جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم


حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم    خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست    روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم    دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس    که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید    عجب مدار که همدرد نافه ختنم
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع    که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار    که با وجود تو کس نشنود ز من که منم


همچنین مشاهده کنید