جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
توسعه فضای آزادی اقتصادی برای ایفای نقش انسان اجتماعی
علوم اجتماعی تاکنون دو نوع انسان جدید و بسیار مسالهساز را به ما معرفی کرده است; انسانهایی که ما در واقعیت روزمره به ندرت با آنها روبهرو میشویم: یکی انسان اقتصادی و دیگری انسان روانشناسی. «انسان اقتصادی» جنجالبرانگیز، مصرفکنندهای که قبل از هر خرید منافع هزینهها را نسبت به یکدیگر سنجیده، قبل از آن که تصمیم قطعی بگیرد صدها قیمت را با یکدیگر مقایسه میکند یا کارفرمایی که اطلاعات موجود دربارهء تمام بورسها و بازارها را در ذهن خود جمعآوری کرده، تصمیمگیریهای خود را براساس آن انجام میدهد و به طور خلاصه انسانی است به تمامی مطلع و دقیقا عاقل.
«انسان روانشناسی» هم انسانی است که همیشه، حتی وقتی عمل نیکی انجام میدهد، در حقیقت خواستار بدی و شر است; انسان انگیزههای ژرف و ناپیدا که هنوز با وجود تلاشی که میخواهد وی را در نوعی بازی اجتماعی و بیآزار و دوستداشتنی جلوه دهد مورد اعتماد و اطمینان ما قرار نگرفته است.
«رالف دارندرف» در کتاب «انسان اجتماعی» به تبیین «انسان اجتماعی» به عنوان نقطهء تلاقی فرد و جامعه و حامل نقشهای اجتماعی از پیش شکل گرفته میپردازد.
از دیدگاه دارندرف، فرد در حقیقت همان نقشهایی است که در جامعه ایفا میکند. این انسان به عنوان حامل نقشهای اجتماعی مانند انسان اقتصادی و انسان روانشناسی به تعبیر او دیگر تصویر واقعیت نیست بلکه سازهای علمی است.
دارندرف بر این باور است که انسان موجودی اجتماعی و چیزی بیشتر از یک استعارهء محض و توخالی است. نقشهای وی چیزی بیشتر از نقابهایی هستند که قابل کنار گذاردن است و یا رفتار اجتماعی وی نیز بیشتر از یک کمدی یا تراژدی است که هنرپیشهها در واقعیت قادر باشند از قالب آنها بیرون آیند.
قبل از هر چیز سه مشخصه نشاندهندهء مقولهء نقشهای اجتماعی به عنوان عناصر تحلیل جامعهشناسی هستند:
۱) نقشهای اجتماعی همانند وضعیتها مجموعهای از دستورالعمل رفتاری شبهواقعی هستند که نسبت به فرد کاملا مستقل هستند.
۲) محتوای خاص آنها نه توسط فردی خاص که توسط جامعه تعیین یا تغییر داده میشود.
۳) انتظارات رفتاری که در نقشها ترکیب و دستهبندی شدهاند، در برابر فرد با تضمینهایی ظاهر میشوند، به نحوی که فرد قادر نیست بدون ضرر و صدمهای خود را از الزام آنها رها سازد.
دارندرف برای ترسیم با دقت تصویر کاراکتر انسان اجتماعی نخست به بررسی تقابل بین فرد و جامعه پرداخته است. او نشان میدهد که جامعه نه تنها یک واقعیت است بلکه واقعیتی آزارنده و ناخوشایند است که ما بدون عواقب ناگوار بعدی قادر نیستیم گریبان خود را از دست آن رها کنیم و نقشهای اجتماعی اجباری هستند که بر فرد اعمال میشوند، حال چه وی آنها را به عنوان زنجیری بر امیال شخصی و چه به عنوان تکیهگاهی که به وی اطمینان و امنیت میدهد تلقی کند.
این ویژگی (اجباری بودن) انتظارات رفتاری از آن جا ناشی میشود که جامعه ضمانتهای اجرایی را در اختیار دارد که به کمکآنها میتواند افراد را مجبور به تبعیت از دستورالعملهای خود کند.
و البته انسانی که فارغ از همهء نقشها باشد به سختی قادر خواهد بود به رفتار خود شکل مشخص، معین و معناداری بدهد و به نظر میرسد که تجربه ارضا و اقناع بیشتر از نقشهایی به دست میآید که توسط خود ما به وجود نیامدهاند.
دارندرف جمعبندی خود را در این بحث این گونه ارایه میدهد که مسالهء آزادی انسان به عنوان موجودی اجتماعی مسالهء تعادل بین رفتارهای تعیین یافته توسط نقشها از یک سو و خودمختاری انسان از سوی دیگر است که دیالکتیک آزادی و جبر را تایید میکند.
در گام بعد نویسنده «جامعه» را به معنای تمامی افراد جامعه میداند که توسط نهادهای حقوقی نمایندگی میشوند.
در این معنای محدود، گروه مرجع تمامی جامعه در کنار سایر گروههای مرجع در تعیین و کنترل انتظارات نقش وارد عمل میشود.
از رهگذر این تعریف، دارندرف به بحث دربارهء استعارهء شخصی شدهء «جامعه» و ارتباط آن با مفهوم انسان اجتماعی روی میآورد. او میگوید که از نظر نقشهای اجتماعی واقعیت آزارندهء جامعه خود را به عنوان مجموعهء متراکمی از هنجارهای گروهی کم و بیش معتبر و خاص یا عامتر نشان میدهد. هر گروهی به شکلی میکوشد تا شکل بسیاری از نقشها را تعیین کند و بالعکس هر نقشی میتواند نتیجهء تاثیر گروههای بسیار باشد.
البته همیشه نیز شکلی که از این راه به دست میآید شکلی واحد و ساختی متعادل ندارد. مانند تعارضاتی که یک استاد دانشگاه به دلیل قرار گرفتن بین سه نوع انتظارات یعنی پژوهش، آموزش و وظایف اداری در آن قرار میگیرد.
دارندرف دربارهء آزادی فردی بر این مطلب صحه میگذارد که ما مجاز نیستیم بعضی کارها را انجام دهیم اما تا آنجا که از آن پرهیز میکنیم در رفتارمان آزادیم. فرد همزمان هم جامعه است و هم جامعه نیست، یعنی از یک سو جامعه است که شخصیت وی را شکل میدهد و از سوی دیگر این امکان برای فرد وجود دارد که در شکلگیری جامعه موثر باشد و البته جامعه علاوه بر مراجع بیرونی به عنوان انذاردهنده و هدایت کننده در درون خود ما رفتار ما را پاداش و کیفر میدهد و از طریق وجدان رفتار انسانها را هدایت میکند.
روی هم رفته دارندرف، با طرح مقولهء بنیادین انسان اجتماعی، یعنی انسان حامل نقش X در موقعیت Y معتقد است که این مقوله ما را به درک آن چه که واقعیت کم و بیش مستقل جامعه نامیده میشود نزدیکتر میسازد.
او با نگاهی به الگوی «انسان اقتصادی» در بررسی رفتار «انسان اجتماعی» تلاشی را برای عقلانی کردن و درک بخشی هر چند کوچک از جهانی که در آن زندگی میکنیم سازمان میدهد که در آن «نقش اجتماعی» رل اصلی را بازی میکند.اگر تفاوت جامعهء فئودالی و جامعهء صنعتی برای مارکس با تغییر شیوهء تولید و تکامل ابزار تولید از آسیاب بادی به ماشین بخار رخ میدهد و برای وبر مشخصهء بارز آن تفکیک بنگاه اقتصادی از خانواده بود، برای دارندرف این تحول عظیم با تفکیک نقش تربیتی و کارفرمایی و نیز آموزش حرفهای پدر قابل توضیح است.
در جامعهء فئودالی همهء این نقشها از یکدیگر تفکیک و بعضی از آنها به بیرون از خانواده منتقل میشود و همین مساله یکی از علتهای عمدهء تعارض نسلها در جوامع جدید است.
همچنین دارندرف بر این باور است که خصلت یا ویژگیهای فردی اعضای جامعه نیست که تعارضات طبقاتی را به وجود میآورد بلکه چگونگی تعریف اجتماعی نقشها در ابعاد کلان اجتماعی است که تعارضات اجتماعی را بین دینگران این نقشها به وجود میآورد.
به دیگر سخن این تعارض در نقشهاست که به این امر منجر میشود تا افرادی که ایفای آنها را به عهده میگیرند، به عنوان اعضای طبقات دارای تعارض منافع با یکدیگر روبهرو شوند.
مانند آقای A و آقای B که در یک وضعیت اجتماعی خاص در نقش کارگر و کارفرما دو نقش متعارض را در برابر یکدیگر ایفا میکنند اما همین دو نفر ممکن است در یک وضعیت اجتماعی دیگر برای مثال به عنوان اعضای یک تیم ورزشی بدون این که منافعشان با یکدیگر تعارض داشته باشد نقشهای جدیدی را به عهده بگیرند یا در حوزهء فردی این تعارض بین نقشهای مختلف یک دانشمند به عنوان نقش اخلاقی و نقش علمی وی ممکن است وجود داشته باشد. زمانی که دانشمند به عنوان یک فرد معمولی اجتماعی و دارای اخلاق، عقیده، گرایشها و سلیقهها دست به عمل اجتماعی میزند نقشهای معمولی خود را ایفا میکند و طبیعتا بر ارزشهایی که به آن معتقد است تکیه میکند اما همین فرد در نقش یک دانشمند در حوزهء واقعیتها باید همهءاین گرایشها و اعتقادات را در خود مهار کند که کاری است سترگ و نه در خور همه کس.
بحث پایانی دارندرف در کتاب هم نظریات شورانگیزی دربارهء انسان فراسرزمینی، متعالی، آزاد و مستقل است که انسان متعلق به سرزمین و تاریخ و فرهنگ و جامعهء خاص را پشت سر گذاشته است و چشماندازی از آینده را ارایه میدهد که در آن از جامعهشناسان میخواهد محور فکری خود را بر آزادی فرد بنیان گذارند تا با تبلور آزادی و توسعهء فضای آزادی در عمل اجتماعی و اقتصادی، انسان اجتماعی و انسان آزاد متحد و یگانه شوند.
«انسان اجتماعی» نوشتهء رالف دارندرف را با ترجمهء غلامرضا خدیوی انتشارات آگه در ۱۵۱ صفحه منتشر کرده است.
منبع : روزنامه سرمایه
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب رئیس جمهور رئیسی دولت دولت سیزدهم توماج صالحی سریلانکا مجلس شورای اسلامی پاکستان رهبر انقلاب کارگران
کنکور تهران سیل هواشناسی سازمان سنجش آتش سوزی فضای مجازی سلامت شهرداری تهران پلیس اصفهان فراجا
قیمت خودرو قیمت طلا خودرو دلار بازار خودرو بازنشستگان قیمت دلار ارز بانک مرکزی مسکن ایران خودرو قیمت سکه
موسیقی ترانه علیدوستی تلویزیون مهران مدیری سینمای ایران سحر دولتشاهی سینما کتاب بازیگر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
آمریکا اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه جنگ غزه فلسطین روسیه چین حماس طوفان الاقصی اوکراین ترکیه
پرسپولیس فوتبال استقلال بارسلونا بازی جام حذفی فوتسال تیم ملی فوتسال ایران لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال تراکتور باشگاه پرسپولیس
تیک تاک ناسا رونمایی مریخ اپل تسلا فیلترینگ
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه