شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

قرآن, پشتوانه و خاستگاه فقه


قرآن, پشتوانه و خاستگاه فقه
در منظر فقیهان واسلام شناسان, قرآن اصیل ترین و متقن ترین منبع شناخت معارف دینی واحکام فقهی و حقوق فردی و اجتماعی است. فقه که در اصطلاح اسلامیان, دربرگیرنده احکام عبادی ومسایل اقتصادی و اجتماعی وحقوق مدنی و روابط بین المللی و… می باشد, شاخه ای است رسته بر تناور وحی که قرآن, بارزترین و تردید ناپذیرترین نمود ونماد آن است. فقه اسلامی بی قرآن, هویّت و پشتوانه ندارد, چه این که بایدها و نبایدهای دینی ـ که بخشی ازآنها را احکام فقهی تشکیل می دهد ـ تا زمانی که بر پایه باورهای مبنایی, تکیه نداشته باشد, الزام آور نیست و ضمانت اجرایی ندارد.
قرآن, به عنوان آخرین پیام خدا به خلق و کاملترین برنامه الهی برای جامعه انسانی, از یکسو با جلوه های اعجازی و فوق بشری خود, دلیل حقّانیت رسالت پیامبر خاتم (ص) و صدق ره آوردهای آسمانی اوست واز سوی دیگر پایه های عقیدتی و باورهایی را پی ریخته که بنای فقه و حقوق, از نظر مشروعیت و مقبولیت, برآن پایه ها استوار است.
امام نیایش و بینش, زین العابدین (ع) در ترسیم جایگاه قرآن و نسبت فقه الاحکام باآن, سخنی فرازین دارد:
(… وجعلته مهیمناً علی کلّ کتاب انزلته, و فضّلته علی کلّ حدیث قصصته و فرقاناً فرقت به بین حلالک و حرامک, وقرآناً اعربت به عن شرائع احکامک….) ۱
[خداوندا !]قرآن را گواه , ناظر و مسیطر بر همه کتابهای آسمانی پیشین قرار دادی و بر هرسخنی که پیش از آن بیان داشته ای برتری بخشیدی, فرقانی است که حلال و حرامت را به وسیله آن متمایز ساختی و قرآنی است که در پرتو آن شرایع احکامت را آشکار نمودی.)
دریک نگاه, می توان همه پیامها و تعالیم وحی را به دو بخش محوری تقسیم کرد:
الف) گزارش از واقعیتها وهستها.
ب) انگیزش به سوی ارزشها و بایدها.
هرآیه ای از آیات قرآن, به هرحال در مجال یکی از این دو محور جای دارد و یا دست کم مقدمه ای است برای بیان نکته ای اساسی, که آن نکته,یا بیان واقعیتی است و یا تشویق به بایسته ای و تحذیر از ناشایسته ای!
اگر در قرآن, سخن از یکتایی پروردگار, علم, قدرت و حکمت خداوند, نفی شرک, آیات انفسی و آفاقی, آیات آفرینش و چگونگی پیدایش آدم, امکانات و خصلتها و مسؤولیت پذیری انسان و گریزناپذیری او از واقعیت هستی و قوانین حاکم برآن, سرگذشت انبیا وامّتها, جریان سنتهای الهی در تاریخ وجامعه بشری وموضوع معاد وبهشت و دوزخ مطرح شده است, همه وهمه گزارشی از واقعیتهایی است که بوده, هست و خواهد بود.
واگر در قرآن, رهنمودها, امرها و نهی ها, ستوده ها و نکوهیده ها, نورها و ظلمتها مطرح شده است ومسایلی چون: عمل صالح, اقامه قسط, نیکی به والدین, وفای به عهد, شهادت به حقّ, قضاوت به عدل, ادای امانت, تعاون وهمیاری در مسیر نیکی و تقوا, پرهیز از مساعدت اجتماعی در طریق گناه و دشمنی, سفارش به عفو و گذشت, اخوت و برادری, اصلاح میان مؤمنان, انفاق مال در راه خدا, ممنوعیت قتل نفس, حرمت فساد انگیزی و فتنه گری, نهی از بغی و تجاوز و… یادگردیده است, آن همه, نمونه ای از بایدهای قرآنی است که بخش عمده آنها در دایره فقه اصطلاحی گنجیده است.
● منزلت احکام و قوانین قرآن, در نگاه وحی
چنانکه گفته شد, در قرآن مسایل زیادی مطرح شده است که شامل مسایل اقتصادی وعبادی, اخلاقی, تاریخی , سنن اجتماعی و… می شود و آمیخته با این مسایل , در جای جای قرآن, احکام فقهی نیز یاد شده است.
سخن دراین است که از میان این مجموعه مسایل قرآنی, کدام مقوله ارجمندترین است و احکام و قوانین در چه مرتبه ای از اهمیت قرار دارند؟
مجال پردازش تفصیلی به این مبحث نیست, ولی اگر به اشارتی بسنده کنیم, می بایست مسایل و مباحثی را که به مقوله ایمان و پذیرش اصل وحی و توحید و نبوت و معاد باز می گردد, مقدّم شمرد, چرا که تا این اصول پذیرفته نشود, زمینه برای طرح احکام و قوانین و امر ونهی نیست. با این وصف, قرآن بر پیوستگی عمیق باورهای بنیادین و پایبندی عملی به احکام و قوانین, تأکید دارد. این تأکید را در دو زمینه می توان شاهد بود:
الف) آیات فراوانی که هرگاه سخن از ایمان به میان آورده است, بی کمترین مجال, موضوع عمل صالح را یاد آور شده و در پی بسیاری از خطابات (یا ایهاالذین آمنوا) احکام و قوانین را متذکر شده است:
(یاایّهاالذین آمنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة) بقره/۱۵۳
(… کلوا من طیبات) بقره/۱۷۲
(… کتب علیکم القصاص فی القتلی) بقره/۱۷۸
(… کتب علیکم الصیام) بقره/۱۸۳
و ….
ب) سبک بیان احکام و قوانین در قرآن واین که معمولاً در پی هراستدلالی عقیدتی چه در زمینه توحید یا نبوت ویا معاد, مخاطبان را به عمل فرا می خواند واز کنار نهادن احکام و حدود قوانین الهی نهی می کند.
تفکیک ناپذیری ایمان و عمل به احکام و قوانین الهی, وارج نهادن به حدود و حقوق و احکام در قرآن تا بدان جاست که رویگردانان از احکام و قوانین و حدود الهی, مورد شدیدترین عتابها و سرزنشها قرار گرفته اند.
(تلک حدود اللّه فلاتعتدوها و من یتعدّ حدود اللّه فاولئک هم الظالمون)
بقره/۲۲۹
اینها حدود و قوانین خدا است, ازآن تجاوز مکیند, چه این که تجاوزگران از حدود و قوانین تعیین شده الهی, ستمکاران و سیه کارانند.
(ومن یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده یدخله ناراً خالداً فیها وله عذاب مهین)
نساء/۱۴
وهرکه از خدا و رسولش فرمان نبرد و از حدود و حکام او تجاوز کند, او را داخل در آتش کند و همواره درآن جا خواهد بود و عذابی خوارکننده خواهد داشت.
(ومن لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الکافرون) مائده/۴۴
وکسی که بر وفق احکام و قوانینی که خداوند نازل کرده, حکم نکند, کافر است.
این جایگاه رفیع برای احکام و قوانین و حدود قرآنی, مستلزم آن است که فقیهان در استنباط احکام و شناخت قوانین, قبل ازهرچیز نظر به قرآن داشته باشند و آیات نازل شده از سوی پروردگار را ملاحظه کنند.
امام می فرماید:
(الفقیه… لم یترک القرآن رغبة عنه الی غیره…) ۲
فقیه و اسلام شناس راستین, قرآن را فرو نمی نهد تا به غیرقرآن روآورد.
● حکم دینی, دارای ریشه و اعتبار قرآنی
رابطه وثیق میان قرآن واحکام و قوانین شریعت تا به آن جاست که به هرحال باید حکم دینی وقانون شرعی به گونه ای مستند به قرآن و دارای ریشه درآن باشد.
استناد و ارتباط احکام با قرآن به دوگونه است:
الف) بسیاری از قوانین و احکام شریعت به صراحت و به صورت موردی در قرآن یادشده است مانند: وجوب روزه , نماز, زکات, وفای به عهد, جهاد, امر به معروف ونهی از منکر و حرمت شرب خمر و بغی و تعدّی به مال وحقوق دیگران, قتل نفس و… .
کتابهایی که تحت عنوان (فقه القرآن) یا (آیات الاحکام) تدوین شده است مانند: فقه القرآن, قطب راوندی (م: ۵۷۳ ق), کنزالعرفان فی فقه القرآن, فاضل مقداد (م:۸۲۶ق), زبدة البیان, مقدس اردبیلی (م: ۹۹۳ق) و … به مجموعه ای از آیات الاحکام پرداخته اند که معمولاً صریح و نصّ در حکم است.
ب) برخی دیگر از احکام شریعت که معمولاً شامل تفصیل احکام و بیان فروعات ومصادیق و حدود و شرایط و کیفیت انجام و رعایت احکام و قوانین قرآنی است, هرچند به گونه صریح در قرآن نیامده است و ناگزیر باید آنها را از سنّت استفاده کرد, ولی استفاده وبهره گیری ازاین مصدر(سنّت)درقرآن مورد توجه و تأیید قرار گرفته است, بلکه در اصل, این قرآن بوده است که در آن دسته از احکام, اهل شریعت را به پیامبر و سنّت ارجاع داده است:
(ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا) حشر/۷
آنچه که پیامبربرای شما آورد, دریافت کنید وآنچه را نهی کرد, پذیرا شوید.
جزاین آیه, آیات بسیاری در قرآن, مؤمنان را به اطاعت و تبعیت و اسوه جویی از پیامبر فراخوانده و فرمان داده است واین بدان خاطر است که اصولاً وحی الهی از دوطریق دراختیار مردم قرار گرفته است: از طریق قرآن, واز طریق گفتار وعمل پیامبر(ص),چرا که با تضمین وحی, سخن پیامبر فراتر از آرای شخصی اوست و ریشه در وحی دارد:
(وماینطق عن الهوی. ان هو الاّ وحی یوحی) نجم/۳ـ۴
وسخن از روی هوی نمی گوید, آنچه او می گوید, چیزی جز وحی نیست.
براین اساس, آنچه رسول خدا(ص) درکیفیت انجام فرایض وبیان شرایط و مقدمات وخصوصیات احکام ویا حتّی احکام و قوانینی که ظاهراً در نصّ آیات بدانها اشاره نشده, بیان داشته است, با این تأییدهای عامّ قرآنی, اعتبار و حجیّت یافته است. وچنانچه امامیه, علاوه بر سنت پیامبر, سنت معصومین(ع)را نیز حجّت ومعتبر می شمرند وبیان آنها را تفسیر قرآن و تبیین سنّت پیامبر(ص)می شمرند, به خاطر رهنمودهای شخصی پیامبر(ص)و دستورهای صریحی است که آن حضرت داده است مانند: حدیث ثقلین, حدیث سفینه و… که نزد فریقین, متواتر و معتبر شناخته شده است.
● سبک قرآن, در بیان احکام و قوانین فقهی
سبک قرآن, دربیان احکام و قوانین, سبکی بدیع و ویژه است و با بیانها و تألیفها وقانون نویسیهای بشری, در نوع پردازش و تبیین, تفاوت دارد.
ویژگیهای سبک فقاهت قرآنی, درچند محور قابل بررسی است:
۱) درقرآن, همه احکام و قوانین وحدود عبادی و اجتماعی, دریک سوره ویا یک فصل گردنیامده است واین احکام به لحاظ موضوع حکم ازیکدیگر تفکیک نشده اند به گونه ای که مسایل هرموضوع درکنارهم و دریکجا یاد شده باشند. درحالی که کتابهای فقهی و حقوقی ومجموعه هایی که توسط بشر تدوین شده و قوانین درآنها درج گردیده است, دارای فصلها و بابهای مجزّاست ومسایل اصلی و فرعی هرموضوع در باب مخصوص و مبحث قرارداده شده آن, طرح و بررسی شده است.
۲) درقرآن, احکام وقوانین و حدودی که یاد شده است, نه همه آنها احکام و قوانین عام و کلیدی هستند ونه همه آنها مسایل فرعی و جزئی و موردی, بلکه هردودسته از آیات در زمینه فقه الاحکام دیده می شود. هرچند ممکن است ادّعا شود که احکام کلی و کلیدی قرآن, بیشتر از احکام جزئی و موردی آن است, ولی به هرحال در قرآن هم قوانین عام و فراگیری وجود دارد, چون:
(أحلّ اللّه البیع وحرّم الرّبا) (بقره/۲۷۵), (اوفوا بالعقود) (مائده/۱), (کتب علیکم القصاص فی القتلی) (بقره/۱۷۸), (واجتنبوا قول الزّور)(حج/۳۰) و….
دراین گونه آیات , موضوع حکم دارای فروعات و ویژگیهای و شرایط متعددی است که در سنّت تبیین شده است.
درکناراین قوانین واحکام کلی, احکامی وجود دارد که بیش ازآن که عام و فراگیرشناخته شوند, موردی و جزئی هستند, مانند:
(احلّ لکم لیلة الصیام الرّفث الی نسائکم) بقره/۱۸۷
(یاایّهاالذین آمنوا اذا تداینتم بدین الی أجل مسمّی فاکتبوه…) بقره/۲۸۲
درآیه اخیر که طولانی ترین آیه قرآن می باشد وموضوع اصلی آن مکتوب داشتن قراردادهای مالی واقتصادی است, از نظر گاهی, هجده حکم فرعی و از منظری دیگر و دقتی فزونتر, بیست و هفت حکم به صراحت یا اشارت بیان شده است.۳
۳) بیان قرآن در زمینه بایدها ونبایدها, واجبات و محرّمات, همواره در قالب امر و نهی, ریخته نشده است بلکه(هرامری در قرآن, حاکی از وجوب نیست و هروجوبی با امر بیان نمی شود. وگاه نهی در قالب نفی و اخبار, جانشین انشاء است.۴
هرچند ساختارامر, حقیقت در وجوب طلب است, ولی صیغه امر در قرآن علاوه بر معنای حقیقی, در معنای ندب, اباحه, دعا, تهدید, امتنان, انذار, ارشاد و… به کار رفته است. از سوی دیگر, گاه طلب یک فعل به وسیله استفهام تحضیضی رخ نموده است, مانند:
(الاتقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم) توبه/۱۳
وگاه به وسیله جمله خبری ایفا شده است, مانند:
(والمطلّقات یتربّصن) بقره/۲۲۸
۴) احکام فقهی و قوانین تشریعی قرآن همواره به صورت نصّ صریح و منطوق یاد نشده است, بلکه بسیاری ازآنها منطوق و صریح ظاهر الفاظ آیه است و بخش دیگری از طریق مفهوم ودلالتهای التزامی و تضمّنی استفاده می شود ویا قراین حالی و مقامی زمینه برداشت آن حکم را فراهم می آورد, مانند:
(لن یجعل اللّه للکافرین علی المؤمنین سبیلاً) نساء/۱۴۱
خداوند هرگز برای کافران علیه مؤمنان راهی قرار نداده است.
منطوق آیه نفی سلطه کافران برمؤمنان از سوی خداست, ولی تجزیه وتحلیل آیه واین که منظور از (نفی سبیل) چیست, به برداشتهای قطعی فقهی انجامیده است, مانند: (حرمت پذیرش سلطه کافران) , (حرمت انجام معاملات و روابطی که به سلطه کافران بر مؤمنان انجامد), (حرمت اجیرشدن مسلمان از سوی کافر به گونه ای که کافر سلطه بر او پیدا کند و مسلمان ذلیل او گردد.)
از همین روست که فقهـا احکـام فوق را از آیه (وللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین) (۸/منافقون); (عزّت برای خداست و رسول او و مؤمنان است) استفاده کرده اند با این که ظاهر آیه ومنطوق آن, صرف اثبات عزّت است ولحن آیه, لحن تکلیفی نیست.۶
۵) احکام و فروعات فقهی, نه تنها ازآیات الاحکام استفاده و استنباط می شود, بلکه بسیاری از آیات اخلاقی و آیاتی که بیانگر مسایل تاریخی و اجتماعی است, حکم فقهی را به همراه دارد. چنانکه فقها برای اثبات مشروعیت اجاره, واین که شخص مستأجر می تواند منافع عین یا عمل اجیر را, مورد بهره برداری قرار دهد, به آیه زیر استناد کرده اند:
(انّی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین علی أن تأجرنی ثمانی حجج)
قصص/۲۷
من می خواهم یکی از دو دخترم را به همسری تو درآورم, بدان شرط که هشت سال اجیر من باشی.
چنانکه مشهود است, آیه در مقام بیان واقعه ای تاریخی است ولی به دلیل این که شعیب(ع) و موسی(ع) که دو طرف قرار داد می باشند هردو پیامبر بوده اند و خداوند پس از نقل سخنان و قرار داد ایشان, ردّی برعمل آنان نداشته است. از این جمله خبری و مضمون داستانی, حکم شرعی و فقهی استفاده کرده اند.۷
جزاین ویژگیها, رموز و نکات دیگری نیز در سبک بیان فقهی قرآن هست که نیازمند بررسیهای بیشتر و اهتمام فزونتر در زمینه فقه قرآنی است که سوگمندانه از سوی دین پژوهان در کار فقاهت و مجموعه های خاص فقهی, کمتر بدانها توجه شده است واین مباحث به گونه پراکنده و نامنسجم به تناسب در لابه لای مباحث فقهی به گونه ای گذرا و غیراستدلالی مورد اشاره قرار گرفته است ویا درمباحث علوم قرآنی واندکی ازآنها در کتابهای اصولی, آن هم نه با صبغه فقهی و قرآنی, بلکه تحت عناوین عامی چون مباحث الفاظ مطرح گردیده است. خلأ پژوهشهای قرآنی, محدود به زمینه(فقه الاحکام) نیست, بلکه اصولاً این کتاب حیات و هدایت, آن گونه که باید ژرفکاوی نشده است, چنانکه مفسر گرانمایه ای چون علامه طباطبایی می نویسد:
(این از شگفتیهای قرآن است که هیچ یک از آیاتش در دلالت, گنگ و ساکت نیست وفاقد نتیجه نمی باشد. هرگاه آیه ای با آیه دیگری که نوعی همسویی و ارتباط با یکدیگر دارند, با هم ضمیمه شوند, حقیقت بکر و نوینی را نتیجه می دهند وآیه سوّمی آن نتیجه و دستاورد جدید را تأیید می کند. این شأن وخاصیت قرآن است! … دریغ که این راه بی رهگذرمانده است! درحالی که اگر مفسران گام در این مسیر نهاده بودند, تاکنون چشمه ساران زلالی برما آشکار شده بود و گنجهای گرانقدری از ذخایر نفیس معارف وحی, برما رخ نموده بود.)۸
● راز پایداری حیات فقه قرآنی
اعلام خاتمیت رسالت پیامبراکرم(ص) و پیش بینی نشدن بعثت رسولی دیگر پس از رسول اسلام در قرآن و تأکید بر نسخ ناپذیری شریعت و آیین محمّد(ص) در منابع و متون اسلامی واستمرار احکام و قوانین اسلامی برای همیشه تاریخ و فراگیری آن نسبت به همه نسلها در جغرافیای پراکنده فرهنگی و محیطی زمین, ازدیرباز پرسشی جدّی را برای دین پژوهان ـ دین باوران و دین ناباوران ـ هریک از موضعی وبه هدفی پدید آورده است وآن این است که:
الف) قلمرو فقه قرآنی و اسلامی تا کجاست و درچه زمینه هایی از مسایل فردی واجتماعی,اقتصادی, سیاسی و حقوقی می خواهد حضور داشته باشد ونظر بدهد؟
ب) چگونه ممکن است که فقه اسلامی و قرآنی در عین برخورداری از ثبات و تحوّل ناپذیری, حاکمیت و نظارت بر بستر متحوّل و ناآرام شرایط اجتماعی و روابط اقتصادی و سیاسی داشته باشد وبرای آنها برنامه و پیامی درخور ارائه دهد؟
در پاسخ گویی به این پرسش, ناگزیر باید میان فقه اصطلاحی یعنی آنچه امروز در جوامع اسلامی به عنوان فقه شناخته می شود, باآنچه باید آن را(فقه قرآنی) نامید, فرق گذاشت و درمرحله بعد نسبت میان(فقه قرآنی) و (فقه اصطلاحی) را روشن ساخت.
البته منظور از فقه قرآنی, جمود بر ظاهر الفاظ قرآن و یا بسنده کردن به آن و عدم رویکرد به سنّت ناب نیست, بلکه مراد از فقه قرآنی, آن فقهی است که با اهداف فراگیر وعینی قرآنی و قلمروی که خود قرآن برای فقه مشخص کرده و شیوه ای که خود در پیش گرفته, همسو و همراه باشد.
● قلمرو حضور ونظارت فقه قرآنی
بررسی قلمرو نظارت و دخالت فقه قرآنی, بر تجزیه وتحلیل چگونگی حیات فقه قرآنی تقدّم دارد, زیرا اگر فقه قرآنی و احکام و قوانین شریعت, در مجموعه ای از تکالیف فردی و عبادی خلاصه شده باشد و رسالت اصلی دین در بعد هستی شناسی و اعتقادات اصولی محدود و محصور شده باشد و فقه الاحکام به عنوان لعاب و پوششی برآن باورها, صرفاً رکوع و سجودی از مردم طلب کرده باشد و رابطه ای وثیق میان احکام شریعت با مسایل جاری و روابط عینی و جدّی جامعه انسانی نباشد و راههای عملی برای حفظ حیات بایدهای دینی و باورهای مذهبی تدارک نشده باشد, مجالی برای این دغدغه نیست که آیا فقه زنده است یا خیر!
فقه و قوانین شریعت, اگر در محدوده پندارهای صوفیه و فهم اخباریین واندیشه علمانیّت و سکولاریسم مطرح باشد, یا به دلیل جمود, با همه چیز در تضاد است ویا به دلیل بی مرزی, با هیچ چیز اصطکاک و درگیری ندارد و درهر دو صورت آن فقه حیات ندارد, زیرا موجود زنده, همواره درگیر و درحال دفاع وپویایی است. قوانین واحکامی که با همه مظاهر نوین زندگی وداوریهای ضروری وجدّی در جنگ باشد, دیر یا زود مغلوب است و یا در برکه جمعیتی قلیل وعوام خلاصه خواهد شد.
چنانکه پیداست, ترسیم قلمرو نظارت ودخالت فقه قرآنی, پژوهشی ویژه می طلبد وما دراین نوشته جز اشارتی بدان نتوانیم داشت.
مسلم این است که احکام قرآن محدود به احکام عبادی و فردی نیست, بلکه بسیاری از احکام آن ـ حتی احکام عبادی آن ـ دارای بعد اجتماعی و ناظر بر جمع است.
رسول خدا(ص)می فرماید: جبرئیل نزد من آمد وخبر از فتنه ای داد که در امّت من رخ خواهد داد, از او راه گریز ازآن فتنه را پرسیدم, در پاسخ گفت:
(کتاب اللّه فیه بیان ما قبلکم من خبر, وخبرما بعدکم و حکم ما بینکم.)۹
[راه نجات در] کتاب خداست, زیرا درآن اخبار پیشینیان و پسینیان و حکم میان شماست.
در سخن دیگر از امیرمؤمنان (ع), قرآن نه تنها حکم میان مردم در قلمرو احکام و فقه دانسته شده است, بلکه نظم اجتماعی نیز در حیطه نظارت فقه قرآنی شمرده شده است.
(الا انّ فیه… نظم مابینکم)۱۰
(ابن رشد( م ۹۵۳ هـ.ق) این امتیاز را از بزرگترین معجزات قرآن دانسته است که منحصر در عقیده وایمان[ومسایل درونی و فردی] نیست, بلکه قانون و شریعت نیز هست[و در زمینه عینیّتهای روابط اجتماعی و حقوقی انسانها و نظم اجتماعی آنان نظر دارد.])۱۱
درمتن کلام وحی به دو صورت قلمرو برنامه ها و نظرگاه دین ترسیم شده است:
۱) به وسیله آیات بسیاری که به موضوعات مختلف عبادی, اعتقادی, اخلاقی, اجتماعی, سیاسی, اقتصادی و… پرداخته است.
قرآن با طرح این موضوعات و تعیین حدود و احکام آنها, عملاً نمایانده است که هم به رکوع و سجود مردمان نظر دارد وهم به جهاد مالی و جانی آنان وهم به صدق و وفا و مسؤولیت, انسان دوستی ,عدالت اجتماعی, مودّت اجتماعی, صلح, جنگ, مدیریت, رهبری, ولایت, اطاعت ودهها وصدها موضوع دیگر.
۲) به وسیله آیاتی چون:
(ونزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شیء) نحل/۸۹
قرآن را برتو فرو فرستادیم, درحالی که بیان و روشنگر هرچیز است.
امام باقر(ع)می فرماید:
(انّ اللّه تبارک و تعالی لم یدع شیئاً تحتاج الیه الامّه الاّ انزله فی کتابه و بیّنه لرسوله و جعل لکلّ شیء حدّاً و جعل علیه دلیلاً یدلّ علیه…. )۱۲
هرچیزی که امّت بدان نیازمند باشد, خداوند آن را فروگذار نکرده است و درقرآن نازل کرده و برای رسولش روشن ساخته است وبرای آن چیز حدّ وقانونی قرار داده و برای پی بردن امّت به آن قانون, دلیلی مشخص کرده است.
امام صادق(ع)می فرماید:
(انّ اللّه تبارک و تعالی انزل فی القرآن تبیان کلّ شئ حتّی واللّه ما ترک شیئاً تحتاج الیه العباد, حتّی لایستطیع عبد یقول لوکان هذا, انزل فی القرآن, الا و قدانزله اللّه فیه.) ۱۳
خداوند متعال, بیان هرچیزی را درقرآن نازل کرده تاآن جا که هیچ موضوع مورد نیاز بندگان را فروگذار نکرده است. ممکن نیست که فردی بگوید: ای کاش خداوند در قرآن این نکته را نازل کرده بود, مگر این که آن را قبلاً نازل کرده است.
اگر تعبیر(کلّ شیء) آن قدر فراگیر باشد که همه مسایل مربوط به هدایت و سعادت و مصالح دنیوی واخروی انسانها را شامل شود, بدیهی است که استفاده همه این مطالب از قرآن کارآسانی نیست و دقیقاًهمین دشواری , افراطها و تفریطهایی را به دنبال داشته است. گروهی چون صوفیه و اسماعیلیه بی باکانه دست به تأویل و تفسیر و تحمیل پندارهای خود برقرآن زده اند و دسته ای چون اخباریان و حدیث گرایان به ظاهر احادیث بسنده کرده وفهم قرآن را یکسره از توان بشر خارج دانسته اند!● عوامل درونی و بیرونی, حیات فقه قرآنی
اکنون با توجه به منظر وسیع فقه قرآنی واهداف وبرنامه های بلند و گسترده و فراگیر آن, باید دید که احکام و قوانین ثابت و پایدار شریعت چگونه می خواهد در شرایط متحوّل و ناپایدار, مفید و مؤثر باقی بماند؟
بی شک دراین حیات و پایداری, دوگونه عامل, فعّال و مؤثر است:
۱) مکانیسم درونی آیات الاحکام.
۲) عوامل بیرونی چون اجتهاد مستمر وعلوم فرا قرآنی مجتهدان.
مکانیسم درونی حیات فقه قرآنی را چند اصل بردوش می کشند:
▪ بیان نامتمرکز و گسسته نمای احکام و قوانین فقهی در قرآن و آمیختگی احکام وباورها واخلاق با مسایل مختلف اجتماعی.
▪ توجه به تنگناها و شرایط اضطراری عمل, درمتن قوانین واحکام.
▪ انعطاف پذیری احکام الهی در قبال نیازها و شرایط متحوّل نسلها.
الف) بیان نامتمرکز فقه قرآنی: آمیختگی مداوم مباحث مختلف قرآنی وبیان گسسته نمای آن درهرمقوله, چیزی است که از دید برخی قرآن پژوهان غربی و مستشرقان, نقیصه وناشی از بی دقتی ناسخان و کاتبان وحی تلقی شده است! درحالی که سبک ویژه قرآن در پردازش به مباحث مختلف از یکسو ذهن مخاطبان را به تلاش برای شناخت ربطها و دریافت پیامها وا می دارد و از سوی دیگر, تعامل مداوم (باور و عمل) و پیوستگی (هستها و بایدها) را به ایشان القا می نماید:
(اعجاز و سبک تقلید ناپذیر و خارق العاده قرآن بجز از این طریق میّسر نمی شد. اگر بیان اندیشه با رعایت ترتیب و توالی منطقی ومضمونی درکتابهای دیگر خطّی باشد, شیوه بیان اندیشه قرآن حجمی وحلقوی وبلکه اگر غریب ننماید, کروی است.) ۱۴
به عنوان نمونه, زمانی که خداوند در سوره شعراء, نمای کلیّ تبلیغ و رسالت هشت تن از پیامبران را یکی پس از دیگری ترسیم می کند و بخشی از احکام فقهی را, ضمن بازنمایی و بازگویی تاریخ انبیا, بیان می دارد, اندیشه کنندگان درآیات الهی, علاوه بر منطوق فقهی آن آیات, پیامهای دیگری را نیز دریافت می کنند وآن این که هرامتی وهرنسلی در شرایط اجتماعی خود, نیازمند احکام و قوانین ویژه ای است وهمه احکام برای همه نسلها, ارزش و اولویت یکسان ندارد و درکار تبلیغ احکام وهدایت نسلها به سوی تکلیف ومسؤولیت, باید نیازها و اولویتها را در نظر داشت.
ب) توجه به تنگناها و شرایط اضطرار: قرآن در تقنین قوانین و تشریع احکام, چشم از واقعیتهای زندگی انسان و توان وامکانات و شرایط مکلفان, فرو نبسته است:
(فمن اضطرّ غیرباغ ولاعاد فلااثم علیه) بقره/۱۷۳
پس آن کس که گرفتار تنگنا واضطرار شود, در صورتی که تجاوزگر و متعدی نباشد, [فروهشتن تکلیف به خاطر اضطرار]براو گناهی را بار نمی کند.
جز مقوله اضطرار, زمینه های دیگری نیز درقرآن مورد توجه قرار گرفته است, مانند: نفی تکالیف حرجی و مشقّت بار(۶/مائده), ضعفهای جسمی و مالی مکلفان (۹۱/توبه), سفر و دشواریهای آن(۶/مائده).
نگاه فقه قرآنی به این تنگناها, سهولتی را فراهم آورده که احکام دینی را با واقعیت زندگی انسان همراه وهمسو ساخته است:
(یرید اللّه بکم الیسر ولایرید بکم العسر) بقره/۱۸۵
ج) انعطاف پذیری و واقعگرایی: انعطاف پذیری, امری شاملتر از مسایلی چون اضطرار , اذیت و حرج است.
(بیان تدریجی برخی از احکام در قرآن, مانند: حرمت خمر و شیوه مواجهه با مشرکان و کافران و تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه, چه بسا به خاطر اضطرار وحرج (دشواری) صورت نگرفته باشد, بلکه فلسفه آن انعطاف پذیری و واقعگرایی فقه قرآنی است.
زمانی که مسلمانان در اقلیت مطلقند و ازنظر عِدّه و عُدّه آمادگی پاسخ گویی به شرارت وآتش افروزیهای مشرکان را ندارند, آیات عفو و شکیبایی نازل می شود:
(واعفوا واصفحوا) بقره/۱۰۹
عفو کنید و باکرامت و بزرگواری در گذرید.
ولی زمانی که مسلمانان قدرت و اقتدار لازم را به دست می آورند, مأمور می شوند تا با مشرکان لجوج و پیمان شکن به ستیز و نبرد برخیزند:
(فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم… ) توبه/۵
آن گاه که ماههای حرام سپری شد, هرجا که مشرکان رایافتید, بکشید.) ۱۵
● اجتهاد و علوم فرا قرآنی
اجتهاد مستمر و تلاش پیگیر برای درک مفاهیم وحی و شناخت احکام فقهی مسایل مستحدث و تحول یافته, ازدیگر عوامل حیات فقه قرآنی است, مشروط به این که ذهن و فکر مجتهد, همپای تحوّل موضوعات و رخداد پدیده های جدید, نیز تکامل و اتساع پیدا کند, زیرا اگر مجتهد با ذهنی بسته ونگاهی ثابت و یکسو به مسایل بنگرد, پاسخها و دریافتهای او همچنان ثابت خواهد ماند واجتهاد, ایستا و نازا خواهد بود وچنین اجتهادی در حقیقت, تقلید و تکرار ودرجا زدن است و نه پویش و کاوش و پیشرفت!
(اکتفا به نقلهای مفسران پیشین, درفهم معانی قرآن, مایه توقف سیر و حرکت دانش است.) ۱۶
تحقیق واجتهاد درآیات قرآن, با ابزار, روشها و معلومات پیشینیان نیز دستاوردی همسان دستاوردها و آرای همانند, نتیجه خواهد داد و نه چیزی فزونتر.
قرآن با دعوت مسلمانان به تدّبر و تعقل در آیات وحی و تشویق آنان به تفکّر و و ژرفکاوی وارجاع توده ها به پیامبر و راسخان در علم, برای فهم بهتر قرآن و نیز تأیید اجتهاد و تفقه از سوی پیامبر(ص)و ائمه(ع) مهمترین گام را درطریق استمرار بخشیدن به حیات فقه قرآنی برداشته است.
در حقیقت مرجعیت پیامبر و امامان در فهم قرآن و تفسیر آن, به جهت تعلیم شیوه تفسیر و اجتهاد و استفاده از وحی بوده است.
(هوالذی بعث فی الامّیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة) جمعه/۲
اوست خدایی که در میان درس ناخواندگان مکه رسولی را از خودشان برانگیخت تا آیات الهی را برایشان تلاوت کند, پاکشان گرداند و کتاب و حکمت را به آنان تعلیم دهد.
براین اساس, تعلیم قرآن در صدر وظایف پیامبر(ص)قرارداشته است.
● نسبت فقه اصطلاحی با فقه قرآنی
مطالعه تاریخ فقاهت و اجتهاد ومباحثات طولانی آنان با اندیشه اخباریگری وتأکید آنان بر حجیّت ظواهر قرآن وتکیه آنان برکتاب و سنّت و عقل و اجماع و اعتقاد ایشان به لزوم عرضه احادیث به قرآن و ترجیح احادیث موافق کتاب و ردّ احادیث مخالف با آن, چنین می نماید که قرآن در فرایند اجتهاد فقها از اصلی ترین جایگاه و محوری ترین موقعیت برخوردار است.
حرمت گزاری فقیهان به آیات وحی, مجال تردید ندارد, ولی باید توجه داشت که حتّی اخباریان نیز در اعتقاد وعمل, بی حرمتی به قرآن نداشته اند و چه بسا گاه به بهانه تقدّس و والایی قرآن, آن را فراتر از فهم بشر می شمردند وآن را از منظر تأمل و تدبّر دور می داشتند!
پس همواره در داوری, باید نتیجه و دستاورد را نیز ملاحظه کرد وازاین رو برای بررسی میزان حضور قرآن در فرایند فقاهت و مجموعه های فقهی و اصولی باید به این نکات توجه کرد:
۱) شیوه اجتهاد و استنباط فقیهان در مستند ساختن یک حکم به منابع شرعی و میزان اهتمام آنان به مقدّم داشتن آیات بر روایات وآرای فقها و اجماع, دربیان و در پذیرش.
۲) میزان تأکید و اصرار فقها بر تجزیه وتحلیل آیات الاحکام, در مقایسه با تجزیه و تحلیل روایات و اقوال علما و مباحث فنی اصولی
۳) حجم مباحث کلیدی قرآنی مرتبط با فقه الاحکام در کتابهای اصولی و فقهی و مقایسه آن با سایر مباحث مورد توجه فقها و اصولیان.
۴) قلمرو مباحث فقهی وشمار ابواب مورد توجه فقها و مقایسه آن با گستره مباحث قرآنی و زمینه هایی که می توانسته است در فقه مورد کند وکاو و بررسی قرار گیرد, ولی فقیهان به طرح و بررسی آنها نپرداخته اند, یا کم پرداخته اند, مانند: مسایل فقه سیاسی و مباحث اجتماعی, نه از نقطه نظر اخلاقی و علمی, بلکه از زاویه احکام فقها و دیدگاههای قرآنی.
۵) قرآن محوری یا روایت محوری. براین قلم مخفی نیست که اگر پردازش به روایات واقوال فقهای پیشین درمباحث فقها به مراتب بیشتر از مباحث قرآنی است, ازآن جهت است که معمولاً فروع احکام فزونتر ازاصول و قواعد ومبانی است و بیشتر فروع در سنّت یاد شده است واصولاً حجم روایات و احادیث دهها برابر بلکه صدها برابر آیات الاحکام است, ولی دراین جا چند سؤال مطرح می باشد:
ـ آیا براستی آیات الاحکام به اندازه کافی درمباحث فقهی موشکافی شده است؟
ـ آیا خصلت محوری بودن آیات الاحکام در فرایند استنباط رعایت شده است؟
ـ آیا آیات الاحکام منحصر به آیات صریح در حلّیت وحرمت وامر ونهی است یا ازسایر بیانات قرآنی می توان نتایج فقهی و تکلیفی گرفت, هرچند به ظاهر در صدد بیان مسأله ای تاریخی یا نکته ای اخلاقی واجتماعی باشد؟
از روایات معصومین استفاده می شود که آرای آنان حتّی در فروع احکام به شکلی ریشه ای درآیات قرآن قرار دارد ودر موارد متعدد پرده از این نکته برداشته و ارتباط یک حکم را با آیات قرآن توضیح داده اند و مستند قرآنی خود را متذکّر شده اند.
آیا ائمه(ع)با این کار در صدد نمایاندن شیوه اجتهاد از قرآن نبوده اند وآیا براستی فقها در یافتن این شیوه, بحث و فحص و تحقیق بایسته را به کار بسته اند!
بدیهی است که دراین جا مباحثی روایی ـ کلامی فقهی مطرح می شود که ممکن است گمان رود آن مباحث پایان بخش چنین پرسشهایی باشد, مانند این که ما در فهم احکام از آیات قرآن نمی توانیم مستقل باشیم, بلکه باید این معارف و حقایق را از بیان معصومین استفاده کنیم, چه این که در عصر معصومین(ع),عالمانی خودسرانه به استنباط ازقرآن پرداختند و مورد ردع و انکارمعصومین(ع)قرار گرفتند. واز جمله به روایاتی مشابه روایات زیر, استناد می شود:
(قال ابوعبداللّه لابی حنیفة: انت فقیه العراق؟
قال: نعم.
قال :فبم تفتیهم؟
قال: بکتاب اللّه و سنّة نبیّه.
قال یا اباحنیفة: تعرف کتاب الله حقّ معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ ؟
قال: نعم.
قال: یا اباحنیفة لقد ادعیت علماً, ویلک, ماجعل ذلک الاّ عند اهل الکتاب الذین انزل علیهم.ویلک ولاهو الاّ عند الخاص من ذریّة نبیّنا, وماورثک اللّه من کتابه حرفاً.)
امام صادق به ابوحنیفه فرمود: آیا فقیه مردم عراق هستی؟
ابوحنیفه پاسخ گفت: بلی.
امام پرسید: بر چه اساس فتوا می دهی؟
ابوحنیفه گفت: براساس کتاب خدا و سنّت نبی(ص).
امام فرمود: ای ابوحنیفه! آیا کتاب خدا را آن گونه که باید می شناسی وناسخ و منسوخ را می دانی؟
ابوحنیفه گفت: آری می دانم.
امام فرمود: وای برتو, علم بزرگی را ادّعا کردی, خداوند این دانش را جز نزد اهل کتاب که قرآن برآنان نازل شده, قرار نداده است, وای برتو! آن کسان گروه خاصی از ذریّه پیامبر می باشند وخداوند حتّی یک حرف از کتابش را به تو میراث نداده است.)
ویا در روایت دیگری امام باقر(ع)به قتاده که در بصره فتوا می داد, فرمود:
(ویحک یا قتادة, انّما یعرف القرآن من خوطب به.)۱۷
وای برتو ای قتاده !قرآن را تنها کسی می شناسد که مخاطب آن بوده است.
اما فقهای اصولی به اندازه ضرورت, این احادیث را تجزیه و تحلیل نموده و تصریح کرده اند:
(انّ القرآن… لم ینزل بنحوالمعمّی, بل نزل لبیان طرق صلاح النّاس و هوبنفسه یدعو النّاس الی التأمّل فیه و التّدبر فی آیاته… فردع ابی حنیفه و قتادة , کان لرفضهما احدی الحجّتین فی مقام الافتاء و التفسیر….) ۱۸
قرآن به گونه معما نازل نشده است, بلکه برای روشن ساختن طریق صلاح مردمان فرو فرستاده شده واین قرآن است که خود همگان را به تدبّر و تأمّل در آیاتش فرا می خواند…. بنابراین , اعتراض و ردّ امام نسبت به ابوحنیفه و قتاده صرفاً به خاطر آن بود که ایشان درمقام فتوا و تفسیر, یکی از دوحجّت الهی (عترت)را نادیده می انگاشتند.)
بلی قرآن معما نیست وبرای فهم و ادراک و استفاده مردم و صلاح و اصلاح جامعه انسانی نازل شده است وبرای بهره گیری ازآن نمی توان رهنمودها وتفسیرها و تعلیمهای پیامبر و ائمه را نادیده گرفت, زیرا در آن صورت خود قرآن نادیده گرفته شده است, ولی سخن این است که آیا پس از تعالیم معصومین و راهگشاییها وراهنماییهای آنان, بازهم باید به آنچه به صورت صریح توضیح داده شده بسنده کرد یا باید روش و شیوه استفاده از قرآن را از لابه لای تعالیم ائمه استخراج کرد؟
چه فرق است میان احکامی که درقرآن بدانها تصریح شده است و احکامی که در روایات مطرح گردیده است؟ آیا قرآن تنها به کلیات پرداخته است یا دربرخی موارد احکام فرعی و جزئی نیز یاد شده است؟
آیا روایات همیشه تفریع اصول احکام قرآنی است, یا در خود روایات نیز القاء اصول صورت گرفته است؟ آیا ممکن است حکمی از احکام قرآنی به وسیله روایات نسخ شود یا تخصیص زده شود واین نسخ و تخصیص برای همیشه وهمه شرایط باقی بماند, درحالی که روایات همیشه بدون نسخ بماند واعتبار جاودان بیابد! یا این که دراین میدان نیاز به مطالعات جدیدی برای یافتن نسبت روایات وآیات لازم است؟
آیا بی توجهی به این گونه مباحث و بسنده کردن به چند روایت برای فهم آیات, خود نوعی اخباریگری فقهی واجتهادی به حساب نمی آید؟!
● فقه, از هست ها تا بایدها
اکنون ماییم و مجموعه ای عظیم از کتابهای فقهی که از یکسو ثمره و نتیجه چند قرن تلاش مجدّانه وایثارگرانه عالمان و فقیهان اسلامی به شمار می آید و از سوی دیگرحضور آنها درمتن مسایل مورد ابتلا و زمینه های نوپیدا چندان محسوس و کارساز نیست.
احکام و قوانین شریعت, برای حیات و عزّت وتعالی جامعه اسلامی است, ولی اکنون, حیات و عزّت وتعالی, آن گونه که باید مشهود نیست.
فتنه های فکری و فرهنگی, ازهرجا سربرمی آورند وشبهات رخ می نمایند, ولی دستاوردهای دیرین و اجتهادهای حجره ای, پاسخ گوی نیازها نیست.
آنچه هست, براستی آنچه باید باشد, نیست.
● پس چه باید کرد؟
باید به قرآن, مصدر تشریع و مرکز تعالیم وحی و پایگاه مستحکم بینش بازگشت! نه در عبارت, که به حقیقت! باور کنیم که:
(انّه لقول فصل وما هو بالهزل) طارق/۱۴
اذعان کنیم, سخن رسول اکرم را که :
(من لم یفارق احکامه رفعه اللّه.) ۱۹
تحت هیچ پوشش وبه هربهانه ای کلام غیرخدا را برتر از کلام خدا نشماریم, چرا که به فرموده پیامبر(ص):
(فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل اللّه علی خلقه) ۲۰
آن گاه که به چنین باور واذعانی برسیم, هرگز فرصت پردازش به آیات وحی را به خاطر ریز اندیشی در تعلیقه ها وحاشیه های نگاشته شده بر حواشی از دست نخواهیم داد. به آنچه دیگران از قرآن فهمیده اند و بسنده کرده اند, اکتفا نخواهیم کرد و در شناخت احکام و قوانین وبرنامه های حیات آفرین وحی, به تحقیق خواهیم نشست وبا الهام از شیوه معصومین, ریشه هرحکمی را درآیات قرآن خواهیم جست.
دراصول به جای بحث ازحجیّت ظواهر کتاب , به سبک شناسی قوانین قرآن و تشریع احکام آن ومعانی الفاظ و ادوات آیات الاحکام وانواع دلالتهای معتبر التزامی و تضمّنی وفحوایی و اقتضایی و… خواهیم پرداخت.
درآغاز هربحث فقهی, نخست به دنبال پایگاه قرآنی آن و تجزیه و تحلیل آیات صریح و غیر صریح آن, همّت خواهیم گمارد و بر محوریت آیات تأکید خواهیم داشت.
اگر فقه اصطلاحی بخواهد در جهت فقه ناب قرآنی حرکت کند, می بایست دراولویت دادن به مباحث وابواب فقهی و تفریع اصول, عینیّتهای جامعه و نیازهای امّت را لحاظ کند, چنانکه در قرآن لحاظ شده است.
(عن زرارة قال: سألت أباجعفر(ع)عن القرآن؟ فقال لی:
لاخالق ولا مخلوق ولکنّه کلام الخالق.)۲۱
زراره می گوید از امام باقر درباره قرآن سؤال کردم.
امام فرمود: نه خالق است ونه مخلوق, بلکه قرآن کلام خالق است.
بدیهی است که سؤال زراره درباره قرآن, ناشی از مباحثاتی بوده که در آن دوره میان اشاعره ومعتزله به راه افتاده بود, ولی امام اصولاً وارد این مقوله بی ثمر نشده و نشان داده است که کافی است بدانیم قرآن کلام خداست.
این سیره درهمه مباحثات دینی ـ فقهی وغیرفقهی ـ می تواند جاری شود.
فقه اسلامی باید چونان فقه قرآنی, فراگیر بیندیشد ودرهمه میدانهای ضروری حیات حضور پیدا کند وبا به کارگیری صحیح اجتهاد, احکام متعالی اسلام را متناسب با واقعیتها شناسایی کند و فقیه می بایست به دانسته های عمومی وعلوم سنتی بسنده نکند, بلکه برای شناخت مسایل جدید, نسبت به موضوع شناسی علمی موضوعات اهتمام ورزد.
منتهی شدن اجتهاد و تفقه به احتیاطهای مکرّر, با روح فقه قرآنی که سهولت و میسور بودن را نوید داده, سازگار نیست.
ضروری است که فقیهان با تشکیل مجمع فقهی وخارج ساختن امر فقاهت دربابهای متعدد ازتفقه فردی, اجتهاد و فقاهت را وارد مرحله ای جدید کرده, بر اتقان استنباطها بیفزایند واز اختلاف کم ثمر وچه بسا بی ثمر برخی فتاوا بکاهند وتلاشهای فقهی خود را صرف زمینه ها و موضوعاتی کنند که کاربردی تر و ضروری تر است و تأثیری بایسته در تصحیح روابط اجتماعی و حلّ معضلات حقوقی واصلاح نظامات بشری و عزّت بخشی امّت اسلام داشته باشد.
برای این همه, آشنایی فقیهان با تفسیر قرآن بلکه قوّت آنان درفهم واستنباط ازآن ضروری است, چه این که به گواهی تاریخ اجتهاد, مصلحان بزرگ فقاهت, مفسرانی صاحب نظر و ژرف اندیش نیز بوده اند.
احمد ترابی
۱. صحیفه سجادیه, نیایش ۴۲.
۲. کلینی, اصول کافی, ۱/۳۶.
۳. هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان مرکز فرهنگ ومعارف قرآن, تفسیر راهنما, ۲/۲۸۷.
۴. خرمشاهی, بهاءالدین, قرآن پژوهی/ ۵۶.
۵. سیوطی, جلال الدین, الاتقان فی علوم القرآن, ۳/۲۶۷.
۶. مصطفوی, سیدمحمد کاظم, القواعد/ ۲۹۹.
۷. موسوی بجنوردی,سید محمد حسن, القواعد الفقهیه, ۷/۴۷.
۸. طباطبائی, سیدمحمّد حسین, المیزان, ۱/۷۳.
۹. تفسیر عیاشی, ۱/۳.
۱۰. نهج البلاغه,خطبه ۱۵۸.
۱۱. محمد یوسف موسی, تاریخ الفقه الاسلامی/ ۱۶.
۱۲. حویزی, تفسیر نور الثقلین, ۳/۷۲۰.
۱۳. مجلسی, محمدباقر, بحارالانوار, ۹۲/۸۱.
۱۵. طباطبائی, سیدمحمّد حسین, المیزان, ۱/ ۲۵۳.
۱۶. همان, ۳/۸۶.
۱۷. عاملی, شیخ حرّ, وسائل الشیعة, ۱۸/۳۰.
۱۸. بروجردی, سید محمد حسین, نهایة الاصول, ۱ـ۲/۴۷۸.
۱۹. علامه مجلسی, محمدّباقر, بحارالانوار, ۹۲/۳۲.
۲۰. همان, ۹۲/۱۹.
۲۱. تفسیر عیاشی, ۱/۷.
منبع : مجله پژوهش هاي قرآني


همچنین مشاهده کنید