جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ماه رمضان و لحظه های انقلاب به روایت سید محمود گلاب دره ای


ماه رمضان و لحظه های انقلاب به روایت سید محمود گلاب دره ای
اغلب مساجد بسته شده بود. دم در حسینیه ارشاد و تا توی کوچه و تا دم در مسجد قبا تانک ایستاده بود. هر شب همان یک گله جا ده ها سرباز و افسر ولو بودند و کامیون های پر از سرباز آماده کنار خیابان پارک کرده بودند. خیلی جا های دیگر را تک تک بسته بودند.
و حالا تنها جایی که مانده بود همین جا بود. شب ها از پایین تا بالا، سرتاسر خیابان ایران و تا بهارستان و از این ور تا میدان ژاله و بیا تا فخر آباد و تا خورشید، تمام خیابان از آدم پر می شد. جایی نبود. این جا هم همین یکی دو شب بود که از دل خاک خفته سر زده بود."آقا" قرار نماز عید فطر را گذاشت که همگی به بیابان های فرح آباد ژاله بیایند. ولی نمی دانم چه شد که چو افتاد بروند تپه قیطریه.
امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی آن گاه که مساله تارخ نگاری انقلاب اسلامی را طرح می کردند، در میان همه اشکال تاریخ نگاری توصیه شان بر روی آن نوع تاریخی بود که انقلاب را از نگاه توده های مردم روایت کند. اصالت روایت مردمی از نگاه امام (ره) شاید از آن جهت بود که میان توده های مردم و رده های قدرت سیاسی نسبتی نیست و حب و بغض های سیاسی و موقعیت های مختلف نمی تواند بر مختصات روایت تاثیر بگذارد و شاید از همین جهت است که این نوع توصیف یکی از صادق ترین روایت هاست.
این در حالی است که روایت شخصیت های سیاسی از سویی در بند تغییر موضع ها و ذائقه های سیاسی است و از سویی دیگر نمی توان آن را از خطر تاثیر پذیرفتن از اغراض دور دانست و از جهتی دیگر یک سویه و محدود است؛ به طوری که برخی از این روایات انقلاب را د ر حد یک فعالیت سیاسی محدود به انگشت شماری افراد محدود می کند.
"لحظه های انقلاب" اثر سید محمود گلاب دره ای به اعتقاد صاحب نظران از نمونه های کم نظیر رمان خاطره در ایران و در تاریخ نگاری روزهای انقلاب تقریبا بی نظیر است. چشمی بینا در میان مردم کوچه خیابان پایتخت، که تمام افت و خیزهایی را که دیده است کوشیده تا به ثبت برساند. اثر گلاب دره ای برشی است از یک فرهنگ با همه مختصات لازم برای آن. مستندی است مکتوب با منابع گرانبهای مردم شناسی. اما افسوس که که این اثر نیز چون بسیاری از آثار گرانبهای مربوط به انقلاب اسلامی گرد غربت بر چهره دارد. آخرین چاپ موجود از کتاب " لحظه های انقلاب" مربوط به سال ۱۳۷۹ است.

بخشی از این کتاب خاطره مربوط به نماز عید فطر را با هم می خوانیم:
شب های ماه مبارک رمضان حرف ها داشت. حرف می شد ولی هنوز آنچنان برنده و کوبنده نشده بود. اما شبی که "آقا" میدان فوزیه را با کلام و صدایش از جا کند دیدم که نشستن پای این منبر و به وعظ گوش کردن با نشستن پای منبرها و به وعظ گوش کردن ها و چرت زدن ها و بعد گریستن و دعا کردن ها و گریه و زاری کردن ها و ندبه و استغاثه کردن ها و ذلیل و خوار و زبون تن به هر ذلت و مصیبت و فلاکتی دادن و در انتظار تقدیر تن به تسلیم و رضا دادن و راضی بودن های سابق فرق دارد. زدم به آب. این سیل خروشان همان حرکت خانه براندازی بود که در خیال هم حتی باورش نمی کردم. این جا و آن جا هر جا که وعظ و اعظی بود می رفتم. تا آن شبی که آقای نوری سر "آب سردار" وعظ کرد و بعد قرار نماز عید فطر را گذاشت و مجلس را ختم کرد و گفت بی سر و صدا به خانه هایتان بروید. اما ناگهان خروشی افتاد، توی موج خلق نشسته توی خیابان، و خلق خدا که تا آن لحظه آرام و بی صدا چهار زانو روی آسفالت نشسته بودند از جا کنده شدند و در یک آن صدا پیچید و نعره شد و صداها یکصدا شد و غرید" تنها ره سعادت ایمان- جهاد- شهادت" و موج به طرف میدان ژاله به حرکت در آمد و سد رگبار گلوله از روبرو و آتش گر گرفته ی بنزین و نفت که قبلا ریخته بودند کف خیابان و میدان سیل جمعیت را پس زد.
همان شب شهیدان متلاشی شده و تیر خورده های از حال رفته دست به دست با احترام چون لاله های سرخ، نشسته رو یدست و سر و کول، به خانه ها برده شدند. بعد از شهدای چند شب پیش میدان فوزیه، این دومین باری بود که خلق خاموش، می دیدند که چه عزت و احترامی دارد شهید؟ چه ارج و منزلتی دارد شهید و نطفه شهید شدن و در دل خلق جا گرفتن د ردل تک تک آنهایی که توی تاریکی توی کوچه پس کوچه ها به طرف خانه هایشان می رفتند بسته شد.
اغلب مساجد بسته شده بود. دم در حسینیه ارشاد و تا توی کوچه و تا دم در مسجد قبا تانک ایستاده بود. هر شب همان یک گله جا ده ها سرباز و افسر ولو بودند و کامیون های پر از سرباز آماده کنار خیابان پارک کرده بودند. خیلی جا های دیگر را تک تک بسته بودند. و حالا تنها جایی که مانده بود همین جا بود. شب ها از پایین تا بالا، سرتاسر خیابان ایران و تا بهارستان و از این ور تا میدان ژاله و بیا تا فخر آباد و تا خورشید، تمام خیابان از آدم پر می شد. جایی نبود. این جا هم همین یکی دو شب بود که از دل خاک خفته سر زده بود."آقا" قرار نماز عید فطر را گذاشت که همگی به بیابان های فرح آباد ژاله بیایند. ولی نمی دانم چه شد که چو افتاد بروند تپه قیطریه.
منبع: عدالتخانه
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید