جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

هیچنز در چنگ


هیچنز در چنگ
هنگامی که کریستوفر هیچنز(۱) از جنگی غربی پشتیبانی می‌کند، معمولاً به سمت «دشمن» نشانه می‌رود. در ماجرای فالک‌لند کک‌اش هم نگزید از غرق‌شدن بلگرانو(۲) یا برخی خرده‌چیزهای دیگر که «احمق‌های لیبرال» درباره‌شان سؤال‌ داشتند. برای او گالتیه‌ری(۳) فاشیست بود و خانم تاچر حق و حقیقت. در هنگامه جنگ‌های بالکان تکلیف را چنین مشخص کرد که صرب‌ها دشمن‌اند، میلوشوویچْ فاشیست و ناتو در برپاکردن جنگ محق است. او با بی‌دقتی با جنگ خلیج فارس مخالفت کرد در حالی که صدام به چشم بسیاری از آنان که از آن جنگ پشتیبانی می‌کردند، فاشیست بود. شاید هیچنز باید موضع‌اش را در برابر آن جنگ بازنگری کند و تلقی کلی‌اش را کمی منطقی‌تر کند. هر کسی این را می‌فهمد. چیز عجیب در بحران جاری آن است که گویا اهداف‌اش در این جنگ بیشتر پیلگار، چامسکی، فینکلشتاین، پینتر و دیگران باشند. این لیست هنوز ناکامل است. بنا بر برخی دلایل سوزان سونتاگ را که در یادداشت ارزشمندی در «نیویورکر» که بارها در سراسر جهان به چاپ رسید، علیه انتقام‌جویی خام‌دستانه و کورکورانه هشدار داده بود، از لیست خود کنار گذاشت. موضع اتخاذشده توسط آنهایی که مورد حمله [ی هیچنز] قرار گرفته‌اند، به شکل صادقانه‌ای درست است. حمله‌های تروریستی، هولناک و توجیه‌ناپذیرند اما تبیین‌کردن، توجیه‌کردن نیست. تبیین‌ها به شکلی نومیدانه برای جلوگیری از تکرار در هر جای جهان مورد نیازند.
گفتنِ این‌که حمله‌کنندگان به منهتن و پنتاگون، «فاشیست‌هایی با چهره اسلامی»‌اند، می‌تواند به جنون جنگ دامن بزند اما هیچ‌چیز نیست جز مقایسه‌ای از سرِ بی‌منطقی. فاشیسمِ پیش از جنگ بر چنان پایه‌ای از پشتیبانیِ توده‌ای و جمعی استوار بود که نمی‌گذاشت این واقعیت که آن‌ها رو به شکست می‌روند، آشکار شود. همچنین «پسا»فاشیست‌های اروپایی امروز: «هِی‌در» در اتریش، «فینی» در ایتالیا، «لوپن» در فرانسه و دوستان‌شان در بریتانیا خود بر سطحی از پشتیبانیِ عمومی قرار دارند.
گروه‌هایی که حمله به ایالات متحده را تدارک دیدند، یادآور سنتی دیگر‌ند. آن‌ها مبلغان عمل‌اند. آن‌ها تصور می‌کنند که با اَعمال تروریستی مهیج می‌توانند فشاری مؤثر برای دگرگونی روند سیاست و تاریخ وارد آورند. سیاستِ فشاری‌ای از این‌دست به‌عمد هرگونه کوششی را برای بسیج‌کردن پشتیبانیِ توده‌ای رد می‌کند. هیچ‌کس آن‌ها را «آزادی‌خواهانی با بمب» نمی‌نامد. آن‌ها باور دارند که نمایش مرگ و ویرانی می‌تواند اثری دگرگون‌کننده داشته باشد و معمولاً برخطایند. آن‌ها کی‌اند؟ چه کسی آن‌ها را به خدمت گرفته است؟ چه‌چیزی آن‌ها را وا می‌دارد تا زندگی خود و هزاران نفر دیگر را قربانی کنند؟ پاسخ‌ها در این‌جا بدیهی‌اند.
مسئله این نیست که اسامه بن‌لادن درباره وضع جهان چه می‌اندیشد. کارفرمایان پیشین‌اش در سیا همان‌قدر از این موضوع مطلع‌اند که خود او. مسئله این است که او چگونه طلاب طبقه متوسط در عربستان سعودی و مصر را برای هدف‌اش به خدمت گرفته است. چرا که آن‌ها هستند که این اَعمال هولناک را انجام می‌دهند، نه متعصبان ریشوی بی‌سواد در افغانستان. با نگاهی گذرا به پیام‌های ویدئویی بن‌لادن به پیروان‌اش در عربستان و مصر [علت] جاذبه او آشکار می‌شود. آنچه او می‌گوید این است که جنگ خلیج فارس جنایتی بود علیه مردم عراق. او و هیچنز درباره این موضوع هم‌رای‌اند. دوم این‌که او ادامه اشغال فلسطین و همدستی غرب را در رنج و عذاب فلسطینی‌ها محکوم می‌کند. هیچنز هم همین عقیده را دارد. سوم، او رژیم‌های فاسد و ریاکار عرب و رهبران سیاسی رشوه‌بگیرِ آن‌ها را که از بازتوزیع ثروت تن می‌زنند، محکوم می‌کند.
او به آن‌ها چونان خون‌آشامانی خورنده نفت که «دارایی‌ای عمومی» است، اشاره می‌کند. در این‌جا هم فکر می‌کنم هیچنز با او موافق باشد. مطمئناً راه‌حل بن‌لادن یک صلح طالبانی کابوسناک در سراسر جهان اسلام است که هر مسلمان و نامسلمانی آن را می‌خواهد. اما جاذبه‌اش برای مردان جوان تحصیل‌کرده در خاورمیانه بر چیزی استوار است که مطالبه می‌کند و ازاین‌رو واکنش ما باید بی‌شک پافشاری بر راه‌حل‌های سیاسی باشد زیرا که چنین پافشاری‌ای زیر پای گروه‌های تروریستی را خالی می‌کند. هنگامی که ارتش جمهوری‌خواه ایرلند (IRA) کوشید کابینه دولت بریتانیا را در بریگتون به هوا بفرستد، دولت بریتانیا با همه شوکه‌شدن‌اش به ایرلند اعلام جنگ نکرد. در واقع بعدها خیلی زود به فکر یافتن راه‌حل‌های سیاسی افتاد.
برخی حتی به‌رغم این‌که اوضاع و احوال چقدر هراس‌آور باشد، چنین برخوردی را مناسب می‌دانند. تا مسئله فلسطین خاتمه نیابد، تا بمباران و تحریم عراق ادامه دارد، بسیاری خواهند بود که خواهان به‌خدمت‌گرفته‌شدن برای اجرای اَعمال تروریستی‌اند. حتی جک استراو هم این را فهمید چرا که در سفر اخیرش به تهران، از رنج و عذاب فلسطینی‌ها چونان دلیلی برای این فاجعه سخن گفت. بمباران ته‌مانده گرسنگی‌کشیده و ازهم‌پاشیده کشوری جهان سومی پاسخ نیست. چنین کاری به ‌هیچ‌وجه از سربازگیری‌های [تروریستیِ] آینده جلو نمی‌گیرد. برخی حتی به‌رغم این‌که اوضاع و احوال چقدر هراس‌آور باشد، چنین برخوردی را مناسب می‌دانند.
شاید به‌واقع هیچنز از این واقعیت آگاه است. او به نتیجه‌بخشی آنچه غرب انجام می‌دهد، شک می‌کند و به همین دلیل بر ضد منتقدان جنگ سلاح برداشته است. آنچه نیاز است تأملی هشیارانه درباره آن کاری است که واقعاً باید انجام شود. اگر هیچنز به این سبک و سیاق ادامه دهد، دست آخر خود را در حال سخن‌راندن برای آن محافلی می‌یابد که حریف جدلی‌اش هنری کیسینجر برای‌شان سخن‌رانی می‌کند.
طارق علی
ترجمه:روزبه آقاجری
طارق علی نویسنده، فیلم‌ساز، مفسر سیاسی و عضو هیئت سردبیری نشریه «‌نیو لفت ریویو» است که این مقاله را اندکی پس از وقایع یازده سپتامبر در ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۱ نوشته است.
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ نویسنده، روزنامه‌نگار و نقاد ادبی امریکایی انگلیسی‌تبار که ستون‌نویس «آتلانتیک»، «نیشن» و . . . است. کتاب جنجالی و پرفروش او با عنوان «خدا بزرگ نیست!» نقل برنامه‌های گفت‌وگویی است. در این یادداشت، روی سخن طارق علی با یادداشت هیچنز در هنگام حملات ۱۱ سپتامبر با عنوان «فاشیسم با چهره‌ای اسلامی» است که در آن هیچنز از سیاست خارجی مداخله‌گرانه دفاع کرده است.
۲ـ ناو بلگرانو.(belgrano) ناوی آرژانتینی که در جنگ میان آرژانتین و انگلستان غرق شد.
۳ ـ آخرین رئیس‌جمهور نظامی در آرژانتین.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید