جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

پیش‌داوری


پیش‌داوری
جوانی، خود را برای مراسم فارغ‌التحصیلی از دانشگاه آماده می‌کرد. او ماه‌ها در آرزوی ماشین اسپورتی بود که در یک نمایشگاه خودرو دیده بود؛ از آن‌جا که می‌دانست پدرش قدرت خرید آن را ندارد، به او گفته بود که این خودرو، تنها چیزی است که می‌خواهد.
با نزدیک شدن روز فارغ‌التحصیلی، پسر به دنبال نشانه‌هائی می‌گشت تا ببیند آیا پدرش، خودروی اسپورت موردنظر را برای او خریده است یا نه. در صبح روز مراسم، پدرش، او را به اتاق مطالعهٔ خود فراخواند و به او گفت که چه‌قدر از داشتن چنین پسر خوبی به خود می‌بالد و تا چه حد او را دوست دارد.
پدر، جعبه‌ای را که در نهایت زیبائی، بسته‌بندی شده بود، به دستش داد. پسر با تعجب و در عین ناامیدی، جعبه را باز کرد و در آن، کتاب مقدس زیبائی را یافت که جلدی چرمی داشت و اسم او، با رنگ طلائی و خطی زیبا، روی آن حک شده بود. پسر با عصبانیت، صدایش را بلند کرد و گفت: ”تو با تمام ثروتت، کتاب مقدس به من هدیه می‌دهی.“ و بدون این‌که کتاب را با خود ببرد، خانه را ترک کرد.
سال‌ها گذشت و پسر جوان به تاجری بسیار موفق تبدیل شد. پس از مدت‌ها دوری از پدر، روزی به ذهنش رسید که پدرش باید بسیار پیر شده باشد. او با خود فکر کرد: ”بهتر است سری به پدرم بزنم.“
پیش از این‌که بتواند تصمیمش را عملی کند، تلگرافی دریافت کرد حاکی از این‌که پدرش دار فانی را وداع گفته و تمام دارائی‌اش را به او بخشیده است. او می‌بایستی هرچه سریع‌تر به خانهٔ پدری‌اش بازمی‌گشت و زمام امور را در دست می‌گرفت. زمانی‌که به خانهٔ پدر رسید، ناگهان ناراحتی و پشیمانی، تمام وجودش را فراگرفت. در میان وسایل شخصی پدر، شروع به جست‌وجو کرد و همان کتاب مقدس را به شکلی یافت که سال‌ها پیش، آن را رها کرده بود. کتاب، هنوز هم مانند روز اول، نو بود.
پسر، کتاب را با چشمانی اشک‌بار، باز کرد و صفحه‌هایش را ورق زد. پدرش زیر آیه‌ای را با دقت، خط کشیده بود. مضمون آیه این بود: ”و اگر شما بد هم باشید، بدانید که چگونه باید به فرزندانتان، هدیه‌های خوبی بدهید.“ در حالی‌که پسر، مشغول خواندن این جمله بود، از پشت کتاب، سوئیچ خودروئی به زمین افتاد. روی آن برچسبی با نام فروشنده بود؛ همان فروشنده‌ای که خودروی اسپورت مورد علاقهٔ او را، در نمایشگاه خود داشت.
روی برچسب، تاریخ روز فارغ‌التحصیلی و جملهٔ ”نقدی پرداخت شد“ به چشم می‌خورد.
چند بار در طول زندگی خود، لطف و برکت‌های خداوند را تنها به این خاطر که در بسته‌بندی موردنظر ما نبوده‌اند، نادیده گرفته و از کنارشان گذشته‌ایم؟
منبع : مجله شادکامی و موفقیت


همچنین مشاهده کنید