جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
اشتغال مادران و عواقب متعدد آن!
کار کردن مادران در خارج از خانه مشکلساز است. اگر خود من شاغل بودم این حرف را نمیزدم یا لااقل بدون توهین و درگیری کلامی، به آنها اجازه نمیدادم تا این جمله را به من بگویند. حال اجازه دهید نظر خود را بگویم. به نظر من تمام مشکلاتی که مادران شاغل به وجود میآورند، به نحوی با هم مرتبطند. در اینجا است که صحبت از منطق به میان می آید. غیر از تمام مشکلاتی که این مادران در خانه بوجود میآورند، باعث مشکلات فراوانی نیز در خارج از خانه میشوند. جملاتی مثل «عزیزم، امروز نوبت تو است که به دنبال بچه بروی و به خانه بیاوریش. ـ من دیروز بعد از کلاس ژیمناستیک به دنبالش رفتم!».... این چه تاثیری روی عزت نفس کودک خواهد داشت، وقتی میبیند پدر ومادرش از انجام وظایف اصلیشان شانه خالی میکنند؟
در گذشته وقتی تعداد بیشتری از مادران در خانه میماندند، زندگی در آمریکا سادهتر بود. اوضاع از زمانی به هم ریخت که تعداد زیادی از مادران تبدیل به نیروی کار شدند. درست است که شما میتوانید دنیای مدرن را مقصر بدانید، اما من معتقدم مادرانی که مجبور به کار بودند هم در مشکلاتی که ما امروزه با آنها سر و کار داریم سهیماند. (اما بهتر است کمی تأمل کنید، آیا همان تکنولوژی نبود که زندگی را برای ما آسانتر کرد!؟) در ابتدا اجازه بدهید که با مشکل جادهها و خیابانها شروع کنم: بیشتر جادههایی که ما در آنها رانندگی میکنیم به تازگی ساخته نشدهاند، آنها حدود پنجاه سال پیش طراحی و احداث شدهاند.
آنها زمانی طراحی شدهاند که در اغلب خانوادهها پدر تنها فردی بود که با اتومبیل خود به محل کارش میرفت. امروزه بیشتر مادران در بیرون از منزل کار میکنند. به عقیده من این امر موجب ترافیک شدید و قفل شدن خیابان و آغاز مشکلات تازهای میشود. امروزه اغلب خانوادهها بیش از یک ماشین دارند و هر روز از هر دو ماشین بصورت تک سرنشین استفاده میشود. خیابانها ظرفیت چنین ترافیکهایی را ندارند! در حال حاضر قیمت بنزین بسیار بالاست و انتظار میرود که تا تابستان به بیش از لیتری سه دلار نیز برسد. عرضه و تقاضا، مسئله قابل توجهی است. با یک فرضیه میتوان گفت: اگر تمام مادران شاغل از کار استعفا دهند تقاضا برای بنزین هم کمتر میشود و حدس بزنید چه اتفاقی میافتد؟ آنها مجبور میشوند قیمتها را کاهش بدهند! حتی اگر قیمتها کاهش پیدا نکند، بازهم خانوادهها مجبور نیستند تا پول زیادی را صرف خرید بنزین کنند. البته ممکن است بعضیها ماشین دوم را بفروشند. و آنهایی هم که ماشینشان را نمیفروشند، به یقین کمتر از آن استفاده خواهند کرد.
مثلا: مادر شاغلی را که بیش از هزار و پانصد مایل در ماه رانندگی میکند (و لااقل هفتهای دوبار بنزین میزند) با یک خانم خانهدار که کمتر از شش هزار مایل در سال رانندگی میکند مقایسه کنید! علاوه براین، اگر تمام مادران از شغلشان استعفا دهند اقتصاد با مشکلات بزرگی مواجه خواهد شد و بسیاری از کارهایی که توسط خانمها انجام میشد ناتمام میماند.
خانوادهها دیگر نیاز به دو ماشین نخواهند داشت. پس سعی میکنند تا یکی از ماشینها را بفروشند. اما این کار امکانپذیر نخواهد بود چون در آن زمان بیشتر خانوادهها همزمان قصد فروش ماشین خود را دارند. اگر بخواهیم صادقانه بگوییم: با درآمد یکنفره، خانوادهها قادر به گذران زندگی نخواهند بود پس مجبور میشوند تا هزینههایشان را کم کنند. با این وجود، اقتصاد به خاطر نبود قدرت خرید در خانوادهها، با مشکل روبرو خواهد شد. بنابراین جامعه و دولت، خانمها (مادران) را به کار کردن تشویق میکنند و باتوجه به شغل فرد سعی میکنند تا خانوادهها را حمایت کنند مثلاً با دادن یارانه به خانوادههایی که در آنها هم پدر و هم مادر شاغلند و یا با دادن معافیتهای مالیاتی به خاطر هزینههایی که صرف نگهداری بچهها در مهد کودک میشود، دولت سعی میکند تا والدین را به کار کردن تشویق کند. (و فقط مالیات از خانوادههایی که در آنها تنها پدر شاغل است گرفته میشود!) چه کسی هزینههای مهدکودک را پرداخت میکند؟ آیا حکومت این هزینهها را پرداخت میکند؟ نه! کسانی مثل من و شما و همینطور خانوادههایی که در آنها یک نفر کار میکند مالیات میدهند. پس چه کسی به فکر بچههاست؟ دولت؟ نه کاملاً هم اینطور نیست!
به نظر من جدیترین مشکلی که زنان (مادران) شاغل بوجود آوردهاند، به دنیا آوردن نسلی از کودکان است که بیشتر بوسیله مهد کودکها و پرستارها نگهداری و تربیت میشوند تا این که بوسیله والدینشان.
این یک معضل است! زیرا زمانیکه لازم بوده تا پدر ومادر به فرزند کوچک خود آموزش تشخیص درست از غلط را بدهند آنها حضور نداشتند. این گونه از بچهها فاقد هر نوع روحیه و ارزش اخلاقی هستند تا آنرا مبدأ کارها و تفکراتشان قرار دهند چون رفتار والدینشان به آنها نشان داده که آنها به عنوان یک فرزند، حتی به اندازه شغل و یا مسابقه گلف برای پدر و مادرشان ارزش ندارند. پدر ومادر هیچگاه در مواقع لزوم حضور نداشتند تا سرمشق خوبی برای فرزندان خود باشند و در اینحالت بچهها احساس طردشدن پیدا میکنند، هرچند شاید، در سنین جوانی استقلال بیشتری داشته باشند، چون در نبود پدر و مادرشان مجبور بودند تا این حس را تجربه کنند و از آنجایی که این بچهها عشق را از والدینشان دریافت نکردند دنبال عشقهای نافرجام در جاهای دیگر میگردند.
امروزه نبود نظارت والدین در کارهای بچهها، در مسائل درسی آنها هم خلل ایجاد میکند. نمرات بچهها افت میکند و سطح سواد آنها پایین میآید. از طرفی آموزگاران نیز بجای آموزش حقایق و مهارتها بیشتر موارد تجربی را تدریس میکنند و نمرات امتحانی غیرواقعی ونادرست از آب درمیآیند. پس از آنجایی هم که سطح توقع پایین آمده، همه بچهها بجای تلاش برای بالاتر کشیدن خود از حد معمول، میتوانند در یک سطح عادی باقی بمانند. اگر والدین حضور داشتند متوجه میشدند فرزندانشان آنچه را که باید، یاد نگرفتهاند و میتوانستند به موقع جلوی این مشکلات را بگیرند.
اما اکنون بچهها بدون اینکه خواندن و نوشتن بلد باشند، در مدرسه به کلاس بعدی میروند. خانمی از دوستان من که در یکی از مدارس نمونه حومه تدریس میکند به من گفت: بسیاری از دانشآموزان الفبا و اعداد را بلد نیستند و بسیاری از موارد ابتدایی مثل رنگها را نمیدانند. او همچنین گفت: هر دو فرزند من قبل از سه سالگی الفبا و اعداد را از یک تا بیست میدانستند و میتوانستند اسم خودشان را بنویسند. چون من همیشه حضور داشتم تا به آنها یاد دهم.
بنابراین اگر والدین درکنار فرزندانشان حضور داشتند، بیشتر به محل تحصیل بچهها و مباحث و کتابهایی که آنها میخواندند توجه میکردند و میدانستند که فرزندشان بعد از مدرسه پشت میز کامپیوترش و یا با دوستانش مشغول به چه کاری است.
بالا رفتن نرخ طلاق در اواخر قرن بیستم هم از علل اشتغال مادران است. کمی راجع به این مسئله فکر کنید. چون از زمانیکه مادران به نیروی کار تبدیل شدند نرخ طلاق بالا رفت. و از آنجا که پدر و مادر هردو، حدود ۹ ساعت و یا حق بیشتر دور از آرامش خانه بودند، بیشتر دچار فشار روحی میشدند. این فشارها نیز فقط شامل مشکلات منزل مثل تربیت فرزندان، کار خانه، تهیه غذا و هزینههای منزل نمیشد بلکه تنشهایی را هم که مختص خانوادههایی با پدر و مادر شاغل هستند مثل: رساندن بچه به مهد کودک یا مدرسه، برگرداندن آنها به خانه، رساندن آنها به کلاسهای فوقالعاده، به موارد قبلی اضافه میشد. با درنظر گرفتن همه این فشارهای کاری بر روی پدر و مادر و نداشتن زمان کافی برای با هم بودن، به خاطر برنامههای کاری متفاوت، عجیب نیست که نرخ طلاق بالا برود.
درست است که همه این موارد حدسهای من هستند و من منکر این مسئله نیستم اما، تمام نظرات و افکار من نتیجه سالها تحقیق خود و بررسیهایی است که دیگران انجام دادهاند. پس برای رهایی جامعه از مشکلاتی که در بالا به آنها پرداختم، از مادران میخواهم تا کار در خانه را در اولویت قرار دهند. به یقین این کار با تلاش و برنامهریزی، انجام خواهد شد.
بهترین کاری که والدین میتوانند برای فرزندان خود انجام دهند در این جمله خلاصه میشود: سعی نکنند تا فقط محیط اطراف فرزندانشان را اصلاح کنند بلکه، تلاش کنند تا تغییرات اساسی را در جامعه خود بوجود آورند.
نویسنده: دبلیو. لومانو / ترجمه: منیژه مفاخری
منبع : وزارت آموزش و پرورش ایران
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
طالبان دولت رئیس جمهور توماج صالحی رئیسی گشت ارشاد رهبر انقلاب کارگران سریلانکا پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم
کنکور تهران حجاب سیل هواشناسی سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس اصفهان سلامت فراجا وزارت بهداشت
قیمت خودرو قیمت طلا خودرو قیمت دلار دلار بازار خودرو مسکن بانک مرکزی ایران خودرو ارز قیمت سکه سایپا
ترانه علیدوستی تلویزیون گردشگری سریال سینمای ایران مهران مدیری کتاب تئاتر موسیقی
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
غزه اسرائیل روسیه رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه حماس چین طوفان الاقصی اوکراین ترکیه عربستان
فوتبال پرسپولیس استقلال بارسلونا بازی ژاوی باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال فوتسال تراکتور لیگ برتر انگلیس والیبال
تیک تاک همراه اول ناسا اپل فیلترینگ وزیر ارتباطات مایکروسافت عیسی زارع پور
مالاریا کاهش وزن پیری سلامت روان داروخانه