جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ثمرات متفاوت دو پیوند


ثمرات متفاوت دو پیوند
ابتدای انقلاب در مناظره‌های ایدئولوژیک با سران گروه‌های چپ در کنار مصباح یزدی معمم، فرد مکلایی قرار داشت که کسی نبود جز عبدالکریم سروش. همکاری و همراهی مصباح و سروش در آن سال‌ها نمادی از پیوند حوزه و دانشگاه بود. سروش که تازه از لندن به تهران آمده بود همراه با تعدادی دیگر از روحانیون و روشنفکران به پایه‌ریزی و دفاع از مبانی انقلاب اسلامی همت گماشته بودند و به همین جهت زمانی که بعد از تعطیلی دانشگاه‌ها به دستور بنیانگذار انقلاب ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد، سروش یکی از اعضای ستاد بود. مصباح نیز به عنوان نماینده جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در پروژه انقلاب فرهنگی فعالیت می‌کرد و طرح «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» از سوی او و با همکاری دامادش - محمدی عراقی - به ستاد انقلاب فرهنگی پیشنهاد شد و به تصویب رسید و مصباح مجری این طرح شد و در راستای پیاده کردن این طرح یک‌سال کلاس‌ها و جلساتی را در جهت تدوین و بازنگری در متون و متد درسی دانشگاهی برگزار کرد، اما در پایان زمان طرح، از این مسوولیت استعفا داد. روایت مصباح از فعالیت‌های آن سال‌هایش این‌گونه است: «در اثر کار سنگینی که در این مدت انجام دادم، بیمار شدم. همچنین از کارشکنی‌هایی که بعضی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی می‌کردند و تعهداتی که قبول کرده بودند و عمل نمی‌کردند و احیانا بعضی از دانشجویانی که در ستاد نفوذ پیدا کرده بودند و بعدها به صورت گروه مشخصی درآمدند و به فکر این بودند که سیاسی‌کاری کنند و پست‌هایی به دست گیرند...
این نوع کارشکنی‌ها بار سنگین ما را مضاعف کرد. پانزده‌ماه من که تمام شد، استعفا دادم.» (صنعتی ۱۳۸۳، ص ۱۱۵) مصباح تلاش داشت محتوای دروس دانشگاهی را به دروس حوزوی نزدیک کند، اما برخلاف او تمامی سعی سروش در ستاد انقلاب فرهنگی مصروف دفاع از حضور علوم انسانی و اجتماعی در دانشگاه بود، چرا که برخی روحانیون سنت‌گرا حملات شدیدی به علوم انسانی می‌کردند و این علوم را غربی و غیراسلامی می‌دانستند. سروش در دفاع از علوم انسانی سخنرانی‌های بسیاری کرد و حدود شانزده مقاله نوشت که آنها بعدها به همراه چند مقاله دیگر در کتابی تحت عنوان «تفرج صنع» منتشر شد. این‌چنین بود که دوستی و همکاری سروش و مصباح جای خود را به اختلاف و انشقاق داد و این دو آرام آرام راه خود را از هم جدا کردند. عبدالکریم سروش اگرچه در سال‌های ۶۷ و ۶۸ با نوشتن سلسله مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت قدم در وادی تازه‌ای نهاد و از دوستان سابقش هرچه بیشتر فاصله گرفت، اما با سخنرانی ۲۸ آذر ۷۱ تحت عنوان «انتظارات دانشگاه از حوزه» بود که عملا تبدیل به اپوزیسیون فکری شد. آیت‌الله ناصر مکارم‌شیرازی اولین کسی بود که در مقابل سخنان سروش اعتراض کرد و سپس روزنامه‌ها و روحانیون طیف راست سنتی اعتراض‌های شدیدی به سخنانش کردند و او را با تهمت‌هایی چون نفاق‌افکن و مغالطه‌گر نواختند و به کسروی و سلمان رشدی تشبیه‌اش کردند. بعد از این سخنرانی عده‌ای سازمان یافته همواره جلسات سخنرانی و حتی کلاس‌های درس او را به آشوب می‌کشیدند. تشدید ناامنی‌ها سروش را برآن داشت که بارها به رئیس‌جمهور و رئیس قوه قضائیه وقت نامه بنویسد و طلب امنیت و آرامش کند و هشدار دهد:« برای دولت و حکومت یک کشور، فخری و فضیلتی نیست که دانشگاهیان و هنرمندانش، مظلوم و مرعوب، به جرم ابراز آرای خود در هراس و ناامنی به سر برند و از اظهار سرمایه‌های فکری و هنری خود خائف باشند و جان و معیشت و آبروی خود را معروض هتک و حمله غوغاییان ببینند.»(سروش۱۳۷۸الف، ص۱۷)
سروش در سخنرانی انتظارات دانشگاه از حوزه به سه تفاوت حوزه از دانشگاه و آفت‌های این سه تفاوت پرداخته بود:«حوزه ما دسترسی به قدرتش بیشتر شده است، و آمیخته به تبلیغ و خطابه است، و قائل به تقدس معرفتی است که می‌آموزد و می‌آموزاند. و این هر سه را دانشگاه‌های ما فعلا فاقد هستند، کمال باشد یا عیب. و برای اینکه همدیگر را پیدا بکنند باید نسبت به این تفاوت‌ها هشیار باشند. قدم‌های عملی که حوزه باید‌ بردارد این است که باید از آفت نهانکاری و احتیاط کاری در مسئله معرفت دینی دور بماند؛ هیچ سوالی را شبهه نداند، به مصلحت قدرت سخن نگوید و عمل نکند؛ معرفت بشری را غیربشری نشمرد؛ خطابه را به جای استدلال ننشاند؛ در امر دین گزینش نکند؛ دین را عالمانه، نه عامیانه معرفی کند؛ به بزک کردن دین درنیفتد؛ به زبان قدرت سخن نگوید و صلاح و تقوی را نه در قول که در فعل نشان دهد. این وحدت روش دانشگاهی و حوزوی است که وحدت مبارک آن دو نهاد را تضمین خواهد کرد.»(سروش۱۳۷۸ب، صص۴۳-۴۲)
«حریت و روحانیت» و «سقف معیشت بر ستون شریعت» مطالب دیگری بودند که سروش در مورد روحانیت عنوان کرده‌ است. به اعتقاد او دین نباید منبع ارتزاق کسی باشد و هیچ کس حتی منافع مشروع خود را نباید از طریق دین تامین کند. چرا که اگر دین وسیله ارتزاق و تامین منافع شود، خسارت‌های جبران‌ناپذیری به حیات دینی وارد خواهد آمد.(سروش ۱۳۷۶، ص۳۳)
به دنبال چنین آرا و نظراتی عرصه بر سروش تنگ شد و حتی از تدریس در دانشگاه منع شد و در سال‌های دهه هفتاد تنها از طریق ماهنامه کیان و چاپ کتاب‌هایش نظرات و افکار خود را به عرصه عمومی منتقل می‌کرد. از سوی دیگر آیت‌الله مصباح یزدی از مجال فراخ و امکانات گسترده‌ای برخوردار بود و علاوه بر استفاده از تریبون‌های عمومی مختلف موسسه‌ای با عنوان «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» تاسیس کرد تا با استفاده از امکانات و تکنولوژی‌های آموزشی مدرن شاگردان مطلوب خود را تربیت کند. با اینکه در دهه هفتاد عرصه فعالیت به شدت برای سروش تنگ بود، اما پایه نظری موج اصلاح‌طلبی بعد از دوم خرداد۷۶ مبتنی بر آرا و اندیشه‌های او بود. این چنین بود که بعد از حدود بیست سال پیوند و تعامل حوزه و دانشگاه - عبدالکریم سروش و سیدمحمد خاتمی- بار دیگر موجب ایجاد موجی جدید در سطح جامعه شد، اما هشت سال بعد از آن، از سوی دیگر پیوندی متفاوت بین حوزه و دانشگاه پدید آمد- مصباح یزدی و محمود احمدی‌نژاد – که دولت نهم را می‌توان محصول آن دانست.
بیژن مومیوند
منابع:
۱- سروش، عبدالکریم(۱۳۷۸الف)، سیاست‌نامه، انتشارات صراط
۲- (۱۳۷۸ب)، فربه‌تر از ایدئولوژی، انتشارات صراط، چاپ ششم
۳- (۱۳۷۶)، مدارا و مدیریت، انتشارات صراط
۴- صنعتی، رضا (۱۳۸۳)، مصباح دوستان، دفتر جریان‌شناسی تاریخ معاصر، قم
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید