جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


جایی دیگر


جایی دیگر
بیشتر ابناء بشر، صرف نظر از کیفیت و میزان معرفت شان و مستقل از خصلت هایشان، کم و بیش در جهان ذهنی خود در اندیشه جایی هستند که فارغ از تنگناها، مشکلات و درماندگی های کنونی زندگی کنند. البته جای آرمانی انسان ها با هم تفاوت عظیمی دارد؛ یکی به یک کلبه با حداقل امکانات و طبیعتی بسیار دلنشین و صدها جلد کتاب و آرشیوی از فیلم های کلاسیک فکر می کند و دیگری به قصری مجلل و ده ها مستخدم و آشپز و ندیمه و امکاناتی که در رویاهای ما هم شکل نمی گیرد.برای اپیکتتوس فیلسوف رواقی - که برده بود- و برای مارکوس اورلیوس رواقی- که امپراتور روم بود- چادر یا کلبه یی که بشود در آن کتاب خواند و کتاب نوشت، مکان مطلوب و رویایی بود. اما برای استالین که حدود ۲۰ میلیون کیلومتر مربع را زیر سلطه داشت، هیچ جایش آرمانشهر نبود، پس در «معاهده ۱۹۳۹ موتولف- ریبن تروپ» با هیتلر که او هم اشتهایی سیری ناپذیر داشت، تیره روزی ناشی از بی آرمانی و بی آرمانشهری اش را به قیمت جان ۶۰ میلیون انسان تمام کرد. چه بسا همان زمان یا همین حالا برای یک فروشنده خرده پا و ساده یا یک مدیر با فراست، مدینه فاضله خصوصیات دیگری داشته باشد؛ جای دنجی که شب ها با اعضای خانواده شان بنشینند و حرف بزنند، جایی که در آن به حریم دیگران تجاوز نشود. پس از این مقدمه، به بازتاب آرمانشهر و ویرانشهر در ادبیات می پردازم؛ البته خیلی موجز و در حد سرفصل، چون این بحث در اصل یک کتاب است و تا این زمان به ۱۴۰ صفحه رسیده است.
□□□
به طور کلی در یک رمان آرمانشهری، مکان و زمان نقش مهمی در ساختار داستان دارند؛ مگر آنکه داستان به امری هستی شناسانه بپردازد و خواننده را به رویدادهای فرازمانی و فرامکانی ارجاع دهد. از سوی دیگر وجود مکان های نمادین به ویژه آرمانی و ضدآرمانی، یعنی مکان هایی که خواننده فکر می کند به جهان های دیگر تعلق دارند، اما در حیطه آرزوها و آرمان های نوع بشر جهان خودمان می گنجند، امروزه گونه خاصی از ادبیات داستانی پدید آورده است. بحث ما در این مقاله نگاه اجمالی به همین مکان هاست و اینکه اصلاً آرمانشهری وجود دارد یا نه؟
سعادت بشر و بهترین بستر تداوم و تعالی انسانی از آن زمان شکل گرفت که جامعه (و البته تفکر، زبان و کار) پدید آمد. بحث بسیاری از اندیشمندان شرق و غرب - تا آنجا که مدارک نشان می دهند - همین موضوع بوده است.
کتاب «جمهوری» نوشته افلاطون (۴۲۷ تا ۳۴۷ قبل از میلاد) اولین اثری است که به لحاظ نظری از آرمانشهر سخن می گوید. کتاب «قوانین» مکمل جمهوری است. در هر دو اثر پس از بحث درباره مثل و صورت، بهترین دولت یا شهر آن سرزمینی است که سلطنت آن در اختیار فرزانگان و خداگونه ترین مردان باشد.
در «اتوپیا» یا آرمانشهر نوشته توماس مور سیاستمدار انگلیسی (۱۵۳۵-۱۴۷۸) که در سال ۱۵۱۶ به چاپ رسید، وجوه عملی تر و دقیق تری از آرمانشهر برای خواننده گشوده می شود، فقر ریشه کن می شود، ارزش چیزهایی مثل طلا حذف می شود و فقط به درد ساختن زنجیر می خورد. کسی با پس زدن دیگری در پی کسب شادی، لذت و مکنت نیست. قول و قرار شخصی انسان را متعهد به رعایت عالی ترین فضایل و سجایای اخلاقی می کند، از این رو قوانین اندک و در عین حال قدرتمندند. سلطان در خدمت دولت و ملت است و والاگهری خود را در خدمت به مردم می سنجد.
این اثر در خلق کتاب آرمانشهری «آتلانتیس جدید» (۱۶۲۷) نوشته فرانسیس بیکن و نیز «کشورهای مشترک المنافع اقیانوسیه» (۱۶۵۷) نوشته جیمز هرینگتون بی تاثیر نبوده است.
شماری از کارهای کارل مارکس فیلسوف، جامعه شناس و اقتصاددان نیز در زمره شاخص ترین ادبیات سیاسی - اقتصادی آرمانشهر می گنجند؛ برای نمونه بخش هایی از کتاب های «سرمایه»، «مانیفست حزب کمونیست»، «فقر فلسفه» و چندین و چند رساله و کتاب دیگر. آرمانشهر او جایی است که طبقات و دولت حذف می شوند و به هر کس به اندازه نیازش می رسد و مسائلی چون فقر، تنگنای مالی و بی خانمانی معنی ندارد؛ جایی که به قول خودش «ثروت نتیجه دزدی است» (ثروت با رفاه اشتباه گرفته نشود) و جایی که باز هم به قول خودش «آزادی هر فرد وقت آزاد اوست» (تا آن را طبق میلش به موسیقی، تفریح و مطالعه و مسافرت بگذراند). توضیح اینکه آرای این نابغه را نباید با سیاست های توطئه گرانه و فاشیسم گونه لنین و جانشین برحقش استالین یکی دانست. جدا از آثار یادشده، کتاب های دیگری درباره آرمانشهر نوشته شده است که می توان فهرست خلاصه یی از آنها ارائه داد؛ «نژاد آینده یا آرمانشهر جدید» (۱۸۷۰) از لرد لیتون، «شهر آفتاب» (۱۶۰۲) از تومازو کامپانلا ایتالیایی، «یک هزار سال بعد» از نیکولسکی روسی، «آندرومدا» از ایوان یفرموف روسی، «اکوتوپیا» یا اوتوپیای اکولوژیکی از ارنست کالباخ امریکایی، «محروم شدگان» از اوسلا له گوین امریکایی، «دنیایی که فردا می رسد» از یاکوف اوکونف روسی، «سفر به آرمانشهر» نوشته اتین کابه فرانسوی از دیگر آثار آرمانشهری اند. در آثار آرمانشهری رفاه، دوستی، حذف کامل فقر، فساد، فحشا، تبعیض و بی عدالتی اموری تثبیت شده اند. عوامل ترس و وحشت اجتماعی وجود ندارند، و رابطه انسان ها بر مبنای صداقت، نوعدوستی، دیگرخواهی و خویشتن خواهی متعادل شکل می گیرد. درخشان ترین وجه این نوع جوامع، امید انسان ها به آینده و بهروزی و داشتن وقت کافی برای لذت از مواهب زندگی، کتاب، موسیقی، تفریح و... است.
اما آیا به راستی چنین آرمانشهری می تواند پدید آید؟ کارل ریموند پوپر یکی از شاخص ترین فلاسفه قرن بیستم در اثر سترگش «جامعه باز و دشمنان آن» از منظر تئوریک به وضوح با اندیشه های افلاطون و مارکس به مقابله برمی خیزد و آنها را رد می کند. پوپر می نویسد؛ «این جهان نه بهشت است و نه دوزخ، اما هر کس سعی کند آن را به بهشت مبدل سازد، دیر یا زود پی می برد که آن را به جهنم نزدیک می کند.»
در جهان ادبیات نیز، چند اثر در ترسیم «دنیای آینده» و ناتوانی انسان در چنین دنیایی نام و آوازه شاخصی دارند؛ «ما» اثر یوگنی زامیاتین (۱۹۳۷-۱۸۸۴) که در سال ۱۹۲۰ نوشته شد، «دنیای قشنگ نو» اثر آلدوس هاکسلی انگلیسی (۱۹۶۲-۱۸۲۴) که در سال ۱۹۳۲ منتشر شد، و رمان «۱۹۸۴» نوشته جرج اورول (اریک بلر ۱۹۵۰-۱۹۰۳) که در سال ۱۹۴۸ به چاپ رسید. بعدها آثار ضدآرمانشهر دیگری همچون «فارنهایت ۴۵۱» از ری برادبری امریکایی، «گل آفتابگردان» نوشته ویلیام کندی و «میرا» نوشته کریستوفر فرانک در همین زمینه به چاپ رسید.
همان طور که دیده می شود، «ما» زودتر از دو اثر بعدی منتشر شد، اما «تنهایی و مهجوری» عظیمی که توتالیتاریسم شوروی به نویسندگان آن سرزمین تحمیل کرد، مانع از آن شد که این اثر به موقع و در حد شأن و منزلت خود اعتبار کسب کند؛ به همین دلیل «مهجور» ماند، درحالی که هاکسلی صراحتاً به تاثیرپذیری از زامیاتین اعتراف کرد و اعتقاد اکثر صاحب نظران ادبیات داستانی این است که اورول نیز تحت تاثیر زامیاتین بوده است.
ناگفته نماند سه اثر برجسته نویسنده نامدار روسیه میخائیل بولگاکف به نام های «مرشد و مارگریتا»، «دل سگ» و «تخم مرغ های شوم» که زندگی در حکومت توتالیتاریستی شوروی را تصویر می کنند، در مقیاس نازل تری به موضوع شهر و کشور آرمانی می پردازند و فرجام آنها را در فاجعه رقم می زنند.
باری، زامیاتین که جراحی مغز و ساخت موسیقی الکترونیکی، اتاق گاز و دیوار غبرلینف و موشک های فضایی را پیش بینی کرده بود، حتی انهدام نظام هایی را که به «قالب پذیری» انسان ها معتقد بودند، تحت تاثیر فضایی که حکومت لنین - استالین پدید آورده بود و وجود کشور مورد بحث در رمان «ما» را پیش بینی کرده بود. «ما» این پیش بینی را به صورتی بازنمایی می کند که به عقیده نگارنده، کارش بیشتر با مولفه های پست مدرنیستی (یا دست کم عناصر علمی - تخیلی داستان های پست - مدرنیستی) قابل ارزیابی است تا شیوه های کلاسیک.
داستان «ما» تصویری واضح از عدم امکان به بند کشیدن روح پیچیده انسانی در قید و بندهای مکانیسم های «قدرت» است. این داستان از دیدگاه اول شخص و به شکل «چهل یادداشت» بیان می شود. داستان در کشوری تخیلی به نام «یکتاکشور» می گذرد، کشوری که دور تا دور آن را دیواری شیشه یی محصور کرده است و دارای خیابان ها و کوچه هایی کاملاً هموار است با آپارتمان هایی که آنها نیز با دیوارهایی شیشه یی پوشیده شده اند. نگهبانانی که محافظان یکتاکشور هستند، به واسطه این دیوارها می توانند همه امور مملکت را تحت کنترل داشته باشند. رئیس یکتاکشور، «نیکوکار» نام دارد. تمام امور کشور مبتنی بر محاسبات ریاضی است تا آنجا که اتباع این کشور «اعداد» نامیده می شوند و دارای نام هایی با یک حرف مصوت و یک عدد ریاضی هستند. یکتاکشور برای تمام کارهای معمول و روزانه انسان ها مانند بیداری، خواب، تغذیه، ورزش، عشقبازی و آغاز و انجام آنها ساعات مشخصی را تعیین کرده است، مثلاً سر ساعت مشخصی همه باید غذا بخورند؛ غذایی که از فرآورده های نفتی تهیه می شود. اعداد تمام کارها را به کمک ماشین های خودکار انجام می دهند و برای ارضای نیاز جنسی شان ابتدا به منظور رابطه با شخصی که در نظر دارند، ثبت نام می کنند و پس از دریافت کوپنی صورتی رنگ اجازه پیدا می کنند در روز و ساعت مشخصی با پایین کشیدن کرکره های آپارتمان شان به مدت ۱۵ دقیقه ارتباط برقرار کنند. آنها حق ندارند بچه دار شوند، مگر با اجازه مسوولان یکتاکشور. وقتی هم بچه دار شوند، بچه پس از جدایی از مادر برای تربیت یا در واقع «پرورش دلخواه» به موسسات دولتی سپرده می شود. هر «عدد» روزی حدود دو ساعت وقت شخصی دارد که طی آن می تواند تنها باشد و کاری را که دوست دارد انجام دهد. یکتاکشور ادعا دارد در همه زمینه های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بسیار مترقی تر و پیشرفته تر از انسان های پیشین است؛ به همین دلیل شیوه معیشت اقتصادی، موسیقی، شعر، ادبیات، علوم انسانی و روابط اجتماعی گذشتگان را تحقیر می کند و آنها را چیزی نمی داند جز خیالبافی های آشفته یی که به نحوی بسیار مبتذل و احمقانه شکل گرفته بودند و اجرا می شدند. از نظر یکتاکشور طبیعت، مناظر و موجودات آن زشت، خسته کننده و ملال آورند، به همین علت هیچ حیوان و منظره یی که به نحوی طبیعت را نمایان کند، در این کشور وجود ندارد. شاعران، موسیقیدانان، ادیبان، متخصصان اجتماعی و اقتصادی یکتاکشور تمامی آثار و طرح هایشان را در قالب نمادهای ریاضی بیان و ارائه می کنند و ادیبان به جای آنکه طبیعت یا احساسات مبتذل انسانی را توصیف کنند به تمجید «نیکوکار» می پردازند. به این ترتیب از نظر نیکوکار و یکتاکشور نیاکان که انسان های قرن بیستم هم جزء آنها هستند، فقط انسان هایی وحشی و بی تمدن بوده اند که در طول جنگی ۲۰۰ ساله کشته و به عقب رانده شده اند. در یکتاکشور فردیت هیچ معنایی ندارد و همه به نوعی در حاکمیت کلی نیکوکار حل شده اند. از این رو ضمایر من، تو و او هیچ کاربردی ندارند و هر کس خود را «ما» می داند. خدا، مذهب و مسائل روحانی کاملاً فاقد ارزشند. «اعداد» فکر می کنند خودشان خدایان هستند؛ که به رغم زندگی روی زمین، بر تمام آسمان ها و افلاک نیز مسلط اند. پس آزادی و سعادت در این کشور دارای معنایی جدید و عجیب اند. آزادی مساوی با جنایت و وضعی نابسامان و وحشیانه است، بنابراین سعادت هر فرد (یا در واقع عدد) در تمکین او به قید و بند و عدم برخورداری از آزادی نهفته است. جشن عدالت و روز وحدت سالانه در این کشور برگزار می شود. در جشن عدالت آشوبگران و مخالفان یکتاکشور که اعضای سازمان مخفی آزادسازی اعداد از یوغ دولت اند، محکوم و با وسیله یی به نام «فانوس گاز» کشته می شوند. روز وحدت روز انتخاب مجدد نیکوکار نیز هست. این انتخابات کاملاً سمبلیک است، زیرا همه از پیش می دانند نیکوکار دوباره انتخاب خواهد شد. بیماری های خطرناک یکتاکشور عبارت است از خواب دیدن و برخورداری از روح. برای گریز از این بیماری ها هر عددی در یکتاکشور موظف است وقتی با مساله یی مبهم و مشکوک مواجه می شود، بلافاصله آن را گزارش دهد؛ زیرا با این کار موفق می شود ابهامات را از خود بیرون کند و از بیماری فرار کند. ظاهراً تنها مشکلی که در این کشور وجود دارد، عدم تبیین احساسات انسانی مانند گریه و خنده توسط محاسبات ریاضی است. این احساسات در کشور اعداد همچون اعدادی گنگ و اصم خود را نمایان می کنند.
راوی داستان مردی است با شماره ۵۳۰ -D که قوانین و شیوه زندگی یکتاکشور را بسیار عالی و عاری از هر گونه نقص می داند. او از یادآوری شیوه زندگانی نیاکان در هر زمینه یی دچار احساس شرم می شود و از اینکه مجبور نیست مانند آنها زندگی کند، خوشحال است و به جای آن مفتخر است به صورت یک «ما» در یکتاکشور زندگی می کند. او یک ریاضیدان است و آنچنان پیرو عقل محض و محاسبات ریاضی است که حتی چهره افرادی را هم که با آنها تماس دارد، به شکل خطوط و سطوح و اعداد توصیف می کند. او در حال ساخت وسیله یی به نام «انتگرال» برای پرواز و سفر به سیاره های دیگر است که از نظر نیکوکار، کاری بس مهم شمرده می شود. همزمان با انجام این کار، روزانه یادداشت هایی خطاب به موجودات سیارات دیگر در مورد شیوه زندگی یکتاکشور، افکار و طرح های آن همراه با نقد زندگی نیاکان می نویسد. تا این کتاب خوانده نشود، پی به ارزش های معنایی آن نمی بریم.
اما پس از مدتی ۵۰۳-D دچار شخصیتی دوگانه می شود؛ یکی همان ۵۰۳-D ریاضیدان و وفادار به یکتاکشور و دیگری «من» وحشی طرفدار نیاکانش. به خاطر این احساس دوگانگی شب نمی تواند بخوابد و با این فکر که با نخوابیدن در ساعت مقرر مرتکب جرم و سرپیچی از وظیفه در مقابل یکتاکشور شده است، آشفته تر می شود. صبح فردا در آیینه به خود همچون یک «او» نگاه می کند و متوجه می شود به خاطر هراس از تفکرات و حالتی که دچارش شده است، به هیچ وجه دوست ندارد تنها بماند. همان طور که دیده می شود همه چیز طبق قاعده و قانون خارج از انسان است و منیت و فردیت و حتی احساسات جایی در ضدآرمانشهرها ندارد؛ درست شبیه رمان «فارنهایت ۴۵۱» اثر ری برادبری امریکایی که مامور سوزاندن کتاب ها کم کم متحول می شود.
بقیه داستان «ما» را بر عهده خواننده می گذارم، و فقط به شماری از سرفصل ها و جمع بندی هایی که از رمان های آرمانشهری کرده ام، اکتفا می کنم. این سرفصل ها در رمان های ۱۹۸۴، دنیای قشنگ نو و گل آفتابگردان نیز دیده می شوند. در رمان ۱۹۸۴ همه دنبال پولند و شفقت، محبت و صداقت از جامعه رخت بربسته است. کسی وقت لذت بردن از زندگی را ندارد و زندگی خصوصی مردم با مدرن ترین دستگاه ها برای مقامات امنیتی و انتظامی یا «پلیس اندیشه» قابل رویت و شنود است. خفقان، سانسور، تحریف، ریاکاری و جعل اموری عادی و روزمره اند و در نتیجه چیزی به نام خلوت وجود ندارد، همه به هم بدبین اند و از هم می ترسند. در رمان ۱۹۸۴ نیز «ناظر کبیر که نماد حزب و دولت تمامیت خواه است، همه مردم را می پاید».
ویرانشهرهایی که در این آثار بازنمایی می شوند، حکومت هایی توتالیتاریستی (تمامیت خواه) هستند که در قرن بیستم ظهور کردند و معمولاً با پشتوانه مردمی قدرت را به دست گرفتند. جدا از نسبت سهم مردم در چنین امری، آنها به مرور پایگاه خود را از دست می دهند و فقط بخش ناچیزی از «مردم» را که هنوز اسیر جهل اند یا منافع شان با حکومت گره خورده است، پشت سر خود دارند. بقیه مردم دیگر حامی و حامل حکومت نیستند، فقط اطاعت می کنند.
دو توضیح دیگر نیز لازم است؛ نخست اینکه اگر خیلی دقیق شویم، می بینیم حتی رمان هایی چون «محاکمه» اثر کافکا یا «سفرهای گالیور» اثر جاناتان سویفت انگلیسی - ایرلندی هم به نوعی به ادبیات «ویرانشهری» مربوط می شوند. نکته دوم به جایگاه این نوع داستان در عرصه شناسی ادبی مربوط می شود. چون این متن ها و به طور مشخص ساختار مکان (شهر یا کشور) بر ارکان خیالپردازی و تخیل بسیار قوی شکل می گیرد، شمار کثیری از نظریه پردازان و منتقدان آنها را در ژانر علمی - تخیلی یا تخیلی ترازبندی می کنند؛ به این دلیل که این نوع داستان ها از عنصری برخوردارند که در متن های داستانی معمولی وجود ندارد. این عنصر یا این نقطه تمایز «نووم» یا «چیز جدید» است که از ابداعات دارکو سوین است که در این زمینه کارهای شاخصی از او دیده ایم. سوین بر این باور است که شاید در داستان مسخ هم «تبدیل به سوسک شدن» یک نووم باشد، اما رمان موضوع زیست شناختی آن را نادیده می گیرد و به مسائلی غیر از عناصر علمی- تخیلی می پردازد و بیشتر جایگاه حقارت آمیز فرد و تنهایی او را بازنمایی می کند، حال آنکه نووم در رمان هایی چون دنیای قشنگ نو، مرد نامرئی و ادیسه فضایی بر سرتاسر متن هژمونی روایی دارد و همه چیز در پرتو آن شکل می گیرد. در آثار آرمانشهری و ویرانشهری هم یک نووم وجود دارد که آن مکان ها را برخوردار از خصلت های ویژه می کند. مثلاً در فارنهایت ۴۵۱ این نووم همان سوزاندن کتاب ها است یا در رمان ۱۹۸۴ نووم مورد بحث همان «همواره دیده شدن و خود را داوطلبانه در معرض دیده شدن قرار دادن» است. همین نووم ها، آنها را از شهرها و کشورهای رمان های کلاسیک و مدرن دیکنز، داستایوفسکی، فاکنر و همینگوی متمایز می کند.
رابرت اسکولز نظریه پرداز برجسته بر این جدایی نام «گسستگی» می گذارد؛ «هر روایتی که جهانی آشکارا و کاملاً گسسته از دنیای اطراف ما پدید آورد و با وجود این بازگردد تا با شماری از روش های شناخت با آن برخورد کند، مشمول این گسستگی است.»
امروزه بازنمایی آرمانشهر ها یا ویرانشهرها در ادبیات شکل دیگری یافته است. برای نمونه رمان «آیا آدم مصنوعی ها خواب گوسفند برقی می بینند» اثر فیلیپ کی. دیک نویسنده شاخص امریکایی (۱۹۸۲-۱۹۲۸) که ریدلی اسکات فیلمی به نام بلید رانر ساخته است، جهانی را به ما نشان می دهد که نووم آن با رمان های آرمانشهری معمولی تفاوت عظیمی دارد. این بحث را در آینده در مقوله دیگری پیگیری می کنم.
در پایان این را اضافه کنم که فرهنگ غنی ایران زمین هم بدون آرمانشهر نبود. شیخ شهید، شهاب الدین سهروردی به دفعات از ناکجا و ناکجاآباد نام می برد. با توجه به زمان زندگی شیخ می بینیم این عارف خیلی زودتر از توماس مور به آرمانشهر می اندیشید. مقاله خود را با قطعه یی از او به پایان می برم؛ «پرسیدم که خبر ده که بزرگان از کدام صوب تشریف داده اند؟
آن پیر که بر کناره صفه بود، مرا جواب داد که ما جماعتی مجردانیم، از جانب ناکجاآباد رسیده.
فهم من بدان نرسید. پرسیدم که آن شهر از کدام اقلیم است؟
گفت اقلیمی که انگشت سبابه بدان راه نداند.»
فتح الله بی نیاز
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید