جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


قفس غواصی و پروانه


قفس غواصی و پروانه
● کارگردان: جولیان اشنایبل
● فیلمنامه: رونالد هاروود
● مدیر فیلمبرداری: ژانوس کامینسکی
● تدوین: ژولیت ولفلینگ
● موسیقی متن: پل کنتلون
● بازیگران:
▪ متیو آمالریک
▪ امانوئل سینگر
▪ ماریا خوزه کروز
▪ ماکس فون سیدو
● محصول: فرانسه، آمریکا
● مدت زمان: ۱۱۲ دقیقه
● جوایز:
▪ نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی، تدوین، فیلمبرداری و بهترین فیلمنامه اقتباسی
▪ برنده گلدن گلاب بهترین کارگردانی و بهترنی فیلم خارجی، نامزد گلدن گلاب بهترین فیلمنامه، برنده جایزه بهترین کارگردانی و جایزه بزرگ فنی از فستیوال کن، نامزد نخل طلا از فستیوال کن
▪ برنده بافتا برای بهترین فیلمنامه اقتباسی، نامزد بافتا برای بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان
▪ برنده جایزه سزار برای بهترین تدوین و بهترین بازیگر مرد، نامزد سزار برای بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمبرداری، فیلمنامه اقتباسی و صدابرداری
● خلاصه داستان
قفس غواصی و پروانه داستان اعجاب برانگیزی درباره مردی موفق در کار و زندگی است. مردی که همه او را می شناسند و محبوبیت بسیاری بین مردم دارد. ولی ناگهان روزی تقدیر از او روی بر می گرداند و در سن ۴۳ سالگی سکته مرگباری را می کند، که موجب می شود تا تمام اجزای بدنش از حرکت باز می ایستد و قادر به ارتباط با دنیای اطرافش نیست. ژآن دومنیک که فقط پلک چشم چپش هنوز از کار نیافتاده است، به وسیله آن و با روشی پیشنهادی به وسیله پزشکان قادر می شود که ارتباط برقرار کند. او با همین پلک کتابی به نام قفس غواصی و پروانه می نویسد و تنها مدتی قبل از مرگ او در سن ۴۵ سالگی انتشار می یابد. فیلم قفس غواصی و پروانه اقتباسی است از آن کتاب و زندگی ژان دومنیک بابی که به طور بسیار هنرمندانه ای ساخته شده است.
● راجر ایبرت / شیکاگو سان تایمز
قفس غواصی و پروانه فیلمی است درباره مردی که بلایی ناگهانی را تجربه می کند، چیزی که من را در جراحی های اخیرم بسیار ترساند. او درحالی که زنده و هشیار است ولی قادر به برقراری ارتباط با دنیای اطرافش نیست و این موضوعی است که حتی فکر کردن به آن آدم را به وحشت می اندازد. فیلم اقتباسی است کاملا واقعی، از یک مرد و کتابی که او توانست به طور حیرت انگیزی بنویسد، اگرچه تنها با پلک زدن چشم چپش. ژان دومنیک بابی، ویراستار یک مجله مد فرانسوی به نام الی، بود. روزی او بر اثر سکته مرگباری فلج می شود و تمام بدنش به غیر از پلک چشم چپش از کار می افتد. متخصصان درمان شناسی او را قادر می سازند که به وسیله ای بتواند ارتباط برقرار کند. بدین ترتیب که الفبا را به ترتیب روی کاغذی نوشتند و بابی آنها را با پلک زدن چشم چپش انتخاب می کرد و توسط این روش کلمه به کلمه و پلک به پلک توانست شرح حال خود را به کتابی تبدیل کند. اثری که نام آن را قفس غواصی و پروانه گذاشت و در سال ۱۹۹۷ تنها مدتی قبل از مرگش انتشار یافت.
این کاری بسیار مافوق انسانی، از انسانی بسیار با اراده بود ولی چگونه میشد آنرا به فیلم تبدیل کرد؟ کارگردان فیلم، نقاش و مجسمه ساز مشهور، جولیان اشنایبل است که دو فیلم قبلی اش هم درباره هنرمندانی بود که در کارشان مصمم بودند. "BASQUIAT" محصول ۱۹۹۵درباره یک گرافیست نیویورکی بود و "قبل از سقوط شب" محصول ۲۰۰۰ درباره یک شاعر رنج دیده کوبایی به نام رینالدو آرنا. راه حل او در این فیلم همراه با فیلم نامه نویس (رونالد هاروود) این نبود که مردی را در تخت نشان بدهند بلکه آن چیزهایی را که او در همان حال بی حرکتی می دید، اطرافیان و خیالاتش را به ما نشان می دهد. در واقع ما همان چیزهایی را می بینیم که بابی توسط چشم چپش می بیند و از دریچه چشم او به محیط نگاه می کنیم. این راهی عجیب و غریب برای نشان دادن است و کارگردان هم در نشان دادن آن بسیار ماهرانه عمل کرده است. نتیجه این عمل چیزی نیست که شما آن را "الهامی" بخوانید زیرا هیچ کدام از ما حتی فکرش را هم نمی کنیم که در موقعیت بابی قرار بگیریم و به این الهام احتیاج داشته باشیم. فیلم چیزی بیشتر از آن است. می توان گفت که یک حماسه است. نیروی زندگی و پافشاری اش بر شلاق زنی سرنوشت و تقدیر و همچنین به شهوات، اشتیاقات و تمام چیزهایی که این مرد قبلا به سادگی قادر به انجام دادن آنها بوده است. ما فلاش بک هایی از دوران بچگی و یا زمانی که او همراه با معشوقه اش رویای آینده روشن را در سر می پروراند و همچنین تصاویری از خیالاتش را می بینیم. در صحنه ای به شدت تاثیر گذار ما او را در حال ملاقات با پدرش می بینیم که آنده ساریس می نویسد "رهایی یافتنی از تنهایی، که در طول تاریخ سینمای فرانسه تک است" و همچنین "داشتن معشوقه عذری نیست برای ترک کردن مادر فرزندان، به راستی که دنیا ارزش هایش را از دست داده است"
سلین، مادر فرزندان و شریک کاریش به بابی وفادار باقی می ماند و حتی به او کمک می کند که با زنانی دیگر که آنها هم همکار او هستند ارتباط برقرار کند (شور جنسی یک مرد رام نشدنی است). و تمام زنان دیگری که در اطراف او هستند شامل پرستاران، دستیارانش و معشوقه خیالی اش، همه عاشق او می شوند و به او ایمان می دهند که تنهایش نخواهند گذاشت. و او تمام اینها را تنها با پلک چشمش بیان می کند.
ما نقش اصلی را که توسط ماتئو مارلیک اجرا شده است تنها در دو صورت می بینیم. نخست به عنوان مردی بدون حرکت در تخت که با خاطرات و تخیلاتش به زندگی وابسته می ماند. در این صورت او اساساً با نقش دنیل دی لوئیس در "پای چپ من" فرق می کند. بخاطر اینکه آن فیلم درباره مردی بود که فقط می توانست با پای چپش حرکت کند و حداقل می توانست به زحمت حرکت کند، ناله و یا گریه بکند ولی اینجا بابی نمی تواند هیچ گونه حرکت جزئی را انجام بدهد. هر دو فیلم راه حل ناگزیری را برای ایجاد ارتباط پیدا می کنند و بازیگران درستی هم به اجرای آنها پرداخته اند.
ژانوس کامینسکی فیلمبردار فیلم است. او سهم بزرگی را در طراحی صحنه های بی نظیر فیلم دارد. ما بعضی وقتها فیلم را به وسیله چشم بابی می بینیم و کامینسکی نمای دید او ر با زندگی و زیبایی پر می کند و آن طوری هم که گفته می شود نا امید کننده نیست بلکه زیباست.
در آخر ما با حس هشیاری انسان تنها می مانیم که معجزه بسیار بزرگی از تحول انسانی است و آن هشیاری تمام حواس شش گانه را به سادگی یک جعبه ابزار برای خود فراهم می کند.
● پیتر تراویس / رولینگ استون
دو فیلم قبلی جولیان اشنایبل درباره دو هنرمند دیگر بود ولی "قفس غواصی و پروانه" بهترین فیلمی است که تا به حال ساخته است. فیلم شما را در خود غرق می کند. اثری بسیار هنرمندانه و غیر قابل انکار در وجهه هنری اش. شاهکاری احساساتی که شما را به فکر درباره سرنوشت، تقدیر، روح انسانی و زیبایی های زندگی وا می دارد. ژان دومنیک بابی که توانست با پلک زدن کتابی را بنویسد که جولیان اشنایبل توانست استادانه آن را به فیلم تبدیل کند. در این میان نباید فیلمبرداری هنرمندانه فیلم را فراموش کنیم که سهم بزرگی در موفقیت آن داشته است.
● دیوید دنبی / نیویورکر
بیشتر فیلم سازان به موضوعاتی مانند بیماری یا یاس و ناامیدی به عنوان تله هایی خطرناک می نگرند. چنین گرایشات احساساتی به سطح بالایی از هنر نیاز دارد. رنج هایی از نبودن لذت روی دیگری از است ولی انجام دادن چنین موضوعات غیر ممکنی می تواند بهترین کار یک کارگردان را نشان بدهد. امسال، پس از فیلم حزن انگیز و تاثیر گذار "در وادی الاه" از پل هگیس، دو فیلم تاریک دیگر وجود دارد. یکی "خانواده سویج" از تامارا جین و دیگری همین فیلم "قفس غواصی و پروانه" از جولیان اشنایبل. فیلم اشنایبل درباره یک مرد بد شانس است، ژان دومنیک بابی مردی که در زندگی واقعی ویرایشگر مجله مد فرانسوی به نام الی (ELLE) بود و در سال ۱۹۹۵ در سن ۴۳ سالگی بر اثر سکته عظیمی تمام بدنش فلج شد و دکتر ها تشخیص دادند که او قربانی سندروم بوده است. ژان دومنیک کاملا هشیار بود ولی نمی توانست هیچ جای بدنش را حرکت دهد به غیر از پلک چشم چپش. قفسه پروانه و غواصی از روی کتابی که ژان دومنیک با پلک زدن آن را در بیمارستان نوشت اقتباس شده است و به شیوه بسیار هنرمندانه ای ساخته شده است و دربردارنده تعدادی از خلاقانه ترین شگردهای استفاده از دوربین است.
در ابتدا آنچه را می بینیم که ژان دومنیک می بیند. در واقع از دید چشم چپ او دنیا را می بینیم. چهره هایی تیره و تار در نماهایی کلوز آپ و ترسناک همانند هیولاهایی در اعماق دریا. هشیاری فرا می رسد. تصویرهای تیره و تار به تصاویری شفاف و واضح از پزشکان و پرستاران و همراهان او تبدیل می شوند. ژان دومنیک کاملا به گوشه ای خیره شده است و اطرافیان نگرانش، از جلوی دید او عبور می کنند. ژان دومنیک به انسانی شبه چوب مانند تبدیل شده است ولی احساس زندگی و غرایز او از بین نرفته است و همچنان زنده است. ما به عکس اطرافیان ژان دومنیک نسبت به او احساس تاسف نمی کنیم، زیرا می دانیم که چه چیزی در سرش می گذرد و به چه فکر می کند. بعد از مدتی دوربین اشنایبل از فضای محدود شده دید ژان دومنیک جابجا می شود و به شخص سومی منتقل می گردد و در اینجاست که ما می توانیم دنیا را ببینیم. فیلم به واقع یک شاهکار است و تمام احساسات آدمی را بر می انگیزد. ما می بینیم که زندگی، عشق، زیبایی، اشتیاق و تمام احساسات بشری برای فردی که دستش از تمام دنیا کوتاه است چه حکمی دارد و جولیان اشنایبل به شیوه ای بسیار ماهرانه این را برای ما بیان می کند.
http://www.salam۳۰nama.blogfa.com/cat-۴۹.aspx
ترجمه فرید عباسی
آرش سیاوش


همچنین مشاهده کنید