جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

گفت‌وگو با خدا


گفت‌وگو با خدا
سیمای جمهوری اسلا‌می ایران گزارشی از ورود حجاج ایرانی به مکه مکرمه پخش می‌نمود که یاد ضرب‌المثل معروف ایرانی افتادم که کز نخورده بگیر بده به خورده که خورده مزه‌اش را برده.این احساس در بین کسانی که سفری به خانه خدا و مسجدالنبی در مدینه منوره داشتند همواره وجود دارد و به هر شکلی که به یاد آن سفر می‌افتند بی‌اختیار دل‌هایشان پروازی عاشقانه به آن دیار می‌کند و هر سفر این عشق را شعله‌ور ساخته و یاد آن آه از نهاد حاجی بلند می‌کند.
حقیر سراپا تقصیر توفیق چند سفر در سال‌های گذشته را به سرزمین وحی داشتم که در یکی از این سفرها هنگامی که در مقابل حجر اسماعیل در خانه خدا نشسته بودم یک حاجی ایرانی بدون مقدمه نزد من آمد و نوشته‌ای را به دستم داد و بدون هیچ بحث و حرفی آن محل را ترک نمود. بلا‌فاصله متن را مشاهده کردم تیتر آن گفت‌وگو با خدا بود و در آن متن سخنان حکیمانه و پرمغزی که بین بنده خدا و معبودش رد و بدل شده بود وجود داشت که به شدت تکان خوردم و در این ایام اعمال حج مسلمانان برای مرهم دل خودم و حجاجی که سال‌های گذشته در این روزها در مکه مکرمه و مدینه منوره حضور داشتند و امسال حسرت آن ایام را می‌خورند به فکر افتادم که آن متن را عینا برای اطلا‌ع مومنین و مسلمین به چاپ برسانم. امیدوارم ثوابی از این عمل توشه راه آخرت ما باشد.
ـ مسعود سلطانی‌فر- عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی
شبی در خواب دیدم مرا می‌خوانند.راهی شدم. به دری رسیدم. به آرامی در خانه کوبیدم.ندا آمد: درون آی ، گفتم به چه روی؟گفتا برای آنچه نمی‌دانی.
هراسان پرسیدم: برای چون منی هم زمانی هست؟پاسخ رسید: تا ابدیت،تردیدی نبود، خانه، خانه خداوندی بود، آری اوست که ابدی و جاوید است.پرسیدم: بارالها چه عملی از بندگانت بیش از همه تو را به تعجب وامی‌دارد؟پاسخ آمد:اینکه شما تمام کودکی خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر می‌برید و دوران پس از آن را در حسرت بازگشت به کودکی می‌گذرانید.اینکه شما سلا‌متی خود را فدای مال‌اندوزی می‌کنید و سپس تمام دارایی خود را صرف بازیابی سلا‌متی می‌نمایید.اینکه شما به قدری نگران آینده‌اید که حال را فراموش می‌کنید، در حالی که نه حال را دارید و نه آینده را.
اینکه شما طوری زندگی می‌کنید که گویی هرگز نخواهید مرد و چنان گورهای شما را گرد و غبار فراموشی در بر می‌گیرد که گویی هرگز زنده نبوده‌اید.
سکوت کردم، اندیشیدم. در خانه چنین گشوده! چه می‌طلبیدم؟ بلی، آموختن.
پرسیدم چه بیاموزم؟پاسخ آمد:بیاموزید که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی‌کشد ولی برای التیام بخشیدن آن به سال‌ها وقت نیاز است.بیاموزید که هرگز نمی‌توانید کسی را مجبور به دوست داشتن خود کنید، زیرا عشق و علا‌قه دیگران نسبت به شما آئینه‌ای از کردار و اخلا‌ق خود شما است.
بیاموزید که هرگز خود را با دیگران مقایسه نکنید، از آنجا که هر یک از شما به تنهایی و برحسب شایستگی‌های خود مورد قضاوت و داوری ما قرار می‌گیرد.
بیاموزید که دوستان واقعی شما کسانی هستند که با ضعف و نقصان‌های شما آشنایند ولیک شما را همان‌گونه که هستید دوست دارند.بیاموزید که داشتن چیزهای قیمتی و نفیس به زندگی شما بها نمی‌دهد، بلکه آنچه باارزش است بودن افراد بیشتر در زندگی شما است.بیاموزید که دیگران را در برابر خطا و بی‌مهری ای که نسبت به شما روا می‌دارند مورد بخشش خود قرار دهید و این عمل پسندیده را با ممارست بیشتر در خود تقویت نمایید.بیاموزید که دو نفر می‌توانند به یک چیز یکسان نگاه کنند ولی برداشت آن دو از آن، هیچگاه یکسان نخواهد بود.بیاموزید که در برابر خطای خود فقط به عفو و بخشش دیگران بسنده نکنید، آنگاه که مورد آمرزش وجدان خود قرار گرفتید، راضی و خشنود شوید.
بیاموزید که توانگر کسی نیست که بیشتر دارد، بلکه آن است که خواسته‌های کمتری دارد.‌ ای بنده من به خاطر داشته باش که مردم گفته‌های تو را فراموش می‌کنند.مردم کرده‌های تو را نیز از یاد خواهند برد.ولی هرگز احساس تو را نسبت به خویش از خاطر نخواهند برد.
یوسف ناصری
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید