جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

صبح دمی که گرد رخ زلف شکسته خم زنی


صبح دمی که گرد رخ زلف شکسته خم زنی    چون سر زلف خویشتن کار مرا بهم زنی
کافر چشم مست تو چون هوس جفا کند    بر سر من سپر کشی، بر دل من علم زنی
از «نعم» و «بلی» بود با همه کس حدیث تو    با من خسته‌دل چرا این همه «لا» و «لم» زنی؟
ای که نمی‌زنم دمی جز به خیال لعل تو    گر به کف من اوفتی،کی بهلم که دم زنی؟
شاد کجا شود ز تو این دل ناتوان من؟    چون تو به روز هجر خود این همه تیر غم زنی
بی‌تو دمی نمی‌شود خالی و فارغ، ای صنم    چهره‌ی من ز زرگری اشک من از درم زنی
بر سر و چشم خود نهی نامه‌ی دشمنان من    چون که به نام من رسی بر سر آن قلم زنی
در حرم تو هر کسی محرم و از برای من    قفل حرام داشتن بر در آن حرم زنی
کار تو با شکستگان یا ستمست، یا جفا    با تو طریق اوحدی درد کشی و دم زنی


همچنین مشاهده کنید