اند ویا جرات بر بیان واقع نداشته‏اند. و مسلما اکراه و اجبار هم در کار بوده است.
● نگرانی مصر از تبلیغ تشیع در این کشور و اخبار در مورد اذیت های دولت این کشور در مورد شیعیان
گزارشات محرمانه رسیده به مجمع پژوهش های اسلامی در خصوص انتشار افکار شیعیان در مصر نگرانی شدید علمای این مجمع را به دنبال داشت.
روزنامه المصریون در گزارشی از مجمع پژوهش های اسلامی مصر در این باره نوشت: برخی از جریان های شیعی در مصر به انتشار افکار شیعه در مصر می‌پردازند.
این روزنامه همچنین نوشت: این در حالی است که در پی اظهارات برخی علمای صوفی، مبنی بر عدم اختلاف جدی میان مکتب تشیع و صوفیان، بسیاری از اموال صوفیان نیز در راه انتشار مذهب شیعه در مصر مصرف می‌شود.
همچنین در این گزارش آمده است: یکی از مراکز این علما در مصر به ساخت یک مرکز پژوهشی شیعی اقدام کرده و در این راه حدود ۱۰ میلیون جنیه مصری هزینه کرده تا جایی که این امر موجب حمایت بسیاری از جریان های شیعه از این اقدام شده است.
مجمع پژوهش‌های اسلامی در مصر همچنین با اظهار نگرانی شدید از انتشار مکتب تشیع هشدار داد: ورود پناهندگان عراقی شیعه به مصر و تلاش برای ساخت حسینیه در مصر از عوامل اصلی انتشار مکتب تشیع در برهه اخیر به شمار می آید.
یادآور می شود که پیشنهاد بسیاری از عراقیان شیعه پناهنده به مصر، مبنی بر ساخت حسینیه با مخالفت شدید دولت مصر روبرو شده است.
در این راستا مجمع پژوهش های اسلامی مصر بسیاری از کتب و مجلات شیعیان از جمله کتاب احمد راسم النفیس را مصادره کرد.
کتاب مذکور به چگونگی شیعه شدن احمد راسم النفیس محقق سنی که به تشیع گرویده است، می پردازد.
وزیر اوقاف مصر: اجازه گسترش تشیع در مساجد را نمی‌دهیم
۱۹ تیر ۱۳۸۷
وزیر اوقاف مصر گفت: هرگز اجازه نمی‌دهیم که تشیع در مساجد این کشور گسترش پیدا کند.
به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری براثا،محمود حمدی زقزوق با بیان این مطلب افزود: به هیچ شیعه‌ای اجازه نمی‌دهیم در مصر مسجدی را تاسیس کند.
وی که در یک نشست مطبوعاتی در وزارت اوقاف مصر سخن می‌گفت تاکید کرد: هرگز به شیعیان اجازه نمی دهیم که به چنین اقدامی دست بزنند. اصلا با چنین چیزی موافقت نخواهیم کرد.
چندی قبل وزارت خارجه مصر از علمای تاریخ اسلام الازهر دعوت کرد تا کلاس‌هایی با هدف مبارزه با تفکر شیعه برای افسران پلیس و نیروهای امنیتی این کشور برگزار کنند.
این موضع‌گیری وزیر اوقاف مصر علیه شیعیان در حالی صورت می‌گیرد که ملت مصر به دوست داشتن اهل بیت رسول اکرم ( ص) معروف هستند و جهان اسلام بیش از هر زمان دیگر به حفظ وحدت نیاز دارد و تمام مذاهب اسلامی بر این نکته مهم تاکید دارند.
بنا به گفته آقای عبدالمنعم البری استاد فرهنگ اسلامی در دانشکده ارشاد اسلامی دانشگاه الازهر، وزارت کشور مصر شماری از دانشمندان وکارشناسان مذهب شیعه در دانشگاه الازهر را فرا خوانده است تا در معرفی تشیع به افسران نظامی دستگاه امنیت دولت ضمن چارچوب "مبارزه علیه نفوذ تشیع در جامعه سنی مذهب مصر" شرکت کنند، وی یکی شرکت کنندگان دراین برنامه بود.
آقای البری که ریاست سازمان منحله جبهه علمای الازهر را بعهده داشت ،روز پنجشنبه ۳/۷/۲۰۰۸ ضمن مصاحبه با روزنامه مصری (المصری الیوم) تایید کرد که وزارت کشور مصر از وی و تعدادی از دانشمندان کارشناس مذهب شیعه دعوت بعمل آورد تا یک سلسله سخنرانی ودرسهای آموزشی را در باره مذاهب مختلف تشیع و نیز نقشه وشیوه نفوذ وسرایت آنها در کشورهای سنی مذهب ،برای افسران وماموران نظامی دستگاه امنیت دولت در مراکز دستگاه یاد شده وهمچنین در برخی از زندان ها ،برگزار کنند.
آقای عبدالمنعم همچنان گفت " این درخواست دولت هنگامی صورت میگیرد ،که هزاران نفر شیعه مذهب به منظور نفوذ در جامعه ونشر مذهب خود میان مردم ،به استان ۶ اکتوبر رفت اند ، وهنگامیکه وزارت کشور ازاین مساله اطلاع یافت برآن شد تا چنین طرحی را برای آموزش افسران وماموران نظامی وامنیتی بمنظور مبارزه با این نفوذ به اجرا گذارد .
وی با اشاره به محتوای سخنرانی هایش برای افسران امنیتی در زندان (طره) گفت "سخنرانی در باره شناخت خطر اندیشه تشیع وآنچه را بدان دعوت میکنند بود، واز افسران امنیتی خواستم تا در اسرع وقت برای حفظ امنیت مصر اقدام کنند ".
البری همچنین به مستقر شدن گروهای زیادی از شیعیان دراین اواخر در شهرک های جدید مصر اشاره کرد وافزود اکثریت آنان از شیعیان دوازده امامی هستند، وبرخی از آنان از وزارت اوقاف خواسته اند تا با ساختن مسجد های شیعه که معروف (حسینیه) است موفقت کند که دارای ساختمانهای پیوستی بمنظور زنجیر زنی بمناسبت شهادت امام حسین است ، ولی بدنبال مخالفت وزارت کشور ،وزارت اوقاف مصر نیز درخواست آنان را رد کرد .
وی افزود : " اخیرا نفوذ شماری از رهبران شیعه به برخی از استانهای ساحل شرقی مصر از جمله شهرک ابو حماده گزارش شده بود " وی گفت "کمیته های مرکز تقریب میان سنی وشیعه که تحت سرپرستی دانشگاه الازهر است ،تحت پوشش در یافت حق الزحمه ،برای هرسخنرانی بمبلغ ۳ هزار دلار از ایران رشوه گرفته اند " وی آنرا دلیل بر "وجود سوء نیت آنها" دانست.
از سوی دیگر آقای شیخ محمود عاشور دبیر کل کمیسون تقریب میان مذاهب در دانشگاه ازهر مساله رشوگرفتن اعضای کمیسون را رد کرد و گفت : " تامین منابع مالی بطور خود کفا صورت می گیرد وهمه کارمندان کمیسون داو طلبانه عمل می کنند".
در عین حال یک منبع امنیتی در وزارت کشور مصر از اظهار نظر در مورد اطلاعاتی که دراین روزنامه منتشر شده خود داری کرد، ولی آقای سالم عبدالجلیل معاون وزارت اوقاف وجود درخواست هایی را که به مدیران بخشهای وزارت یاد شده جهت ساختن مساجد برای شیعیان عراقی در استان ۶ اکتوبر ارائه شده را نفی نکرد، ولی در عین حال تاکید نمود که تا کنون چنین درخواستی به وزارت مزبور نرسیده ودر صورت رسیدن نیز رد خواهد شد.
● چاپ کتاب‌های ضد ایرانی با مجوز دولت مصر
روزنامه سعودی "المدینه" اعلام کرد: به‌تازگی تعدادی کتاب ضد ایرانی و ضد شیعی در مصر به چاپ رسیده است.
این روزنامه که طی روزهای اخیر، گزارش‌هایی را درباره گرایش روزافزون جوانان مصری به مذهب تشیع منتشر کرده است، با بیان اینکه به ‌تازگی کتاب‌هایی درباره تشیع و ماهیت این مذهب در مصر منتشر شده است، نوشت: چند شهر و روستا در مصر وجود دارد که تمامی اهالی آن شیعه هستند و به همین دلیل وهابی‌ها با تبلیغات گسترده در این مناطق سعی دارند جلوی رشد شیعه را بگیرند.
المدینه در ادامه با ذکر نام کتاب‌های ضد شیعی و نویسندگان آنها در مصر از کتاب‌های "عقیده امامت نزد شیعیان" به قلم "علی السالوس"، "شیعه در ترازو" به قلم "محمد النحراوی"، "عقاید شیعه" به قلم "ناصر شاه"، "موضع خمینی درباره شیعه و تشیع" به قلم "محمود ناصح"، "انقلاب ایران در ترازوی اسلام"، از جمله کتاب‌های ضد ایرانی نام برد که در مصر انتشار یافته است.
به گزارش فارس، این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران طی سال‌های اخیر، تلاش بسیاری برای بهبود روابط با قاهره داشته و این موضوع از چند سال پیش در دستور کار دستگاه سیاست خارجی تهران قرار گرفته است.
نویسنده :علی معروفی
در گرد آوری این مقاله ازکتابها ومنابع ذیل استفاده کرده ام.
-سایت - پیام شرق
-خاطرات زندگانی حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی- به قلم محمد حسین علوی طباطبایی.
مجله تقریب ۱ و ۲و ۳- ویژه نامه کنفرانس وحدت اسلامی.
‌- روزنامه الزهرام – ۱۷/۱۲/۱۳۷۰
-مقریزی،نقی‌الدین ابوالعباس احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و آلاثار، بیروت،دار الصادر، ج۱، ص ۸۱۵.
-ابن اثیر،عزالدین، ابی الحسن علی بن الکرم، الکامل فی‌التاریخ، دار صادر بیروت، ۱۳۹۹،‌ص ۱۶۹۶.
- مقریزی، ج۲، ص۴۵.
-مقریزی، ج۴، ص ۱۴۹.
-همان،‌ ج۴، ص۱۵۱.
-مقریزی، ج۴، ص۱۵۱.
- مقریزی، همان ج۴، ص ۱۵۲.
-مقریزی، همان،‌ج۲، ص۱۰۲.
-ابن‌اثیر، همان،‌ ج۷، ص۱۸.
-مقریزی، ج۱، صص ۲۷۱ـ۲۷۲.
-مقریزی، ج۱، ص ۲۷۰ و نیز همان‌ج۴، ص ۱۵۴.
-مقریزی، همان. بالا.
-مقریزی همان، و ابن اثیر، ج۷،‌ ص۷۱.
-مقریزی، ج۲، ص ۱۳۳، و ج ۴، ص ۱۵۴.
-ابن اثیر، ج ۷، ص۱۵۴.
-مقریزی، ج۱، ص۲۷۰.
-مقریزی، همان .
- ابن اثیر، حوادت سال ۳۵۸.
- مقریزی،‌ ج۴، ص ۱۵۶ و ابن اثیر، ص ۳۵۸.
-ابن اثیر،‌ حوادث سال ۳۶۲.
-مقریزی، ج۱، ص۲۷۰.
-مقریزی، ص۲۷۰.
-همان‌، ج۲، صص ۲۹۲ـ۲۸۹.
-جودکی، تاریخ فاطمیان، صص ۶۶ تا ۶۸
-مقریزی، ج۲، ص۲۲۲ و ۳۸۹.
-محمد علی القطب، الفاطمیون بین صحت النسب و تزویر تاریخ، بیروت، المکتبه العصریه، ۲۰۰۲م، ص۲۱.
-مقریزی، ج۱، ص ۲۱.
-حجت‌الله جودکی، تاریخ فاطمیان، تهران، سپهر، ۱۳۷۸، چ اول، ص۲۲. ( ترجمة کتاب اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم ابی عبدالله محمد الصنهاجی است)
-ابن اثیر، ج۱۱، ص۱۳۷.
-بخشی از مقاله داود الهامی
-سایت ابنا
-دبی- العربیه.نت
-خبرگزاری فارس