جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

به ما بگویید گرگ باران دیده


به ما بگویید گرگ باران دیده
«این بازی هم مثل بقیه بازی‌هاست و سه امتیاز بیشتر ندارد.» این جمله تکراری و کلیشه‌ای را حتماً شنیده‌اید. پای ثابت نقل‌قول‌های قبل از داربی تهران در چند سال اخیر دیگر اما جذابیت خود را از دست داده، چرا که برای بعضی از بازیکنان داربی فقط یک بازی صرف نیست. داربی برای آنها از مرگ و زندگی و نان شب هم واجب‌تر است و انگار همین یک بازی است که عیار آنها را مشخص می‌کند. بقیه بازی‌ها هر کاری که کرده‌اند عیبی ندارد. مهم داربی است.
تعداد بازیکنانی که با این تفکر وارد داربی می‌شوند در چند سال اخیر رشد زیادی داشته، اما هنوز که هنوز است هیچ کس مثل مهدی هاشمی‌نسب و علی انصاریان با آب و تاب در مورد داربی صحبت نمی‌کنند. «داربی همه چیز ما بود. دوست داشتیم اگر بشود سالی پنج بار این بازی برگزار شود. نمی‌دانید که چه انگیزه‌ای داشتیم.» اما دیگر خبری از آن انگیزه و شور و حال نیست چرا که هاشمی‌نسب و انصاریان دیگر عضو استقلال یا پرسپولیس نیستند. انصاریان که پی مرادش – علی پروین- رفته و امسال حضور در کنار سلطان را در استیل‌آذین تجربه می‌کند. مهدی هاشمی‌نسب هم که به قول دوستانش یاغی بازنشسته شده در ابومسلم مثلاً سال‌های بدون حاشیه‌ای را پشت سر می‌گذارد. هر چند که حاشیه ول‌کن او نیست.
«خیلی کم موبایلم را جواب می‌دهم. همین الان یک‌نفر زنگ زد و هر چه به دهانش آمد نثار من کرد. تقریباً هر روز از این مدل تلفن‌ها دارم. چند روز قبل هم در مشهد یک پراید پیچید جلوی پایم و با کلماتش حسابی ما را شرمنده کرد.» این سرنوشت بازیکنی است که با انتقالش از پرسپولیس به استقلال محبوبیت را با منفوریت (حداقل در ذهن هواداران پرسپولیس) عوض کرد. انصاریان البته ورژن کم‌رنگ‌تر او بود. با این‌که او هم از پرسپولیس مستقیم به استقلال رفت، اما تقریباً هیچ‌کدام از بلاهایی که سر هاشمی‌نسب آمد سر او نیامد. «خب هواداران پرسپولیس به من لطف دارند.
آنها می‌دانند که من به چه دلیل این تیم را ترک کردم و به استقلال رفتم.» هر چند که آنها دیگر در استقلال و پرسپولیس نیستند، اما خاطرات داربی مرتب جلوی چشمانشان می‌آید. هاشمی‌نسب می‌گوید: «زمانی که در پرسپولیس بودم انگیزه زیادی برای حضور در داربی داشتم، اما زمانی که به استقلال آمدم، اصلاً دوست نداشتم که داربی شود.
انگار همیشه ترس ته دلم به خاطر این انتقال وجود داشت.» مهدی هاشمی‌نسب که زمانی خیلی راحت حرف می‌زد، حالا علاقه زیادی برای حرف زدن در مورد رفتنش از پرسپولیس به استقلال ندارد. «من پولکی نبودم، اما سر یک‌سری چیزها باید از پرسپولیس می‌رفتم. محبوبیت من برای یک‌عده خیلی سنگین بود و جو جوری شده بود که جای من در پرسپولیس نبود. باید از این تیم می‌رفتم.» انصاریان هم تقریباً شرایطی شبیه هاشمی‌نسب دارد. «سه‌ چهار روز قبل از این‌که بروم استقلال، با مهدی صحبت کردم. شرایط من خیلی بد بود و تازه فهمیدم که چرا مهدی از پرسپولیس به استقلال رفت.
البته راستش را بگویم واقعاً هنوز دلیل رفتنم را نمی‌دانم. شاید برای این‌که می‌خواستم نشان بدهم که هنوز می‌توانم در پرسپولیس بازی کنم. یک‌ماه اول بازی در استقلال هم خیلی سخت بود. بالاخره من چند سال جلوی این تیم بازی کرده بودم و اصلاً نمی‌توانستم با بقیه اخت شوم، اما به تدریج اوضاع خوب شد.»
اولین داربی بعد از تیم عوض کردن برای هر دو یاغی سابق با اتفاقات عجیبی همراه بود. به‌خصوص برای هاشمی‌نسب: «اول بازی عابدزاده آمد طرفم و شال قرمز انداخت دور گردنم. نمی‌دانستم باید چه کار کنم. از یک‌طرف احمدرضا رفیقم بود و نمی‌توانستم دست رد به سینه‌اش بزنم. از طرف دیگر پیراهن استقلال با شال‌گردن پرسپولیس ترکیب جالبی نبود. اگر می‌زدم زمین پرسپولیسی‌ها ناراحت می‌شدند. اگر هم کاری نمی‌کردم، استقلالی‌ها ناراحت می‌شدند. واقعاً لحظه عجیبی بود.»
بازی که شروع می‌شود، مهدی در خط حمله استقلال بازی می‌کند. «آن بازی باید حتماً خودم را نشان می‌دادم. نمی‌دانید داربی چه حسی دارد.» بقیه ماجرا را انصاریان توضیح می‌دهد: «من یارگیر مهدی نبودم، اما دقیقه ۸۰ روی یک سانتر، عابدزاده لیز خورد و مهدی با پشت سر دروازه پرسپولیس را باز کرد. آن گل را خدا خواسته بود.» واکنش مهدی هاشمی‌نسب بعد از آن گل عجیب بود. «از فرط خوشحالی غش کردم. من باید جواب دو نفر را می‌دادم و حرکتم اصلاً اشتباه نبود. اگر دوباره هم آن صحنه تکرار شود همان کار را می‌کنم.
چون جواب آدم‌ها را باید یک‌جوری داد.» بعد از آن گل پرسپولیسی‌ها تقریباً خودشان را بازنده می‌دانستند. انصاریان می‌گوید: «فکر کردیم بازی را باختیم، اما دقیقه ۹۰ من برای کریمی اوت انداختم که او دروازه را باز کرد. خوشحالی ناصر ابراهیمی هم خیلی عجیب بود. اگر می‌باختیم شیرین‌ترین باخت پرسپولیس بود، چون مهدی به ما گل زده بود.» هاشمی‌نسب هم آن صحنه را خوب یادش هست. «علی کریمی یار مستقیم ستار همدانی بود.
ما اگر آن بازی سه گل دیگر هم می‌خوردیم برایم عیبی نداشت، چون هواداران استقلال آمده بودند که فقط گل من را ببینند.» این دیدار از نظر هر دو بازیکن مهیج‌ترین داربی آنها بود و البته آن بازی همان بازی جنجالی کتک‌کاری‌ها بود. بازی که تمام شد، تازه بازیکنان دو تیم گرم شده بودند. مهدی می‌گوید: «خدا را شکر که من در آن درگیری‌ها نبودم. نفرات دستگیرشده را بردند زندان قصر. احتمالاً اگر من بودم، می‌بردنم زندان اوین.»
هر چقدر که مهدی هاشمی‌نسب برای گل زدن به پرسپولیس انگیزه داشته و حتی عنوان می‌کند که دوست داشته انصاریان هم به پرسپولیس گل بزند، اما انصاریان اصلاً توی این خط‌ها نیست. «دوست نداشتم در داربی گل بزنم، چون مهدی را دیده بودم.
اگر او برای استقلال گل نمی‌زد ماندگارترین بازیکن تاریخ دو تیم می‌شد. من نمی‌خواستم پل‌های پشت سرم را خراب کنم.» شاید علی انصاریان پلی را خراب نکرده باشد، اما به عقیده خیلی‌ها هاشمی‌نسب بعد از حضور در استقلال دیگر نتوانست روزهای خوبش را تکرار کند. «من که بر عکس بقیه فکر می‌کنم، چون در استقلال هم ستاره بودم. من هیچ‌وقت از انتقالم ناراضی نیستم، چون این انتقال برای گرفتن حقم بود. ممکن است خیلی‌ها بگویند من به‌خاطر رفتن از پرسپولیس خیلی چیزها را از دست دادم، در حالی که من خیلی چیزها را هم بعد از رفتن به استقلال به دست آوردم.» هر چند که او تیم ملی را پس از این انتقال از دست داد. «بالاخره تیم ملی را یک زمان از دست می‌دهی.
اصلاً در تیم ملی بحث فنی ملاک نیست. آن زمان خیلی‌ها از من بهتر بودند، اما چون من ستاره بودم، فیکس تیم ملی شده بودم.» هاشمی‌نسب به خاطر انتقالش به استقلال خیلی چیزها را از دست داد که هواداران پرسپولیس یکی از آنها بود. «برخورد بد برایم مهم نبود، چون توان مبارزه را داشتم.
خیلی‌ها بعد از تیم عوض کردن محو شدند، اما شرایط من با بقیه فرق می‌کرد.» بالاخره بازیکنی که با پرسپولیس هفت بار جلوی استقلال و با استقلال شش بار جلوی پرسپولیس بازی کرده باشد، با بقیه باید فرق کند. «نصف استادیوم به من فحش می‌داد،‌ اما گوش من به این حرف‌ها بدهکار نبود.
شاید هم من بازیکن عراقی یا اسرائیلی بودم که این همه فحش به من دادند، ‌اما کسی توجه نکرد. اما الان کافی است به یک بازیکن توهین شود، فوری تیم را محروم می‌کنند.»
اما داستان اولین داربی علی انصاریان با پیراهن استقلال: «وقتی رفتم تو زمین که گرم کنم، پرسپولیسی‌ها شروع کردند به تشویقم. کپ کردم. من که عاشق داربی بودم، دوست داشتم بازی هر چه زودتر تمام شود. توی ۹۰ دقیقه بازی رفت فقط دو بار پایم به توپ خورد، اما بازی برگشت اگر من و وحید طالب‌لو نبودیم، استقلال شش‌تا می‌خورد.»
مهدی هاشمی‌نسب و علی انصاریان ادعا می‌کنند که تنها آنها هستند که می‌توانند بدون هیچ‌ترسی در مورد پشت پرده فوتبال صحبت کنند، اما وقتی صحبت این می‌شود که آنها طرفدار کدام‌یکی از دو تیم مطرح پایتخت هستند، شجاعت جایش را به محافظه‌کاری می‌دهد.
هاشمی‌نسب می‌گوید: «ضبط را خاموش کنید تا بگویم. اصلاً من طرفدار هر دو تیم هستم.» انصاریان هم دست کمی از هم‌تیمی سابقش ندارد: «الان من دوطرفی هستم، اما علی پروین را هم دوست دارم.» برای آنها فرقی نمی‌کند که چه تیمی در داربی ببرد. «مساوی پرگل بهترین نتیجه است.»
کلمه یاغی برای این دو نفر یک کلمه آشناست. زمانی که آنها در تیم‌های مطرح پایتخت بودند، این واژه زیاد در مورد آنها به کار برده می‌شد. «یاغی بودن آدم‌های خاص خودش را دارد. اگر یاغی بودن به معنای گرفتن حق است، آره ما یاغی هستیم.» البته هاشمی‌نسب قبول دارد که یاغی بازنشسته است. «دوست دارم فقط با فوتبالم معروف شوم نه چیز دیگری.» و به همین دلیل کمتر مثل سابق روی جلد مطبوعات ظاهر می‌شود. اما داستان انصاریان فرق می‌کند.‌
«طرز زندگی ما با بقیه فرق دارد. شما ما را دعوت کردید اینجا چون برایتان مهم هستیم. ماندن در مطبوعات برای من اهمیت دارد. چون تا زمانی که فوتبال بازی می‌کنم باید روی جلد باشم. خوب می‌دانید که من به‌خاطر رفقای زیادی که بین بازیگران و خواننده‌ها دارم و اخلاق خاصی که دارم زیاد وارد حاشیه می‌شوم و این برای همه جالب است.
البته الان خیلی کم مصاحبه می‌کنم. چون از این به بعد من انتخاب می‌کنم. نه شما.» انصاریان البته سعی می‌کند به جای کلمه یاغی از یک واژه دیگر استفاده کند. «فکر کنم من و مهدی گرگ باران‌دیده هستیم، چون سختی‌هایی که ما کشیدیم بقیه نکشیدند.» سختی‌هایی که البته برای یک فوتبالیست معمولی است. «آن موقع که شما با رفقایتان سر کوچه می‌ایستادید، ما زیر آفتاب تمرین می‌کردیم. شما نمی‌توانید ما را با بکام مقایسه کنید، چون مثلاً او برای تبلیغات کلی پول می‌گیرد، اما من چهار پنج میلیون بیشتر برای تبلیغات نگرفتم.»
آنها خودشان را حسابی قبول دارند، چون استعدادی دارند که به قول خودشان هر کسی ندارد. آنها خودشان را قبول دارند، چون تیم و باشگاه و حتی تماشاچی‌ها برایشان در اولویت‌های بعدی قرار دارند و اول خودشان و خانواده‌شان مهم هستند.
آنها حسابی خودشان را قبول دارند، چون فکر می‌کنند کمتر کسی می‌تواند مثل آنها یاغی شود. هر چند هاشمی‌نسب می‌گوید: «پیروز می‌تواند مثل ما باشد. نه این‌که پررو باشد، اما او به درد داربی می‌خورد. من چیزهایی از این داربی می‌دانم که اگر بگویم سرتان سوت می‌کشد.»
هاشمی‌نسب به قول خودش قربانی یک سری مسائلی شده که برایش ارزش بوده. «من به‌خاطر یک سری مسائل از پرسپولیس زدم بیرون، چون دنبال چیزهای دیگری بودم، وگرنه اگر در پرسپولیس می‌ماندم الان آنجا آقایی می‌کردم و کاپیتان تیم بودم.» حاشیه‌های فوتبال او را حسابی خسته کرده،‌ چون به نظرش آدم از حاشیه و حتی خود فوتبال ممکن است به جایی نرسد. «ببین علی انصاریان، خداییش تو الان خانه از خودت داری. پس‌انداز چقدر داری؟
برو بقالی کوچه بگو من علی انصاریان هستم. طرف هر‌چقدر هم پرسپولیسی دوآتیشه باشد، نمی‌آید مفتکی به تو چیزی بدهد. مگر ما چقدر از عابدزاده یا محرمی بالاتر بودیم؟ آنها الان کجای این فوتبال هستند؟» هاشمی‌نسب به قول خیلی‌ها زخم‌خورده این فوتبال است.
سلطان حاشیه‌ها اصلاً دوست ندارد درباره حاشیه‌های فوتبال صحبت کند و فقط می‌خواهد از حاشیه فرار کند، اما انصاریان خب طبعش چیز دیگری می‌طلبد و هنوز دوست دارد جنجال به پا کند. هر چند در مقابل مهدی ترجیح می‌دهد سکوت کند. صحنه خداحافظی هم جالب است.
هاشمی‌نسب با پراید دوستش می‌رود و انصاریان با بی‌ام‌و مدل X۳. دنیا، دنیای جالبی است. هاشمی‌نسب یاغی‌تر و جنجالی‌تر بود، اما حالا آرام‌تر و کم‌حاشیه‌تر است، اما علی انصاریان حتی با مدل ماشینش هنوز می‌تواند جنجالی باشد
منبع : چلچراغ


همچنین مشاهده کنید