شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


جستاری در گفتمان زبان گویش و لهجه


جستاری در گفتمان زبان گویش و لهجه
۱) نگرشی به حوزه ی زبان ، گویش و لهجه
تردیدی نیست که خداوند انسان را توانا خلق کرده است . چون به او دستانی توانا در جهت انجام هر کاری را اعطا کرده . او را بینا خلق کرده است چه این که به او دو تا چشم در جهت دیدن هر چیزی را داده. او را شنوا آفریده ، چرا که به او دو تا گوش در جهت شنیدن داده است . او را دانا آفریده ، چون که به او مغز داده تا بتواند به آگاهی و شناخت لازم علمی برسد .
و بالاخره او را خوش بیان و شیوایی سخن داده ، چه این که به او زبان داده تا این که بوسیله همین زبان حرف و صحبت خود را به دیگران انتقال دهد . زبان از مهمترین اعضای بدن انسان به شمار می آید ، چون وسیله ای است که ارتباط ما را با دنیای بیرون برقرار می سازد . زبان به ما کمک می کند تا به سهولت بتوانیم گفته های خود را به دیگران انتقال دهیم . لذا اگر بشر ویژگی بارز و کارآمدی را بنام زبان نداشت ، بی شک در هیچ مقطعی از زمان زندگی آن قادر به ترقی و بالندگی نمی شد و طبعاً بی معنا می ماند . زبان مهمترین عامل پیش رونده و سازنده در جهت رشد و تعالی فرهنگ و ادب یک جامعه به شمار می آید و بالطبع اگر امروزه از انسان به عنوان انسانی متمدن و با فرهنگ یاد می شود ، بدین سان است که این انسان از نعمت بزرگی بنام قدرت بیان و گویایی سخن بهره می جوید و همین ویژگی نطق و بیان است که او را از دیگر موجودات متمایز کرده است . بنابراین از دیدگاه دکترین زبان شناسی زبان به عنوان حیاتی ترین عامل در جهت برقراری فرهنگ و اخلاق یک ملت شناخته شده است . ولی به قول زبان عامیانه لری : « هر شَری ما سواش تری » یعنی هر شهری دارای آداب و رسوم خاص خود است .(و در این جا واژه ماسوا یک نوع غذای لری است که با برنج و دوغ و روغن حیوانی درست می شود و البته بسیار هم خوشمزه است .) هدف از بیان این ضرب المثل بدین سان است که اکثر قریب به اتفاق صاحب نظران در حوزه ی زبان شناسی واقفند که هر کشوری دارای زبانی معیار می باشد و البته زیر مجموعه ی این زبان معیار نیز شامل گویش ها و لهجه های متفاوت . لذا از آن طرف نیزدر حوزه ی زبان شناسی صاحب نظران این حوزه هر کدام نظراتی را در خصوص زبان اعلام داشته اند حوزه ی.چه این که اکثراً معتقدند که زبان رسمی مثلاً کشور ایران فارسی است ، و تمام مناطق و یا به اصطلاح دیگر نواحی (استانها و شهرها )که به زبان های مختلف و متنوع صحبت می کنند ، گویش و یا لهجه می باشد . و برخی دیگر نیز هر منطقه و یا ناحیه ای را دارای معیار زبان می دانند و البته زیر شاخه ی این نوع معیار زبان را نیز گویش و لهجه .به عنوام مثال استاد ایرج کاظمی متخصص و کارشناس در امور زبان شناسی و بخصوص فرهنگ و زبان لرستان معتقد است که لری می تواند زبان معیار باشد . یعنی اگر بخواهیم زبان مردم خرم آباد را زبان معیار تلقی نماییم ، طبعاً کلیه ی زبانهای دیگر که در این شهرستان وجود دارد به عنوان گویش و لهجه تلقی می شوند . ایشان اعتقاد دارد که زبان به مانند یک شهر می ماند و گویش به مانند یک روستا و از لهجه نیز به عنوان یک ده یاد کرده است . سایرین نیز هر کدام نظراتی متفاوت ارائه داده اند که در برخی از موارد با نظرات این کارشناس همخوانی دارد و در بعضی موارد نیز متفاوت است .
استاد کاظمی در تعریف زبان می گوید که زبان یک عالم واحد است و البته گویش و لهجه نیز تعریف مخصوص خود را دارند . ولی زبان را عبارت از کاربرد الفاظ و واژگانی که یک ملت در شیوه نگارش و کلام به صورتی که افراد یک کشور با آن بنویسند و بخوانند و سیاست واساس ملیت بر آن استوار باشد اطلاق می گردد و گویش فاصله ی یک منطقه با یک شهر است و لهجه بر شعبه ای از یک زبان که در ناحیه ای از قلمرو آن زبان تکلم شود و ترجمه است از کلمه ی Dialecte . در سرزمین پهناور ایران بیش از یکصدگویش شناسایی شده . این کارشناس معتقد است که لری گویش است و به ساکنان بخش وسیعی از ایران گفته می شود . کمااینکه در جای دیگر می افزاید که اگر لری زبان محسوب شود نیز خود دارای لهجه های مختلف است . چه این که بختیاری ها ، کهکیلویه و بویر احمد و بخشی از استان خوزستان ، بوشهر ، فارس و اصفهان به لری سخن می گویند با تفاوت های خاص خود . چه این که جناب آقای مراد حسینی پاپی صاحب نظر در حوزه تبار شناسی بر این اصل استوار نیست . چرا که در مصاحبه ای که با روزنامه مردمسالاری داشته است زبان لری را گویش نمی داند بلکه گویشی گسترده و جامع الاطراف تلقی می کند که باید آن را زبان نامید . وی معتقد است که این نوع گویش هم از نظر شکل و شیوه ی سخن گفتن وهم از نظر معنا و مفهوم پربار است . ولی متأسفانه به دلایلی در چهره شدن و تبین این گویش کمتر کوشیده ایم و یواش یواش زبان فارسی آن را تحت تاثیر ما هوی قرار داده است . پاپی اضافه می دارد که در بعضی از جهات فراتر از زبان فارسی است و این غریبی و بی کسی گویش لری حقیقتاً بر من گران آمد و بر آن شدم که هر چند ناچیز آستین همت بالا بزنم که خوشبختانه فرهنگ لغت لری به فارسی که پژوهشی است در فرهنگ نام ها ، واژه ها و اصطلاحات لری در دست تألیف دارم موسوم به حچایه به معنای گفتمان است . دیگران نیز نظراتی را در خصوص زبان و گویش و لهجه ارائه داده اند.کمااینکه جناب آقای علی مرتضایی متخلص به راهی از شعرای نامی لرستان در گفتگو با روزنامه مردم سالاری تصریح داشته اند . چه این که می گوید زبان رسمی کشور عزیز ما فارسی است نه تنها در ایران بلکه در افغانستان ، تاجیکستان و ... با این زبان شیرین تکلم می کنند . شعر می گویند و کتاب می نویسند و ... این زبان دارای رسم الخطی با تنوع کم نظیر در نوشتن است . به طوری که استادان فن به خصوص در کشور ما زیبا نویسی را در خطوطی همچون (نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، ثلث ، نسخ و...) نزدیک به حد کمال رسانده اند . و این زبان یکی از زبان های شناخته شده ، رسمی و مستقل بین المللی است .
وی در ادامه می افزاید که لری با توجه به اینکه از نظر استقلال زبانی و رسم الخط دارای حوزه جداگانه ای نیست ، بلکه زیر مجموعه ای از زبان فارسی است ، به آن زبان نمی توان گفت. پس یا باید گویش باشد یا لهجه . گویش و لهجه همان طوری که مستحضر هستید تعریفی که امروزه بعضی از مدرسین و صاحب نظران از گویش و لهجه ارائه می دهند این است که تهرانی ، اصفهانی وشیرازی و... را گویش می نامند و تکلم محله های مختلف این شهرها یا روستاهای آنها را لهجه ی این گویش ها بیان می کنند . که به نظر این حقیر این تعریفی قانع کننده از گویش و لهجه نیست . زیرا تمیز دادن بین این دو با دشواری مواجه است . وی معتقداست که لهجه از شکستگی حرف و کلمه در یک زبان بوجود می آید بطوری که از زبان جدا نشده و فاصله ی چندانی با آن ایجاد نکند . ولی گویش فاصله بیشتری با یک زبان دارد و می توان گفت ، گویش یک نیم زبان است و از آمیخته شدن دو یا چند زبان بوجود آمده است . به طور مثال اگر کردی امروز را زبان فرض کنیم «لکی» که زبان بخشی از مردم لرستان و کرمانشاه و ایلام است را می توانیم گویش بنامیم . زیرا آمیخته ای از زبان کردی و لری که زیر مجموعه زبان فارسی است ، می باشد . البته این مثالی برای تعریف گویش آوردیم ، اگر چه صاحب نظرانی هنوز کردی را لهجه ای از زبان فارسی می دانند ، ولی به نظر این حقیر امروز دیگر با توجه به فاصله آن با زبان فارسی و رسم الخط آن می توان آن را زبان نامید.حال با توجه به تعریف ارائه شده ، لری در حوزه گویش نیز قرار نمی گیرد . بلکه لهجه است . با این تفاصیل اگر بخواهیم زبان و یا گویش و یا لهجه ی یک قوم و یا یک سرزمین را مورد کنکاش قرار دهیم ، طبعاً آنچه که در این مهم مدنظر می باشد، شاید گفت همان قدمت تاریخی آن سرزمین و بعد تمدن و فرهنگ آنست . چرا که وقتی صحبت از تاریخ یک قوم می شود ، قطعاً اشکال زبانی نیز در آن مدخل و تأثیر گذارند . و یا وقتی صحبت از فرهنگ و تمدن یک سرزمین به میان می آید ، قاعدتاً اشکال زبانی آن تمدن و فرهنگ نیز محل بحث و وارسی است . لذا آنچه که نظر نگارنده را با صاحب نظران متمایز می کند ، نوع و چگونگی ایجاد زبان و البته تاریخ زبان یک سرزمین است . ما بدون شناخت از شکل گیری تمدن و فرهنگ در یک جامعه نمی توانیم برای آن اشکال زبانی ترسیم نمائیم . بنابر این این که برخی بر جامع الاطراف بودن زبان یک قوم معتقدند و در جهت ایجاد رسم الخط آن برآمده اند و برخی دیگر نیز بر اساس معیارهای زبان شناسی تعاریفی مستند و موجود را برای اشکال زبانی عنوان می دادند و البته برخی دیگر نیز با بی تازه را در حوزه زبان شناسی باز کرده و دلایل مستندی را نیز عنوان می دادند هرچندمورد توجه و فایده ی خاص است ولی به تنهایی بر تثبیت یک قوم مبنی بر دارا بودن زبان و یا گویش و لهجه کافی نیست . چه این که تداخل و متحدالشکل بودن زبان و گویش و البته لهجه در بین برخی اقوام و بخصوص درسرزمین وسیع کشور ایران بیانگر این مدعاست . به طوری که ما در این سرزمین با یک نوع زبان واحد روبرو می شویم . به عنوان مثال یک پیرزن در شهر فیروزکوه دقیقاً شباهت زبانی آنرا می توان با زبان مردمان ایل پاپی تطبیق داد . و یا شباهت زبانی یک شهر از یک کشور را با یک شهر با کشور دیگر . بنابراین چند چیز در شناخت زبان و فرهنگ زبان یک سرزمین بسیار مهم است . نخست واحد بودن زبان و فرهنگ آن . در ثانی نزدیک بودن موقعیت جغرافیایی یک ناحیه با ناحیه دیگر و مورد دیگر حوادث و وقایعی است که در طول تاریخ در یک سرزمین رخ داده است . اما آنچه که امروزه بر معیار بودن زبان یک قوم و یا یک کشور مهر تأیید می زند با آنچه که واقعیت امر بوده نیز در تفاوت آشکار است . چرا که اغلب زبانهایی که امروزه خود را به عنوان زبان بین المللی و به اصطلاح جامع الاطراف نشان داده اند، بر اساس قدمت تاریخی یک سرزمین و یا تمدن و فرهنگ آن نیست ، به عنوان مثال زبان انگلیسی که امروزه همه از آن تبعیت می کنند و از آن به عنوان کاربردترین زبان در جهان یاد می شود . نه بر اساس قدمت و تمدن کهن آن که بخاطر پیشرفت زودهنگام انگلستان از نظر تکنولوژی و فناوری است و البته تردیدی نیست که کشوری که به توسعه ی پایدار می رسد ، طبعاً زبان آن نیز گسترش و متداول می گردد . لذا این که کشور ایران و یا سایر جوامع به عنوان جوامعی متمدن و با فرهنگ نتوانسته اند ، در ترویج و تداوم و بقای زبان خود بعنوان زبانی کارآمد و چند گونه محور بکوشند ، باز بر می گردد به نوع عملکرد سیاسی و تاریخ اجتماعی و عملی آن جوامع .
حسن کلام اینکه شناسایی اشکال زبانی یک قوم و یا سرزمین به راحتی میسر نمی افتد ، چه این که برای به اثبات رساندن این مهم نیاز به تحقیق و پژوهش دراز مدت و مثمن را می طلبد .
۲-) زبان چگونه ایجاد می شود ؟ در جهت به اثبات رساندن این مهم سند موثقی در دست نیست . ولی با توجه به نظام آفرینش انسان و موالید سه گانه اعم از موجودات ، جمادات و نبادات می توان گفت که به گونه ای هر کدام از این موجودات در شکل گیری زبان مدخل بوده اند . نخست همان زبان این موجودات است که هر کدام به زبان بی زبانی ادبیات خاص خود را در جهان موجود به تصویر کشانده اند . در ثانی زبان گویا و و برتر انسان است که در گسترش حوزه زبان شناسی کمک شایانی را ایفا نموده است و نکته ی سوم طبیعت و اشیای طبیعی است که برای هر کدام نامی تعیین شده است که به نظر می آید ، این نام ها در ایجاد زبان تأثیر بسزایی را بر جای گذاشته اند . در چگونگی ایجاد زبان می توان گفت که همان طور که خداوند به انسان زبان داده است ، لذا امکانات لازم را نیز در جهت ترویج و گسترش آن نیز فراهم نموده . به نظر می آید که چگونگی ایجاد زبان در ابتدا در زهدان مادر و به صورت بالقوه شکل می گیرد . زهدان مادر به عنوان معلمی است که کودک را در جوانب مختلف جهت تربیت زبان استعانت می کند . یعنی اگر زمینه های لازم را کودک از قبل نداشته باشد ، بی شک رفتارهایی که در اوان تولد تا موقعی که به حرف می آید را نمی تواند به تصویر بکشاند . نکته دیگر خانواده و محیط اجتماعی و طبیعی است که در جهت شکل گیری زبان به کودک کمک شایانی را ارزانی می بخشند . بنابر این چند عامل اصلی در شکل گیری زبان مدخلند ، یکی همان روح متعالی و آموزنده ای است که در کالبد هر موجودی علاوه بر انسان خداوند قرار داده است . که این روح متعالی به صورت خودکار ادبیات انسان را ترویج و تعالی می بخشد . دگر محیط بالفعل و آموزنده زهدان مادر است که از لحاظ روحی و روانی کودک را در جهت تقویت زبان کمک می کند و نکته سوم شعور فرا عقلی طبیعت و محیط اجتماعی است که یک نوع تبادل نظر را در بین خود و فرد آموزنده شکل می دهد .
مضاف بر اینکه خداوند یک نوع قرار داد زبانی را از پیش تعیین کرده است . چه این که هر موجودی نام ونشانه های خود را دارد و همین نام و نشانه ها نیز از طریق همان قرار داد زبانی به انسان ها منتقل می شوند ، بدین شکل که وقتی ما به دنیا می آییم ، به مرور زمان نسبت به جهان پیرامون خود زمخت و آگاه تر می شویم .و طبعاً این نوع زمختی و آگاهی از محیط پیرامون نیز برگرفته از یکسری قواعد و مقرراتی است که می توان از آنها به عنوان قرار داد زبانی یاد کرد .
۳) زبان در بالندگی شخصیت چه نقشی دارد ؟ هم از نگاه تیز بین عقل و هم از نظر عقلانی قوم زبان در بالندگی شخصیت نقش اساسی دارد . و مصداق بارز این مهم شعر معروف ذیل است :
مرد چون سخن نگفته باشد / عیب هنرش نهفته باشد
آری با ابراز سخن است که هنر هر کسی آشکار می گردد . پس سخن وسیله ای است که در شکل گیری شخصیت انسان نقش اساسی ای را بر عهده دارد . بنابر این زبان می تواند به اشکال مختلف در شکل گیری شخصیت فرد ظاهر شود . یکی در شکل زبان گفتاری است ، زبان گفتاری زبانی است که از طریق همین زبان صورت می گیرد و در اکثر معیارهای زندگی و زندگی های روزمره نیز نقش سازنده را ایفا می کند . به طوری که در اغلب کانون های اجتماعی و فرهنگی نیز در جهت برقرار ارتباط و رفع و یا احیاناً انکار مسایل نقش عمده ای را دارد .
دیگر زبان نوشتاری است . این زبان از طریق قلم صورت می گیرد . یعنی هر آنچه را که قلم عنوان می دارد از آن به عنوان زبان نوشتاری یاد می کنند . به عنوان مثال تمامی آثار و کتبی که در اختیار جامعه قرار می گیرد ویا هر آنچه که از یک نویسنده نوشته می شود ، این ها همه زبان نوشتاری ای می باشند که در بالندگی شخصیت تأثیر بسزایی دارند. دیگر زبان بی زبانی است . زبان بی زبانی که در انسان از آن به عنوان زبان بدنی یاد می شود ولی در دیگر موجودات به عنوان همان زبان بی زبانی است . زبان بی زبانی در انسان همان زبان اعضای بدن است به مانند دست ، چشم ، ابرو ، و حرکات دیگر بدن که هر کدام از آنها به طریقی نظر زبان خود را به تصویر می کشند و این ها نیز در تکوین شخصیت هم دارای جایگاهند و هم مفید و مثمر ثمر . دیگر زبان بی زبانی شامل زبان هایی از قبیل زبان موجوادت و طبیعت و... است . این گونه موجودات و اشیاء نیز اگر چه به صراحت و مستقیم به مانند انسان سخن نمی گویند ، ولی مهمترین پیامد های اجتماعی را از طریق همان زبان بی زبانی به جامعه انتقال می دهند ، به عنوان مثال زبان درخت پیامدش این است که باید به رنگ های مختلف در آمد تا میوه یکرنگی به بار نشیند . و یا پیامدش این است که باید مثل من بود . چرا که هر چقدر میوه ی بیشتر را به خود بگیرم ، سر به زیرترم . بر خلاف انسان که بر عکس من است . و یا پیامد گرگ که به همجنس خود نیز اعتماد نمی کند چه اینکه گرگ ها در زمان خواب رو در روی هم می خوابند و نه پشت به هم . در دیگر موجودات و طبیعت نیز می توان صدها زبان بی زبانی را دریافت . به طوری که رودخانه پیامش حرکت و گذر عمر است و یا دریا نمادی از آشفتگی و زیبایی . و یا باران نمادی از رحمت و کرشمه . و یا غروب که نمادی از مرگ و طلوع نمادی از تولد است و... که هر کدام در سیر تکاملی شخصیت فرد نقش سازنده ای را ایفا می کنند .
نتیجه این که از این منظر علاوه بر زبان انسان که به عنوان زبان معیار و حیاتی در جهت بالندگی شخصیت از آن یاد می شود در دیگر موجودات و اشیای طبیعی نیز زبانی وجود دارد که این زبان در شکل گیری شخصیت بی تأثیر نیست . در ثانی چون شخصیت انسان منوط به یکسری ویژگی های ظاهری و باطنی و البته تربیتی است که ایجاد می شود ، بنابراین تردیدی نیست که هم محیط و هم اینکه محیط طبیعی در تعالی این فرایند نقش اساسی دارند. کاری تازه از استاد پاپی
عابدین پاپی


همچنین مشاهده کنید