شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

قرآن


قرآن
● قرآن
آنگاه که فرشته وحی، جبرائیل علیه السلام، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در برگرفت و آن واقعه عظیم و توصیف ناشدنی به نام « بعثت » اتفاق افتاد، ناگاه بر زبان رسول اعظم کلماتی جاری شد، کلماتی که برای همه تازگی داشت. جبرئیل به رسولش گفت: بخوان! رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه بخوانم؟ پس او را در پوشش خود گرفت و گفت: « اقرأ باسم ربک الذی خلق _ خلق الانسان من علق _ اقراء و ربک الاکرم _ الذی علّم بالقلم _ علّم الانسان ما لم یعلم...».
و این کلمات، تعبیر به آیات شد و این آیات اندک اندک با ترتیبی خاص و شگفت انگیز در کنار هم قرار گرفتند و سوره ها را پدید آوردند. سوره ها یکی بعد از دیگری تکمیل شد و بعد از ۲۰ سال تبدیل به کتابی شد که خداوند آن را « قرآن » نامید. آری قرآن نازل شد و در آیه ای از آیات نورانیش به معرفی خود پرداخت و با ندایی رسا فرمود: « ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم »
گفت: دوران دیگران به سر آمده است و زمان، زمان قرآن است. چرا که نه پاپ را توانایی هدایت انسانی است و نه کاهن را نای راه جویی، و نه « خاخام » را قدرت به سر منزل رساندن بشر است. زمانه، زمانه ای است که بشر حتی خود را نیز گم کرده است و در پستوی تاریک تاریخ در پی هستی گمشده خود می باشد. اما قرآن در این برهه وانفسا منّت بر انسان نهاد و به وسیله رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم آمد تا آنچه را که بشر آن را نمی یابد، به آنها بنمایاند. و او را بی نیاز از « کلیسا و کنیسه »، تورات و اناجیل اربعه بنماید.
زیرا که:
نقش قرآن چون در این عالم نشست نقش های پاپ و کاهن را شکست
آری! قرآن آمد. قرآنی که سراسر نور و روشنایی « و أنزلنا الیکم نوراً مبیناً »، (سوره نساء _ آیه ۱۷۴) و سرچشمه هدایت انسان است.
«...کتاب انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظّلمات الی النّور...»
(سوره ابراهیم _ آیه ۱)
او که شفا و رحمت است و حقیقی است آن چنان تابناک، که کسی را یارای رویارویی با او نیست.
« انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون »
(سوره حجر _ آیه ۹)
چون خدایش حافظ است، الی الابد از تحریف و تغییر و شبهه « ناکافی و ناکارآمدی » مصون می باشد. او « احسن الحدیث » است. زیرا که حتی سخنان نورانی و تابناک رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نیز تاب برابری با آن نیست. به حدی که اگر آیه ای در کلام رسول اعظم باشد و یا در خطبه ای از مولا، در آن میان خودنمایی می کند و چرا چنین نباشد؟ مگر نه این است که نبیّ و حضرت علی صلوات الله علیهما مخلوق خدای عزوجل هستند و قرآن نیز کلام حق. مگر می تواند کلام مخلوق با کلام حق برابری کند؟ آری! خداوند متعال فرموده است: « الله نزّل احسن الحدیث...»، (سوره زمر _ آیه ۲۳).
این کتابی است که بهترین، والاترین، زیباترین و... معانی است در قالب والاترین، بهترین، زیباترین و... الفاظ. چون سرسلسله خوبان سخن و اندیشه و هدایت و رحمت و... است. دیگر نیازی برای بشر نیست که دست نیاز برای دیگر سخنان و اندیشه ها و هدایت ها و کتب دراز نمایم. زیرا که آنچه خوبان عالم دارند، همه در این خوبترین، جمع است. به همین دلیل خدای سبحان او را با نام «کتاب تفصیل و تبیان» وصف و معرفی می کند و می گوید:
« و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء »
(سوره نحل _ آیه ۸۹)
پس چه خوب است که در این « برهوت معنویت »، « بمباران فحشا » و « ایدز فرهنگی » خود را با چنگ انداختن به ریسمان « اعتصام » قرآن و سخنان مفسران راستینش یعنی ائمه اطهار علیهم السلام بیمه نمائیم. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:
«... فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللّیل المظلم فعلیکم بالقرآن. فانّه شافع مشفّع و ماحل مصدّق و من جعله امامه قاده الی الجنّهٔ و من جعله خلفه سافه الی النّار و هو الدّلیل یدلّ علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل و هو الفصل لیس بالهزل و له ظهر و بطن. فظاهره حکم و باطنه علم. ظاهره أنیق و باطنه عمیق له نجوم و علی نجومه نجوم لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه. فیه مصابیح الهدی و منار الحکمهٔ...».
● تعریف قرآن
آیا می توان برای « قرآن » تعریفی آورد که همه ابعاد آن را در خود داشته باشد و هر گاه آن تعریف بر زبان کسی جاری شد، بگویند: « منظور، قرآن است ».
عبارت واضح تر، آیا بشر توانایی تعریف « قرآن » را دارد؟
برای پاسخ به این سؤال، ابتدا می باید دید که بشر قادر به تعریف چه چیزهایی در منظومه اندیشه خود است، تا آنگاه بدین نتیجه برسیم که قرآن، آیا قابل تعریف با منظومه اندیشه بشر است یا نه؟
می دانیم که انسانها، برای شناخت و تعریف اشیایی که با آنها سر و کار داشت و دارد، « علم منطق » را وضع نمود. این علم از بدو تدوین تاکنون توانسته است، راه گشای انسانها برای شناخت بعضی از امور باشد. مثلاًً تا حدودی می توان یک شیء را به وسیله معیارهایی که منطق عرضه می کند، از شیء دیگر تمایز نمود.
اما آیا می توان این « تمایز » را « شناخت »، نام نهاد؟
اگر جواب « آری » باشد، می باید دلایل آن عرضه نمود و اگر جواب « خیر » است نیز باید دلایل آن را برشمرد. اما آنچه از تاریخ بشر در این مورد به ما ارث رسیده است، خلاف مدعی را ثابت می کند.
به این معنا که: اگر چه بشر زحمت ها کشید و ریاضت ها را بر جان خرید که علم منطق را به سامان برساند و بدان وسیله اشیاء را شناسایی کند، اما نهایت کاری که از توان منطق تا کنون برآمده شناخت ناکافی از « اندیشه ورزی » بشر است.
یعنی بشر به وسیله « منطق » فقط توانسته است بعضی از امور را که اندیشه اوست، نشانه گذاری کند و به آنها نام نهد و آن گاه از همدیگر متمایزشان کند.
مثلاًً منطق می گوید: این سنگی که بر سر شما خورد، ویژگیهای بسیاری دارد. اما می توان این ویژگیها را در دو قالب ریخت و یکی را « جوهر » و دیگر را « عرض » نامید.
اما اینکه آیا ما واقعاً توانسته ایم این نام را بر همان واقعیتی که بناست از آن حکایت کند، نهاده ایم یا نه، حدیث تلخ و گزنده ای است که سر دراز دارد و راهی پرخون! ...
منظور از ذکر این مقدمه، تذکر این امر مهم بود که:
وقتی انسان حتی قادر به شناخت تمام و کافی از اشیاء اطراف خود نیست، چگونه می تواند، در وجودی نورانی و مافوق بشری کار خارق العاده الهی است را بشناسد؟
اما آیا چون « قرآن معجزه ختمیه و فعل خداست » دلیل می شود که ما از تعریف و معرفی آن صرف نظر کنیم و بگوییم: « چون قرآن فوق بشر » است پس نمی توان آن را تعربف نمود؟
آیا نمی توان راهی جست که طی آن راه و طریق، ما را به تعریف و شناخت و معرفی این در کتاب عزیز نزدیک کند؟
ما قائل ایم که می توان راههایی جست که آن را منتهی به شناخت این کتاب محکم شود. آن راهها یکی چنگ زدن به خود قرآن که ریسمان محکم الهی و تبیان و تفصیل و تفسیر هر چیز است، و دیگری رجوع به اهل البیت که « مفسران وحی » هستند، می باشد.
قرآن کریم در آیه ۸۹ از سوره النحل می فرماید:
«... و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لّکلّ شیء ...»
یعنی: «...بر ما تو این قرآن عظیم را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند...».
در جایی دیگر قرآن خود را « نورا مّبینا » نساء ۱۷۴ و « هدی للعالمین » آل عمران، آیه ۹۶ معرفی می کند.
اکنون سؤال این است: کتابی که خود با آن اوصاف معرفی می کند، آیا خود را وانهاده و به معرفی خود نپرداخته است؟
یعنی این کتاب، روشن کننده هر چیز است، جز خودش؟
گمان نمی کنم این قضاوت، مورد پسند عقلانی عالم باشد. آنها با اعتقادی محکم خواهند گفت:
« این کتاب که روشن کننده هر چیز است، حتماً روشن کننده خود نیز خواهد بود. زیرا یکی از همان چیزها خود اوست » و ...
این پیش فرض است که ما را به سوی قرآن هدایت می کند و به ما توصیه می کند که برای تعریف قرآن باید به خود قرآن مراجعه نمود. وقتی به قرآن مراجعه می کنیم، می بینیم که این کتاب عظیم برای خودش اوصافی ذکر می کند که این اوصاف حاکی از بخشهایی از حقیقت اوست، برخی از این اوصاف به قرار زیر است:
۱) « الم _ ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین »
(سوره بقره، آیه ۱ و ۲)
در این آیه شریفه، قرآن خود را کتابی معرفی می کند که هیچ نقطه ابهامی در آن یافت نمی شود.
اگر به شواهد و اسناد تاریخی رجوع نمائیم درمی یابیم که جز قرآن، که این گونه سخن می گوید، کتابی دیگر را نمی توان یافت که چنین ادعایی شگفت داشته باشد. قرآن کریم پر است از ادعاهای شگفت.
اما در این میان چند ادعا بسیار شگفت انگیز دارد.
یکی از این ادعاهای شگفت انگیز، همین است که با قامتی استوار در برابر بشریت ایستاده و فریاد می زند که: « ذلک الکتاب لا ریب فیه ».
پس اولین صفت قرآن این است که نکته و نقطه ابهام و تاریکی در آن یافت نمی شود.
پس از آن می گوید: « هدی للمتقین » یعنی: راهنمای کسانی است که تقوای فطری خود را دارند.
۲) « هذا بصائر من ربکم و هدی و رحمهٔ لقوم یوقنون»
(سوره اعراف، آیه ۲۰۳)
یعنی: این آیات قرآن است مایه بصیرت ها از جانب پرودگار شما و هدایت و رحمت برای گروهی که ایمان آورند.
در آیه دیگر می فرماید:
« هذا بصائر للنّاس و هدی و رحمهٔ لقوم یوقنون » (سوره جاثیه، آیه ۲۰)
یعنی : این قرآن برای عموم مردم مایه بصیرت بسیار و برای اهل یقین موجب هدایت و رحمت پرودگار است.
۳) « قد جاءکم مّن الله نور و کتاب مّبین، یهدی به الله من اتّبع رضوانه سبل السّلام و یخرجهم مّن الظّلمات الی النّور باذنه و یهدیهم الی صراط مّستقیم» (سوره مائده، آیه ۱۵ و ۱۶)
همانا از جانب خدا برای هدایت شما نوری عظیم و کتابی به حقانیت آشکار آمده خدا بدان کتاب هر کس را که از پی رضا و خشنودی او راه سلامت پوید هدایت کند و او را از تاریکی جهل و گناه بیرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست وی را رهبری کند.
۴) قرآن کریم برای خود اوصافی دیگر و البته بسیار ذکر می کند، که این مقال را توان مدح همه آنها نیست.
به گمان، همین قطره از دریا می تواند حاکی از طعم و رنگ و حقیقت آب باشد.
در این چند آیه قرآن کریم برای خود اوصافی ذکر کرد. در یک جا خود را « بی ابهام و بی ریب » معرفی کرد.
در جایی دیگر « هادی تقوا کنندگان ». در جای دیگر گفت: « مایه بصیرت ها از جانب پروردگار » هستم.
و باز تأکید دارد که « متّقین » را « هادی و راهنما » و « ایمان آورندگان » را هدایت و رحمت.
در جای دیگر به « تقوا پیشگان » اکتفا نکرد، بلکه فرمود: « این کتاب برای عموم مردم مایه بصیرت است » و برای « اهل یقین موجب هدایت و رحمت » و ... فرمود: رموزی عظیم کتابی به حقانیت آشکار از جانب خدا آمده است و...
در این چند فراز، چند نکته نهفته است:
الف) این کتاب، کتاب هدایت، رحمت، بصیرت و نور است.
ب) هر کس به این کتاب که ابهامی در آن نیست، رجوع کند، هدایت می شود.
ج) متقین و اهل ایمان و صاحبان یقین، نزد این کتاب از جایگاه والایی برخوردارند.
تعریف قرآن از نظر احادیث
در احادیث از قرآن به عنوان « دواء »، « راهنما به سوی بهترین راه »، « جدا کننده حق و باطل »، « برنامه سامان دادن کارها »، « حبل المتین »، « النور المبین »، « فرو نشاننده تشنگی و نجات دهنده کسی که بر او چنگ زند »، « پندگویی که فریب نمی دهد »، « راهنمایی که گمراه نمی کند »، « بهار قلب »، « چشمه علم »، « معدن ایمان »، « پناهگاهی که ... پناهنده را نگاهدار است» و .... معرفی شده است.
رسول گرامی اسلام درباره آن می فرماید:
« القرآن هو الدواء » .( نهج الفصاحه، صفحه ۳۸۲ ) یعنی : قرآن دواء است.
در جایی دیگر این مطلب را آشکار می نماید و توضیح می دهد که چگونه قرآن می تواند « دواء » باشد. مگر نه این است که دواء، جانهای دردمند را نجات دهنده از درد است و مگر نه این است که بشر جان و روحش دردمند است و مگر نه این است که مکاتب گوناگون هر یک ادعای نسخه ای فراخور بشر دارند و مگر آیا این نسخه ها توانسته است، بشر دردمند را علاج نماید؟
اما رسول گرامی اسلام در ۱۵ قرن قبل، راه علاج هر روز بشر را برای انسانها معرفی فرمود. او نسخه ای پیچیده است که نقصی ندارد و همیشه تازه است و دارویش همیشه نجات بخش است؛ و مانند داروهای امروزی « یکبار مصرف » نیست. بلکه چون با فطرت آدمی سر و کار دارد، همیشگی است و جاودان.
رسول مکرم اسلام فرمودند:
« ... فاذا التبست الامور علیکم کقطع اللیل المظلم، فعلیکم بالقرآن؛ فانه شافع مشفّع و حامل مصدّق و من جعله امامه قاده الی الجنّهٔ و من جعله خلفه قاده الی النّار، و هو الدّلیل الی خیر سبیل و هو الفصل لیس بالهزل... و لا یشبع منه علماؤه و هو حبل الله المتین و هو الصراط المستقیم... فیه مصابیح الهدی و منار الحکمهٔ و دالّ علی الجنّهٔ»
یعنی: « پس هر گاه، کارها همچون پاره های شب تار بر شما مشتبه و مبهم گشت، به قرآن روی آورید. که آن شفیعی است که شفاعتش پذیرفته می شود و شاکی و خصمی است که شکایتش قبول می شود. هر که آن را فراپیش خود قرار دهد، او را به سوی بهشت کشاند و هر که قرآن را پشت سر خود قرار دهد، او را به دوزخ کشاند.
قرآن راهنمای به سوی بهترین راه است. جدا کننده میان ( حق و باطل ) است و شوخی نیست ... دانایانش از آن سیر نمی شوند. قرآن ریسمان محکم خداست، قرآن راه راست است. در قرآن است، چراغ های هدایت و پرتوگاههای حکمت و قرآن راهنمای به حجت و برهان است».
(میزان الحکمه، چاپ ۱۳۷۹ _ ج ۱۰ / ص ۴۸۰۲)
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هنگامی که در نهج البلاغه به تعریف قرآن می پردازند، کلمات جانانه ای را به شیفتگانش عنایت می کنند. ایشان از قرآن به « ناصح امین » تعبیر می کنند.
« ناصحی » که هیچ گاه مخاطبانش را فریب نمی دهد، این گونه نیست که در « نصیحت » نمودن راه تبعیض یا بخل و حسد را باز کند. به همه یکسان نصیحت میکند و همه را یکنواخت مخاطب قرار می دهد.
حضرت می فرمایند:
« و اعلموا هذا القرآن هو الناصح الذّی لا یغش و الهادی الذّی لا یضلّ و المحدثّ الذّی لا یکذب ... فان فیه شفاء من اکبر الدّاء و هو الکفر و النّفاق و العمی و الضّلال...»
یعنی : بدانید که این قرآن پندگویی است که فریب ندهد و راهنمایی است که گمراه نکند و حدیث خوانی است که دروغ نگوید... و به درستیکه قرآن بزرگترین شفا دهنده دردها، که همان کفر و دورویی و بیراهه شدن و گمراهی است، می باشد...».
( مستدرک الوسائل، ج ۴ صفحه ۲۳۹)
امیرمؤمنان در فرازی دیگر می فرماید:
« وان الله سبحانه لم یعظ احدا بمثل هذا القرآن ...»
یعنی : همانا خدای سبحان کسی را به چیزی پند نداده چون قرآن ...
( نهج البلاغه، ص ۲۵۴)
که اگر پندی بهتر و والاتر از قرآن قابل تصور بود، خدای بزرگ آن را بر بنده اش فرو می فرستاد. چون از قرآن، بالاتر و گرامی تر و والاتر کتابی برای هدایت بشر قابل تصور نیست، لذاست که حضرت می فرمایند:
« ثمّ انزل علیه الکتاب نورا لا تطفأ مصابیحه و سراجا لا یخبو توقّده و بحرا لا یدرک قعره و منهاجا لا یضلّ نهجه و شعاعا لا یظلم ضوءه و فرقانا لا یخمد برهانه و تبیانا لا تهدم ارکانه و شفاء لا تخشی أسقامه و عزّا لا تهزم انصاره و حقّاً لا تخذل اعوانه...»
یعنی: « پس فرو فرستاد بر او قرآن را، نوری که چراغ های آن فرو نمی رود و چراغی که افروختگیش کاهش نپذیرد و دریایی که ژرفای آن کس نداند و راهی که پیمودنش رهرو را به گمراهی نکشاند و پرتوی که فروغ آن تیرگی نگیرد و فرقانی که نور برهانش خاموش نشود و تبیانی که ارکانش ویرانی نپذیرد و بهبودیی که در آن بیم بیماری نباشد و ارجمندی که یارانش را شکست و ناپایداری نباشد و حقی که یاورانش را زیان و خواری نباشد...
(بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱)
وفتی سخنان مولا به این نقطه می رسد، اوج می گیرد. اوصافی برای قرآن ذکر می کند که عقل را مدهوش می سازد و جان را مشعوف. خدایا، قرآن و این همه عظمت. و علی که چهار زانو نشسته و در تعریف او می گوید:
« فهو معدن الایمان و بحبوحته و ینابیع العلم و بحوره و ریاض العدل و غدرانه و أثافی الاسلام و بنیانه و اودیهٔ الحق و غیطانه...»
(بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱)
به این نیز قناعت نمی کند. انگار مخاطبانشان هنوز قرآن را نشناخته اند. پس کلام نورانیشان روح می گیرد و چنین ادامه می دهند:
« و بحر لا ینزفه المستنزفون و عیون لا ینضبها الماتحون و مناهل لا تغیضها الواردون و منازل لا یضل نهجها المسافرون و اعلام لا یعمی عنها السائرون و آکام لا یجوز عنها القاصدون...»
یعنی: و دریایی است که بردارندگان آب، آن را خشک نگردانند و چشمه سار است که آب کشندگان، آب آن را نیز به ته نرسانند و آبشخورهاست که در آیندگان، آب آن را کم نکنند و منزل گاههاست که مسافران راهش را گم نکنند و نشانه هاست که روندگان از نظرش دور ندارند و پشته هاست که روی آورندگان از آن نگذرند و آن را نگذارند...
(بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱)
آنگاه حکمت فرو فرستادن و آفرینش قرآن را ذکر می کند. بیان می کند که خداوند چرا و به چه دلیل قرآن را آفرید؟ می فرماید:
« جعله الله ریّا لعطش العلماء و ربیعا لقلوب الفقهاء و محاج لطرق الصلحاء و دواء لیس بعده داء و نورا لیس معه ظلمهٔ و حبلا وثیقا عروته و معقلا منیعا ذروته و عزا لمن تولاه و سلما لمن دخله و هدی لمن ائتم به ...»
خدایش مایه سیرابی دانشمندان کرده است و بهار دلهای فقیهان و مقصد راههای پارسایان و دارویی که از آن پس آن بیماری نیست و نوری که با آن تاریکی نیست و ریسمانی که گرفتنگاه آن استوار است. و پناهگاهی که قله آن پناهنده را نگاهدار است و ارجمندی که هر که با او دوستی ورزد و امان آن کس که بدان در شود و راهنمای هر که بدان اقتدا کند..»
(بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱)
آری! این قرآن است. آیا کتابی بی همتا و هم طراز این کتاب در پهنه هستی وجود دارد؟
قرآن چیست؟
قرآن کریم، کلام اعجاز آمیز خداوند بزرگ است که برای هدایت بشر به رسول گرامی اسلام وحی شد. همزمان با نزول این وحی الهی بر رسول گرامی اسلام، به وسیله یاران آن وجود مقدس، نوشته می شد و در مصحف ها نگهداری می گردید. این گونه نیست که فقط رسول گرامی اسلام آن را برای نسلهای بعدی نقل کرده باشد. بلکه بسیاری از یاران بزرگوار آن وجود مقدس، برای نسل های بعد نقل کردند که این کتاب از ناحیه خدا بر رسولش نازل گردید.
همان گونه که خود وحی منزل و کلام منیر برای عرب آن روزگار تازگی داشت، نامگذاری آن نیز مقرون به تازگی بود. دلیل این امر روشن بود؛ زیرا رسول گرامی اسلام از همان آغاز تولد تا بعثت و بعد از آن هجرت، دارای سلوک و مشیی متفاوت با اعراب آن روزگار بود.
بنابراین اگر حتی نامگذاری این مصحف شریف نیز یک نامگذاری منحصر به فرد و جدید باشد جای تعجّب نیست. زیرا بنای رسول گرامی اسلام بر این بود که « طریقه ای جدید » در آن برهوت فرهنگی ایجاد نماید.
این گونه است که خدای بزرگ به وسیله « معجزه ختمیه » اصطلاحاتی خلق می کند که برای اعراب جاهلی تازگی داشت. دلیل این کار نیز روشن بود.
چرا که کلمات شایع و مورد استفاده اعراب جاهلی توانایی حمل معانی اسلامی که به وسیله این الفاظ برای بشر نازل می گردید، نداشت. زیرا آن کلمات شایع و متعارف، محصول فکر و اندیشه، فرهنگ جاهلی بود و اسلام، مخالف فرهنگ جاهلی بود.
از طرفی، ایجاد اصطلاحات خاص اسلامی از دیده ای دیگر نیز حکایت داشت و آن دیده، دین بود که خدای بزرگ بدین وسیله می خواست، طبع اعراب را دچار تغییر و تحول نماید. نیز این کار باعث فرق گذاری بین فرهنگ اسلام و دیگر فرهنگ ها می گردید.
لذاست که خداوند چه برای مجموعه وحی خود و چه برای بخش های مختلف آن مانند « سوره و آیه » نامهای جدیدی برمی گزیند که با نامهایی که اعراب برای کلام خود به کار می برند، فرق دارد. انتخاب به این نامها بی ضابطه نبوده و میان این نامها و ریشه هایی که این نامها به آن برمی گردد، رموز و قواعد خاصی مراعات گردیده است.
برای این « مصحف شریف » نامهای زیادی ذکر شده است. همه این نامها نیز از سوی خداوند بزرگ به رسولش وحی شده است. اما از مجموع این نامها دو نام شهرت یافته است: یکی « قرآن » و دیگری « کتاب ».
هر دو نام قرآن و کتاب ریشه در زبان آرامی دارد.
در زبان « آرامی » کتابن به معنای نگاشتن حروف و قرائت به معنای خواندن است.
کلمه « القرآن » پنجاه بار به کار رفته که در همه موارد منظور همین کتاب شریف است.
کلمه « الکتاب » نیز در چهل و هفت مورد در قرآن اطلاق شده است. مع ذلک نامیدن این مجموعه وحی، به این دو نام متفاوت، کاملاً طبیعی است. زیرا وحی محمدی در همه مراحل تاریخش، مفاد این دو تعبیر را در بر داشته و نصوص و تعالیم آن هم در خط و سطور نقش بسته و هم با خواندن و حفظ کردن در سینه ها ضبط گردیده است.
برای نامگذاری این مصحف شریف به « کتاب و قرآن » وجوهی توسط دانشمندان اسلامی ذکر شده است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
۱) انتخاب این نام (قرآن) برای این کتاب بدین لحاظ است که مردم پیوسته متوجه خواندن آن باشند و نباید آن را متروک بگذارند.
۲) این کتاب، مرتبه ای از کلام، بلکه علم الهی است و مقام حقیقی آن بسی بالاتر از آن است که به صورت الفاظ درآید. ولی خداوند متعال بر مردم منّت نهاد و آن را چندان تنزل داد تا به صورت الفاظ خواندنی درآمد و این نام برای آگاهی دادن به این مطلب است.
۳) این وصف _ قرآن _ بدان جهت است که این کتاب را خدای متعال برای پیغمبر خوانده است. چنان که در سوره قیامت آیه ۱۸، می فرماید:
« فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه »
« پس آن گاه که آن را خواندیم ، خواندنش را پی گیر.»
● اوصاف قرآن
در بحث گذشته متذکر شدیم که در ارتباط با نامگذاری قرآن کریم، نظریات چندی ارائه شده است.
به برخی از آن نظریات پرداخته شد. ولی این کتاب شریف فقط یک نام دارد که عبارت از « قرآن » است و اگر بعضی از دانشمندان علوم قرآن نامهای دیگری نیز ذکر کرده اند، آن اسامی در حقیقت « اوصاف » این کتاب مبارک هستند نه نام آن.
اکنون جای آن است که به برخی از اوصاف این کتاب عزیز بپردازیم.
۱) « احسن الحدیث » : « الله نزّل احسن الحدیث...» (سوره زمر، آیه ۲۳)
« احسن » به معنای « بهترین » است و « الحدیث » نیز به معنای « سخن ». این دو کلمه وقتی در کنار هم قرار گرفتند، معنای « بهترین حدیث یا سخن » پیدا می کند که در اصطلاح قرآنی و در آیات شریفه به معنای « قرآن کریم » است. قرآن بهترین سخن است زیرا مشتمل بر حق محض و خالص است. حقی که باطل در آن نمی تواند رخنه کند و نکرده است. چه درعصر نزولش و چه بعد از آن.
۲ ) تنزیل: « و انّه لتنزیل ربّ العالمین...» (سوره شعراء، آیه ۱۹۲)
دو کلمه « تنزیل » و « انزال » به یک معناست و آن فرو آوردن است. اما یک تفاوت کوچک با یکدیگر دارند و آن این است که « انزال » در مورد « فرو آوردن به یک دفعه » و « تنزیل » در مورد « فرو آوردن به تدریج » استعمال می شود.
« نزول در اجسام » به این معناست که: جسمی از مکانی بلند به پایین آن مکان فرود آید...
و « تنزیل خدای تعالی » به این است که چیزی که در نزدش می باشد به موطن و عالم خلق و تقدیر فرود آورد. زیرا خداوند همواره خود را در مقامی بلند دانسته و به اوصافی چون « علی _ عظیم _ کبیر _ متعال و رفیع الدرجات و قاهر فوق بندگان » ستوده است.
بنابراین وقتی او موجودی را ایجاد می کند و می آفریند و به عالم خلق و تقدیر درمی آورد .... در حقیقت « تنزیلی » از ناحیه او محسوب می شود و علت این که « تنزیل » را به رب العالمین نسبت داد. برای این است که دلالت کند بر یگانگی رب تعالی. زیرا مشرکین خدای را قبول داشتند. ولی او را « رب العالمین » نمی دانستند بلکه می گفتند: هر ناحیه و گروهی از عالمیان، « ربّی » دارد و خدا « رب » آن ارباب است نه رب العالمین و برای اینکه حقانیت و عظمت قرآن و کلام الهی را به مشرکان گوش نماید، فرمود: « و انه لتنزیل رب العالمین » زیرا نزول این کلام و جاری شدن آن بر زبان کسی مطلقا درسی نخواسته بود و در محیطی که مالامال از خرافه و افسانه بود، آیا جز این بر این مطلب دلالت دارد که، این کتاب از سوی خدا نازل گشته است؟
۳) تذکره: « انّ هذه تذکرهٔ » (سوره مزمل، آیه ۱۹)
« و انّه لتذکرهٔ لّلمتّقین » (سوره الحاقه، آیه ۴۸)
تذکره به معنای هر هشداری است که آدمی با دیدن و یا شنیدن آن الگویی می گیرد که عمل خود را طبق آن انجام دهد.
خداوند، قرآن را « تذکره » ای معرفی می کند که بشریت را سزاوار است تا الگوی جامع حیات دنیوی و اخروی خود را از این کتاب شریف اخذ نمایند.
۴) موعظه: « یا ایّها النّاس قد جاءتکم مّوعظهٔ مّن ربّکم » (سوره یونس، آیه ۵۷)
« وعظ » به معنای تذکر دادن به انجام عملی خیر است؛ به بیانی که دل شنونده را برای پذیرفتن آن تذکر نرم کند.
بنابراین قرآن کریم کتابی است که آمده است تا موعظه ای برای انسانها باشد و آنها را از خواب غفلت بیدار نماید.
دلهایشان را با اندرزها و پندهای خود نرم نماید و آنها را که در دریای غفلت فرو رفته و موج حیرت از هر سو به آنان احاطه یافته و در نتیجه، باطن آنان را به ظلمت های شک، تاریک ساخته و دلهایشان را به انواع رذایل و صفات و حالات خبیثه بیمار ساخته، با مواعظ حسنه اندرز دهد و از خواب غفلت بیدارشان کند و از هر نیت فاسد و عمل زشت نهیشان نماید و به سوی خیر و سعادت وادارشان سازد.
۵) شفاء: « و ننزّل من القرآن ما هو شفاء ....» ( سوره اسراء، آیه ۸۲)
« ما نازل می کنیم آنچه را که شفا و رحمت است و آن، قرآن است »
دلیل نامیده شدن قرآن کریم به « شفاء » این است که شفا باید حتما مسبوق به مرضی باشد. چرا که دلهای بشر احوال و کیفیاتی دارد که اگر قرآن را با آن احوال مقایسه کنیم، خواهیم دید که همان نسبتی را دارد که یک داروی معالج با مرض دارد. زیرا انسان همان طور که سلامتی و ناسلامتی جسمی دارد، یک سلامتی و ناسلامتی روحی هم دارد و همان طور که اختلال در نظام جسمی او باعث می شود که دچار مرض های جسمی گردد، هم چنین اختلال در نظام روح او باعث می شود به مرض های روحی مبتلا شود و همان طور که برای مرضهای جسمی اش، دوایی است، برای مرض های روحیش نیز دوایی است ... و قرآن کریم از آن جهت شفا است که اول صفحه دل را از انواع مرضها و انحرافات پاک می کند و بعد زمینه را برای جای دادن فضایل آماده میسازد...
۶) رحمت: « و انّه لهدی و رحمهٔ للمؤمنین » (سوره نمل، آیه ۷۷)
قرآن کتابی است که « مؤمنین » را به سوی حق هدایت می کند و ... رحمتی است برای آنان که دلهایشان را آرامش می دهد و به این وسیله ایمان را هم در دلهاشان ریشه داد و ثابت می کند وقتی قرآن را توصیف می کند به اینکه رحمت برای مؤمنین است، معنایش این است که تنها مؤمنین را غرق در انواع خیرات و برکات می کند. خیرات و برکاتی که خدای متعال آنها را در قرآن نهفته و قرآن را خزینه آن خیرات کرده تا هر کس که متحقق به حقایق آن شود و معانی آن را در خود پیاده کند، از آن خیرات، بهره مند شود.
۷) مبارک: « و هذا ذکر مبارک انزلناه...» (سوره انبیاء، آیه۵۰)
قرآن را بدین جهت ذکر مبارک خوانده است که « قرآن ذکری است ثابت و دائم و کثیر البرکات ». هم مؤمن از آن بهره مند می شود و هم آسایش کافر را در جامعه بشری تامین نموده است و خلاصه هم اهل دنیا از آن متنفع می گردند چه آن را قبول داشته باشند و چه نداشته باشند.
۸) مجید: « ق، والقرآن المجید » (سوره قاف، آیه ۱)
کلمه « مجد » که « مجید » از آن ساخته شده به معنای « شرف وسیع » است.
بنابراین « قرآن مجید » به معنای کتابی است که دارای شرف وسیع و خارج از احساء است. زیرا مگر نه که قرآن کریم، کلام خداوند است و کلام خداوند نیز حاکی از کمالات بی انتهای حق تبارک و تعالی می باشد.
۹) کریم: « انّه لقرآن کریم » (سوره واقعه، آیه ۷۷)
« کریم » یعنی جامع انواع خیر و شرف و فضائل و خداوند متعال را کریم می گویند، زیرا کثیر الخیر است و جوادی است که عطای خود را از کسی دریغ نمی کند.
به قرآن نیز، کریم گفته شده است زیرا جامع تمام خیرات و حسنات می باشد. نیز بدان جهت که صفاتی پسندیده و سودرسان برای خلق دارد. سودی که هیچ چیز جای آن را نمی گیرد. چون مشتمل بر اصول معارفی است که سعادت دنیا و آخرت بشر را تضمین می کند.
۱۰) عظیم: « و القرآن العظیم » (سوره حجر، آیه ۸۷)
خداوند قرآن را به صفت « عظیم » یاد نموده است. زیرا این کتاب از ناحیه ساحت عظمت و کبریایی خدای عزوجل است و این معنا را می رساند که موهبت عظمای قرآن متضمن معارف الهی است.
۱۱) بصائر: «... بصائر للنّاس و هدی و رحمهٔ ...» (سوره قصص، آیه ۴۳)
« بصائر » جمع « بصیرت » است که به معنای وسیله دیدن می باشد و مراد از « بصائر » حجت ها و ادله روشنی است که به وسیله آنها حق دیده می شود و میان حق و باطل تمیز داده می شود.
بنابراین قرآن، حجتی است که به وسیله آن حق از باطل متمایز می گردد و هدایت و ظلال از هم دیگر شناخته می گردند.
۱۲) فصل: « انّه لقول فصل » (سوره طارق، آیه ۱۳)
کلمه « فصل » به معنای جدا کردن دو چیز از هم است، به طوری که بین آن دو فاصله ای پیدا شود. و قرآن قول فاصل و فصل است، زیرا قرآن جدا سازنده بین حق و باطل است و آنچه را قرآن ثابت می کند، حق محض است و چون حق است، هیچ باطلی نمی تواند آن را باطل سازد.
« و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء » (سوره نحل، آیه ۸۹)
« تبیان » به معنای بیان کننده است. زیرا قرآن کریم کتاب هدایت برای عموم است و جز این، کار و شأنی ندارد.
منظور از « تبیانا لکل شیء » بودن قرآن، همه آن چیزهایی است که برگشت آنها به هدایت است.
به این معنا که قرآن، تبیان و بیان کننده همه معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی است که مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاجند. البته این، منافاتی با این ندارد که پس قرآن به علوم و معارف بشری اهتمام نورزیده است.
بلکه در قرآن کریم به معارف و علوم تجربی نیز اهتمام ورزیده شده است . به این معنا که در قرآن کریم اشارات و اموری وجود دارد که حاکی و کاشف از اسراری از علوم است که فهم عادی و متعارف بشری نمی تواند آن را درک نماید.
۱۳) نعمت: « و امّا بنعمهٔ ربّک فحدّث » (سوره ضحی، آیه ۱۱)
بعضی از مفسران گفته اند منظور از نعمت در اینجا تنها نعمت های معنوی از جمله: « نبوت » یا « قرآن » است که پیامبر موظف بود آن ها را ابلاغ کند و منظور از « بازگو » کردن نعمت همین است.
رسول گرامی اسلامی صلی الله علیه و آله و سلم درباره ابراز و بازگویی نعمت در یک دستور کلی به مسلمانان می فرماید:
« من اعطی خیرا فلم یر علیه، سمی بغیض الله، معادیا لنعم الله »
هر کس خیری به او برسد و آثارش بر او دیده نشود. دشمن خدا شمرده می شود و مخالف نعمت های او.
(تفسیر نمونه جلد ۲۷، صفحه ۱۰۹)
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
« ان الله جمیل و یحب الجمال و یحب ان یری اثر النعمهٔ علی عبده»
خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد. همچنین دوست دارد آثار نعمت را بربنده خود ببیند.
(تفسیر نمونه جلد ۲۷، صفحه ۱۱۰)
وقتی خداوند نسبت به ابراز نعمت هایش به وسیله بندگانش این گونه، تمایل رضایت می کند و آنها را مشغول و غرق در نعمت های فراوان و بی شمار دیگری نیز می نماید آیا از ابراز و بازگویی بزرگترین نعمت الهی _ بعد از رسالت و امامت _ ابراز رضایت نمی کند؟ آیا در جهان هستی بالاتر و والاتر از نعمت رسالت، امامت و قرآن، می توان نعمتی یافت؟
قرآن چگونه کتابی است؟
قرآن، چه نوع کتابی است؟
آیا کتابی فلسفی است؟ یا علمی و یا تاریخی؟
آیا کتابی است، ادبی و یا صرفا یک اثر هنری و...؟
سؤالات فوق را می توان برای هر کتابی، مطرح نمود و از « چگونگی » یا « چیستی » آن پرسید.
پاسخ سؤالات فوق مبتنی بر این است که ما قبل از شناخت خود اثر، اطلاعات نسبتاً مفیدی نسبت به نویسنده آن اثر و یا پدید آورنده آن داشته باشیم.
هنگامی که شما به کتاب شریف « اصول کافی » مراجعه کنید و خواهان استفاده و بهره مندی از آن شوید. خواه ناخواه به این سؤال پاسخ داده اید که این کتاب، حاوی بیانات و احادیث نورانی ائمه اطهار علیهم السلام و نیز یکی از بهترین کتب درباره پژوهش در زندگی و عصر غیبت صغری است. زیرا این کتاب گران قدر از تألیفات قرن چهارم است. (مرحوم ثقهٔ الاسلام کلینی، متوفای ۳۲۹ هجری)
یعنی همان سالی که غیبت صغری به پایان رسید، و غیبت تامه یا کبری شروع شد.
حال، اگر بخواهیم به سؤال فوق پاسخ دهیم، باید ببینیم که پدید آورنده، قرآن کریم چه کسی است؟
هم می دانیم که قرآن کریم « معجزه ختمیه » است.
نیز می دانیم که بعضی معجزات به اذن خداوند متعال و به دست رسول او صادر می گردید و بعضی نیز فقط کار خدای تبارک و تعالی است.
قرآن کریم، بزرگترین معجزه الهی است که از ناحیه خدای سبحان بر رسول اش حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد. بنابراین رسول گرامی، واسطه ای است امین که این نعمت الهی برای بشر ارزانی نماید.
تا اینجا دانستیم که این کتاب شریف، معجزه خدای سبحان است.
اکنون نوبت به سؤال دیگری می رسد. آن سؤال این است که آن درباره چه موضوعی بحث کرده است.
به عبارت دیگر، دامنه ای که این کتاب خود را پاسخ گوی آن می داند، چیست؟
آیا حوزه پاسخ گویی آن، حوزه علم است؟ یا حوزه تاریخ؟
آیا این کتاب متکفل پاسخ گویی به سؤالات دنیوی و ارائه راه حل برای آن می باشد و یا این که آمده است تا مشکلات فلسفی انسان ها و مخاطبان خود را حل کند؟ و...
و یا این که این کتاب آمده است تا آنچه را بشر نمی تواند پاسخ گوید، پاسخ دهد و در آن جا که عقل بشری توانایی جولان دارد، یار و مددکار حوادث دیگر او باشد؟
در انتهای بحث قبل به این سؤال رسیدیم که: « حوزه پاسخ گویی این کتاب مقدس، چه حوزه ای است؟»
می دانیم هر کتاب و یا نوشته ای برای منظوری و پاسخ به حل مسأله ای انسانی پدید می آید، یعنی تا آن گاه که برای شی ای، نیازی احساس نشود، کسی درصدد بر نمی آید تا اثری را خلق نماید.
بزرگترین آثار هنری جهانی، برای پاسخ به نیاز « زیبایی شناختن » بشر، خلق شده اند.
هنگامی که شما به اثر جاودان و ماندگار در عصر عاشوراء می نگرید، در درون پر می شوید از حس جذبه و شکوهی همراه با نهایت مظلومیت انسان واقعی.
شما ناگهان خود را مواجه با گروهی می بینید که در نهایت پلیدی هستند و در طرف دیگر گروهی که در نهایت پاکی و رستگاری. اما در آن میان اندوهی که بر سینه شما فشار می آورد و این حس را در شما القا می کند، « که مگر چه اندازه می توان حقیقت را در مسلخ باطل ذبح کرد و کسی نیز به آن معترض نباشد».
« عصر عاشوراء » این حس را در نهاد بشر بر می انگیزد که « گر چه مظلوم است اما، این مظلومیت و ستمدیدگی حق را پایانی است و آن پایان، آغاز اعتلایی است که در آن، جلوه نمایی حقیقی از حق و پیروزی نهایی نیز از آن اوست!»
بنابراین « عصر عاشورا » به گوشه ای از احساس حق خواهی شما پاسخ می گوید.
قرآن کریم نیز آمده است که تا بشر را چاره گر باشد و هادی او.
لیک باید پرسید که قرآن برای چاره کدام مشکل انسانی آمده است؟
با اندک تأملی در تاریخ بشر می توانیم به این حقیقت است یابیم که این بشر سراپا محتاج، دارای تجربیاتی است بس گران بها. لیک شاید که نه، حتما برای به دست آوردن و فراچنگ آوری آن خون جگرهایی خورده و ثروتی عظیم، به بهای عمر انسان از دست داده است.
در بعضی از این تجربیات موفق بوده، در بعضی از آنها تا هنوز در مرحله « آزمون و خطا » است و در بسیاری از آنها مزه تلخ شکست را چشیده است.
بنابراین تجربه بشر، آن طور که بایسته و شایسته است. نتوانسته است او را بگیرد و چاره ساز او باشد. با این وجود، بشر هم چنان چهار نعل می تازد به سوی کسب کامیابی.
کامیابی نیز متأسفانه چونان اسب چموشی، تاکنون رام بشر نشده است و اکنون مسأله تأسف بار این است که روز به روز بر حفره این حلقه مفقوده _ خندق تاریک و هولناک بین بشر و کامیابی _ افزوده می گردد و چونان لایه ازن، روز به روز هستی بشر را تهدید می کند.
در این کویر معنویت، آیا انسان را چاره سازی نیست؟
اگر به تاریخ پرفراز و نشیب انسانیت بنگرید، خواهید یافت که حال امروز بشر، چونان حال دیروز او بوده است.
لیک با این تفاوت که چون امکاناتی کمتر در استخدام داشته، کمتر با خود و جهان و پیرامون خود درگیر بوده است.
افتادن در « کویر معنویت » و استحاله شدن در این برهوت شوره زار، خطری بوده که به فراخنای تاریخ انسان، که در تهدید او بسته است. این « شوره زار » نه زمان می شناسد و نه مکان.
در هر زمان و هر کجا، پنجه های هوس آلودش، به سوی انسان دراز بوده و انسان از پس این پنجه های رنگارنگ، چه « نیشتر » ها و خنجرها که نخورده است. لیک کو، آن چشم عبرت بین و آن قلب حق بین!
اینجا بوده که، ادیان به وسیله رسولان الهی آمده اند تا این بشر را از این گرداب و غرقاب معنویت برهانند. دست اش را بگیرند و به ساحل نجات رهنمونش نمایند و...
و قرآن کریم نیز کتابی آسمانی است و بزرگترین معجزه رسولان.
این کتاب، کتاب خداست و خدای سبحان نیز، خالق هستی از جمله انسان است.
او می داند به همه حفره ها و خالیگاه های انسان علم دارد، و انسان نیز چون موجودی دو بعدی _ مادی و معنوی _ است، پر می باشد از این حفره های ناشناخته.
نه عقل، او را یارای علم به نیاز این حفره هاست و نه تجربه، او را.
زیرا که تاریخ انسان این گونه قضاوت می کند و تاریخ انسان ها که مساوی زندگی مادی و معنوی او در پهنه ای به گستره این جهان خاکی است، هرگز دروغ نمی گوید. زیرا دو فرض دروغ برای او، فرض توهم بودن حیات انسانی است، و این صد البته بهتانی کوچک نیست.
خدای انسان، اما خوب می داند که این بشر دوپا و حیلت ساز، چه نیازهایی دارد و چگونه باید به آن نیازها برسد. پس برای او چاره اندیشیده و او را تنها رها نکرده است. یار و همراه این انسان، در زمان فعلی، قرآن است و تعالیم اهل البیت علیهم السلام.
اکنون به پاسخ آخرین سؤال می رسیم.
آن پرسش این بود که: « این کتاب در بین کتب دیگر از چه جایگاهی برخوردار است؟»
برای پاسخ گویی به این پرسش ناچاریم منظور خود را از کلمه « کتب دیگر » روشن نمائیم.
وقتی می گوییم « کتب دیگر » این مسأله به ذهن تبادر می کند که این حاصل، غیر از آنها است.
به این معنی که هم موضوع این کتب متفاوت از آن کتب است و هم مسائل آن و هم روش استفاده و تحقیق در آن.
اگر شما به یک متن فقهی مراجع کنید، آنچه در آن می یابید، مسائلی است که حول و حوش افعال بندگان دور می زند. اگر به یک متن کلامی، مراجعه کنید، با مسائلی روبرو می شوید که مربوط به توحید و نبوت و معاد است.
و اگر به یک متن فلسفی، رجوع نمائید، آن چه پیش چشم شما خود نمایی می کند، یک سلسله مسائل است که درباره « وجود بما هو موجود » بحث می کند.
این قاعده درباره علوم دیگر و کتب مرتبط با آن علوم نیز جاری است. کتب معتبر فیزیک، ریاضی، شیمی، زیست شناسی، نجوم، جامعه شناسی، تاریخ، ادبیات و... همه درباره آن چیزی بحث می کنند که آن علم متکلف پاسخ گویی به آن است.
مقدمه فوق، نتایج زیر را به ما می دهد:
۱) علوم با هم متفاوت هستند. ( فیزیک، غیر از شیمی و... است)
۲) کتب معتبر درباره این علوم نیز با یکدیگر فرق دارند. ( کتاب شفای بوعلی کاملا متفاوت با جواهر الکلام است).
۳) پدید آورندگان آل علویه و این کتب نیز، دارای تخصص ویژه که مربوط به آن علم مورد نظر است می باشند.
۴) هر یک از این علوم و کتب برای پاسخ به سؤال خاصی پدید آمده اند. به گونه ای که برای پاسخ به پرسش های فقهی، نمی توان سراغ علم و کتب فلسفه رفت و بالعکس.
با توجه به آن چه ذکر شد، می توان این ادعا را نمود که این کتب، متفاوت از قرآن کریم است. زیرا آن کتاب مستطاب، نه یک کتاب فلسفی است، نه یک کتاب فقهی، نه تاریخی، نه فیزیکی، شیمی و...
آیا کتبی که در اختیار بشر می باشد، منحصر به همین کتاب هایی است که ذکر شد؟
پر واضح است که بشر کتاب های دیگری نیز در اختیار دارد که از آن ها با صفت « مقدس » یا « آسمانی » یاد می کنند. برای کتب آسمانی، می توان به « تورات » و « انجیل » اشاره کرد و می توان گفت که: « رسائل کنفوسیوس »، « اوستا »، « اوپانیشادها » و ... از زمره کتب مقدس بسیاری از انسان ها هستند.
این امر نیز پر واضح است که قرآن کریم، هم یک کتاب آسمانی است و هم مقدس. نه تنها قرآن از این صفت برخوردار است که « تورات و انجیل » تحریف ناشده نیز متضمن این اوصاف می باشد.
اکنون باید دید که قرآن در بین کتب از چه جایگاهی برخوردار است. وقتی به تاریخ بشر که بزرگترین میراث اوست، مراجعه می کنیم و درباره کتب آسمانی و مقدس به مطالعه می پردازیم به دست آوردهای دین نایل می شویم که هیچ جای انکار و شبهه ندارد.
الف) قرآن آخرین کتاب آسمانی است. بنابراین کاملترین آنها نیز می باشد. زیرا بسیاری از مسائلی که در زمان نزول قرآن کریم برای بشر مطرح بود، در زمان نزول تورات و انجیل مطرح نبود. بنابراین آن دو کتاب آسمانی به آنها نپرداخته اند.
ب) به گواهی تاریخ و تاریخ پژوهان، قرآن کریم، تحریف نیافته است. اما تورات و انجیل امروزه، تحریف یافته است. این تورات و انجیل که در دسترس است، غیر از آن تورات و انجیلی است که به وجود مقدس حضرت موسی و عیسی علیهما السلام نازل شد. اما این قرآن که اکنون در دسترس ماست، همان کتاب مقدس و شریفی است که بر وجود مقدس رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله نازل گشت.
ج) قرآن کریم، یک کتاب آسمانی و از ناحیه خدای بشر است، برای راه یابی انسان به سوی حق.
اما « اوپانیشادها، اوستا، رسایل کنفوسیوس و...» زیرا بشر هیچ گاه قادر به جبران ناتوانی های انسان و ارائه راه حل برای مشکلات او نیست.
د) این کتب نیز چون تورات و انجیل در مرور زمان گرفتار تحریف شده اند.
ر) و ... قرآن کریم وحی الهی است که بر وجود مقدس رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل گشته است. از دست تحریف بدور مانده و متکفل ادامه راه حل به اساسی ترین معضلات بشر است که کتب دیگر، هرگز به پای آن نمی رسد.
● موضوعات قرآن
قبل از رجوع به هر کتابی، اولین سؤالی که در ذهن مراجعه کننده مطرح است، این می باشد که این درباره چه موضوعی است؟
سؤال از موضوع کتاب، سؤال هر دانشمند و اهل فکری است که می خواهد از یک کتاب مشخص، استفاده کند.
قرآن کریم نیز یک کتاب است. اما کتابی بس عظیم و متعالی.
با توجه به ملاک گفته شده، هر کس _ مسلمان یا غیر مسلمان _ که بخواهد به این کتاب شریف مراجعه کند، ناچار است به طور اجمال از موضوعات مطرح شده در این کتاب مجید آگاهی یابد.
برای این منظور، ابتدا به طور بسیار اجمالی، نگاهی به برخی از موضوعات آن می اندازیم و آنگاه چند موضوع را به یاری خداوند، توضیح اجمالی می دهیم.
۱) توحید
اولین و محوریترین موضوعی که در قرآن مطرح است، « توحید » می باشد. این موضوعی است که به جد در قرآن کریم به آن پرداخته شده است. به حدی که تمامی موضوعات قرآن حول این مهد در گردش است.
در این بخش، تمامی مباحثی که حول خداشناسی مطرح است، مورد بحث قرار گرفته است. خدایی که قرآن معرفی می کند، خدایی دست بسته و یا دارای فرزند نیست. بلکه خدایی است بی نیاز از فرزند و فرزند بودن و همتا داشتن.
۲) نبوت
نبوت نیز نیز به شکل خارق العاده ای در این کتاب شریف معرفی شده است.
قرآن کریم رسولان الهی را انسانهایی معرفی می کند که به مرتبه ای از کمال رسیده که شایسته دریافت وحی از جانب حق متعال گردیده اند و این ماموریت را یافته اند تا پیام حق را بدون کم و کاست به انسانها ابلاغ نمایند.
قرآن می گوید: رسول الهی از جانب خود سخنی نمی گوید. بلکه هر آنچه می گوید و انجام می دهد به دستور حق تعالی است و این رسول، برای این امر عظیم، هیچ چشم داشتی به مزد و طلب اجری از انسانها ندارد. بلکه آنچه انجام می دهد به خواست حق تعالی است و این خداست که اجرت دادن به آنها را به عهده گرفته است.
۳) معاد
معاد، یا جایگاه بازپسین و یا روز بازپسین به طرز بدیعی توسط قرآن معرفی شده است.
در این مرحله، هم به نحوه مردن و میراندن انسانها پرداخته شده و هم به نحوه حشر آنها. هم از مراحل بین مرگ تا قیامت به انسانها آگاهی داده شده و هم از نحوه ثواب و عقاب آنها.
هم از بهشت و اوصاف آن بحث شده و هم از بهشتیان و اوصاف آنها و نحوه گذراندنشان. نیز هم از جهنم و اوصاف آن بحث کرده و از جهنمیان و اوصاف آنها و چگونگی زیستشان در آن مکان نکبت بار.
۴) ملائکه
قرآن به ملائکه هم پرداخته است. این کتاب عظیم، ملائکه را موجوداتی معرفی می کند که هم به خود آگاهی دارند و هم به خدای خود. هم واسطه فیض الهی هستند و هم مجری اوامر حضرت حق متعال. موجوداتی که جز به عبادت، به امری دیگر نمی پردازند.
۵) خلقت آسمانها، زمین، کوهها، دریاها، گیاهان، حیوانات، ابر، باد، باران، تگرگ، شهاب و غیره نیز از جمله اموری هستند که در قرآن به آنها پرداخته شده است.
۶) و همچنین غیب برای ایمان به خدا، معاد، ملائکه، پیامبران و کتب آسمانی.
۷) دعوت به پرستش
قرآن به شدت روی این امر تاکید دارد که فقط خدا را بپرستید که جز او کسی شایسته نیست. این گونه است که پرستش خدایی یگانه و اخلاص ورزیدن در پرستش و چیزی را در عبادت شریک خدا قرار ندادن، منع شدید از پرستش غیر خدا، اعم از انسان یا فرشته یا خورشید یا ستاره یا بت، به شدت تمام مورد توجه قرار گرفته است.
۸) یادآوری نعمت های خدا در این جهان
تا مبادا انسانها گمان کنند که آنچه دارند، مال حقیقی خود آنهاست. بلکه مالک حقیقی خداست و انسان مالک اعتباری است.
۹) ذکر نعمت های جاویدان جهان آخرت برای صالحان و نیکوکاران و عذاب های سخت و احیانا جاویدان آن جهان برای بدکاران.
۱۰) احتجاجات و استدلالات در مورد خدا، قیامت، پیامبران و غیره. نیز پاره ای خبرهای غیبی ضمن این احتجاجات .
۱۱ ) پرداختن به تاریخ
خداوند تاریخ و قصص را به عنوان آزمایشگاه و لابراتواری انسانی می داند که صدق دعوت پیامبران را روشن می کند و عواقب نیک مردمی که بر سنن انبیاء رفته اند و عاقبت بر تکذیب کنندگان آنها را در مقابل دیدگان بشر قرار می دهد تا بلکه از آنها عبرت گیرند و به صراط مستقیم شوند.
۱۲) به امر تقوی، پارسایی و تزکیه نفس، اهمیت شایانی داده است.
۱۳) توجه به نفس اماره
به نفس اماره و خطر و تسویلات نفسانی و شیطانی و خدعه های آنها ، اهمیت داده و انسانهای را از پیروی آنها بر حذر داشته است.
۱۴) اخلاق فردی
به صفات حمیده و اخلاق پسندیده او مثل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت، ذکر خدا، محبت خدا، ترس از خدا، توکل به خدا، رضا به رضای خدا و تسلیم در مقابل فرمان خدا، تفکر و تعقل، علم و آگاهی، نورانیت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت و .... پرداخته شده است.
۱۵) اخلاق اجتماعی
اخلاق اجتماعی نیز از دید قرآن کریم دور نمانده است. بلکه به نحو احسن آنها را بیان نموده و به انجام آنها تشویق کرده است.
اموری از قبیل اتحاد، توصیه متقابل بر حق، توصیه متقابل بر صبر، تعاون بر نیکوکاری و تقوا، ترک بغضاء امر به معروف و نهی از منکر، جهاد با نفس در راه خدا، مورد تشویق قرآن قرار گرفته است.
۱۶) احکام عبادی
قرآن کریم به احکام الهی نیز پرداخته و تکلیف انسان را در برابر خدایش روشن کرده است . در این امر جانب انسان را مراعات نموده واو را از تکلیف به حال یطاق منع و بر حذر داشته است. آنچه از انسان خواسته شده، اموری است که در وسع و توان انسان است نه خارج از وسع و توان او.
این احکام عبارتند از: نماز ، روزه، زکات، خمس، جهاد، نذر، بیع، رهن، اجاره، هبه، نکاح، حقوق زوجین، حقوق والدین و فرزندان، طلاق، وصیت، ارث، قصاص، حدود، دین، قضا، شهادت، ثروت، مالکیت، حکومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و ....
۱۷) جهان و سنن جهان
قرآن به جهان و سنت های جاری بر آن و قوانین حاکم به جهان پرداخته است و جهان را دارای قوانین و سنت هایی می داند که تخلف ناپذیرند. نیز ناپایداری زندگانی دنیا، عدم صلاحیت آن برای اینکه ایده آل و کمال مطلوب انسان قرار گیرد و اینکه خدا و آخرت و بالاخره جهان جاویدان شایسته این است که مطلوب عالی و نهایی انسان قرار گیرد، مورد توجه قرآن است.
۱۸) به معجزات و خوارق عادات انبیاء نیز پرداخته است.
۱۹) کتبی آسمانی مثل انجیل و توراتی که به موسی و عیسی نازل شده بود _ نه این کتب فعلی _ مورد تائید است قرآن است.
۲۰ ) از تسبیح و تمحید موجودات جهان و نوع آگاهی در درون موجودات نسبت به خالق و آفریننده شان خبر می دهد.
و موارد بسیار دیگر در این مجمل نمی گنجد.
در نوشتار قبلی به اهم موضوعات قرآنی به طور اجمال اشاره کردیم و قول دادیم که به برخی از آنها مقداری بپردازیم. همان گونه که گفته شد تمام قرآن کریم بر محور توحید می چرخد و تمامی آیات آن به همین اصل توحید بر می گردد. اما این کلام به این معنا نیست که امور دیگر در قرآن بحث شده باشد.
خداوند متعال در قرآن به طرز بدیعی توصیف شده است. این کتاب شریف در توصیف خود، از طرفی او را تنزیه می کند.یعنی صفاتی را که شایسته خدای متعال نیست. از او سلب می کند و او را منزه از آن صفات دانسته است. از طرف دیگر صفات کمال و اسماء حسنی را برای ذات حق تبارک و تعالی اثبات می نماید.
قرآن کریم در این توصیفات خود، آن چنان دقیق است که ژرف ترین علمای الهی را به حیرت انداخته و این خود روشن ترین معجزه از یک فرد « اُمّی » و درس نخوانده است.
قرآن به راه های خداشناسی نیز پرداخته است.
قرآن کریم برای این کار _ اثبات حق _ از همه راه های موجود استفاده کرده است.
هم به راه مطالعه آیات آفاقی و انفسی پرداخته و هم به راه تزکیه و تصفیه نفس. هم راه تعمق و تفکر در هستی را آورده است.به نحوی که زبده ترین علمای اسلام، محکم ترین برهان های خویش را به اقرار و اعتراف خود، از قرآن مجید الهام گرفته اند.
از نظر قرآن رابطه خدا با موجودات جهان و مخلوقات بر اساس توحید صرف قرار گرفته است. یعنی خداوند در فاعلیت و نفوذ و مشیت و اراده اش، رقیب، معارض و شریک ندارد.
پیوند انسان با خدا نیز در قرآن بر وجه بسیار زیبا و مستدل بیان شده است.
خدای قرآن چون خدای فلاسفه فقط در ذهن نیست. بلکه خدایی که قرآن برای بشر معرفی می کند، از رگ گردن انسان نیز به او نزدیک تر است.او با انسان داد و ستد می کند. با انسان خشنودی متقابل دارد. انسان را به خود جلب و جذب می کند و ما به آرامش قلب سرگردان، حیران و ناآرام بشر است.
قرآن می گوید:
« الا بذکر الله تطمئنّ القلوب » (سوره رعد، آیه ۲۸ )
بنابراین خدای قرآن، یک مطلوب است. مایه دل بستگی بشر است. بشر را آماده فداکاری و ایثار می کند. و هم ناملایمات زندگی را برای او توجیه پذیر می نماید. زیرا قرآن می گوید: غایت اصل خلافت. نه این اسباب و لوازم موقتی و زودگذر که روزی در دست این انسان است و روزی دیگر در اختیار آن انسان. اما عشق و محبت خدا موقتی و زودگذر نیست. بلکه با دوام و جاویدان است و در مقابل حق، همه چیز هلاک و نابود شونده است.
● قرآن نور است
« الر ، کتاب انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظّلمات إلی النّور باذن ربّهم...» (سوره ابراهیم، آیه ۱)
این آیه شریفه می فرماید: خداوند کتابی به رسول اکرم نازل کرد تا به وسیله آن انسان ها را از ظلمات به سوی نور به اذن پروردگار خاجر نماید.
در این آیه شریفه چند نکته نهفته است:
۱) این آیه، قرآن کریم را وسیله ای معرفی می کند که باعث راهنمایی انسان ها به سوی « نور » می شود.
پر واضح است که در ظلمت را نمی تواند به سوی « نور » راهنمایی کند.
زیرا « فاقد شیء معطی شیء نمی تواند شد.»
بنابراین چون ظلمت فاقد « نور » است، نمی تواند چیزی را به سوی « نور » راهنمایی کند.
پس قرآن کریم خودش « نور » است که می تواند به سوی نور راهنمایی کند.
در جایی دیگر، قرآن کریم به صراحت به این امر اذعان می کند و می فرماید:
«...قد جائکم مّن الله نور و کتاب مّبین » (سوره مائده، آیه ۱۵)
کلمه « قدر » دال بر این است که حتماً و صد در صد، این از سوی خدا « نور و کتاب مبین » آمده است.
این « نور » کارکردهایی نیز دارد. یکی از کارکردهای آن، هدایت است.
زیرا « نور » آن چیزی است که روشن کننده غیر است. نه تنها روشن کننده غیر و وضوح و روشنایی بخش غیر است، که خود نیز ظاهر و روشن است. لذاست که خداوند قرآن را « نور » معرفی می کند که انسان به وسیله او از ظلمت ها بیرون می آید.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر گران سنگ المیزان راجع به این که « منظور از نور، هدایت است » می فرماید:
« این تعبیر در قرآن کریم مکرر آمده است و در موارد بسیاری، هدایت را نور و ظلالت را ظلمت خوانده است ».
اگر هدایت را نور و ظلالت را ظلمات نامیده، یعنی هدایت را مفرد نور، و ضلالت را به صورت جمع.
برای اشاره به این جهت است که هدایت از مصادیق حق است و حق، یکی است و هیچ فرق و تغایری میان مصادیق آن نیست.
بر خلاف ضلالت که مصادیق مختلفی دارد، چون ضلالت، ناشی از پیروی هواهای نفسانی است که با هم اختلاف دارند و افراد و مصادیق هوای یک جور نیستند.
به همین دلیل است که در آیه شریفه: « و أنّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه و لا تتّبعوا السبّل فتفرّق بکم عن سبیله...» (سوره انعام، آیه ۱۵۳) راه خدا و حق را یک راه « سبیل » و راه ضلالت را چند راه السبل، خوانده است.
بنابراین با توجه به این آیه شریفه، یکی از کارکردهای « نور » هدایت است و منظور از فرستادن قرآن، بیرون کردن مردم از ظلمات به سوی نور است.
۲) یکی دیگر از کارکردهای « نور » با توجه به این آیه شریفه، هدایت جمیع انسان ها است. نه انسان های خاصی. زیرا می فرماید: « لتخرج الناس » نه این که مثلاً بفرماید: « لتخرج قوم العرب » یا « لتخرج قوم العجم ».
و این صد البته نکته ای بس مهم است. زیرا که آیا می توان انتظاری جز این از این« نور خاتم » داشت.
« نور خاتم » که کامل ترین « نور الهی » است. برای عموم انسان ها « نور » و هدایت است. نه برای گروه، طایفه یا قوم و ملت خاصی. نه تنها این آیه شریفه، که آیات بسیاری دال بر این است که قرآن، برای هدایت گروهی خاص نیست.
آیات زیر، به صراحت این مطلب را اعلام می کند که این کتاب، برای عموم انسان ها « نور » است.
الف) «...لیکون للعالمین نذیراً » (سوره فرقانآیه ۱)
« تا برای همه اهل عالم هشدار باشد »
ب) «...لانذرکم به و من بلغ...» (سوره انعام، آیه ۱۹)
« تا شما و هر کس را که این قرآن به گوش اش برسد، هشدار دهم »
ج) « قل یا ایّها النّاس انّی رسول الله الیکم جمیعاً...» (سوره اعراف، آیه ۱۵۸)
« بگو؛ ای مردم! من فرستاده خدایم به سوی همگی شما »
امام حسن مجتبی علیه السلام، کلام زیبایی راجع به قرآن دارد. آن وجود مقدس می فرماید:
« انّ هذا القرآن. فیه مصابیح النور ». به راستی که در این قرآن چراغ های نور است.
(بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۲)
امام علی علیه السلام نیز ما را سفارش به تلاوت قرآن می کند.
زیرا « خانه احسن الحدیث » است و توصیه می نماید که در قرآن تفقه و تفکر بنمائید. زیرا « خانه ربیع القلوب » این قرآن بهار دلهاست و در ختام می فرماید: امراض و دردهایتان را شفا دهید با نور قرآن و از او طلب شفا نمائید.
زیرا « خانه شفاء الصدور » قرآن نور است که شفاء همه قلب های بیمار در گرو شفا خواستن از اوست.
قرآن برترین نعمت خداوند
خدای سبحان در سوره مبارکه « الرحمن » فهرستی از موجودات جهان آفرینش و مجموعه ای از نعمت های مادی و معنوی خود را بیان می فرماید.
از دنیا و آخرت، از فرشته و انسان، از آفرینش انسان و سیر کمالی او. از بهشت و سعادت های ابدی و از نعمت های ظاهری و باطنی و...
در صدر این سوره و پس از ذکر صفت « رحمانیت » خداوند، سخن از تعلیم قرآن به انسان در میان آمده است:
« الرحمن _ علم القرآن _ خلق الانسان _ علمه البیان » (سوره رحمن، آیه: ۱ الی ۴ )
این آیات نورانی، نشان گر این نکته است که قرآن کریم، اولین، مهم ترین و پربارترین نعمت الهی است. براستی چرا قرآن برترین نعمت الهی است؟
جواب این پرسش را خود قرآن کریم در آیه ۳۰ سوره بقره داده است.
خداوند در آن آیه می فرماید:
«...انّی جاعل فی الارض خلیفهٔ...»
هنگامی که خداوند ملائکه را مخاطب قرار داد و این کلام را به آنها فرمود، ملائکه یک صدا گفتند:
« أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک...»
پروردگار می خواهی کسانی را بگماری که فساد کنند در زمین و خون ها بریزند و حال آن که ما خود تو را تسبیح و تقدیس می کنیم...
خداوند سبحان در جواب شان تنها یک کلام فرمود و آن نیز هم آنها را ساکت نمود. آن کلام این بود که:
«... انّی اعلم ما لا تعلمون » من چیزی را می دانم که شما نمی دانید.
وقتی به مکالمه فرشتگان و خداوند دقت می کنیم، می بینیم که خدای متعال فقط از انسان به عنوان « خلیفه »، خود در زمین یاد می کند. نه از فرشته ها و نه از سایر موجودات.
حال که انسان خلیفه شد، این خلیفه نیازمند ارتباط با خداوند است و خداوند نیز برای این امر خطیر چاره اندیشی نموده و رسولانی اش را با برنامه های نورانی به سوی این خلیفه مبعوث نمود و هم می دانیم که قرآن کریم جامع ترین و کامل ترین برنامه ای است که به وسیله خاتم رسولان اش به سوی بشر فرستاده شد. بنابراین باید برترین نعمت الهی باشد. زیرا عهده دار به انجام رساندن برترین و عالی ترین امور که همانا هدایت این خلیفه الهی است، می باشد.
● نام های قرآن
نام های بسیاری برای قرآن توسط دانشمندان علوم قرآن ذکر شده است. همچنین اوصاف فراوانی نیز برای قرآن ذکر کرده اند. ذکر نام های فراوان و اوصاف کثیر، برای قرآن موجب شده که بعضی از دانشمندان « نام » های قرآن را با « اوصاف » این کتاب عظیم، اشتباه گیرند. به این معنی که گاهی « اوصاف » قرآن را به جای « نام » آن بگذارند و در جاهایی دیگر « نام » قرآن را به جای « اوصاف » آن بنهند.
به همین مناسبت است که اقوال فراوانی در رابطه با اسامی قرآن کریم نقل شده که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
۱) محمد بن جریر الطبری متوفای ۳۱۰ هجری برای قرآن چهار نام ذکر کرده است که عبارتند از : قرآن _ الکتاب _ الفرقان _ الذکر.
۲) مرحوم امین الاسلام طبرسی صاحب تفسیر پرافتخار « مجمع البیان » نیز برای قرآن همان اسامی فوق را ذکر کرده است.
مرحوم طبرسی که رحمت خدا بر او باد، اسامی قرآن را اینچنین معنا می کنند:
الف) القرآن: معناه القرآئهٔ فی الاصل...
یعنی « قرآن » از نظر لغت به معنای « قرائت » است...
ب) الکتاب
ج) الفرقان: سمی بذلک لانه یفرق بین الحق و الباطل بادلته الداله علی صحه الحق و بطلان الباطل.
یعنی: چون قرآن با دلیل های محکمش حق را از باطل جدا می کند به اسم فرقان نامیده شده است.
د) ذکر: و هو یحتمل امرین: احدهما: یرید به انه ذکر من الله لعباده بالفرائض و الاحکام و الاخر: انه شرف لمن آمن به و صدق بما فیه.
یعنی : تعبیر قرآن به ذکر، ممکن است بنابر دو مناسبت باشد:
اول) این کتاب یادآوری خدا است به بندگان نسبت به فرائض و احکام.
دوم ) قرآن و شرف و افتخاری است برای کسی که بدان ایمان آورد و تصدیق کند...
۳) ابوالفتوح رازی که از مفسران بزرگ قرن ششم است، برای قرآن در مقدمه تفسیر خود، ۴۳ نام آورده است.
۴) صاحب التمهید نقل می کند که قاضی عزیزی ۵۵ نام و نیز همواره از قول بدرالدین زرکشی که از دانشمندان بنام در علوم قرآن است نقل می کند « حرالی » بیش از ۹۰ اسم یا وصف برای قرآن یادآور شده است و...
۵) بعضی دیگر از دانشمندان، فقط یک نام برای قرآن برگزیده اند و گفته اند که این کتاب شریف، فقط همین نام را دارد.
اهل سنت اسم « مصحف » را برای قرآن برگزیده اند. اما شیعیان، نام این کتاب را « قرآن » ذکر نموده اند و هر کدام برای خود دلیل دارند:
شیعیان با تمسک به کلام اهل بیت، می گویند:
« قرآن کلام خداست، همانند ستاره بر خاتم پیامبران است که محمد نازل کرده است.»
اینان می گویند: « قرآن ... در کلام، ادب مقابل شعر و نثر است. زیرا کلام به ادب، قرآن، شعر و نثر تقسیم می شود. همان گونه که در ادب به دیوان، به قصیده و حتی یک بیت از قصیده یا مصراعی از آن شعر می گویند، به همه قرآن و یک سوره و احیانا بخشی از آیه نیز « قرآن » اطلاق می کنند ... قرآن به این معنی، اصطلاح اسلامی است. زیرا منشأ این استعمالها، ورود آنها در قرآن کریم و حدیث شریف نبوی است.
در این صورت کل « قرآن » یک لفظ و اسم اسلامی می شود. یعنی قبل از اسلام وجود نداشته و یا اگر وجود داشته به این معنای خاص استعمال نمی شده است. این اسلام _ قرآن و حدیث _ بود که این اسم را برای اولین بار در این معنا استعمال کرده است.
اما « مصحف »، اسلامی نیست. گر چه بعضی از مسلمانان آن را استعمال می کنند؛ زیرا این کلمه نه در قرآن آمده است و نه در حدیث شریف نبوی.
صاحب « معالم المدرستین » از زرکشی که از دانشمندان مشهور علوم قرآن است، نقل می کند که:
آن گاه که ابوبکر لعنت الله علیه، قرآن را جمع کرد، گفت: نامی برای آن بگذارید. پس بعضی گفتند: آن را « انجیل » بنامید. این پیشنهاد را نپسندیدند. بعضی گفتند: آن را « سفر » بنامید. آن را هم از یهود نپذیرفتند. پس ابن مسعود گفت: در حبشه کتابی دیدم که آن را « مصحف » می گفتند. پس همه قرآن را به آن نامیدند.
بنابراین نامیدن قرآن به نام « مصحف » از نوع تسمیه مسلمانان و مصطلح آنان است. نه یک اصطلاح اسلامی که در متون مقدسه مثل قرآن و حدیث آمده باشد.
اما به راستی چرا در نامگذاری قرآن این قدر اختلاف است؟ و در این میان قول حق کدام است؟
بعضی از دانشمندان در تحلیل این امر می گویند:
« این اسمها، از آن جهت که در قرآن کریم آمده، چنانکه دانشمندان گفته اند، نامهایی برای قرآن نیستند، بلکه فقط از باب تعبیر و شناساندن صفات قرآن است ».
با توجه به این باید گفت: بسیاری از نام ها که برای قرآن به کار رفته « اسم » نیستند. بلکه « صفت » هستند و دانشمندان علوم قرآن ، « صفت » و اوصاف قرآن را به جای « نام و اسم » قرآن قرار داده اند. مثلاًً یکی از نا مهایی که برای قرآن انتخاب کرده اند « کتاب » است.
اسم « سیبویه » که از دانشمندان به نام علم و ادب است، به ذهن خطور می کند. از طرفی در خود قرآن نیز واژه ها به معنی « تورات » هم آورده است. آنجا که می فرماید: « و من قبله کتاب موسی» .
بنابراین به نظر می رسد که اگر « قرآن » اسم خاص و دیگر اسامی « اوصاف » برای قرآن بگیریم، خالی از اشکال باشد.
● وحی الهی
« وحی » ریسمانی است محکم و ستونی است که اساس و بنیان رسالت بر آن استوار است. در حقیقت این « وحی » است که به رسالت و نبوت معنا می دهد و رسالت و نبوت، بدون آن، چونان ساختمانی پوشالی است که با هر بادی از بن ویران و از دار هستی نابود می گردد.
همه صاحبان ادیان الهی، رسول و پیامبر خود را کسی می دانند که با عالم غیب در ارتباط هستند. این رسولان به اعتقاد صاحبان این ادیان به وسیله امری به نام « وحی » با حضرت خداوند مرتبط اند. و حضرت حق بدان وسیله، آنچه را که بندگان او را بدان نیاز است، به رسول ارزانی می دارد و رسول، نیز بندگان تشنه حق و حقیقت را با فیوضاتی که از بارگاه هستی آفرین دریافت نموده، سیراب می نماید و آنان را سرشار از معرفت و محبت حضرت حق می نماید.
بنابراین، با بودن « وحی » است که دین و دین داری و رسالت و انبعاث و حتی عمده ترین زوایای هستی، معنا پیدا می کند.
اگر اینک بشر، یادگاری از حضرت حق به نام کتاب آسمانی در دست دارد به برکت وحی است و اگر یادی از حضرت حق می نماید و او را با اوصاف و اسماء خاصی می خواند، به برکت وحی است و اگر به وسیله دین خود بر صاحبان دیگر ادیان فخر می فروشد، باز به وسیله و یمن و نعت وحی است.
این چنین است که « وحی » را باید بزرگترین نعمت خداوند نام نهاد که به بشر ارزانی شده است.
این نعمت عظمی چیست و چه معنایی دارد؟
آنچه در پی می آید، کوششی است ناقص برای شناخت این نعمت عظمی.
▪ معنای لغوی « وحی »:
برای « وحی » معنای دیگر را برشمرده اند:
۱_۱) الاشاره، الکتابه، المکتوب، الرسالهٔ، الالهام، الکلام الخفی و کل ما القیته الی غیرک.
وحی یعنی: اشاره، کتابت، نوشته شده، رسالهٔ، الهام، کلامی که پنهان و خفی است و هر چیزی که به دیگری القاء کنی.
۱_۲) « و ح ی »: اوحی الیه و اوحی بمعنی وحیت الیه و اوحیت اذا کلمته بما تخفیه عن غیره.
ماده « و ح ی » بمعنای وحی شده به سوی او، و اوحی نیز به معنی وحی شده است. وحیت الیه و اوحیت الیه برای زمانی استفاده می شود که با غیر به نحو مخفی و غیر آشکار صحبت نمایی.
با توجه به این معانی لفظی می توان به نتایج زیر رسید که در همه این معانی لغوی مشترک است.
الف) وحی به معنای، رسالت و پیام فرستادن = الوحی: الرسالهٔ
ب) وحی بمعنای، تفهیم و القاء پنهانی = الوحی: کل ما القیته الی غیرک.
ج) وحی بمعنای، الهام در قلب افکندن = الوحی: الهام.
د) گاهی نیز وحی به معنای، اعلام و تفهیم سریع و نهانی است.
از کنار هم نهادن معانی فوق به اینجا می رسیم که:
« جامع تمام معانی و استعمالات واژه مورد نظر بحث ( تفهیم و القای سریع و نهانی ) است که متوجه مخاطب خاص خود بوده و بر دیگران پوشیده است.
این معنای مشترک در تمام مصادیق وحی صدق می کند، خواه القای امر تکوینی بر جمادات باشد و یا القای امر غریزی بر حیوانات، تفهیم خطورات فطری، قلبی بر انسان های عادی و معمولی باشد یا تفهیم شریعت بر پیامبران برگزیده، خواه با اشاره باشد یا آواز نهانی و یا نوشتار سرّی، در تمام این موارد، آن تفهیم و القای سری و سریع نهفته است».
● مفهوم نزول
کلمه « نزول » بمعنی « فرود آمدن از مکانی بلند است ».
راغب اصفهانی می گوید: « النزول فی الاصل هو انحطاط من علوّ، یقال نزل عن دابهٔ و نزل فی مکان...»
یعنی نزول در اصل بمعنای فرود آمدن و پائین آمدن از بالایی و بلندی است. می گویند: از چهار پا فرود آمد و در مکانی جای گرفت و سکنی گزید.
علامه نیز در « المیزان » می فرماید: « کلمه نزول به معنای پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است ».
« بعضی دیگر از دانشمندان درباره این کلمه شرح بیشتری داده اند. از نظر آنان « نزول در برابر صعود و عروج است » که همان معنایی را می رساند که در بالا ذکر شد.
کاربرد معنایی این کلمه در سه مورد است:
۱ ) انتقال مکانی یا کاربرد مکانی:
« نزول باران » شاید بهترین مثال برای این مورد باشد. هنگامی که باران می بارد و یا برف شروع به باریدن می کند، همه می گویند: امسال شاهد نزول نعمات الهی از آسمان هستیم.
۲ ) کاربرد اعتباری:
گاهی گفته می شود: « فلانی از حیث اخلاقی در مرتبه ای بسیار نازل قرار دارد » و یا گفته می شود: فلان رئیس جمهور از حاکمیت ساقط شد. این یک کاربرد اعتباری است. زیرا که وظیفه انسان این است که در مراحل عالی اخلاقی قرار داشته باشد و به شیطان زحمت ندهد که او را از آن مرحله ساقط نماید.
یا انسان می تواند در مقام ریاست، ازتدبیر بالایی برخوردار گردد و بدین وسیله مانع زوال و نزول خود از مقامی که در اختیار دارد، گردد.
۳ ) کاربرد حقیقی:
این واژه « در امور حقیقی غیر حسی به کار می رود مانند قرآن که از طرف خداوند متعال بر قلب پیامبر اکرم نازل شده » است.
سرّ این مطلب که درباره قرآن، « کاربرد حقیقی » این کلمه مراد است، به شرح زیر است:
الف) « نازل کننده قرآن، ذات پاک والای خداوند متعال است ».
پرواضح است که حقیقی بالاتر و عینی تر و واقعی تر از حضرت حق جل و علا موجود نیست، هم ما سوی الله حقیقت، عینیت، واقعیت و هستی خود را مدیون حضرت پروردگار است.
ب) باید آنچه نازل شده، چیست؟
نازل شونده، قرآن است و قرآن نیز مرتبه ای از علم نامتناهی حضرت پروردگار است. همان گونه که خود حضرت حق حقیقی و عینی است، علم و مراتب علم او نیز حقیقی و عینی هستند.
ج) آنچه در این میان واسطه است، حضرت جبرئیل است.
د) گیرنده وحی نیز روان رسول گرامی اسلام می باشد که موجودی عینی و غیر قابل انکار است.
با توجه به مطالب فوق روشن شد که کاربرد این واژه درباره قرآن، از نوع کاربرد مکانی این واژه نیست.
از طرفی معنای اعتباری و کاربرد اعتباری آن نیز درباره قرآن، صحت و حقیقت ندارد.
« زیرا نزول قرآن از ناحیه حذر به هیچ وجه موجب کاهش ارزش و منزلت آن در پیشگاه الهی نمی گردد».
● کیفیت و نحوه نزول قرآن
در باب کیفیت نزول قرآن کریم، چند نظریه ارائه شده است.
بعضاً پشتوانه این نظریات، یک سری احادیث است.
این نظریات به شرح ذیل است:
۱) قرآن کریم، در شب قدر به نحو یک پارچه و کامل به سوی آسمان دنیا نازل شد. بعد از آن در مدت ۲۰ سال یا ۲۳ سال و یا ۲۵ سال به تدریج به مردم ابلاغ شد.
دلیل و مبنای این نظریه حدیثی است که از ابن عباس به وسیله محدثین نقل شده است.
۲) نظریه دوم می گوید:
قرآن کریم در شب های قدر در مدت ۲۰ سال به سوی آسمان دنیا نازل شده است.
بعضی دیگر گفته اند، در ۲۳ شب قدر از ۲۳ سال و یا ۲۵ شب قدر از ۲۵ سال این کتاب شریف به سوی آسمان دنیا نازل شده است. ولی نه به طور تمام و کامل، بلکه به اندازه ای که در آن سال مورد نیاز رسول اکرم و مسلمین بوده، در این شب مبارک نازل می شده است.
بنابراین در هر سال و در شب مبارک قدر مقداری از قرآن مبین که در آن سال نیاز بوده به سوی آسمان دنیا نازل می شده است و بقیه قرآن در سال بعد، تا این که بعد از ۲۰ یا ۲۳ و یا ۲۵ سال، قرآن کامل گردید.
منظور از ۲۵ سال نزول نیز برحسب اختلافی است که دانشمندان در مدت اقامت رسول گرامی اسلام در مکّه دادند.
همه می دانیم که رسول اکرم مدت ۱۰ سال در مدینه حضور داشتند. اما در مدت اقامت و بعثت ایشان در مکه بعضی، ۱۳ سال گفته اند و بعضی ۱۵ سال. البته قول اکثر مورخان همان ۱۳ سال است.
این نظریه را فخر الدین رازی ارائه داده است.
گاهی از ماه « انزال » استفاده می کند و گاهی از ماده « تنزیل ».
ماده « انزال » بر نزول دفعی دلالت می کند و ماده « تنزیل » بر نزول تدریجی.
نظریه علامه به شرح زیر است:
در آیاتی که « انزلنا » به کار رفته، منظور همین نزول دفعی است. بعضی از این آیات به شرح زیر است:
۱) « شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن...» (سوره بقره، آیه ۱۸۵)
۲) « حم. والکتاب المبین.انا انزلناه فی لیلهٔ مبارکهٔ» (سوره دخان، آیه ۳)
۳) « انا انزلناه فی لیلهٔ القدر» (سوره قدر، آیه ۱)
اما سؤال اصلی این است:
▪ آیا منظور از « نزول دفعی » نزول تمامی قرآن است؟
مرحوم علامه، آیه ای را شاهد می آورد که دلالت می کند، منظور از « نزول دفعی » نزول همه یک چیز و به یک باره نیست.
خداوند در سوره یونس می فرماید:«...کماء انزلناه من السّماء...» آیه ۲۴.
در این آیه شریفه، برای باریدن باران از آسمان، از کلمه « انزلنا » استفاده شده است.
این امر نیز مسلم است که باران یک باره و دفعه واحده، از آسمان به زمین نمی ریزد. بلکه به تدریج و در مدت زمان کوتاه یا طولانی می بارد.
بنابراین با توجه به این آیه، « انزال » گر چه به معنای « دفعی » است. اما این کاربرد، یک کاربرد همیشگی نیست.
از طرفی، این امر نیز روشن است که هم بر « کل کتاب شریف » قرآن گفته می شود و هم بر جزء آن و هم بر آیه ای از آن.
از کنار هم نهادن این مقدمات، به اینجا می رسیم که تناقضی بین نزول قرآن در ۲۷ رجب و ماه مبارک رمضان نیست.
ابن اثیر نیز، آغاز رسالت رسول اکرم را در سن ۴۰ سالگی می داند.
بنابراین، روز و ماه و سال نزول وحی، ۲۷ رجب سال ۴۰ عام الفیل است.
اکنون اگر نزول قرآن را، ماه رمضان بدانیم، لازم می آید که حدود پنجاه و چند روز به رسول اکرم، پیامبر خدا باشد، اما وحی از جانب خدای عظیم الشأن بر او نازل نشده باشد.
از طرف دیگر می دانیم که، آیات مبارکه سوره علق در همان آوان مبعوث شدن نازل شده است. یعنی بعثت رسول گرامی اسلام با آیات سوره علق شروع شده است. و بعد از آن آیات مبارک سوره مدثر، نازل گردیده است.
مقدمات فوق ما را به اینجا می رساند که:
ابتدای نزول قرآن، هم زمان با بعثت رسول گرامی اسلام است.
در این میان اما، آیاتی از قرآن دال بر این است که، قرآن کریم در ماه مبارک رمضان و در شب قدر نازل شده است.
در شب های قدر نیز اختلاف است. بعضی ۱۹ رمضان را شب قدر می دانند. بعضی ۲۱ ماه مبارک رمضان را و بعضی نیز ۲۳ یا ۲۷ ماه مبارک رمضان را شب قدر می دانند.
البته پشتوانه این اقوال نیز یک سری احادیث است که از معصومین علیهم السلام نقل شده است.
به هر حال، هر یک از این شب ها که شب قدر بدانیم، در ماه مبارک رمضان است.
بعثت رسول اکرم نیز در ۲۷ رجب است.
بین ماه مبارک رمضان و رجب، یک ماه _ شعبان _ فاصله است.
اینجا است که به این شکل مواجه می شویم که، چگونه باید بین نزول قرآن در ۲۷ رجب و روزهای بعد از آن و بین نزول قرآن در ماه مبارک رمضان جمع نمود.
۳) قول سوم این است که قرآن کریم در شب قدر یک باره نازل شده و بعد در مدت و اوقات مختلف به تدریج برای مردم ابلاغ شده است.
این قول از « شعبی » نقل شده است.
« زرکشی » می گوید:
قول اول، صحیح است. همان گونه که گفته شد، پشتوانه این اقوال احادیث است.
نظریه اول که از نظر دانشمندان علوم قرآن پذیرفته شده، مستند به این حدیث است که از ابن عباس نقل کرده اند:
ابن عباس گفته است:
« فصل القرآن من الذکر، فوضع فی بیت العزهٔ من السماء الدنیا، فجعل جبرئیل ینزل به علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم».
جدا شد قرآن از ذکر. پس در بیت العزه از آسمان دنیا قرار گرفت.آن گاه جبرئیل آن را به تدریج بر رسول گرامی اسلام نازل کرد.
اگر به این اقوال به دقت نگریسته شود، اشکالاتی چند در آنها موجود است که با روح تعالیم و تاریخ اسلام سازگاری ندارد.
این نظریات می گویند: « قرآن در شب قدر و در ماه مبارک رمضان نازل شده است».
معنای مطلب فوق این است که قرآن قبل از این شب گرامی و ارجمند نازل نگردیده است.
از طرفی به گواهی مورخین اسلام، رسول گرامی اسلام در ۲۷ رجب سال ۴۰ عام الفیل به رسالت معبوث گردید.
طبری می گوید: « عن ابن عباس قال: بعث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لاربعین سنه »
رسول الله در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد.
صاحب مجمع البیان برای رفع تعارض، حدیثی از ابن عباس نقل می کند که دال بر این مطلب است که، قرآن کریم، دو نوع نزول داشته است که عبارت است از: نزول دفعی و تدریجی.
او می گوید:
«قال ابن عباس: انزل الله القرآن جملهٔ واحدهٔ من اللوح المحفوظ الی السماء الدنیا فی لیلهٔ القدر ثم کان ینزله جبرئیل علی محمد صلی الله علیه و آله و سلم نجوما من اوله الی آخرهٔ ثلاث و عشرون سنهٔ ».
ابن عباس گفته است:
خداوند قرآن را از لوح محفوظ یک باره به سوی آسمان دنیا در شب قدر نازل فرمود. آن گاه حضرت جبرئیل علیه السلام قرآن را در مدت ۲۳ سال بر رسول گرامی اسلام به تدریج نازل فرمود.
با توجه به این حدیث، انزال یک باره قرآن در شب مبارک قدر توجیه و حل می شود.
اما یک سری سؤالات همچنان باقی است که نیاز به حل و پاسخ گویی دارد.
این توجیه با انزال و شروع نزول قرآن در شب قدر و نزول تدریجی آن در مدت ۲۳ سال می سازد. البته اگر بعثت رسول اکرم را ماه رمضان بدانیم. یعنی اگر رسالت رسول گرامی اسلام در ماه رمضان و شب های قدر باشد، این حدیث با آن هم خوانی دارد. ولی می دانیم که بعثت رسول گرامی اسلام در ۲۷ رجب سال ۴۰ عام الفیل است.
در این صورت نزول آیات سوره « علق » و « مدثر » را که هم زمان با بعثت و روزهای بعد نازل شده است را چگونه می توان توجیه نمود؟
به نظر می رسد که می توان این مشکل را نیز به وسیله خود همین حدیث و نیز مدد جستن از خود قرآن کریم حل نمود.
مرحوم علامه طباطبایی، حل این مشکل را در گرو، دقت در الفاظی از قرآن می داند که دلالت بر نزول قرآن دارد. منظور علامه طباطبایی این است که در رابطه با نزول قرآن، خداوند سبحان از دو سنخ لفظ استفاده می کند.
رضا بهزادی


همچنین مشاهده کنید