جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست


مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست    قرین دوست به هر جا که هست خوش جاییست
کسی که روی تو دیدست از او عجب دارم    که باز در همه عمرش سر تماشاییست
امید وصل مدار و خیال دوست مبند    گرت به خویشتن از ذکر دوست پرواییست
چو بر ولایت دل دست یافت لشکر عشق    به دست باش که هر بامداد یغماییست
به بوی زلف تو با باد عیش‌ها دارم    اگر چه عیب کنندم که بادپیماییست
فراغ صحبت دیوانگان کجا باشد    تو را که هر خم مویی کمند داناییست
ز دست عشق تو هر جا که می‌روم دستی    نهاده بر سر و خاری شکسته در پاییست
هزار سرو به معنی به قامتت نرسد    و گر چه سرو به صورت بلندبالاییست
تو را که گفت که حلوا دهم به دست رقیب    به دست خویشتنم زهر ده که حلواییست
نه خاص در سر من عشق در جهان آمد    که هر سری که تو بینی رهین سوداییاست
تو را ملامت سعدی حلال کی باشد    که بر کناری و او در میان دریاییست


همچنین مشاهده کنید