شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ساختارهای آسیب زای خانواده وتاثیرات آن برفرزندان


ساختارهای آسیب زای خانواده وتاثیرات آن برفرزندان
خانواده یکی از نهادهای بنیادی و کهن جوامع بشری است که قدمت آن تقریبا" با پیدایش نوع انسان همزمان بوده است. این نهاد درجریان تاریخ طولانی خود درزمان ها و مکان های مختلف و به دلایل گوناگون، شکل های متفاوتی به خود گرفته است که هنوز هم بقایای برخی از آن اشکال درگوشه و کنارجهان وجود دارد. درحال حاضر شکل غالب خانواده دربیشتر کشورها، هسته ای است یعنی خانواده ای که از پدر، مادر وفرزندان تشکیل شده است. درجامعه ی مانیز تقریبا" وضع به همین گونه است. اما درکنار شکل غالب خانواده، ساختارهای دیگری نیزوجود دارند که باتوجه به کارکردهای خود، آسیب های جدی و فراوان به افراد خانواده، به ویژه به فرزندان وارد می سازند. زیرا خانواده یکی از اساسی ترین نهادهایی است که در رشد و پرورش فرزندان نقش مهمی برعهده دارد. ازاین رو، هرخللی که برساختار و کارکرد آن وارد آید، سبب آسیب رسانی به اعضای آن می شود.
پیش از بررسی ساختارهای آسیب زای خانواده لازم است به چهارنکته ی اساسی اشاره شود:
۱) درهر پدیده، ساختار و کارکرد با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و برهم تاثیر می گذارند. ساختار ناسالم، کارکرد نامناسب را سبب می شود و کارکرد نامطلوب، ساختارنادرست را موجب می گردد. به علاوه، این تاثیرات متقابل، دور باطلی را ایجاد می کند که برساختار و کارکرد، هردو، اثرات منفی برجای می گذارد. ساختار و کارکرد همان گونه که درجهت منفی بریکدیگر تاثیر می گذارند، ازنظر مثبت نیز برهم موثرند. ساختار مناسب و متعادل، کارکردها را بهبود می بخشد و کارکردهای مطلوب و شایسته، از آسیب زایی ساختارها می کاهد.
۲) در این نوشته بیشتر برساختارهای آسیب زای خانواده و کارکردهای مربوط به آن پرداخت شده است و خانواده هایی که ساختار طبیعی دارند در نظر گرفته نشده است. اما این امر به آن معنا نیست که چنین خانواده هایی از نظر کارکرد مشکلی ندارند. برعکس، دربسیاری از این خانواده ها، روابط ناسالم حاکم است و کارکردهای نامناسب وجود دارد. علت آن است که علاوه برساختار، عوامل دیگری نیز برکارکرد موثر است همان گونه که علاوه بر کارکرد، عوامل دیگری هم برساختاراثر می گذارد. به این ترتیب، ارتباط ساختار و کارکرد درعین حال که متقابل است، به علت تاثیرگذاری عوامل متعدد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برآنها، مجموعه ی پیچیده ای را می سازند که تحلیل آنها تنها با بررسی دوعامل ساختار و کارکرد، امکان پذیر نیست.
۳) تاثیرات منفی ساختارهاو کارکردهای ناسالم خانواده برفرزندان، به سن معینی محدود نمی شود. فرزندان درتمام سنین با تفاوت هایی، آسیب پذیرند. کودکی، نوجوانی و جوانی، دورانی هستند که درخانواده سپری می شوند بنابراین به درجات متفاوتی از وضعیت خانوادگی خود الگو می گیرند: کودک از آنجا که اغلب درخانواده است و هنوز با محیط های دیگر ارتباط برقرار نکرده است، بیشترین و عمیق ترین تاثیرات را می پذیرد. نوجوان بانوجه به آن که بحرانی ترین سال ها را می گذراند، آسیب پذیری زیادتری دارد و جوان، اگرچه درآستانه ی استقلال از خانواده است اما به علت مشکل کار و ازدواج،نیاز به حمایت بیشتری دارد؛ حمایتی که در خانواده های آسیب زا از آن محروم است.
اما تاثیرات منفی خانواده برفرزندان به همین سه مرحله ی حساس از زندگی آنان منتهی نمی شود. اگر کارهای منفی خانواده در فرزندان تثبیت گردد، آنان نیز درآینده ادامه دهندگان شیوه های زندگی خانوادگی خود خواهند بود. تحقیقات متعدد روانشناسی نشان داده است که بیشتر پدران و مادران بدرفتار، خود قربانیان خشونت والدینشان در دوران کودکی بوده اند.
۴) شکل غالب خانواده در جامعه ی ما، هسته ای است اما با خانواده ی هسته ای درکشورهای پیشرفته تاحدی متفاوت است. شاید بتوانی آن را "خانواده هسته ای سنتی" و یا "درحال گذار" بنامیم که دربسیاری از کشورهای جهان نیز وجود دارد. ساختار ظاهری چنین خانواده ای، هسته ای است اما کارکردهای آن با ساختارش هماهنگی ندارد. یعنی از نظر ساختار هسته ای است اما از نظر کارکرد و روابط، گسترده است.
درجامعه ما، بیشتردختران و پسران، درهرسن و سالی، با معیارها و ارزش های خانواده های خود، همسرانشان را انتخاب می کنند، به شیوه های دلخواه آنان ازدواج می نمایند و باتوجه به شرایط فعلی اقتصادی از آنجا که در سال های اول زندگی نمی توانند از عهده ی کلیه ی هزینه های خود- به ویژه مسکن- برآیند به کمک های مالی خانواده هایشان نیازمند و همین نیاز سبب می شود که دربسیاری از تصمیم گیری های خود مستقل نباشند و زیر سلطه و نفوذ خانواده های خود قرار گیرند. ازنظر فرهنگی بیشتر پدر و مادرها به دلایل سنتی در زندگی فرزندان خود بعد از ازدواج نیز، مداخله می کنند وفرزندان هم حتی بعد از ازدواج، به دلایل مختلف بیش از آن که تمایل به استقلال داشته باشند، گرایش به وابستگی دارند. همه ی این عوامل سبب شده است که خانواده هسته ای درجامعه ی ما ویژگی های خود را داشته باشد.
اینک به بررسی ساختارهای آسیب زای خانواده و کارکردهای مربوط به آن با تاکید بر تاثیرات زیانبار آنها برفرزندان می پردازیم:
● خانواده پرجمعیت
یکی از اشکال آسیب زای خانواده، تعداد زیاد فرزندان است که معمولا" با فاصله های کم بین آنها ازنظر سنی همراه است. درخانواده ی پرجمعیت، فرصت و توانایی رسیدگی به فرزندان ازنظر مالی، عاطفی و تربیتی وجود ندارد. پدر با وجود تلاش فراوان از عهده ی مخارج خانواده به درستی برنمی آید و مادر نیز با آن که پیوسته به کار مشغول است، سامان دادن به کارهای منزل برایش دشواراست به ویژه اگر دربیرون از خانه هم به کاراشتغال داشته باشد و درنتیجه هردو خسته و فرسوده از زندگی دشواری که برای خود و فرزندانشان ساخته اند، تحمل و شکیبایی لازم را دربرابر خواسته های به جا و نابه جای آنان نشان نمی دهند. تنش، اضطراب و ناآرامی از ویژگی های چنین خانواده هایی است. فرزندان این خانواده ها اغلب به علت خلاء عاطفی و نبود آرامش در کانون خانواده، به محیط بیرون ازآن و افراد دیگر گرایش می یابند و باتوجه به آسیب زایی جامعه و آسیب پذیری خود، به مشکلات عاطفی- روانی- اجتماعی گوناگون دچار می شوند؛ مشکلاتی مانند افت درسی، پرخاشگری، نافرمانی، ناسازگاری درخانه و مدرسه، ترک تحصیل و گاه اعتیاد و بزهکاری.
تعداد خانواده های پرجمعیت درجامعه ی ما به ویژه درمناطق روستایی و محروم شهری کم نیست و اگرچه درسال های اخیر درجهت کاهش آن اقداماتی انجام شده است، اما هنوز با مشکل ازدیاد جمعیت روبه روهستیم.در سطح جهانی نیز هنوز ۱۲۰ میلیون زن در کشورهای درحال توسعه از روش های تنظیم خانواده استفاده نمی کنند.
آسیب زایی خانواده های پرجمعیت بیشتر به این علت است که معمولا" بین فقر و رشد جمعیت ارتباط مستقیم وجود دارد و چرخه ی فقر- رشد جمعیت، از عوامل بازدارنده ی توسعه و پیشرفت است.
● خانواده گسترده
خانواده ی گسترده در زمان های گذشته به علت آن که با شرایط و امکانات زمان خود هماهنگ بود، آسیب زایی کمتری داشت اما درحال حاضر بیشتر تابع اجبارهای اقتصادی یا فشارهای فرهنگی است. بسیاری از زوج های جوان به علت ناتوانی درتهیه مسکن برای زندگی مستقل، با خانواده های خود به سرمی برند اما خانه ای که درآن زندگی می کنند امکان فراهم آوردن دو زندگی مستقل را ندارد و اغلب آپارتمان یا خانه ی کوچکی است که قسمتی از آن رادراختیار زوج های جوان قرار می دهند و بدون تردید این نوع زندگی برای هردو خانواده مشکلات بسیاری را ایجاد می کند.
دربرخی موارد تنگناهای اقتصادی وجود ندارد اما به دلیل پای بندی افراطی به سنت هایی که درحال حاضر کارایی خودرا از دست داده است، پدر و مادر اصرار دارند بعد از ازدواج نیز با فرزندان خود زندگی کنند.گویی هنوز بلوغ و استقلال آنان را باور ندارند. چنین نگرشی سبب می شود که درکنار زندگی با فرزندان خود، درتمام کارهای آنان از تربیت کودکان تا مسایل شخصی و خصوصی آنان دخالت کنند. مشکلات جدی ترزمانی آغاز می شود که نوه ها پابه عرصه ی وجود می گذارند. درچنین خانواده ی گسترده ای نقش ها درهم می آمیزند و مخدوش می شوند: نقش پدر و پدربزرگ، نقش مادر و مادربزرگ و تاثیراتی که عمه ها یا عموها برکودکان می گذارند. به این ترتیب کودکان با شیوه های تربیتی متفاوت و گاه متناقض روبه رومی شوند. درواقع زندگی سه نسل درکنار یکدیگر آن هم در فضایی نه چندان مناسب، مسالمت آمیز نخواهد بود و بیشتر ازهمه نسل سوم یعنی کودکان آسیب می بینند.
● خانواده ی تک والدی :
گاهی درخانواده به دلایل مختلف (طلاق، فوت، مسافرت و عوامل دیگر) یکی از والدین حضور ندارند و فرزندان تنها با پدر یا مادر خود زندگی می کنند؛ بدیهی است فرزندان درسنین مختلف درحدی و به نوعی نیاز به حضور و همراهی والدین خود دارند. الگوپذیری کودکان اولین بار از پدر و مادر آغاز می شودو به پذیرش این الگوها و نقش ها مشکلاتی پدید می آید و درنتیجه فرآیند همسان سازی و هویت یابی آنان دچار اختلال می شود. به علاوه نبود پدر یا مادر هریک مسایلی را ایجاد می کند. معمولا" مشکلات اقتصادی بیشتر با فقدان پدر و ناراحتی های عاطفی-روانی درحد زیادتری با نبود مادر ارتباط دارد. از طرف دیگر فشار اداره ی زندگی در زمینه های مختلف درخانواده های تک والدی بر دوش یک نفر است و اجبارا" بخشی از این فشارها به فرزندان منتقل می شود و آنان را آسیب پذیرتر می سازد.
میزان آسیب پذیری فرزندان در خانواده های تک والدی تاحدی بستگی به علت عدم حضور پدر یا مادر دارد. دراین زمینه جدایی والدین از یکدیگر (طلاق) آسیب پذیری بیشتری را برای فرزندان به همراه دارد.
تعداد خانواده های تک والدی درجهان به دلایل مختلف روبه افزایش است. درکشورهای صنعتی به طور متوسط ۲۰ درصد از کودکان زیر ۱۵ سال در خانواده های تک والدی به سرمی برند. در جامعه ی ماآماری دراین زمینه وجود ندارد و یا اعلام نشده است.
● خانواده ی چند همسری:
در جامعه ی ما شکل دیگری از خانواده وجود دارد که چند همسری است یعنی به علت قانونی بودن تعدد زوجات مرد می تواند بیش از یک همسر داشته باشد. چنین خانواده ای برای فرزندان درواقع نوعی خانواده ی تک والدی موقتی است زیرا معمولا" پدر به صورت دایمی در خانواده ی هیچ یک از همسران خود نیست و گاهی پیش یک همسر و زمانی نزد همسر دیگری است. چنین حالتی ازآنجاکه اغلب با تنش ها و اختلافات فراوان به ویژه با ناراحتی و نگرانی مادرهمراه است، منشاء آسیب رسانی به فرزندان خواهد شد. اگر هردوهمسر دریک خانه به سر برند- که چنین کاری کمترصورت می گیرد- حضور پدرخانواده همیشگی است. اما ساختار غیرطبیعی خانواده چنان با خصومت و نفرت توام است که کسی طالب چنین حضوری نیست چون به جای آرامش وامنیت، درگیری و خشونت می آفریند.
ازآنجا که تعدد زوجات معمولا" پس از سال ها زندگی باهمسراول صورت می گیرد و اغلب تابع منطق و دلیل موجهی نیست برای فرزندان درحکم ضربه ای روانی است که اعتماد آنان را از پدر سلب می کند و آنها رانسبت به محبت، احترام و مسئولیت پذیری او دچار تردید می سازد.از طرف دیگر وجود برادران و خواهران تنی و ناتنی همیشه موجب رقابت، حسادت و خصومت بین فرزندان می گردد و به آرامش و سلامت روانی اعضای خانواده آسیب های جدی وارد می سازد.
● خانواده ی بی سرپرست:
گاهی پدر و مادر هردوبه دلایل مختلف در خانواده حضور ندارند و سرپرستی فرزندان با پدربزرگ ،مادربزرگ ،عمو، فرزند بزرگ ترو یا اقوام دیگر است. چنین خانواده ای نسبت به ساختارهای دیگرخانواده، مشکلات بیشتری برای فرزندان دربردارد به ویژه اگر تعداد آنان زیاد باشد. نقش ها روشن و مشخص نیست .خواهر یا برادر بزرگ تر،مادربزرگ یا پدربزرگ، جایگزین مادر و پدر می شوند. بی آن که بتوانند به درستی نقش خود را اجرا کند. سرپرستی اغلب بابی ثباتی همراه است. با ازدواج خواهر یا برادر بزرگ تر یا فوت پدربزرگ یا مادربزرگ، خانواده دچار گسستگی می شود و ناچار فرد دیگری سرپرستی را برعهده می گیرد. نبود تامین عاطفی- روانی و گاه اقتصادی از ویژگی های این خانواده هاست. مشکلات درسی، عاطفی، روانی در افراد چنین خانواده هایی مشاهده می شود و گاه به بزهکاری، اعتیاد، رفتارهای ضداجتماعی و عدم موفقیت در شغل و زندگی زناشویی منجر می گردد.
گروهی از کودکان و نوجوانان حتی از داشتن چنین خانواده هایی نیز محرومند: بچه های خیابانی، کودکان و نوجوانان آواره و بی خانمان که تعداد آنها درجهان کم نیست ۱۲ میلیون بی خانمان در جنگ های دهه ی اخیر تنها یکی از ارقام را دراین زمینه نشان می دهد.
تغییر ساختارهای آسیب زای خانواده و کاهش آسیب های ناشی ازآنها مستلزم بهره مندی از فرآیند توسعه ی هماهنگ در دو زمینه ی اساسی است: توسعه ی اقتصادی و فرهنگی.
درکنار کوشش های فردی برای بهبود روابط خانوادگی و حفظ سلامت آن، تلاش های جمعی درخدمت کاهش فقر و عقب ماندگی فرهنگی راه گریزناپذیر دستیابی به زندگی بهتر و سالم تراست.
نویسنده: دکتر فاطمه قاسم زاده/برگرفته از کتاب آری گفتن به نیازهای کودکان - انتشارات دنیای مادر
منبع : موسسه مادران امروز


همچنین مشاهده کنید