جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


میانسالی و چالشهای زندگی مشترک


میانسالی و چالشهای زندگی مشترک
برخی روانشناسان عقیده دارند: «دختران باورهای پدر را پذیرفته ولی در سالهای بعد در زندگی مانند ما در رفتار می کنند و پسران نیز عقاید و باورهای مادر را به ارث برده ولی دقیقا مانند پدر خود زندگی خواهند کرد.»
این نظریه اهمیت نوع ازدواج و پیوند و در مرحله بعد نوع رفتارهای پدر و مادر در تعیین باورها و شیوه زندگی فرزند را رقم می زند. مثل معروفی است که می گوید: «مادر را ببین دختر را بگیر» که از شناخت گفتمان بالا در گذشته های دور خبر می دهد.
در ایام بعد از بلوغ و بخصوص بعد از ازدواج، عقده ها نارساییها و مشکلات شخصیتی دختر و پسر در دوران کودکی بیشتر نمایان می شود. زیرا فرد به آزادی نسبی دست یافته است و این فضا ]اگر زوجین دارای تربیتی متعادل و تعریف شده همراه با نوازش مناسب مثبت نباشند[ گاه سبب چالشهای عمیق خواهند شد، یعنی طرفین فشارها و ناکامیهای دوران کودکی را در تبادلات عاطفی خود نمایان می سازد. این کمبودها بشکل وابستگی افراطی، تلخ زبانیها و تحقیرها، انحرافات جنس ]سرد مزاجی، گرایش به جنس موافق، هرزگی و طنازی غیره متعارف و...[ سوءتفاهمات و زودرنجی و اشکالی از این دست بروز می کند. جالب است بدانیم تا چند سال اخیر در ابتدای زندگی نمود نابسامانیهای اخلاقی و اعمال فشارهای روانی از طرف مردان بیشتر به چشم می خورد ]این رویه در شهرهای کوچک هم اکنون نیز ادامه دارد.[ در این دوره رابطه زوجین بشکل والد به کودک از طرف مرد و کودک مطیع و آزرده با والد از طرف زن تعریف می شد، بعد از بدنیا آمدن فرزند و استحکام موقعیت زن، جبهه مقابل موقعیت را دست می گیرد و رابطه در حالت کودک لجباز به کودکی مطیع ادامه می یافت. این بازی در شهرهای بزرگ کم کم به اشکال مختلف دیگر نیز قابل مشاهده است.
خانم جمشیدی روانشناس می گوید: «معمولا زوجین همبازیهای مناسب خود را انتخاب می کنند ]خدا نجار نیست ولی در و تخته را خوب هم می آورد[ دختر دقیقا شخصیتی را در وجهه شخصیت پدر می یابد و پسر نیز به نوبه خود مادر را شبیه سازی می کند و طرفین با این نوع گزینش لذت بر خوردهای ]مثبت یا منفی[ دوران کودکی را باز نوازی می کنند. اگر منش والدین با کودک تحقیرآمیز و همراه با نوازشهای نابجا باشد در بزرگسالی فرد همسری را بر می گزیند که این احساس حقارتها را به او بدهد. ]هر چند عده کمی نیز با شناخت و یا دلایل دیگر ضد پیش نویس عمل کرده و در نتیجه از این روند بازی خارج می شوند[ و در سایه این موقعیت فرد به امنیت روانی می رسد]مشابه کودکی[. این سخن به این معنی نیست که همیشه تربیتها و برخوردهای غلط دوره کودکی به درگیرهای افراد در دوران بعد ختم می شود، بر عکس گاه این بیرون ریزیها به شکل ظاهراً مثبت، خشنود ساز، کامل باش و یا انواع دیگر رفتارهایی از این دست خود را نشان می دهند. شخص برای جلب نظر و توجه اطرافیان به تمام خواسته های مشروع و غیرمشروع آنان علی رغم میل خود پاسخ می دهد و سعی در خشنودی اطرافیان برای گرفتن نوازش بیشتر دارد و یا با تلاشی بیش از توان سعی در درست و کامل انجام دادن کارها برای کسب تشویق توجه و تأیید دارد.
این وضعیت بخصوص در افرادی صدق می کند که در کودکی بشکل شرطی دوست داشته شده اند، «یعنی اگر موفق باشی، برنده و پیروز باشی، فلان رشته را بخوانی و یا فلان جور رفتار کنی دوستت خواهم داشت» فرد در بزرگسالی نیز این رویه و تجربه را یدک می کشد. و اما شخص همراه با جلب توجه و رضایت دیگران تجربه های منفی ناشی از خستگی و احساس اجحافها را برای خود جمع آوری کرده، چندی بعد مانند فنر فشرده و رها شده ای این استرس و رنجها را بشکل عصیان، ناراحتی روحی، روانی و اشکال مشابه آشکار می سازد.
در جوانی زن و شوهر بدلیل وجود مشغله هایی نظیر شغل، فرزند پروری و همچنین شور و نشاط جوانی و توجه افراطی به دنیای خارج کمتر متوجه مشکلات روحی خود و طرف مقابلشان می شوند.
در بانوان بعد از شروع علائم یائسگی، تغییرات هورمونی و کاهش میل جنسی که معمولا با ازدواج و رفتار کامل فرزندان از خانه مصادف است، بعبارتی زن سندرم «آشیان خالی» را تجربه می کند. چالشهای زنانه وقتی به اوج خود می رسد که بحران میانسالی با کم شدن زیبایی و ظرافت زنانگی که زمانی مایه دلگرمی و توجه اطرافیان، دوست و فامیل می شده و تارهای سفید درلابلای موها خبر رسیدن این ایام را بهمراه می آورد. از سویی زن که زمانی والدین خود را بعنوان منبع و پناهگاه عاطفی در اختیار داشته است، اینک از طرف آنان نیز تغییر نقش داده و بدلیل بالا رفتن سن پدر و مادر و بروز بیماریها و اختلالات جسمی، روحی و عاطفی ناشی از کهولت به نوعی نقش مادر را باید برایشان ایفا کرده و سرپرستی، نگهداری و یا حداقل حمایت احساسی شان را بدوش کشد. توجه و مراقبت از آنان می تواند احساسات و عواطف را تحت فشار قرار دهد. پذیرفتن این موضوع دشوار است که آنها روزگاری به این درجه قدرتمند بودند و حالا وابسته اند و در ضمن تولید سراسیمگی می کند که دیگر کسی نیست که از او مراقبت نماید.
در مردان بعد از ۴۰سالگی با کمتر شدن میل جنسی، بازنشستگی و مانند زنان از دست دادن حمایت عاطفی فرزندان و والدین، ایجاد بحران هویت شغلی و عدم توجه و نوازش همسر از سویی دیگر چالشها از راه می رسند. «۴۰سالگی شروع چلچلی مرد است» در این زمان اتفاق می افتد.
گاه مرد برای اعاده آن هویت کاذب از دست رفته، نداشتن بانک عاطفی قابل قبول نسبت به همسر و بیگانه بودن با کودک درون و خود واقعی دست به تجدید فراش و دل سپردن به عشقهای زمان پیری می زند تا کمبود نوازش و توجه را جبران کند.
در زنان این کسب هویت تخیلی به شکل حساسیت های غیرمتعارف راجع به سن، لباسهای نامتناسب، حرکات و سکنات جوان مابانه بروز می کند. اگر زنان و شوهران در جوانی برخوردی مناسب و عاشقانه با یکدیگر داشته باشند و فضای زندگیشان همراه با عاطفه و یکدلی باشد، و در جنبه های مختلف توجه و نوازش کامل و قابل قبول رد و بدل گردد، در دوران میانسالی با استفاده از این بانک عاطفی پربار و به یاد خاطرات و تجربه های مثبت از ادامه زندگی مشترک لذت بیشتری خواهند برد، زیرا با رفتن فرزندان و کم شدن اشتغال، زوجین زمان بیشتری را برای سپری کردن با هم دارا هستند ولی اگر در دوران اولیه زندگی خشونت و بازنوازیهای منفی عاطفی داشته باشند ]این امر در مورد مردان که مدیر خانواده هستند بیشتر مصداق دارد[ و یا با خشنودسازی اجباری و یا هر ویژگی افراطی و غیرطبیعی دیگر که از کودک یا بالغ برخواسته نباشد، سعی غیرواقعی در جلب رضایت طرف مقابل ]بخاطر منافع و مصالح شخصی[ و یا گدایی محبت در دوران کهنسالی طرفی که احساس احجاف و فشار می کرده، تجربه های خشم و نفرت خود را با آزار و اذیت طرف مقابل نقد خواهد کرد. این ارتباطات در خانواده های مسن بوضوح قابل مشاهده است.
برای گذراندن بهار دوم پر از نشاط، عشق، گرمی و امید توجه به موارد زیر ضروری می باشد:
۱) خودشناسی و شناخت خواسته های واقعی
داشتن آگاهی های لازم در راستای شناخت خود و نیازهای احساسی، عقلانی، تحلیل رفتارهای فردی و اجتماعی، ارتباط صحیح با کالبد و ضمیرهای آگاهی و ناخودآگاه دستمایه قدرتمندی است که کمک می کند، انسان در چالشهای زندگی مشترک جایگاه خود را بهتر ارزیابی کرده و توانایی لازم را برای رفع مسائل فی مابین به دست آورد. در این حالت فرد نه منفعلانه در پی انتخاب شدن است بلکه فاعلانه با بررسی دقیق و همه جانبه خود برمی گزیند و پس از شروع زندگی عادلانه تر در مورد خود و همسر قضاوت کرده و سهم خود را در مشکلات و مسائل می بیند و در نتیجه بالغانه نه کسی را وارد بازی های روانی می کند و نه در بازی روانی طرف مقابل شرکت می کند.
رفتارشناسان معتقدند: «اغلب روابط انسانی غیربالغانه نوعی بازی محسوب می شود که بازیگران بنا به تربیت خردسالی ناخودآگاه روابط خود براساس احساسات تخریبی و موقعیت شخصی ادامه می دهند، تبادلات افراد در سه وضعیت «بازنده»، «برنده» و «قربانی» ظاهر می شود.
در جامعه سنتی زنان با ماسک «قربانی» دوران زندگی خود را سپری می سازند ولی مردان ابتدا در نقش برنده و در دوران کهنسالی که قدرت جسمی و فکریشان رو به نقصان می رود به احساس «بازنده» تغییر موقعیت می دهند. در اغلب کشورهای پیشرفته دوره های اجباری در مدارس و مؤسسات، مربوط به ازدواج در راستای خودشناسی دقیق تر و آموزشهای پیش از زندگی مشترک برقرار بوده و اطلاعات لازم در این زمینه را در اختیار افراد می گذارند.
۲) پرداختن به امور و علایق فردی
ازدواج و زندگی مشترک به معنای خاتمه اشتغالات و تفریحات فردی نیست.
جبران خلیل جبران نویسنده بزرگ مصر می گوید: «مانند ستونهای خانه ای باشید که جدا از هم سقفی را برپا داشته اند» و در جایی دیگر می گوید: «مانند تارهای سازی باشید که جدا از هم آهنگ خوشی را می نوازند.» همسر باید به مثابه بال پروازی باشد که در ایجاد زمینه پیشرفت و صعود طرف مقابل در ابعاد مختلف سهیم باشد.
داشتن ساعات و روزهایی اختصاصی برای یادگیری، انجام اشتغالات علمی، معنوی و تفریحی جز حقوق اولیه زوجین بحساب می آید. برخورداری از اوقات فراغت و یا مسافرت و گردشهای جدا از همسر نیز حق طبیعی برای ایشان محسوب می شود. ایجاد تنگنا، عدم پذیرش حدود و حریم شخصی تنها به ایجاد و افزایش تنش منجر می گردد.
عشق واقعی در احترام به حریم های فردی و اجتماعی معنا و مفهوم می یابد نه چسبیدن به طرف مقابل. شاعر می گوید: «عشق محدود نمی کند، در بند نمی کشد، خسته نمی کند، وبال گردن نیست، مزاحم نیست، همسر رفیق راه است و پناه و مأمن وقتی خسته و بیچاره ایم، شانه هایی برای گریه و لبخندی برای برخاستن وقتی ناامیدیم.»
داشتن اوقاتی انفرادی همراه با دوست، خانواده یا به تنهایی فشارهای ناشی از تاهل را کاهش داده و انسان با خاطری آسوده تر و دلی لبریز از امید و خشنودی به سوی خانه باز می گردد.
یکی از الزامات زناشویی داشتن تفریحات ]همگام و توأم[ مورد علاقه طرفین می باشد. ورزش ها و بازیهای رقابتی، سفرهای علمی، تفریحی، یادگیری هنرهای دستی، نقاشی و... از اموری است که دقایق و خاطرات خوشی را بهمراه داشته و سبب می گردد زوجین بانکهای عاطفی مثبت خود را غنی سازند.
شاید یکی از معدود خاطرات انسان در زمان پیری یادآوری سفرهایی باشد که تجربه کرده و این گذران اوقات مشترک حتی در زمینه شغلی و اقتصادی اولا منجر به همدلی و شناخت بیشتر زوایای روحی طرف مقابل می شود و هم یادواره های ماندگار را به ارمغان می آورد. معمولاً بعد از تولد فرزندان فاصله والدین روز به روز بیشتر می شود و به بهانه رسیدگی به کودک پرداختن به یکدیگر، تبادل نوازشهای مناسب و تقدیم عشق و هیجان در زندگی کمرنگتر می شود. ]این رویکرد از طرف مردان بیشتر استقبال می شود[.
حتی رسیدگی به ظاهر و آراستگی که جزو حقوق اولیه طرفین است نیز موکول به آینده های نامعلوم می شود. ایجاد فرصتهای لازم برای با هم بودن بدون احساس گناه ناشی از دوری از فرزندان ]با سپردن کودک به والدین، پرستار و یا هر امکان دیگر[ ایجاد پتانسیل مثبتی است که با این خود و همسر نوازی فرد با سبکبالی و رضایتمندی بیشتر و عمیق تر به سمت فرزند باز می گردد. باید خاطرنشان ساخت اگر انسان خودنوازی مناسبی نداشته باشد و به نیازهای اولیه و ثانویه خود به اندازه لازم نپردازد در درازمدت هرگز نخواهد توانست همسر و یا مادر خوبی برای خانواده باشد. این خلوت های مشترک روابط کودک، کودک قابل توجهی را بین زن و مرد فراهم می سازد که در جمع بندی آزردگی های سطحی و استرس های ناشی از زندگی جامعه صنعتی را به حداقل می رساند. در نتیجه استحکام و تداوم زندگی را بیمه می کند.
● گفت وگوهای منظم در مورد موضوعات و مشکلات زندگی
از ابتدای آشنایی دختر و پسر صحبت های اولیه برای یک زندگی ضروری به نظر می رسد. بعد از شروع زندگی به دلیل برخورد، دو فرهنگ و تربیت متفاوت بروز اختلاف سلیقه و نظر بسیار طبیعی و در صورت کنترل و حل باعث بالندگی و پیشرفت کمی و کیفی زندگی مشترک خواهد بود. گفت وگوهای دوطرفه، به دور از دغدغه همراه با فضایی مناسب و برخوردی بالغانه بدون رفتار یا گفتار متهم کننده، تحقیرآمیز، تحکم بار و تنش زا می تواند اختلاف نظرها را به سمت و سویی سازنده و رفع سوء تفاهمات هدایت کند. بخصوص در زنان صرفاً داشتن امکان برای درد دل کردن و گفتن دل تنگی ها می تواند فشار و خشم های برآمده از سوء تعبیرها را به حداقل برساند. این جلسات اگر مرتب و در فاصله های معین صورت گیرد، یکی از اهرم های مطمئن برای داشتن زندگی پربار همراه با تفاهم و عشق خواهد بود.
● احترام، صداقت و اعتماد به یکدیگر
ازدواج از مقوله های ویژه ای است که برای حفظ کمی و کیفی آن از شروع تا انتها بیش از نظارت و پیگیری های قانونی نیاز به توجه، دقت، پیگیری و حفظ احتیاط های لازمه را دارد. یکی از تهدیدات مهم در این را ستا پرده دری داخلی و بیرونی است. گستاخی و عدم رعایت ادب و احترام از مسائلی است که در همه ارتباطات به خدشه دار شدن و بی مهری می انجامد. و از لحاظ اجتماعی واگویی مشکلات خصوصی خانواده به دیگران و فاش شدن ضعف های زندگی نزد این و آن به بی مقداری طرفین در نظر مردم منتهی شده و اعتبار و ارزش خانواده را زیر سوال می برد و نه تنها مسئله حل نمی شود بلکه پیچیدگی و دخالت در آن مشکل را صد چندان کرده و درگیری راشدت می بخشد.
بزرگی می گوید: «ایجاد دلشکستگی در زندگی مشترک زخمی است که براحتی قابل جبران نیست». خصوصاً این خدشه در دوران جوانی وقتی از طرف مردی وارد گردد، جبران و تلافی آن از سوی زنان غیر منتظره و شدید است و وقتی زن فرصت انتقام را بیابد به دلیل ظرافت زنانگی و خصوصیات ویژه این جنس انتقام او ویژه و تکان دهنده خواهد بود. این مورد را در روابط زوجین براحتی می توان تجربه کرد.
برخوردهای بی ادبانه شاید باعث فروپاشی قطعی خانواده نشود ولی سبب فاصله روحی بین همسران شده و زندگی را تبدیل به ماکتی می سازد که از دور شبیه فضای خانه است و از نزدیک ۲ نفر نه همسر که «هم خانه های دور» و غریبی هستند که به دلایل فرهنگی یا شخصی تا بحال به این وضعیت ادامه داده و مترصد فرصتی برای فرار از این قفس خود ساخته صبح را به شب می رسانند.
دکتر ناریان روانشناس می گوید: «در ایران بدلیل وجود روابط نزدیک فامیلی و حرمت طلاق، عدم حمایت های قانونی و عدم اشتغال زنان بشکل فراگیر، طلاق کمتر اتفاق می افتد و اگر امکان فرصت های مشابه کشورهای پیشرفته در ایران جاری شود آمارهای جدایی بشکل ناهنجاری، بالا خواهد رفت». عدم آموزشهای قبل ازدواج، تربیت های مسموم، اختلاف طبقاتی ]فکری، و مالی و...[، ازدواج های غیر قوم و قبیله ای و اغلب ناشناس و شناخته نشده، پرداختن بیشتر به جوانب غیرضروری زندگی مانند تشریفات و چشم و هم چشمی ها بجای آشنایی با پیام اصلی وصلت که همان یکدلی و عشق و امید است، همگی پیش زمینه پرده دری ها، گستاخی ها و مسائلی از این دست را رقم می زند.
رعایت احترام، اعتماد و حفظ حریم های شخصی طرفین و بالاخره داشتن صداقت نسبت به یکدیگر به انسجام فضای خانه کمک می کند. یادآوری نکات مثبت همسر و رسیدن به این بلوغ فکری که تنها با تحول فکری، مطالعه پیگر و امید و تلاش ماست که فضای زندگی عوض می شود، خانه ای خواهیم داشت بدور از تنش و اضطراب که در آن هم ما آسوده خواهیم بود و هم مدلی قابل قبول همراه با نوازشی موثر را به فرزندانمان هدیه خواهیم داد و خاطرات این تلاش را در دوران پیری با همسر خود رقم خواهیم زد.
دوستی می گفت: «وقتی تنهاییم به دنبال یک دوست می گردیم، وقتی پیدایش کردیم، دنبال عیبهاش می گردیم، وقتی از دستش دادیم، دنبال خاطراتش می گردیم و باز تنهاییم»...
عقیله سلطانپور مشاور خانواده
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید