جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

اعتصابات کمر طاغوت را شکست


اعتصابات کمر طاغوت را شکست
یکی از علل پایداری و سلطه رژیم شاه بر مردم، بر پایه درآمدهای بی حساب کشور استوار بود. از درآمد و فروش نفت به آمریکا و کشورهای اروپایی به قیمت نازل، سود سرشاری نصیب شاه و دربارش می شد و خاندان منفور پهلوی از آن بهره مند می شدند و در ناز و نعمت به سر می بردند در حالی که مردم برای تامین زندگی در مضیقه بودند. نفت را به آمریکا می فروختند و در قبال آن میلیاردها دلار اسلحه می خریدند و انبارها از اسلحه انباشته بود. بزرگترین ارتش خاورمیانه را تشکیل داده بودند و مستشاران و نظامیان آمریکایی آن هم با استفاده از حقوق کاپیتولاسیون بر آنها حکومت می کردند، ارتشی که در آن امید و ایمان وجود نداشت و پایه های آن بر شخص شاه استوار بود. یکی از مبادی درآمد طاغوت گمرکات کشور بود که با حقوق و عوارض بی حساب و کتابی که از کالاهای وارداتی می گرفتند به جیب طاغوت و و اذنابش آنان می رفت.
اجازه بدهید خاطراتی از گمرک بگویم، زیرا خودم در آن زمان کارمند گمرک شهریار تهران، که یکی از بزرگترین و مجهزترین گمرکات کشور بود، بودم که دارای ۵۲ انبار و محوطه برای تخلیه و بارگیری بود و علاوه بر آن دارای سکوهای تخلیه بار بود که توسط قطار به تهران وارد می شد و نیز چند انبار سرپوشیده و مسقف برای تخلیه سیمان در آن وجود داشت.
بیشترین درآمد دولت از این گمرک به دست می آمد و از ساعت ۸ صبح تا ۵ بعد از ظهر این گمرک فعال و مشغول کار بود، به طوری که روزی ده ها کامیون و تریلر در آن در حال تخلیه و بارگیری بود. وقتی انقلاب و راهپیمائی ها و اعتراضات و تظاهرات شروع شد و ادامه پیدا کرد زعمای انقلا ب ضمن هدایت کلیه راهپیمایی ها و تظاهرات، آن را برای سقوط رژیم کافی ندانستند و طی اطلاعیه هایی به انقلابیون ابلاغ کردند، دست از کار بکشید و اعتصاب راه بیندازید و با دولت طاغوت همکاری نکنید تا هر چه زودتر دولت فلج شود و رژیم سقوط کند.
بنابراین کارکنان و کارگران کارخانه ها و ادارات دولتی یکی پس از دیگری دست از کار کشیدند و به انقلابیون پیوستند. چندی نگذشت که هر روز به اعتصابات افزوده می شد و رژیم را به وحشت می انداخت و هر چه تلاش می کردند که با ارعاب و وحشت اعتصابیون را به کار وا دارند موفق نمی شد. یک روز صبح خبر رسید که کارگران و کارمندان شرکت نفت شریان حیاتی شاه را قطع کردند و دست از کار کشیدند و شیرهای نفت به روی بازارهای خارجی بسته شد.
دولت شریف امامی که فکرش را نمی کرد شرکت نفت دست به اعتصاب بزند، لذا با دست و دل بازی! مبلغ ۷۰۰ تومان به حقوق کارمندان اضافه کرد ولی آن هم افاقه نکرد و اعتصاب ها ادامه داشت.
یک روز صبح که به گمرک رفتیم به کارمندان گفتند دست از کار بکشید و به اداره کل گمرک مرکز در خیابان ولی عصر بیایید. وقتی به آنجا رسیدیم در حالی که در خیابان ها تیراندازی بود و حکومت نظامی تظاهرات مردم را بر هم می زد، در سالن اجتماعات، اجتماع کردیم و در آن جلسه کمیته اعتصاب تشکیل شد و قرار شد که هر بیانیه ای که کمیته تصویب کرد، تمام گمرکات کشور طبق آن عمل کنند.
از روز بعد که به محل گمرک شهریار رسیدیم دور تا دور اداره گمرک، کامیون های پر از سرباز مسلح را دیدیم که گمرک را محاصره کرده بودند و از کارمندان و کارگران می خواستند کار خود را شروع کنند. ولی با مقاومت کارکنان گمرک و انبارهای عمومی مواجه شدند و عملا کاری صورت نگرفت و آنها پشت دیوارها متوقف شدند.
مدیر کل گمرک شهریار (که بعدها سابقه اش نشان داد که ساواکی بود) هر روز کارمندان را در اتاق خودش جمع می کرد و با حضور دو نفر از مامورین ارشد ساواک سخنرانی می کرد و به کارکنان می گفت شما در سراشیبی قرار گرفته اید و خودتان نمی دانید چه می کنید و روزی در این سراشیبی سقوط خواهید کرد و شما بینش سیاسی ندارید بلکه احساس سیاسی دارید، بنابراین دست از لجاجت بردارید و مشغول کار شوید.
اما کسی به حرف او و آن ساواکی ها اهمیتی نمی داد و جلسه بدون اخذ هیچ نتیجه ای خاتمه می یافت. بنابراین کار ما هر روز این بود که در محل کار خود حاضر می شدیم و کارت حضور و غیاب را ساعت می زدیم و در سالن اجتماعات گمرک جمع می شدیم و به سخنرانی های انقلابی گوش می دادیم ضمن اینکه با کمیته اعتصابات در مرکز در تماس بودیم.
پس از استماع سخنرانی در سالن گمرک با چند اتومبیل روانه بهشت زهرا می شدیم ودر آنجا هم در راهپیمایی های پرشور شرکت می کردیم و نیز در دفن جنازه شهدا و کندن قبور آن عزیزان، کمک می کردیم.
این وضع ادامه داشت و هر روز ده ها دستگاه کامیون به گمرک مراجعه می کرد و در پارکینگ و محوطه های اطراف متوقف می شد. به قدری کامیون زیاد شد که دیگر محلی برای پارک پیدا نمی شد و رانندگان در دور دست ها توقف می کردند.
عده ای از رانندگان اروپایی که اکثرا بلغاری بودند اسب کامیون (کشنده) را باز می کردند و به کمپ خودشان که در جاده کرج بود می رفتند ولی رانندگان ترکیه ای که کامیون کوچک داشتند و کشنده شان قابل باز کردن نبود و کمپ هم نداشتند، خیلی در مضیقه بودند و هر روز به طور دسته جمعی به گمرک مراجعه می کردند و به زبان ترکی می گفتند ( افندی)، (چخدی) یعنی گمرک باز شد؟ کار شروع شد؟ و وقتی با کلمه (یوخ) مواجه می شدند دسته جمعی می رفتند نان بربری و تخم مرغ و گوجه فرنگی می خریدند و بساط املت را به پا می کردند.
تا اینکه یک روز طوفانی به پا شد که بیان آن به عنوان خاطره خالی از لطف نیست. آن روز کارمندان گمرک به بهشت زهرا نرفته بودند و در محوطه گمرک بحث های سیاسی می کردند ولی انبار داران که همگی جوان بودند به بهشت زهرا رفته بودند، ساعت حدود ۱۰ صبح بود که از کمیته اعتصابات خبر دادند که کمیته تصمیم گرفته که کالا ی کامیون هایی که شیرخشک، مواد غذایی، دارویی است تخلیه شود و کامیون های دیگر بخوابد.
نماینده شرکت های حمل و نقل با سرعت اجازه تخلیه از واحد «کارنه تیر» دریافت کردند و کامیون ها برای تخلیه وارد محوطه گمرک شدند. ما یک گروه ۱۵ نفره بودیم که اجازه تخلیه کامیون ها با امضای این گروه صادر می شد. اولین کامیون که وارد گمرک شد یکی از همکارانم اسنادکامیون را گرفت که دستور تخلیه صادر کند، ناگهان تمام انباردارها که باید کالا را تحویل می گرفتند و تخلیه می کردند، بدون خبر از همه جا از راه رسیدند. وقتی چشمشان به ورود کامیون و همکارمان افتاد، دیوانه وار به سمت مامور تخلیه هجوم بردند و با فریاد گفتند ما در بهشت زهرا با دستان خون آلود جنازه شهدا را دفن می کردیم، آن وقت شما در اینجا اعتصاب را می شکنید؟ نزدیک بود کار به جاهای باریک بکشد که با پا درمیانی مسئولین گمرک و انبارهای عمومی، انبارداران جوان توجیه شدند که اعتصاب نشکسته بلکه کامیون هایی که کالا ی حساس دارند تخلیه می شود.
این وضع ادامه داشت تا انقلا ب شکوهمند اسلا می به رهبری خمینی کبیر «ره» به پیروزی رسید و حضرت امام دستور موکد دادند اعتصاب ها را بشکنید و به سرکارهایتان بروید.
بنابراین، بعد از دستور امام «ره» روزی که به محل کارمان مراجعه کردیم همگی تکبیر گویان و با سر دادن درود بر خمینی و صلوات ، کار را شروع کردند و کامیون ها را تخلیه کردند. طوری شور و شوق در میان کارکنان و کارگران انقلا بی وجود داشت که ظرف یک ساعت کالای یک کامیون ۲۰ تنی تخلیه می شد. ضمن اینکه مدیر کل ساواکی گمرک، دستگیر شد و چند نفر عوامل سرسپرده رژیم و ۳ نفر بهائی که در آن گمرک بودند تصفیه شدند و جوانان انقلا بی و پرشور و متعهد و مسئول، مصدر امور شدند.
یاد آن روزها به خیر و جای شهدا خالی و روح پرفتوح همکارم که طی راهپیمایی از گمرک شهریار تا گمرک شاه پسند که در جاده قدیم کرج، میدان پاستوریزه واقع شده به شهادت رسید و به همین دلیل نام گمرک شاه پسند بعد از آن به گمرک شهید «ارشاد» تغییر نام داد، شاد باد.
نویسنده : محمد سلطانپور
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید