شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


رمان و انقلاب اسلامی


رمان و انقلاب اسلامی
میلان کوندرا معتقـد اسـت کـه رمـان ماهیتا در جستجوی کشف معمای «من» است؛ نه آن کـه درصدد کشف این معما برآید، نه. رمان با این پرسش که «من» چیست و چه وضعی در جهان دارد، آغاز مـی‏شود. او بـه خوبـی بر ایـن معنا واقف است که این پرسش صورتی «مابعدالطبیعی» یا فلسفی و حتی روان‏شناختی ندارد. هر چنـد رمـان نویسی با فلسفه نسبتی دارد، امـا اسـاسـا رمان این پرسش را از آن منظر که فلسفه یا روان‏شناسی طرح می‏کنند، در میان نمی‏گذارد و برای رسیدن به جواب نیز راه دیگری را طی می‏کند.
آدمی همچون من که از خاک شرق برآمده، ریشه‏اش در همین خاک محکم شده، در زیر همین آسمان شاخ و برگ گسترانیده و از باران وحی و شهودِ قلبی سیراب شده است، می‏داند که معمای «من» گشودنی نیست. معمای «من» یعنی همه‏ی معمای هستی؛ و این معما یا بهتر بگویم «راز»، گشودنی نیست؛ نه با رمان، که با هیچ چیز. راز اگر در دام انکشاف می‏افتاد که دیگر راز نبود. میلان کوندرا نیز انتظار نمی‏برد که رمان این راز را بگشاید. این قدر هست که رمان بتواند از عهده‏ی بیان این «وضع» برآید؛ وضع انسان در جهان، یعنی آنچه میلان کوندرا به تبعیت از «هایدگر» آن را «در جهان بودن»(۱) می‏خواند. انسان اگر به این پرسش دچار شود که پیش از آن که چشم در این جهان بگشاید، کجا بوده است، چیزی‏به یاد نخواهد آورد؛ در عین حال باور کردنی‏نیست که‏پیش از پا گذاشتن در این عالم در «جـایی دیـگر» نبـوده باشد. مواجهه با همین پرسش کافی است که پرده‏ی توهمّات را بِدرَد و از ورای عاداتی که صورت راز آمیز عالم را انکار می‏کنند، چهره‏ای دیگر از واقعیت را به انسان نشان می‏دهد: «ما در جهان افکنده شده‏ایم.»
احساس این حضور ـ حضور در جهان ـ با حیرتی همراه است که اوّلین منزل هجرت از فطرت اول به فطرت ثانـی اسـت. از جهـان تنـگ و کوچک روز مرگی‏ها، به جهانی دیگر که میلان کونـدرا آن را بـیش از همـه در آثـار «کافکـا» یـافتـه و ستـوده است؛ «قصـر» در کجای عالم است «محاکمه» در کدام دادگاه صـورت می‏گیرد؟ «گرگـوار سـامسـا» در کـدام شهـر، کـدام کـوچـه و در کدامین خانه چشم از خواب گشوده و خود را روی تختخوابش چون حشره‏ای بزرگ یافته است؟ میلان کوندرا می‏گوید ـ و به حق می‏گوید ـ که در قـرن حـاضر ناگهـان جهـان در پیـرامون انسان، بسته شده و زندگی به یک دام مبدل شده است. کافکا می‏پرسد در جهانی که عوامـل تعییـن کنـنـده‏ی بیرونـی آن چـنـان نیـرومـنـد هسـتـنـد کـه اختـیـار و آزادی انسـان دیـگـر معـنـایی نـدارد، چـه راهـی بـرای او باقی مـانده اسـت؟ ایـن پرسش کافـکا فقـط به عـالم نظـام‏های «توتالیتـر» بـاز نمی‏گـردد، بلکه همه‏ی وسعت زندگی بشری را در این روزگار در بر می‏گیـرد. «قصـر» و «محاکمـه» و «مسخ» و ... وضع بشر امروز را در جهانی که مغلوب یک نظم جهنمی و ناخواسته است، بیان مـی‏دارنـد و ایـن کـار نـه از فـلسفـه بر مـی‏آیـد و نـه از هیچ هنری، جز رمان. میلان کوندرا می‏گوید که رمان چیزی را بیان می‏کند که جز با رمان قابل بیان نیست. البته این سخن درباره‏ی دیگر هنرها نیز صادق است. کوندرا می‏نویسد:
«ضمن نوشتن «بار هستی» است که من با الهام گرفتن از شخصیت‏های رمانم که همگی به گونه‏ای از جهان کناره می‏گیرند، درباره‏ی سرانجام گفته‏ی معروف «دکارت» که انسان را «ارباب و مالک طبیعت» می‏شمارد، اندیشیده‏ام. این «ارباب و مالک» پس از آن که موفق به انجام معجزاتی در علوم و فنون شد، ناگهان پی برد که مالک هیچ چیز نیست: نه ارباب طبیعت است (زیرا که طبیعت کم کم از صحنه‏ی کره‏ی زمین کنار می‏رود)، نه ارباب تاریخ است (زیرا نیروهای غیرعقلی روحش او را هدایت می‏کنند). اما اگر انسان، دیگر ارباب نباشد، پس چه کسی است؟»
بـه نظر او «رمـان، هستـی را می‏کـاود و نـه واقعـیت را».
بنابراین، «دنیای کافکایی اگر چه به هیـچ واقعیت شناخته شده‏ای شبیه نیست، امّا امکان نهایی و واقعیـت نایافته‏ی دنیای بشری را بیان می‏کند؛ امکانی را که در پسِ جهان واقعی ما نمایان است و آینده‏ی ما را پیشاپیش اعلام می‏کند».
کافکا چگونه کافکا شده است؟ او نخست با جهان پیرامون خویش یکی شده، بعد از آن فراتر رفته است. دیگر آن که برای کافکا «نوشتن» چیزی هم شأن «نفس کشیدن» است. ـ و به عبارت بهتر چیزی هم شأن «زیستن» ـ. آقای کافکا در «قصر» و «محاکمه» چه کسی جز خود اوست؟ گرگوار سامسا چه کسی است جز خود او که از صورت «فرد منتشر»، صورت انسان‏هایی که جهان امروز همه‏ی آن‏ها را به یکدیگر شبیه کرده است، فراتر رفته است و باز هم به خویشتن و وضعِ خویش در برابر جهان می‏نگرد؟ مگر نه آن که دنیای کافکایی‏صورت تمثیلی‏و ساده‏شده‏ی همین جهانی است که با تمرکز تدریجی قدرت و ایجاد یک نظم جهنمی صنعتی و دیوان سالارانه ما را احاطه کرده است؟ همان طور که میلان کوندرا گفته است، نه تنها دولت‏های توتالیتر روابط نزدیک میان رمان‏های کافکا و زندگی واقعی را آشکار کرده‏اند، بلکه «جامعه‏ی به‏اصطلاح دموکراتیک نیز فَراشد (پروسه) زاینده‏ی شخصیت و پدید آورنده‏ی دیوان سالاری را به خود دیده است.»(۳)
اما «رمان نویس، نه مورخ است، نه پیامبر؛ او کاوش‏گر هستی است»(۴).
این‏کاوش‏گرهستی، جهان را با عقل فلسفی نمی‏نگرد، بلکه وضع خویش رادر برابر عالم حیات روایت می‏کند و بر همین روایت یا بازگویی است که نام رمان یا «نوول» نهاده‏اند.
در داستان‏های امروز به خلاف قصه‏های پیشینیان، اعاظم و قهرمان نیستند که آفاق انسانی را در وجود و حیات و عمل و گفتار خویش تعیّن می‏بخشند، بلکه «من» ها یا «افراد منتشر» در روی سیّاره‏ی خاک هستند که چگونگی حضور خویش در جهان را باز می‏گویند. وضع «دُن کیشوت» در برابر جهانی که او را در احاطه داشت، وضع قصه‏های پیشینیان در برابر رمان جدید است. دُن‏کیشوت زمانی به جستجوی ماجراهای قهرمانانه شوالیه‏ایِ قرون وسطی از خانه بیرون می‏آید که عصر قهرمان‏ها سپری شده است.
زیبایی اسرارآمیز رمان «سروانتس» در همین جاست. پهلوان‏های بـاسـتـانی ایـران اکـنـون حتـی در کـلام نـقـالاّن نیـز زنـده نمـانـده‏انـد. آن‏هـا در آخـرین نفـس‏هـای احتضار خویش، این سوی و آن سوی، در این شهرستـان و آن روستـای دور افتـاده معـرکـه مـی‏گیـرند و زنـجیـر می‏دَراننـد و مجمعـه‏ی فلزی پاره می‏کنند و زیر چرخ‏های کامیون می‏خوابند و کلاه می‏گرداننـد تا از گـرسنـگی نمیـرند. در اعصـار جدیـد، وضـع بشر در بـرابـر جهـان ـ یـعنی «چـگونه بـودن»اش ـ تغییـر کـرده است. ایـن وضـع جدیـد، داستـان‏هـا و داستان سُرایـانی منـاسب خویـش را می‏طلبـد. دُن کیشوت در میان احساس ترحّم خانواده‏ی خویش می‏میرد و با او نسل قهرمان‏ها به انقراض می‏رسد.
اکنون در سراسر جهان همه‏ی ارواحِ منتظر دریافته‏اند که عصر تازه‏ای آغاز شده است. با این عصر تازه، انسان تازه‏ای متولّد خواهد شد ـ که شده است ـ و او روایت تازه‏ای از «چگونه بودن» خویش را بازخواهد گفت. اگر قرار باشد که رمان تحوّل یابد و چاره‏ای هم جز این نیست، تنها از این طریق است: تحوّل «من».
میلان کوندرا معتقد است که رمان دستاورد اروپاسـت ـ و راسـت می‏گـوید ـ او آمـریکا را نیـز دنباله‏ی اروپا می‏دانـد، امـا فـراتر از این، حتـی اگـر میـلان کونـدرا بـر این معنـا تصریـح نکرده باشد در همه جای دنیا رمان نویس‏های موفّق در بازگویی و روایت «من»، ناگزیر از رجوع بـه مصـدر و منشـای ادبیـات داستـانی معـاصـر ـ یعنـی اروپـا ـ بـوده‏انـد. تمـدن اروپـایـی انسـان‏هـای سـراسـر کره‏ی زمین را به یکدیگر شبیه کرده است و رمـان نیـز در ایجـاد ایـن وحـدت تاریخی که فرهنگ‏ها و تمـدن‏های بـزرگ همـه‏ی اقـوام غیـر اروپـایی را نـابـود کـرده، شـرکت داشته است. میلان کوندرا می‏نویسد:
«برقراری وحـدت تـاریخی کره‏ی زمین، این رؤیای بشریت، با فرآیند کاهش سرگیجه‏آوری همراه بوده است. خصلت جامعه‏ی معاصر به گونه‏ای وحشت آور این طالـع نَحس را استوار می‏کند:
«زنـدگی انسـان به نقـش اجتمـاعی او تقلیـل می‏یابد».(۵)
او راست می‏گوید. انسان جدید تا حد عضوی مکرر از یک دستگاه عظیم که به صورتی وحشت‏آور و کاملاً غیرانسانی، دقیق و منظم و بی‏وقفه کار می‏کند، کاهش یافته است. فردیت انسان و آزادی و اختیار او در یک حیات اجتماعی موریانه وار مستحیل شده است و «من»ها رادیگر نمی‏توان از یکدیگر تمییز داد. میلان کوندرا می‏نویسد:
«... امـا بدبختانـه روح رمـان را نیـز موریانـه‏های کـاهش می‏جـوند. موریانـه‏هایی کـه نـه تنهـا از مفهـوم جهـان، بلـکه از مفهـوم آثـار نویسنـدگان نیـز می‏کاهنـد. رمان نیز مانند فرهنگ، بیش از پیش در دست رسانه‏های همگانی افتاده است... کافی است که هفته‏نامه‏های سیاسی اروپایی و آمریکایی، خواه چپ و خواه راست، از «تایمز» گرفته تا «اشپیگل» را ورق بزنیم تا دریابیم که همه‏ی آن‏ها دید یکسانی درباره‏ی زندگی دارند... این روحیه‏ی مشترک رسانه‏های همگانی... روحیه‏ی زمانه‏ی ماست. این روحیه به نظر من مغایر با روح رمان است».(۶)
بعد، میلان کوندرا به این نتیجه می‏رسد که«رمان، زوال پذیر است؛ به همان زوال پذیریِ غرب عصر جدید».(۷)
رسانه‏های همگانی، از روزنامه‏ها گرفته تا رادیو و تلوزیون، در همه جای دنیا و حتی ایران، «فرهنگ» را مبدل به «ضد فرهنگ» می‏کنند. رسانه‏های همگانی ماهیتا چنین‏اند. آن‏ها «کلمات» را به «اشیا» تبدیل می‏کنند تا آن‏ها را به حیطه‏ی معادله‏ها و محاسبه‏های مربوط به تولید و مصرف و عرضه و تقاضا بکشانند. در رسانه‏های همگانی، «فرهنگ» نوعی «کالا» است که مطلوب ذایقه‏ی مصرف کنندگان تولید می‏شود.
کافی است فی‏المثل به ازاله‏ی معنوی کلمه‏ی «ایثار» در رسانه‏های همگانی در طول این چند سال بعد از اتمام جنگ نظر بیندازیم. ایثار در حقیقت، امری «خلاف آمد عادت» است که پرتوی از خورشید ذات انسان را تجلی می‏دهد.
در سال‏های جنگ این کلمه می‏توانست به راستی بر مدلول حقیقی خویش دلالت کند، اما از آن هنگـام که ایـن کلمـه در کف رسـانـه‏هـا افتـاد و آن‏هـا تـلاش کردند تا آن را در «مکـانیسـم تـولید فرهنگـیِ» خـویش معنـا کننـد، «ایثـار» رفته رفته از معنا تهی شد واکنون از آن جز، پـوستـه‏ای ظـاهـرا سـالـم، امّـا تهـی از مغـز، بـاقـی نمانده است. رسانه‏های همگانی می‏کوشند تا فرهنگ را فرموله کنند. فرموله کردن فرهنگ، مفهومی جز تبدیل فرهنگ به ضد فرهنگ ندارد. «عـادت» نه تنها عمل را در معنا تهی می‏کنـد، بلـکه در بـرابـر تعالی و تحـول معنـوی نیز می‏ایستد. «عادت» انسان را به «ایستایی» می‏کشاند، حال آن که «تعالی» در «تحول و پویایی» است:
«از خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم»
کلمه وقتی به «شی‏ء» تبدیـل می‏شـود به انجمـاد می‏رسـد و ساکـن و راکـد بر جای مـی‏مـاند. هنگـامی که بیمـاری شـی‏ء شدن همه‏گیر می‏شود، بیش از همه، کلماتی که بـر معنـای مجـرد دلالـت دارنـد، آسیـب می‏بینـد؛ نـه کلماتی هم چون میز و تخته و اسب و اصطبل. چنین است که زبان، گرفتار «بحـران» می‏شـود و چه کسی است که بتواند بحران زبان را در این روزگار انکار کند؟ رسانه‏های همگـانی بـه صورتی مکانیکی اقوام و انسـان‏های کره زمین را به یکدیگر شبیه می‏سازند و تفاوت‏های فرهنگی رااز میان بر می‏دارند. این همان پروسه‏ی کاهشی است که میلان کوندرا از آن سخن می‏گوید. بنیان ادبیات بر زبان استوار می‏شود. بنابـراین وقتی زبان، گرفتار بحران شود، ادبیات نیز مبتلا خواهد شد.
روح زمیـن، عـصـر تـازه‏ای را انتـظـار مـی‏بـرده اسـت و این انتظـار در ادبیـات داستـانی و نمایشیِ اواخر این قـرن موج می‏زنـد. ادبیات ایـن قرن روایت‏گر بحرانی عظیم در حیات بشری است و انقلاب اسلامی طلیعه‏ی فردایی دیگر است. اما در جواب این پرسش که این تحول تاریخی چگونه در ادبیات تجلی خواهد کرد، چه باید گفت؟
انسان با تحولی که به تبع انقـلاب معنـوی اسـلام در جهان ایجـاد شده اسـت، وضع تـازه‏ای در برابر هستی خواهد یافت. «من» یعنی «کیفیت حضور انسان در عالم وجود» است که دیگرگون خواهد شد و اگر ایـن دیگرگونی در ادبیات بـازگویی شود، باید منتظر بـود که ادبیـات داستـانـی تسلیم تحولی عظیم ـ حتی در فرم و قالب ـ بشود.
نبـاید رمـان معاصـر را هم چون ظرفی بینگـاریم کـه دربـاره‏ی مظـروف خـویش بـی‏طرف است و بـه همـان سهولتـی که آب در پیاله جـای خویـش را به شـربت مـی‏دهد، رمـان نـیـز محتـوای تفـکـر معنـوی را بپـذیرد. اگـر چنیـن بیندیشیم، سخت به اشتبـاه رفتـه‏ایم. رمـان‏نویس چیـزی جز تجـربه‏های حیـاتی خویـش که چـگونگـی حضـور او را در عـالـم تعیّـن می‏بخشنـد، نمی‏نـویسـد و نمـی‏تواند بنـویسد. شخصیت‏ها، همـه از بطـن نویسنـده پای به عالم داستـان می‏گذارنـد و به ایـن لحاظ چـاره‏ای نیست. مگـر آن که آنـان را مراتب و وجوه مختلـف و متعـدد «مـن» بدانیم. تـا این «من» متحـول نشـود، رمـان نـویسی متحول نخواهد شد و محتوای دیگری را نخواهـد پذیـرفت.
انقـلاب،امری «خلاف آمد عادت» است؛ یعنی عادت نـه قـادر به آفـرینش انقـلاب اسـت و نـه قادر به حفـاظت از انقـلابـی کـه روی مـی‏نمـاید و نه آن کـه می‏تواند انگیـزه‏های انقـلاب را بخشـکاند. اگر عـادت می‏تـوانست چنین کنـد، عادت‏های ملازم با پنجاه سال حکومت پهلوی طلب،انقـلاب را در دل‏ها و سینـه‏هـا یکسـره نـابود می‏کردند. امـا چنیـن نشـد و چـنیـن نیـز نخـواهـد شد. هـر چنـد خـود انقـلاب اسلامی بعـد از هـدم عادت‏هـای گـذشتـه، عـادت‏هـای تـازه‏ای هـمـراه آورد، امـا بـا تـزریـق ایـن عادت‏ها در قالب ظاهریِ رمان و داستان سرایی و با تقلید از فرم رمان، ادبیات داستانی متناسب و هم شأن انقلاب به وجود نخواهد آمد.
بـایـد از میـان انسـان‏هـایـی کـه تحـول معنـوی انقـلاب اسـلامـی را بـه جـان آزمـوده‏انـد و جوهـر رمان را نیز شناخته‏اند، کسانی مبعوث شـونـد کـه ایـن وظیـفـه را بـر عهـده گیـرنـد. نـبـایـد انتظـار داشـت که نتـایج مطلـوب بـه آسـانی و بی‏زحمت و بی‏ممارست بسیار فراچنگ آید. رسولان انقلاب باید به «جوهر رمان» دست یـابـند؛ نـه بـه فـرم و قـالـب آن. البتـه از آن جـا کـه این روزگار، روزگار «اصالت روش‏ها و ابزارها» است، بی‏تردید تا جوهر رمان مُسخّر ما نشود، فـرم و قـالب آن نیـز به چنـگ نخـواهد آمـد.
ایـن سخن در باب دیگر هنرها نیز صادق است.
شهید سیدمرتضی آوینی
(به نقل از مجله‏ی «ادبیات داستانی» شماره‏ی ۱۶.)
پی‏نوشت‏ها:
۱ ـ (در جـهان بـودن)
IN,DER_WELT_SEIN
۲ ـ هنر رمان، بخش دوم، صفحه ۹۸. در این مقاله هر آنچه از میلان کوندرا مستقیم یابه مضمون نقل شده است، می‏توانید در همین کتاب و در لابه‏لای صفحه‏های آن بیابید.
۳ ـ همان، ص ۱۹۹.
۴ ـ همان، ص ۱۰۳.
۵ ـ همان، ص ۶۱.
۶ ـ همان، ص ۶۲و۶۳.
۷ ـ همان، ص ۵۶.
منبع : هنر دینی


همچنین مشاهده کنید