جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


دست های مهربان آنا


دست های مهربان آنا
پل استر در کتاب «سفر در اتاق تحریر» با انتخاب تکنیک پیچیده یی به لحاظ فرم و به لحاظ روانشناختی موفق به خلق تازه یی در دنیای ادبیات شده است.
آقای بلنک قهرمان اصلی «سفر در اتاق تحریر» جنایات گسترده یی را مرتکب شده است. نویسنده او را در اتاق حبس کرده تا به نوعی او را به مجازات برساند. اگرچه این مجازات فقط در تخیل نویسنده صورت می گیرد و بسیار تعدیل شده است با کمترین آسیب روحی، اما این مجازات صورت می گیرد تا هم قهرمان اصلی داستان بر تاثیرات عمل خود واقف شود و هم نویسنده با اجرای عدالت در نوشتار به نوعی عملکرد آقای بلنک را محکوم کند. این خدای کوچک نه تنها لحظه به لحظه از بلنک عکس می گیرد تا ببیند او در چه وضعیتی قرار دارد، بلکه یک دوربین و یک ضبط صوت هم توی سقف حمام کار گذاشته است و امکان ضبط همه اتفاقات را در آن فضا فراهم می کند. راوی می تواند تمامی لحظات آقای بلنک حتی دستشویی رفتنش و تمامی زندگی خصوصی اش را به خوانندگان این متن نشان دهد. دوربینی که به سقف اتاق متصل است و دست نوشته های نویسنده یی به نام «فنشاو» به ما شاید کمک کند تا آقای بلنک را بشناسیم. هر یک ثانیه شاتر بی صدا کلیک می کند و با هر گردش زمین هشتاد و شش هزار و چهارصد عکس تولید می کند. آقای بلنک بنا به دلایلی که مشخص نیست گذشته را فراموش کرده و هم اکنون تمامی اشیا و نویسنده این متن و نویسند گانی دیگر؛ درصدد هستند این سفر ذهنی را تکمیل کنند تا ما آقای بلنک را بشناسیم. راوی گاه اول شخص جمع است؛ بنابراین ما عنوان پیرمرد را برمی داریم و از این به بعد به مرد داخل اتاق،«آقای بلنک» می گوییم.
و گاه محدود به نگاه راوی؛ همان طور که در میان موجودات خیالی که ذهنش را به هم ریخته اند سرگردان است، می کوشد تا جوابی برای سوالی که تمام فکرش را اشغال کرده پیدا کند. و گاه روایت از زبان خود نویسنده است؛ «اما تا موقعی که توی اتاق با پنجره بسته و در قفل شده بماند هیچ وقت نمی تواند بمیرد یا ناپدید شود و هیچ کاری از دستش برنمی آید جز کارهایی که من روی این صفحه می نویسم.» بخشی از مکان داستان هنگام نقل ماجرا در آلتیماست؛غربی ترین نقطه کنفدراسیون. و بخشی از زمان در قرن نوزدهم. آلتیما غربی ترین نقطه کنفدراسیون... بیش از دو هزار متر از پایتخت فاصله داریم. مشرف به پهنای بی درکجای اراضی بیگانه.... و انگار در قرن نوزدهم نوشته شده است. با توضیحاتی که در سطور بعد خواننده درباره کنفدراسیون می خواند، به نظر این مکان مکانی است خاص این داستان. و بخشی از مکان، مکان فعلی داستان، در امریکاست. اما این را خوب می داند که این لحظه متعلق به زمانی در اوایل قرن بیستم است و اینکه در کشوری به نام ایالات متحده امریکا زندگی می کند. نویسنده با تغییر زاویه دید، دانای کل محدود به نگاه آقای بلنک به گذشته او می پردازد؛ لحظه یی که چشمانش را می بندد سایه یی از ذهنش می گذرد؛ صف های نسبتاً طویلی که در میان شان زن هم هست و هم مرد... آقای بلنک به آنها گوش می دهد نه فقط صدای گام هایشان بلکه صدای دیگری را که می تواند به ناله تشبیه اش کند می شنود؛ ناله یی دسته جمعی که به سختی شنیده می شود... یک بار دیگر سرشار از حس عمیق و ریشه دار گناه شده است. و اما کنفدراسیون که ماجرا حول آن می گردد به نظر نمادی از دولت استعماری امریکاست که در عین حال دغدغه اصلی دنیای پل استر است. اعتراض وی به تمامی جنگ های داخلی و استعماری است که دولت های بزرگ اعمال می کنند. فراموش کرده اید که تمامی ملت های بدوی... حالا که جنگ تمام شد ترجیح می دهند در دنیای مجازی خودشان زندگی کنند بدون دخالت کنفدراسیون. چرا بعضی از باورهایتان درباره کنفدراسیون را به من نمی گویید. این کار برای شروع داستان کمک تان می کند.
کنفدراسیون...کن- فد- را-سی- یون خیلی ساده است مگر نه؟ اسم دیگر امریکا. نه ایالات متحده که می شناسیم. کنفدراسیون آسیب پذیر است.کشوری تازه شکل گرفته که از مناطق و قلمروهای آزاد و مستقل تشکیل شده و برای اینکه این اتحاد ضعیف را حفظ کند چه راهی بهتر از اینکه مردم را با هم متحد کند تا اینکه بخواهد یک دشمن مشترک ابداع کرده و جنگ راه بیندازد. خواننده این متن در بعضی از قسمت ها با تضاد مواجه می شود. در عین حال که نویسنده در تلاش است بلنک گذشته را به یاد بیاورد، آقای بلنک می گوید؛ من هیچ چیز را به یاد ندارم. کلی دارو به من خورانده اند و تقریباً همه چیز از ذهنم پاک شده است. بیشتر وقت ها حتی نمی دانم خودم کی هستم. فنشاو که از نویسنده های دیگر این متن است در نوشته سفر در اتاق تحریر آقای بلنک را یکی از شخصیت های خودش قرار داده است و به این ترتیب خواننده با دو روایت از دو نویسنده مواجه می شود. - و فنشاو شما را به عنوان یک شخصیت درآورده است. - ظاهراً. آن طور که من فهمیده ام نویسندگان همیشه همین کار را می کنند. خواننده اگرچه از همان ابتدا متوجه فضای پلیسی داستان می شود اما در نیمه دوم رمان، خواننده با وضعیتی بسیار پیچیده هم به لحاظ تکنیک رمان هم به لحاظ شخصیت افراد، و هم به لحاظ جنگ های استعمارگران مواجه می شود.
تکنیک داستان از این جهت پیچیده می شود که خود بلنک یکی از شخصیت های داستانی قرار می گیرد که در گذشته نوشته شده است. از طرفی نویسنده، در حال نوشتن اوست در همین لحظه؛ به نوعی در تمامی این ماجرا نویسندگان نیز حضور دارند و کلمات و کاغذ.... تا اینکه در انتها، نویسنده در جواب آقای بلنک که فریاد می زند؛ این بازی احمقانه کی تمام می شود،می گوید؛ هیچ وقت تمام نمی شود. چون آقای بلنک الان دیگر یکی از ماست و دست و پا می زند. هرچند احتمالاً دیگر تا حالا فهمیده که توی چه مخمصه یی افتاده. او همیشه مفقود خواهد بود. معتقدم وقتی می گویم آنچه به سرش می آید حقش است، این را به خاطر تمامی اتهاماتش می گویم نه بیشتر نه کمتر- نه به عنوان شکلی از مجازات بلکه به عنوان بالاترین حد عدالت و ترحم. ما بدون او هیچیم. اما تناقض ماجرا اینجاست که ما ساخته و پرداخته ذهن دیگری هستیم. بیش از ذهنی که ما را ساخته عمر خواهیم کرد چون موقعی که به این دنیا پرتاب شدیم، به ماندن مان تا ابد ادامه می دهیم و روایت ماجراهای ما ادامه خواهد داشت. حتی بعد از مرگ مان. راوی داستان با اینکه درصدد است عدالت را نسبت به آقای بلنک اجرا کند اما در انتهای داستان از بذل محبت نیز دریغ نمی کند و اجازه می دهد «آنا» زنی را که دوست دارد باز بربالینش بیاید و به او غذا دهد و او را تر و خشک کند، چرا که او در هر حال یکی از ماست؛ما انسان هایی که به نوعی به بازی گرفته شده ایم اما خصوصیات انسانی و احتیاجات انسانی ما را باز به هم پیوند می دهد حتی وقتی به عملی وحشیانه دست می زنیم.
سفر در اتاق تحریر/نوشته؛ پل استر /ترجمه؛ مهسا ملک مرزبان/ انتشارات افق،۱۳۸۷
میترا داور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید