جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

حجاب : نماد جهاد و پایداری در جهان بعد از ۱۱ سپتامبر


حجاب : نماد جهاد و پایداری در جهان بعد از ۱۱ سپتامبر
سه زن مسلمان درباره نماد پایدار ایمان و افتخار صحبت می کنند .
امیلیا عسکری(۱)
" آلیا کزاک " (۲) مدت طولانی در مورد پوشیدن حجاب – یک روسری که او را به عنوان یک مسلمان معرفی می کند – فکر می کرد .
آن روسری فقط یک لباس مستطیل شکل ساده و سیاه بود ولی به صورت عظیمی با نماد مسلمان بودنش گروه خورده است. نشانگر ایمان او ، تواضع او ، آرزوی او مبنی بر اینکه دیگران جذب شخصیت او خواهند شد و نه زیبایی ظاهری اش . حال ، اگر او در " ویکتوریا زسکرت " (۳) به عنوان فروشنده لازم آرایشی کار می کرد چه مشکلی وجود داشت . مطمئنا آنجا یک تعارض بود . اما زندگی یک مسلمان آمریکایی آمیخته با تعارضات فرهنگی است که به هر حال باید در برابر فرهنگ ماده و قدرت ایستاد.
اولین روزی که " کزاک " حجاب پوشید ، در حالیکه به سمت " مجموعه سامرسرت " (۴) حرکت می کرد اشک از گونه اش سرازیر می شد . او ماشین خود را در کنار جاده پارک کرد ، آرایش چشمش را پاک کرد و دعا کرد : " لطفا این تغییر را برای من آسان بگردان لطفا مرا قوی بگردان "
امروز – حدود دو نیم سال بعد – کزاک در میان دهها هزار زن مسلمان در میشیگان می باشد که در عموم حجاب می پوشند – به صورت " هی جاب " (۵) تلفظ می گردد ، این عمل ( پوشیدن حجاب ) اغلب از طرف غیرمسلمانان ظلم به زنان تلقی می شود . اما بیشتر " حجابی ها " (۶) – به زنانی که روسری می پوشند اطلاق می گردد – می گویند که پوشاندن سرشان یک انتخاب شخصی بوده است . آنها حجاب خود را بر مبنای نزدیک کردن رابطه شان با خدا و مردم ارزشگذاری می کنند .
در این قسمت داستان سه زن مسلمان در متروی " دترویت " (۷) و تجربیات آنها در مورد حجاب بیان شده است . آنها عقیده دارند که اهمیت معرفی خودشان به عنوان مسلمان از ۱۱ سپتامبر بیشتر شده است .
" کزاک " می گوید " حجاب هویت مرا به عنوان زن مسلمان آشکار کرد " کزاک شغل پاره وقت خود را در " ویکتوریا زسکرت " به دلیل تغییر برنامه کلاسهای درسی اش در دانشگاه " اکلند " (۸) ، رها کرد . حالا او فارغ التحصیل شده است و به صورت تمام وقت به عنوان مدیر پناهندگان در " ای سی سی ای راس اس " (۹) – مرکز ارتباطات عرب در مورد خدمات اقتصادی و اجتماعی – در " دی یربورن : (۱۰) مشغول به کار است .
" کزاک " می گوید : روسری که او دور سرش می پیچد او را از بازی های از روی هوا وهوس که دیگر مردم بازی می کنند می رهاند . " من متوجه یک سطح متفاوتی از احترام می شود و من آن را به شدت دوست دارم . خود باوری ... من احساس خیلی بهتری در مورد خودم دارم ، احساس احترام خیلی زیاد . من احساس می کنم که شخصیتم از طریق روسری من باز می گردد. او با اعتماد سخن می گوید و خوشحال است که نشان می دهد که چگونه روسری اش را بعد از انتخاب رنگ متناسب آن با لباسهای دیگرش ، می بندد. " کزاک " ۲۲ ساله می گوید ؛ در آن مثل یک خطابه است : " سلام ، من مسلمان هستم " او با والدینش و یک خواهرش در " بلوم فیلد هیلز " (۱۱) زندگی می کند .
با یک ماشین با پلاک کوچک و کف آراسته شده متناسب با لقبش – " پرنیس " (۱۲) ، سرکار می رود . کزاک که بومی فلسطین است می گوید : پوشیدن حجاب ، مثبت ترین تصمیمی بود که من در زندگی ام گرفتم "
" کزاک " می گوید با توجه متمرکز شده دنیا بر روی مسلمانان در تداوم حملات ، او احساس می کند که مردم مدت طولانی تری به حجاب او خیره می شوند که به او ، وقتی که از میان آنها در خیابان یا فروشگاه عبور می کند امنیت بیشتری می دهد . تاکنون او خوش شانش بوده است . هیچکس او را به خاطر تبعیت از دینی که قاتل هزاران آمریکایی نامیده شده است ، اذیت نمی کند .
یک داستان دیگر :
" زایپا لطیف " (۱۳) چندان خوش شانس نبوده است شاید به خاطر این است که او ۱۵ ساله است و در یک فرهنگ شایع که در آن تمسخر و پز دادن جزء عمده آن هستند زندگی می کند.
اولین باری که به طور شدید هل داده شد در ۱۱ سپتامبر ، چند ساعت بعد از دیدن سقوط برجهای دوقلو توسط پنج هزار دانشجوی گرد هم آمده در محوطه دبیرستانهای " پلیموس کانتون " (۱۴) و " سالم " (۱۵) ، بود.
لطیف که پدر و مادرش از هند به " میشیگان " مهاجرت کرده بودند ، تازه کلاس ادبیات آمریکایی اش خاتمه یافته بود . سپس از میان جمعیت که راهرو را پر کرده بودند صدای پسری بود که با عصبانیت می گفت " تروریست " و شانه های بعضی از مردم که لطیف را به سمت دیواری که در آن جا کمد لباس ها بود هل می داد .
لطیف می گوید " صحنه واقعا تاریکی بود " من خیلی گیج شده بودم . من خیلی ترسیده بودم " او برگشت تا اینکه ببیند چه کسی او را هل می دهد ، اما گفتن آن غیرممکن بود .
لطیف از سن نه سالگی حجاب پوشیده است . همه دختران در پایه پنجم و به بالا باید سرشان را در مدرسه " هکل " – یک مدرسه ابتدایی در " کانتون " (۱۶) و مخصوص مسلمانان که لطیف در آنجا ثبت نام کرده بوده – می پوشاندند .
علیرغم اینکه حجاب یک بخش از لباس مدرسه او بود ، لطیف می گوید که او هیچوقت مجبور به این کار نبوده است . او می گوید در " آن بیشتر شبیه پاداش بود " پاداش به حد کافی بزرگ شدن و بالغ بودن .
بعد از حادثه ای که در راهرو اتفاق افتاد ، بعضی از خویشاوندان لطیف به او پیشنهاد دادند که شاید بهتر باشد که دختر منتقد و تحلیلگر ، پوشیدن حجاب را برای مدتی متوقف نماید .
اما لطیف این سخنان را درک نمی کرد – او می گفت : " من پوشیدن حجاب را ترک نخواهم کرد تا به مردم نشان دهم که اسلام دین زیبا و راستینی است . من افتخار می کنم که یک مسلمان هستم ، اکنون زمانی است که من نیاز دارم تا قوی باشم و قوت را اسلام در حجاب به من داده است."
چند هفته بعد حادثه ای دیگر اتفاق افتاد . این بار در اوایل " اکتبر " او در طبقه دوم در راهرو " اسپنیش " (۱۷) دقایقی قبل از شروع کلاس ایستاده بود . یک کفش سنگین ضربه سختی به ساق پای او زد . این ضربه پسری بود که همان توهین قبلی را کرد و خندید.
این بار زیاد شوک آور نبود . او برگشت و یک تصویر ذهنی از صورت پسر ، کت اسکی سبز او و کت پشمی نارنجی رنگ پوشیده شده توسط دختری که در کنار همان پسر می خزید ، برداشت .
سپس لطیف می گوید که او دوستی را دید که از راهرو پایین می رود و اشک از چشمانش جاری شد . لطیف می گوید " من نمی توانستم حتی صحبت کنم من فقط گریه کردم ،
یک هفته بعد ، لطیف می گوید ، او و یک دوست دیگری در راهرو سرپوشیده بین ۲ ساختمان مدرسه می رفتند . گروهی از پسران از پشت سر آنها آمدند یکی از آنها در حالیکه می خواست حجاب لطیف را از سرش بکشد گفت : " آیا من هم می توانم یکی از آنها را داشته باشم ؟ یکی دیگر از پسرها دستش را دور دست لطیف انداخت و دسته ای از موهای زیر حجابش را کشید .
لطیف و دوستش به سمت یک در باز دویدند در حالیکه اشک خودشان را نگه داشتند . لطیف مشکل نفس کشیدن داشت . او در یک آن ترسیده بود و خشمگین و ناراحت . او به دیوار کمد تکیه داد ، نفسش را حبس کرد و به کلاس بعدی اش در حالیکه بغض در گلویش بود رفت .
در مسجد " لطیف " – مسجدی که لطیف در آنجا نماز می خواند – همه صحبت ها حول مشکلات دختران جوان بود . سرانجام اخبار به گوش " هاریس احمد " (۱۸) مدیر اجرایی شورای ارتباطات اسلامی آمریکایی در دفتر میشیگان رسید . احمد تصمیم گرفت تا تعهدنامه ای بین خانواده لطیف ، مدرسه و خانواده های پسران ایجاد نماید .
سرانجام پسر سبزپوش به خاطر ضربه زدن به لطیف معذرت خواهی کرد . لطیف او را بخشود . مسئولین مدرسه موافقت کردند تا تلاششان را برای آموزش تجملات فرهنگی ، توسعه دادن آنچه که احمد آن را برنامه نمونه برای دیگر مدارس می خواند ، افزایش دهند . یکی از اقدامات اولیه مدارس تشویق دانش آموزان برای ایجاد یک خانه باز در کنار مسجد برای اطمینان بیشتر بود .
آن پسر همراه خانواده اش در آنجا بود او وقتی که دید یک زن اسمش را به خاطر اینکه نام یک پیامبر اسلامی بود ، عربی نوشت ، متعجب شد . هر چند که پوشش حجاب در عموم و نماز خواندن توسط آموزه های دینی تشویق می شود ، بیشتر زنان مسلمان آن را اختیاری تلقی می کنند و ممکن است یک دهه قبل ، افراد حرفه ای و زنان تحصیل کرده خیلی کم تر از خواهران مسلمانشان که از سطح پائینی از آموزش برخوردار بودند ، یا زندگیشان بیشتر به درون خانه متمرکز می شد ، حجاب را رعایت می کردند.
در حقیقت ، بعضی از کشورها با جمعیت کثیری مسلمان مثل ترکیه ، در جهت تلاش برای مدرنیزه شدن ، سعی در عدم تشویق به حجاب و نیز ممنوع کردن حجاب برای زنان ، نموده اند .
البته در ۱۰ یا ۱۵ سال اخیر در این کشور ( آمریکا ) و بیشتر کشورهای دیگر دنیا ، مشاهده زنانی چون دکتر " رزان کادری " (۱۹) که در زمان دیدن مریض و مشورت با سایر دکتر ها " در مرکز پزشکی دترویت " (۲۰) حجاب را رعایت می کنند ، عادی شده است .
" کادری " یک دکتر متخصص پوست می باشد که از والدین سوریه ای – آمریکایی در " پونتیاک " (۲۱) متولد شده است .
او روز دقیقی را که در سن ۱۴ سالگی حجاب پوشیده است به خاطر نمی آورد اما در یک نگاه به گذشته آن را یک نقطه عطف می داند . او می گوید " من شاگرد خوبی در مدرسه بودم ولی ستاره نبودم " پوشش حجاب به او اعتماد به نفس داد تا اینکه عالی و ممتاز گردد.
او می گوید " حجاب درهایی از فرصت به روی من گشود . من توانستم که بیش از حد روی زیبایی ظاهری و ظواهر اجتماعی متمرکز نشوم و روی چیزهایی که در مدرسه لازم دارم تا انجام دهم متمرکز شوم به همین دلیل نمرات من درخشان شد . و همه چیز در جای خودش قرار گرفت ."
او سه درجه (کلاس ) را به صورت جهشی خواند و در سن ۱۵ سالگی وارد دانشگاه اکلند شد ، سپس از مدرسه پزشکی ایالت " واین " (۲۲) فارغ التحصیل شد .
کادری احساس می کند که پوشیدن حجاب در بیمارستان کار کردن را برای او آسان تر می کند ، او شرح می دهد که " به خاطر اینکه من حجاب می پوشم مردم با من به صورت دوستانه و در رابطه با حرفه ام برخورد می نمایند . "
به خاطر اینکه او حجاب می پوشد – و شاید به خاطر اینکه او ازدواج کرده است و مادر است – مردها با " کادری " ۲۷ ساله به صورت پزشک نگاه می کنند و کمتر به زیبایی ظاهر او توجه می نمایند .
اعتماد به او به صورت کلی در ۱۱ سپتامبر از بین رفت زمانی که خبر حملات پخش شد . کادری می گوید : " برای یک لحظه فکر کردم که دیوار عظیمی در اطراف من وجود دارد
" سپس من شروع به صحبت کردم که مردمی که این عمل را انجام دادند نمی توانند مسلمان واقعی باشند "
حالت عدم ایراد همزمان با اینکه همه فهمیدند که او هم به اندازه آنها شوکه شده و ترسیده عوض شد .
رئیسش با او به صورت خصوصی صحبت کرد و در مورد سلامتی او اظهار نگرانی کرد و پیشنهاد داد که تا زمانی که خشم مردم و احساساتشان فرو نشیند حجاب را بردارد .
کادری می گوید " من به او گفتم که این مثل این است که از یک انسان سیاه پوست بخواهی که رنگ پوستش را سفید نماید . " " حالا بیشتر از گذشته باید قوی و محکم باشم . من باید حجاب را نگه دارم تا نمونه ی بهتری باشم " .
پژوهشگر: امیلیا عسکری
۱-EMILTA ASKARI
۲- Alya Kazak
۳- Victorias Seeret
۴- Somerset
۵- Hee-Jahb
۶- higabis
۷- Detroit
۸- Oakland
۹- AccEss (Arab Gommunity Center for Economic and Social Services)
۱۰- Dearborn
۱۱- Bloomfield Hills
۱۲- Princess
۱۳- Zaiba Lateef
۱۴- Plymouth – Canton
۱۵- Salem
۱۶- Canton
۱۷- Spanish
۱۸- Haaris Ahmad
۱۹- Razan Kadry
۲۰- Detroct Medical Center
۲۱- Pontiac
۲۲- Wayne
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید